iran-emrooz.net | Sat, 03.12.2011, 13:00
«جنبش اشعال والاستریت»: زمان بیداری فرارسیدهاست
شهلا صمصامی
آمریکا در طول تاریخ کوتاه ۳۰۰ سالهاش با فراز و نشیبهای بسیاری روبرو بوده است. بحران و رکود اقتصادی سالهای ۳۰ موجب شد که ابر و غبار سیاه و تیره فقر و بیکاری سراسر این کشور را در بر گیرد. نسلی که آن تجربهی تلخ را تجربه کرد در حقیقت مانند فولاد آبدیدهای شده که توانست بزرگترین و مدرنترین قدرت جهان را بسازد. البته سهم جنگ جهانی را نمیتوان در این راستا نادیده گرفت.
واقعیت این است که پس از انقلاب روشنگری در اروپا، این آمریکا بود که مرکز ابداعات کشفیات و در نتیجه زاده شدن تکنولوژی مدرن در جهان شد. در دهههای ۵۰ و ۶۰ قدرت نظامی همراه با قدرت اقتصادی جامعه را به جلو برد. ولی این امپراطوری قرن بیستم بویژه از آغاز قرن بیست و یکم بسوی نشیب رفت. قدرت طلبی، اعمال خشونت جنگهای طولانی، فساد و تزلزل پایههای اخلاقی و بی عدالتی بزرگترین قدرت دنیای مدرن را به سراشیبی سقوط رساند.
جنگ کره، ویتنام، کامبوج، جنگ عراق، جنگ افغانستان، جنگ دوبارهی عراق و اشغال این کشور میلیاردها دلار پول و ثروت این کشور را بباد داد. مؤسسات مالی، بانکها، شرکتهای عظیم بیمه، نفتی و وال استریت دسته جمعی به کمک سیاستمداران فاسد، به دزدی و چپاول سرمایههای مردم پرداخته و بنیاد استوار اقتصادی این کشور را ویران کردند.
آمریکا سرزمین ثروت، تکنولوژی و ابداعات صنعتی و علمی بود که به رفاه طبقهی متوسط خود میبالید. داستان آمریکا، میتولوژی و اسطوره ملی این کشور بر اساس این بود که اینجا سرزمین فرصتهاست. از کسانی مانند هنری فورد، سازندهی اتومبیل گرفته تا جوانی بنام «مارک زاکربرگ» مبتکر فیس بوک، آمریکا بعنوان جامعهای تعریف شده بود که اگر هر فردی بکوشد و سخت کار کند میتواند موفق شود. این اصل موجب شد که برای سالیان دراز آمریکاییها عدم تساوی اجتماعی را تحمل کنند. زیرا تصور بر این بود که این شانس و فرصت را برای زندگی بهتر دارند. نردبان ترقی در این جامعه در دسترس همه بوده است. ممکن است امروز فقیر بود ولی تا زمانیکه این شانس وجود دارد که فردا به رفاه رسید، هنوز امید هست.
اکنون پرسش مهم این است که آیا آمریکا هنوز جامعهای است که به شهروندان خود و حتا مهاجرین فرصت و امید برای زندگی بهتر میدهد یا نه؟
متأسفانه در بویژه دو دههی اخیر پاسخ بطور یقین منفی بوده است. این همان دلیلی است که مردم این جامعه بویژه جوانان را به خیابانها کشانده و جنبشی بنام «اشغال وال استریت» را بوجود آورده است.
رؤیای رفاه اقتصادی
بحران اقتصادی و از هم پاشیدن پایههای پیشرفت در آمریکا از سالها پیش آغاز شد. برخی پدیدهی جهانی شدن را عامل اصلی میدانند. به این معنی که شرکتها و کارخانجات بزرگ آمریکایی برای استفاده از کار ارزان و منافع بیشتر مرکز تولیدات خود را به نقاط دیگر جهان بردند. چین از کوچ کردن تولیدات به آن کشور سود بسیاری برد. هند، کره، ویتنام و بسیاری کشورهای دیگر تبدیل به مراکز تولید و حتی خدمات شدند. بحران اقتصادی در عین حال یک بحران جهانی بوده است. اتحادیهی اروپا امروز در حال از هم پاشیدن است. ازدیاد جمعیت عامل مهم دیگری برای این بحران است. فقر، گرسنگی و بیکاری در همه جا دیده میشود. تغییرات محیط زیست همچنین موجب شده است که یا خشکسالی و یا سیل و سایر حوادث طبیعی، محصولات کشاورزی کم شده و صدمه ببیند.
