ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 09.11.2011, 12:43
برای جلوگیری از جنگ

امیر مومبینی
اکنون گزارش یوکیو آمانو مدیر کل آژانس بین‌المللی انرژی اتمی انتشار یافت. صرف نظر از هرگونه تخطی حکومت ایران از توافقنامه‌های بین‌المللی، لحن لخت و کمتر سیاسی و آشکارا طرفدارانه‌ی این گزارش بسیار مأیوس کننده است. آقای آمانو به جای این که روی توقف پروژه‌ی هسته‌ای ایران در سال ۲۰۰۳ تکیه کند و به اتکای آن راهی معتدل و صلح‌آمیز برای حل نکات مبهم باز کند عقب نشینی حکومت ایران و توقف اساس پروژه را در سایه‌ی شماری از مسایل فرعی تحریک کننده قرار داده است. ایشان با عجله و مغایر عرف رایج قبل از ارائه‌ی رسمی اسناد به شورای امنیت اطلاعات هیجان‌انگیز خود را در اختیار نشریات گذاشته است. بسیاری از میهن‌دوستان صلح‌خواه ایران ضمن احترام به سازمان ملل متحد و حکمیت آن، نسبت به ایشان جز احساس تحقیر چیزی برای گفتن ندارند. ایشان حاصل کار خیرخواهانه‌ی آقای البرداعی را به خطر می‌افکنند و برای همه‌‌ی طرف‌های مجادله مشکل درست می‌کنند.

هیچ عقل سلیمی امنیت کشور را به خاطر تأمین امنیت از راه این یا آن برنامه‌ی ماجراجویانه به خطر نمی‌اندازد. نیروها یا گرایش‌هایی که استراتژی جنگی دراز مدت آنان تضعیف ایران را ایجاب می‌کند برنامه‌ی اتمی و ابهامات آن را دستاویز محاصره‌ی اقتصادی و تهاجم نظامی به کشور ما می‌کنند. در این شکی نیست که حکومت ایران و بخشی از مردم به اسلحه‌ی اتمی فکر کرده و آرزوی تجهیز به این سلاح را داشته و یا دارند. کدام حکومت مستقر در منطقه‌ی بحران‌خیز است که چنین اندیشه و آرزویی نداشته باشد. بسیار طبیعی است که حکومت‌ها در کشورهای بزرگ همواره در خطری مثل ایران برای تقویت بنیه‌ی دفاعی کشور بکوشند و در این راستا به سلاح هسته‌ای نیز فکر کنند. مگر بانو تاچر مروج صلح پایدار بر پایه استراتژی وحشت، یعنی ترس متقابل از کاربرد سلاح هسته‌ای نبود؟ مقاله‌ی معروف آقای علی‌اصغر حاج‌سیدجوادی در نشریه‌ی نگین در سال ١٣۴۷ با نام استراتژی وحشت همان زمان بحث‌های بسیاری را در این زمینه برانگیخت. ایران در تاریخ معاصر از سوی امپراتوری عثمانی، روسیه‌ی تزاری، روسیه‌ی کمونیستی، انگلیس، آمریکا، عراق و به طور غیر مستقیم عربستان سعودی (در هجوم و کشتار شیعیان عراقی و ایرانی شهر نجف در قرن ١۸) مورد حمله قرار گرفت. تنها در جریان جنگ عراق صدها هزار انسان بی‌گناه کشته شدند.

نیروهایی که اکنون با یخه‌ی سفید و کراوات دلگشا پشت تریبون‌های تبلیغاتی از صداقت سیاسی حرف می‌زنند هم به رژیم عراق تسلیحات شیمایی و کشتار جمعی دادند و هم به آن اجازه‌ی استفاده‌ی بی‌رحمانه از این تسلیحات را. کدام صداقت؟ کدام مدنیت؟ در دویست سال اخیر ایران به هیچ دولتی حمله‌ی نظامی نکرده است اما از همه سو مورد هجوم قرار گرفته است. تنها استثناء اعزام نیرو به ظفار در رژیم پیشین است که آن هم به خواست و با فشار آمریکا بوده است. در میان صدها کتاب و جزوه‌ای که در سالهای پیش از انقلاب در باره‌ی رژیم شاه در خارج از کشور منتشر شد انبوهی به بلندپروازی‌های دفاعی و هسته‌ای شاه اختصاص دارد. اگر انسان خلاصه‌ای از آن مطالب را مرور کند متوجه می‌شود که چگونه کنترل و تضعیف ایران و برنامه‌های شاه هدف مشترک آن تبلیغات بوده است. برداشت من این است که نه دفاع دولت وقت آمریکا از حقوق بشر بلکه مخالفت جناح‌هایی در دولت‌های آمریکا و دولت اسرائیل با تحقق آرزوهای شاه در تقویت بنیه‌ی دفاعی و موقعیت منطقه‌ای کشور سبب شد که از سوی متحدان مغضوب واقع شود. رژیم محمد رضا شاه هم مثل رژیم رضا شاه آنجایی مغضوب واقع شد که می‌خواست برای کشور خود از دید خویش کار مهمی انجام دهد.