ولی با در نظر گرفتن همهی این عوامل میبینیم که برای مثال در آمریکا حدود یک در صد از جمعیت ۲۱ درصد از درآمد کشور را که مساوی با ۳۵ در صد از کل ثروت جامعه است در اختیار دارد.
دستمزدها که از سالهای ۱۹۷۰ تا حدی یکسان شده بود در سال گذشته کم شده که مهمترین دلیل آن ازدیاد بیکاری است در ۲۰ سال گذشته درصد جمعیتی که در آمریکا شاغل هستند از انگلیس، آلمان و هلند کمتر بوده است. در میان کشورهای صنعتی غربی از نظر رفاه اقتصادی و اجتماعی دانمارک اول سپس به ترتیب نروژ، فنلاند، کانادا، سوئد، آلمان، فرانسه و سپس آمریکا قرار دارد.
سطح آموزش در آمریکا پائین آمده و در صد دختران نوجوانی که حامله میشوند از تمام کشورهای صنعتی دنیا بیشتر است. در آمریکا بیش از ۴۱ درصد از دختران نوجوان دارای فرزند میشوند که بطور معمول این کودکان در فقر و بدون سرپرستی مناسب بزرگ شده و آیندهی خوبی ندارند. این تعداد در آلمان ۱۰ درصد در فرانسه ۱۱ درصد در ژاپن ۶ درصد میباشد. بر اساس آخرین آمار تعداد بیکاران در آمریکا به رقم سرسام آورد ۲۷ میلیون نفر رسیده است.
با چنین آماری و مشکلات دیگری که این جامعه با آن روبروست شاید بشود ادعا کرد که ایدهی یک جامعه مترقی که برای شهروندان خود شانس زندگی بهتر فراهم میکند. امروز تنها یک ایده است نه واقعیت.
جنبش ۹۹ درصد
در کانادا آغاز شد. سرد بیر یک مجلهی اینترنتی در «ونکوور» اعلام کرد که 7 سپتامبر یک لحظهی «میدان تحریر» خواهد بود. این اعتراض قرار شد در منهتن علیه قدرت بی اندازهی کمپانیهای بزرگ صورت گیرد. اولین کسانی که پاسخ مثبت دادند و به پارک «زوکوتی» «Zucoti» در نزدیکی بازار بورس و خزانهی ملی آمریکا آمدند مخلوطی از آنارشیستها، سوسیالیستها، هنرمندان و لیبرالها بودند. هر روز به این تعداد افزوده شد. کسانی که بیکار شده بودند، فعالان سیاسی قدیمی، زن و مرد، پیر و جوان به جمع پیوستند. فعالیت اینترنتی بالا گرفت. خبرنگاران و دوربینها هم آمدند. آمار نشان میدهد که تا ۱۰ اکتبر تقریباً در تمام ایالات آمریکا افراد مختلف باین جنبش پیوستند. همزمان در سایر کشورهای دنیا از هنگ کنگ و توکیو گرفته تا سیدنی «جنبش اشغال وال استریت» تبدیل بیک اعتراض صلح آمیز علیه بی عدالتیهای اجتماعی و اقتصادی شد.
بسیاری میپرسند این اعتراض کنندگان چه کسانی هستند و چه میخواهند. پاسخ همانند شرکت کنندگان متفاوت و گوناگون است.
دانشجویان، سربازان از جنگ بازگشته، معلمان، استادان دانشگاه، برخی از سیاستمداران، روزنامه نگاران، هنرمندان، کارگران و هر کس که از وضع موجود خسته و بیزار شده و میخواهد صدایش شنیده شود بخشی از این جنبش است. اینها اکثراً جوان هستند ولی افراد میان سال و پیر هم کم نیستنداین پرسش که چه میخواهند، از آزادی خواهی اشتراکی گرفته تا گذاشتن مالیات برای معلامات مالی، بخشیدن قروض دانشجویان و یا جلوگیری از زیاد شدن شهریه دانشگاهها و پایان دادن به استبداد سرمایه داری از جمله خواستههای آنهاست.