طبیعی است که این حکومت نیز، خاصه پس از جنگ تبهکارانه‌ی عراق، به فکر تقویت بنیه دفاعی کشور و در چهارچوب آن به فکر اسلحه‌ی اتمی افتاده باشد. تقویت بنیه‌ی دفاعی خواست مردم ایران است. به لحاظ حقوقی چنین تفکر و گرایشی همان اندازه برای حکومت ایران جرم است که برای دیگران. اما اگر آگاهی و درایت سیاسی در میان بود حکومت ایران از همان آغاز می‌کوشید چنین توهمی به وجود نیاید. هم به دلیل عدم انطباق چنین تلاش‌هایی با مصوبات بین‌المللی و امکانات کشور و هم به دلیل خصلت ضد بشری تسلیحات هسته‌ای و کشتار جمعی رژیم ایران در تئوری نیز نمی‌بایست به آن روی می‌آورد. رژیم شاه مبتکر طرح خاورمیانه‌ی مبرا از تسلیحات هسته‌ای شد. این پیشنهادی بسیار درست بود. مهار اسرائیل نه از راه تولید سلاح هسته‌ای بلکه از راه خلع سلاح هسته‌ای. حکومت ایران می‌بایست بر همان پیشنهاد رژیم قبلی متکی می‌شد و برای زدودن تسلیحات هسته‌ای از منطقه خاورمیانه تلاش می‌کرد. دفاع قوی ایران نه تجهیز کشور به تسلیحات هسته‌‌ای بلکه خلع سلاح اتمی منظقه و دور کردن همه از این تسلیحات است.

خطراتی که از نیروگاه‌های هسته‌ای و زباله‌های اتمی متوجه زندگی بر روی زمین است کمتر از خطر بمب‌های هسته‌ای نیست. هر نیروگاه هسته‌ای و هر زباله‌دان اتمی هر لحظه ممکن است در نتیجه‌ی حادثه‌ای پیش‌بینی نشده به یک بمب تبدیل شود و هستی صدها هزار انسان و حیوان را به خطر بیفکند. حادثه‌ی چرنوبیل در روسیه و فاجعه‌ی هسته‌ای اخیر در ژاپن نمونه‌ای از این دست است. شرکت‌های عظیم مالک نیروگاه‌های هسته‌ای با قدرت و نفوذ خود مانع میشوند که حقایق مربوط به حوادث هسته‌ای به طور کامل بیان شود. هیچ موجود زنده‌ای در کره‌ی زمین نیست که به شکلی از اشکال از فاجعه‌ی هسته‌ای آسیب نبیند. اگر در نظر بگیریم که این حوادث با این همه پیامد در کشور‌هایی با تکنولوژی بسیار بالا رخ داده است میتوانیم بسنجیم در کشورهای فاقد این تکنولوژی چنین حوادثی چه پیامدهایی می‌توانند داشته باشند. توجه به این واقعیت‌ها میتواند ایرانیان را قانع کند که برای تأمین انرژی از راه مثبت تلاش کنند و روی انرژی هسته‌ای سرمایه‌گذاری نکنند. اما این نظر نمی‌تواند توافقنامه‌های جهانی را نادیده بگیرد. همانطور که در نوشته‌ی پیشین گفتم طبق این توافقنامه ها همه‌ی کشور ها حق غنی سازی و حق بهره برداری از انرژی هسته ای را دارند. بدون تغییر این توافق‌نامه ها نمی‌توان کشوری را از شمول آنها خارج کرد.

بحث هسته‌ای نخستین بار پس از بازگشت رئیس جمهور خاتمی از سفر پاکستان و تمجید او از موفقیت آن کشور در تجهیز به اسلحه‌ی اتمی حساس شد. آنجا بود که متوجه شدیم چیزی در مغز آقایان جرقه زده است. از آن زمان تا راه افتادن جنبش سبز و ماجرای انتخابات و پس از انتخابات حوادث زیادی رخ داد. هنگامی که بحران هسته‌ای دوباره اوج گرفت و دولت احمدی‌نژاد گامی جلو گذاشت و با اکثر پیشنهادهای شورای امنیت و جامعه‌ی اروپا موافقت ضمنی کرد و برای امضای یک توافقنامه آماده شد، ناگهان آقای موسوی نخست وزیر اسبق به تندی انتقاد کرد و دولت احمدی‌نژاد را متهم کرد که دستاوردهای دولت‌های پیشتن را به غرب تسلیم می‌کند. جوی که در نتیجه‌ی اینگونه برخوردها ایجاد شد دارندگان ابتکار و تمایل برای حل بحران هسته‌ای را به هراس افکند و هر گروه و دسته‌ای به خاطر این که در رقابت با رقیبان داخلی عقب نیفتد هیزم بیشتری در کوره‌ی‌بحران هسته‌ای نهاد.

جناح ولایت به رهبری خامنه‌ای، جناح دولت به رهبری احمدی‌نژاد، جناح اصلاح‌طلب به رهبری خاتمی و موسوی، جریان حقوق بشر به رهبری کروبی و جریان فرصت‌طلب به رهبری رفسنجانی، همگی از ترس همدیگر و در رقابت با همدیگر بر نوعی موضع لجوجانه پافشاری کردند. گویی هر جناحی منتظر است تا دیگری پا پیش بگذارد و ضمن مقابله با بحران هسته‌ای قربانی ژست‌های ضدامپریالیستی دیگران شود. بدینگونه کشور مثل کشتی بی‌لنگر هر روز بیشتر آماج امواج کوبنده‌ی بحران هسته‌ای شد.

همانگونه که در گزارش آژانس هم منعکس است حکومت ایران که تنها در حوالی مرحله‌ی ابتدایی تهیه‌ی‌ سوخت اتمی بسر می‌برد پس از بالا گرفتن بحران و احساس فشار‌های شدید خارجی در سال ۲۰۰۳ به فعالیت‌های خود ایست داد. اما در مقابل طرف‌های دعوا غنی کردن اورانیوم را به نقطه‌ی ستیز بدل کرند. نگاهی به سیر بحث و بحران اتمی نشان می‌دهد که در جریان انتخابات ریاست جمهوری و نطفه بستن دفاع سبز از اصلاحات لحن دولت‌ها و رسانه‌های جهانی نسبت به ایران ملایم شد و بحث هسته‌ی نرمش و فروکش پیدا کرد و در عوض زیبایی‌هایی از حرکت سیاسی ایرانیان به نمایش در آمد. همان یک ذره فضای باز سیاسی و جریان یافتن میتینگ های مردم بویی از فضای باز را به مشام جهانیان رساند و همین سبب برخوردهای نیک‌تر با ما شد. اما رژیم ولایت فقیه با رهبری مستقیم آقای خامنه‌ای به جنبش اصلاحات هجوم آورد و سرکوب‌‌های شدیدتر شروع شد. در این مرحله اروپا و آمریکا نیز از تلاش‌های مردم ایران تمجید کردند و با ما همراهی نشان دادند. به همان نسبت که آمریکا و اروپا خیرخواهانه با سبزها به همدلی پرداختند سبزها و طیف‌های وسیعتری از مردم ایران نسبت به آنان احساس رضات و سپاس کردند. اما سرکوب‌ها تداوم یافت و چنان سیمای کریهی از حکومت فقیه به نمایش درآمد که دیگر جای برخورد ملایم باقی نماند.

دشمنی رژیم فقاهتی با دموکراسی، سرکوب آزادی‌خواهان و دگردینان و دگراندیشان توسط اوباشان چاقو کش، تجاوز و شکنجه و قتل و به موازات آن دروغ‌پراکنی بی حد و مرز. اینها همه حجابی سیاه‌تر از پیش بر دوش تحمیل کنندگان حجاب افکند. این زمینه‌ی اصلی و اساسی خطر‌هایی است که کشور ما را تهدید می‌کند. تا ایرانیان، چه از راه اصلاح و چه از راه انقلاب، بساط ستمگری و کین‌آفرینی را برنچینند نمیتوانند از امکانات خود برای تأمین امنیت کشور بهره‌برداری کافی کنند. با این همه، تلاش برای تأمین امنیت کشور را نمیتوان به پایان استبداد ولایتی موکول کرد. ما همین امروز نیازمند امنیت هستیم.