ولی بخش مهمی از این جنبش بنظر میرسد یک پیام یگانه داشته باشند و آن اینست که اینها مردمی هستند که از نظر اقتصادی تحلیل رفتهاند در حالیکه ثروتمندان و کمپانیهای بزرگ ثروتمند تر شدهاند و نفوذ بسیاری در واشنگتن دارند. اینها خود را ۹۹ درصد از مردم این کشور میدانند که تحت فشار بسیاری هستند در مقابل آنها یک در صد از جمعیت قرار دارند که از رفاه کامل و نفوذ سیاسی برخوردارند.
اگر چه در ابتدا این جنبش چندان جدی گرفته نمیشد ولی با وقایع اخیر و گسترش اعتراضات به دانشگاها مشکل است که آنرا نادیده گرفت.
مفسرین سیاسی بر این عقیدهاند که تجربیات اخیر در جهان نشان میدهد که چه در دیکتاتوریهای عربی و یا حتا کشورهای پیشرفته و دموکراتیک زمانیکه شرایط اقتصادی وخیم است، حتا گروههای کوچک تظاهر کنندگان میتوانند جرقهای برای یک آتش بزرگ باشند.
بیاد داشته باشیم که در سال ۲۰۰۹ تعدادی فعالان کنسرواتیو یکدیگر ا در توئیتر یافته و گروه بسیار با نفوذی بنام «حزب چای» را بوجود آوردند. آنها توانستند گفتمان سیاسی ملی را تغییر داده و بزرگترین پیروزی را به جمهوریخواهان دست راستی در مجلس و سنای آمریکا بدهند. امروز چپ آمریکا و لیبرالها به میدان مبارزه وارد شدهاند و برای واشنگتن مشکل است قدرت احتمالی این گروه وسیع را دست کم بگیرد.
۱۷ نوامبر بعنوان روزی که دو ماه از جنبش میگذشت در شهرهای مختلف آمریکا تظاهرکنندگان در خیابانها و دانشگاها جمع شدند. پلیس نیویورک شبانه به پارکی که جمعیت در آن چادر زده بود حمله کرد و با دستگیری تعداد و با زور پارک را خالی کرد.
با شروع فصل سرما در نیویورک ادامه ماندن در پارک در چادرها مشکل شده بود. جمعیت زیادی به این ترتیب به کالیفرنیا آمد. واقعهی حملهی پلیس اوکلند و زخمی شدن جوانی که از جنگ عراق بازگشته بود سر وصدای زیادی بوجود آورد. پس از آن در دانشگاه دیویس در شمال کالیفرنیا، پلیس به دانشجویان که بطور صلح آمیز در چمن دانشگاه نشسته بودند حمله کرد و عکس پلیسی که به صورت و چشمان دانشجویان یک مادهی شیمیایی میپاشید در سراسر اینترنت و رسانههای جهانی پخش شد. این وقایع و عکسها سمبل جدیدی از اعمال خشونت علیه جنبش است که هر روز به تعداد آنها افزوده شده و سازمان دهی آنها قوت بیشتری میگیرد.
یک گفتمان نوین
جنبش ۹۹ درصد تا کنون رهبر معینی نداشته و هدف اینست که رهبری فردی نبوده و اشتراکی باشد. دو سال پیش مشاوران حزب جمهوریخواه همین ایده را توصیه میکردند و میگفتند که «حزب چای» هیچ رهبری نخواهد داشت. چیزی که توصیه میشد این بود که بجای یک رهبر باید یک ایده و عقیده همگانی بوجود آورد که تأثیرات عمیق تری دارد . ایدهای که در نهایت انتخاب شد «ضد دولت» «ضد رئیس جمهور و مقامات مسئول سرکار» بود. همین شعارها موجب شد که حتا نمایندگان جمهوریخواه دوباره انتخاب نشوند و بجای آنها دست راستیها سرکار آمدند. رهبران جمهوریخواه در مجلس و سنا مانند جان بی نر که پس از انتخابات به مقام سخنگوی مجلس رسید، شعارهای ضد دولت فدرال را ادامه داده و موضوع قروض دولتی را بعنوان مهمترین مشکل کشور قلمداد کردند. در حالیکه جان بی نر خود از جمله کسانی بود که در زیاد تر شدن قروض دولتی دست داشت.