یک گام بزرگ در راه تأمین امنیت روشن شدن برنامه‌ی اصلاح‌طلبان سبز در رابطه با برنامه‌ی هسته‌ای است. آقایان رفسنجانی، موسوی و خاتمی و جناح یا جناح‌های آنان در جمهوری اسلامی همانگونه که در طرح و پیشبرد برنامه‌ی هسته‌ای نقش داشته‌اند باید در حل بحران هسته‌ای هم نقش بگیرند. در اینجا نمی‌تواند عدم آزادی را بهانه کرد. نمیتوان در نقش سران اپوزیسیون سکوت پیشه کرد. آقایان و جناح‌های آنان باید در مقابله با این بحران اقدامات زیر را انجام دهند:

* برنامه‌ی اصلاح‌طلبان در زمینه‌ی هسته‌ای باید روشن شود.
* پیشنها اصلاح‌طلبان به حکومت برای فرونشاندن بحران هسته‌ای باید تنظیم و ارائه شود.
* پیشنهاد اصلاح‌طلبان به سازمان ملل متحد و غرب برای مهار بحران هسته‌ای باید تنظیم شود.

نگارنده به عنوان یک شهروند ایرانی، همانگونه که در نشست سه سال پیش نمایندگان سبزهای ایرانی و اروپایی در پارلمان اروپا در بروکسل گفتم، در مسأله‌ی هسته‌ای از اصول زیر حمایت میکنم:

* ما با هرگونه تولید، ذخیره یا انتقال و گسترش تسلیحات هسته‌ای و کشتار جمعی در هر مقیاس مخالف هستیم.
* ما، در راستای تلاش برای خلع سلاح هسته‌ای در جهان، خواهان خاورمیانه‌ا‌ی مبرا از تسلیحات هسته‌ای و کشتار جمعی هستیم. از این رو بر اجرای کامل پیشنهاد رژیم شاه که مورد حمایت دولت وقت مصر نیز قرار گرفت پافشاری می‌کنیم. دولت اسرائیل به عنوان مخالف اصلی آن پیشنها باید به پذیرش آن ترغیب شود.
* جامعه‌ی جهانی با پذیرش حقوق ایران در چارچوب توافقنامه‌های معتبر موجود، باید ابتکار انطباق صلح‌آمیز برنامه‌ی هسته‌ایران با آن توافقنامه ها را به سازمان ملل متحد بسپارد.
* حکومت ایران باید نظارت سازمان ملل متحد بر برنامه‌ی هسته‌ای ایران را بپذیرد و تمامی موارد عدول از توافقنامه‌ها را اصلاح کند.
* چنانچه به دلیل بحران پیش آمده در مسأله‌ی غنی سازی توافق حاصل نشود با اساس قرار دادن صلح و همکاری میان ملت‌ها شکل غنی‌سازی را با انعطاف ضرور و با هدف تأمین شرایط اعتماد متقابل به ابتکار سازمان ملل محول کنیم.



نظر کاربران:


دوست گرامی
من هم با شما موافقم. اما یک اما ای هست. مستقل از این که تا چه حد ما میتوانیم روی آن قدرت ها اثر بگذاریم ، برای کمک به تلاش روشنفکران در جهان برای نشان دادن فجایع روزگار ما باید بنویسیم و نقشه ها و بیدادگری ها را نشان دهیم. از سوی دیگر تلاش مردم، یعنی ما، بی اثر هم نیست. در همین نوشته به تأثیر جنبش سبز اشاره کردم. آیا موافق هستید که این جنبش لحن آن قدرت ها را در مقابل ما، نه رژیم، ملامیم تر کرده است؟
بیاد داشته باشید سال قبل از آن فیلم ٣۰۰ را ساختند و قبل از آن اسکندر را و قبل از آن بدون دخترم هرگز را و تا توانستند چهره ی ما را، و نه رژیم را، زشت به نمایش در آوردند. اگر مردم ما اراده ی صلح داشته باشند و آن را نشان دهند، اگر صدها نفر مثل کسانی چون من به جای خرده گیری از مقالات از صلح دفاع کنند و نشان دهند که در سمت جنگ نیستند، این بی تأثیر نیست. بانو کلینتون هم گفته است که مداخله نکردند چون جنبش سبز درخواست نکرد.
من اصلا با کمک دموکراتیک جهانی به ملت های زیر ستم برای پایان دادن به سرکوب و دیکتاتوری مخالف نیستم و جزء اولین کسانی بودم که در مثبت بودن این کار ٢۰ سال پیش مطلب نوشتم. اما دخالت و تهاجم نظامی را نمیتوان کمک نامید. از سوی دیگر مسأله ی ایران متفاوت است. مگر در فردای انقلاب بهمن معلوم بود سرنوشت ایران به کجا می انجامد که جنگ عراق به کشور ما تحمیل شد؟ ایران از نظرگاه استراتژیک اهمیت بی نهایت عظیم دارد. مسأله اصلی در رابطه با ایران تعیین تکلیف با این کشور از نظر جایگاه آن در استراتژی کلان ابر قدرتهای جهان است. پس از روشن شدن زیر و بم برنامه ی هسته ای، پس از کنار رفتن کل برنامه ی هسته، پس از برکناری کل جمهوری اسلامی، باز هم یک مسأله باقی میماند. جایگاه ایران در آن استراتژی در کجاست. تنها یک رژیم مردمی و دموکرات و مدرن قادرخواهد بود این مسأله را حل کند. راه حل هم دشوار نیست. دموکراسی در داخل و همکاری همه جانبه با کشورهای بزرگ غرب و شریک شدن با آنان در بازار، و تأمین اعتماد متقابل.
وقتی یک رژیم دیوانه تمام کارهایش عکس این است معلوم است که کل کشور ما به خطر میافتد. جمهوری اسلامی بعد از حمله ی عرب بزرگترین شر تاریخی است که گریبانگیر ایران شده است. ترکها و مغول تباران آسیای میانه بسیار حمله کردند. اما ایران عملا همواره یک کشور ترک و تاجیک بوده است و حکومت های ترک به جای این که فرهنگ و زبان ما را عوض کنند خود بزرگترین مروج آن بوده اند. سلاطین عثمانی هم به فارسی شعر میگفتند. اما اینان به ما عجم یا گنگ گفتند. اینان با ایدئولوژی آمده و می آیند و همواره قصد تحمیل فرهنگ عقب مانده ی خود را داشته و دارند. اپوزیسیون اسلامی هم همینگونه است. هر یک با یک تفسیر گروهی از اسلام و با یک ارتباط فوق اینترنتی گروهی با الله توی صف ایستاده اند تا یک مرحله از تاریخ این کشور را به نام خود رقم بزنند. تا چشم کار میکند توی نوبت ایستاده اند و همگی هم با یک چارقد نجومی به هم گره خورده اند. ایران شانس زیادی برای نجات از دست اینان ندارد. تا این همه گروه اللهی نوبت خود را تجربه کنند گرد از استخوان ما برآمده است. ایران‌خواهانی چون من با روحی نگران و نه چندان امیدوار تلاشی میکنند. ما نیازمند صلح و پیشرفت اقتصادی هستیم تا نیروی مدرن مخالف این جریان ها را گسترش دهیم. تا کشف حجاب کنیم. تا مردم بفهمند که خدا کارخانه ی تولید آفتابه و نعلین و روسری ندارد. تا این مذهبی که اینان و اپوسیسیون های گروه اللهی آنان آورده اند از هرگونه معنویتی تهی است و تنها جنگ قدرت و وسیله ی قدرت است. جنگ کاملا به سود آنان است. جنگ برای آنان نعمت الهی است. مگر خمینی نگفته است؟ کرکسها به نعش نیازمندند.
امیر مومبینی


*

جناب مومبینی، آرزوهای نیک شما رافع مشکل موجود نیست. هر کشور عضو پیمان منع تسلیحات اتمی میتواند به توسعه دانش و تکنولوژی هسته‌ای برای کاربردهای صرفا غیر نظامی بپردازد. مستندات زیادی وجود دارد که حکومت فعلی اهداف نظامی را هم در برنامه دارد. این برنامه قابل قبول قدرتهای غالب جهان نیست. صرفنظر از معیارهای دوگانه قدرتهای بزرگ جهان، اصرار بر پنهانکاری توسط رژیم، کشور ما را با تحریمهای شدید و خطر مهیبی مواجه کرده است. در این شرایط فقط و فقط حکومت ایران میتواند با شفاف‌سازی و همکاری واقعی با آژانس بین‌المللی اتمی، خطر تهاجم ویرانگر به کشور را کاهش دهد و خواستار لغو تحریمهای بسیار مخرب فعلی شود. نصیحت و خطابه به کشورهای قدرتمند طرف مقابل حکومت ایران کمترین اثری در برنامه‌های آنها نخواهد داشت.