با راه یافتن نمایندگان «حزب چای» به مجلس عملاً دولت اوباما نتوانست هیچکدام از برنامههای اجتماعی و اقتصادی خود را به اجرا بگذارد. زیرا تمام لوایح پیشنهادی از طرف رئیس جمهور و دموکراتها با مخالفت دسته جمعی جمهوریخواهان در مجلس و سنا روبرو شد.
دموکراتها امیدوارند بتوانند از جنبش «اشغال وال استریت» همان استفاده را ببرند که جمهوریخواهان از «حزب چای» بردند. ولی تفاوتهای زیادی بین این دو جنبش وجود دارد. در حال حاضر این جنبش در مراحل نخستین بوده و معلوم نیست تا چه اندازه بتواند رشد یافته و ادامه پیدا کند. کسانیکه در این جنبش هستند با اعضای «حزب چای» بسیار متفاوت بوده و از حمایت کمپانیهای بزرگ و دست راستیهای مذهبی برخوردار نیستند.
در عین حال سه ماه پس از شروع این جنبش، در میان مردم آمریکا شناسایی پیدا کرده و بیش از ۵۷ در صد از مردم طرفدار آنها هستند. آنچه مشخص است خشم اشغال کنندگان علیه نه دولت فدرال، بلکه ثروتمندان است. یکی از اقدامات آنها بایکوت بانکهای بزرگ بود که چندان هم بی تأثیر نبود.
موضوع دیگری که از خواستههای مهم این جنبش است بوجود آمدن کار برای ۲۷ میلیون مردم بیکار است. شعار «کار کجاست؟» بیش از پیش در نقاط مختلف دیده میشود. موضوع حرص و طمع وال استریت و اینکه توسط پول مالیات دهندگان آمریکایی از ورشکستگی نجات یافته و سپس بخودشان و رؤسای بسیار ثروتمند خود پاداشهای کلانی دادند، در مد نظر اشغال کنندگان است.
ولی یک در صدیها نیز بیکار ننشستهاند. حالا که جنبش «اشغال وال استریت» اهمیت ویژهای پیدا کرده است، نمایندگان یک در صد با پولهای هنگفتی که در اختیار دارند و نفوذ سیاسی خود بدنبال خفه کردن صدای اکثریت میباشند. تبلیغات ضد این گروه زیاد بوده است. کوشش بر اینست که آنها را تعدادی جوانان بدون مسئولیت، معتاد و آشوبگر معرفی کنند که هیچ تعهدی به مسائل اخلاقی ندارند. بزودی در سال ۲۰۱۲ که انتخابات ریاست جمهوری حادتر میشود برخورد با این جنبش نیز جدی تر خواهد شد. راست افراطی و چپ افراطی از خطرات بزرگ «جنبش اشغال وال استریت» است بیم آن میرود که برخوردهای خشونت آمیز ادامه یابد . ولی باحضور دائمی و لحظه به لحظه این جنبش در اینترنت،مقابله بسیار خشونت آمیز با آنرا مشکل تر خواهدکرد.
زمانی بیداری فرا رسیده است
بی عدالتی، اختلاف طبقاتی و فشارهای سیاسی و اقتصادی در بزرگترین کشور دموکراتیک جهان میتواند به نا آرامی و آشوب بیانجامد. در سالهای ۱۹۶۰ این جامعه شاهد عصیان جوانان و سیاهپوستان علیه جنگ و بی عدالتی بود و قدرت حاکمه بالاخره مجبور شد هم به سیاهان حقوق مساوی بدهد و هم در نهایت از ویتنام خارج شود. از تونس، قاهره، یمن، لیبی، سوریه، بحرین تا نیویورک، اوکلند و لوس انجلس مردم خواهان یک چیز هستند و آن برقراری عدالت سیاسی، اقتصادی و اجتماعی است. ثروت یک کشور متعلق به همه مردم است. در جامعهای که یک در صد قدرت سیاسی و اقتصادی دارد علیرغم انتخابات آزاد، آن کشور دموکراتیک نیست. در هر جا که یک در صد از جمعیت نفوذ، پول، زور و قدرت دارد، آن کشور دموکراتیک نیست. در هر جا که با کمک و زور اسلحه و یا پول صدای مردم، آن اکثریت ۹۹ درصد خاموش و خفه شود، آن جامعه فاقد عدالت و برخورداری از حقوق انسانی است.
نیروهای دست راستی، یک در صدیها و حامیان آنها در حقیقت میپذیرند که عدم تساوی وجود دارد و ثروتمندان ثروتمندتر شده، طبقهی متوسط و کم درآمد فقیر تر شدهاند. ولی دلیل آنرا جهانی شدن تولیدات و خدمات و همچنین پیشرفت تکنولوژی مدرن میدانند. بحث آنها اینست که گسترش بازار جهانی، منافع مؤسسات مالی و وال استریت یعنی همان یک در صد از جمعیت را چندین برابر کرده است ولی اگر بخواهیم مالیات زیادتری از یک در صدیها بگیریم، این تولیدات و خدمات بیشتر فرار خواهند کرد و به نقاط دیگر میروند. برای جلب بیشتر آنها باید حتا مالیاتها را کمتر کرد. همچنین مقررات محدود کننده را از بین برد.
یکی از دلایل مهم ازدیاد بیکاری را افزایش مهاجران غیر قانونی و بی تخصص میدانند. باینگونه میبینیم که مخالفت جمهوریخواهان در مجلس و سنا برای افزایش مالیات ثروتمندان به چه دلیل است و یا برخورد آنها با موضوع مهاجران غیر قانونی که نباید اجازه اقامت به آنها داد، از کجا ناشی میشود.
بهعبارتی آمریکا سرزمین فرصتهای استثنایی برای مرفه شدن و ثروتمندتر شدن است ولی تنها برای یک در صد از جمعیت که دارای ثروت است. مشکل بیکاران و فقیران تنبلی آنهاست. بقول یکی از مفسرین، ثروتمندترین طبقه در این کشور قلب و ترحم را از دست داده است.
جنبش اشغال وال استریت میگوید اکثریت مردم آمریکا از نظر سیاسی در خواب بسر میبرند. در لوس انجلس در یکی از تظاهرات، کرنل وست «Cornel West» استاد دانشگاه پرینستون و فعال سیاسی طی سخنرای مفصلی باین موضوع اشاره کرد و گفت: «جنبش اشغال وال استریت کمک کرده است که بالاخره شهروندان ما کم کم از خواب بیدار شوند زیرا آنها برای سالیان درازی بخواب رفته بودند».
این جنبش شاید بتواند به مردم این جامعه کمک کند که متوجه شوند اشکال اساسی در سیستمی است که در آن زندگی میکنند. این از جهات گوناگون یک سیستم ورشکسته، فاسد و پوسیده است.
تا زمانیکه بی عدالتی، عدم تساوی و فقر قابل تحمل و قابل توجیه است تغییرات، سطحی و کم بها خواهد بود.
«جنبش اشغال وال استریت» هنوز به آزمایش گذاشته نشده است. ولی از آنجائیکه تبدیل بیک تریبون آزاد و گستردهای شده است که همه افراد از هر سن، موقعیت اجتماعی و اصول عقیدتی میتوانند به آن بپیوندند، این امید را در میان افراد روشنگر جامعه بوجود آورده است که شاید زمان اتحاد این نیروهای پراکنده فرا رسیده است.
آمریکا، اروپا و جهان دچار بحران اقتصادی و سیاسی است. این میتواند زمینه مناسبی برای نیروهای جنگ طلب و اهریمنی باشد و یا فرصتی برای اتحاد مردم ستم دیده و روشن بین. این انتخابی است که هر یک از ما بعنوان شهروندان این دهکدهی جهانی با آن روبرو هستیم. هر صدا، هر رأی و هر نوشتاری میتواند در مسیری که آیندهی همگان است تأثیر بسزایی داشته باشد.
زمان بیداری فرا رسیده است.