ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 02.11.2011, 6:10
مصاحبه خانم کلینتون و واکنش اپوزیسیون

حسین باقرزاده
سه‌شنبه 10 آبان 1390 – 1 نوامبر 2011
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

شرکت خانم کلینتون وزیر خارجه آمریکا در دو مصاحبه با شبکه‌های تلویزیون فارسی بی‌بی‌سی و صدای آمریکا و اظهارات او از یک تحرک تازه در دیپلماسی آمریکا در قبال ایران حکایت می‌کند. این اقدام به دنبال کشف یک«توطئه تروریستی» که به گفته مقامات آمریکا برای قتل سفیر عربستان و بمب‌گذاری در سفارت‌خانه‌های عربستان و اسراییل در آمریکا طرح‌ریزی شده بود و رد پای آن ظاهرا به نیروی قدس سپاه پاسداران می‌رسید صورت گرفت. هم‌زمان با این مصاحبه‌ها اعلام شد که آقای اوباما طی نامه‌ای از جمهوری اسلامی خواسته است که برای انجام تحقیقات در مورد توطئه و تعقیب و مجازات دست‌اندرکاران آن با آمریکا همکاری کند تا ظن دست داشتن حکومت ایران در آن از بین برود. خانم کلینتون نیز در مصاحبه‌های خود به این واقعه اشاره کرد و بر اهمیت آن در روابط بین ایران و آمریکا تأکید ورزید. او هم‌چنین با توجه به نمونه لیبی و با لحنی از تهدید برای رژیم ایران، از آمادگی آمریکا برای «کمک به مردم ایران» سخن گفت.

اظهارات خانم کلینتون طبیعتاً به شدت مورد انتقاد مقامات جمهوری اسلامی واقع شد. رژیم ایران هم‌چنین اتهام توطئه تروریستی و نامه آقای اوباما را توهین‌آمیز تلقی کرد و از آمریکا خواست که به خاطر وارد آوردن این اتهامات از ایران عذرخواهی کند. بسیاری از ناظران طرح این اتهامات را بهانه‌ای برای ایراد فشارهای بیشتر بر جمهوری اسلامی تلقی کرده‌اند و آن را نسخه بدل اتهام نادرست وجود سلاح‌های کشتار جمعی در عراق صدام حسین می‌دانند که در مارس 2003 زمینه و بهانه حمله آمریکا و بریتانیا به این کشور شد. البته کسی انتظار ندارد که سناریوی عراق در مورد ایران تکرار شود (نه ایران عراق است، نه آمریکا توان یک ماجراجویی نظامی جدید را در خود دارد، و نه افکار عمومی در آمریکا و جهان اجازه این کار را می‌دهند). ولی تجربه لیبی که اکنون در مورد سوریه مورد توجه قرار گرفته است می‌تواند در جاهای دیگر تکرار شود. و سخنان خانم کلینتون در مصاجبه‌های اخیر در واقع حاوی این تهدید برای رژیم ایران است.

تحقق چنین امری البته موکول به آن است که مردمی به پا خیزند و اقتدار سیاسی حاکمیت را به چالش بکشند و بعد وقتی ماشین نظامی حاکم علیه آنان به کار گرفته شد، نیروهای خارجی بتوانند تحت عناوینی مانند «حمایت از غیر نظامیان» وارد عمل شوند. از این رو خانم کلینتون لازم می‌بیند تأکید کند که آمریکا آماده است در صورتی که «مردم ایران» بخواهند به کمک آنان بشتابد. او در برابر این سؤال/انتقاد که «چرا آمریکا در جریان اعتراضات خیابانی جنبش سبز از آن‌ها حمایت نکرد؟»، آن را ناوارد می‌داند و اضافه می‌کند که آمریکا به توصیه فعالان و رهبران جنبش سبز از حمایت علنی از جنبش خودداری کرده است. این سخن البته بی‌پایه نیست. اسناد ویکی لیکس دست کم یک مورد از این توصیه‌ها را نشان می‌دهد(۱): آقای داریوش امیر ارجمند، پس از خروج از ایران در ژانویه گذشته، به عنوان مشاور حقوقی میرحسین موسوی به یک نماینده دولت آمریکا در استانبول توصیه می‌کند که «علنا طرف اپوزیسیون را نگیرید» چرا که رژیم از آن به عنوان مدرکی علیه موسوی و دیگران استفاده خواهد کرد. اظهارات خانم کلینتون نشان می‌دهد که آمریکا دیگر نمی‌خواهد چندان به این ملاحظات اعتنا کند و بلکه آماده است تا در موقع لزوم حمایت خود را آشکارا ابراز دارد.

صرف نظر از برخورد طبیعی و تند رژیم به اظهارات خانم کلینتون، برخی از نیروهای اپوزیسیون نیز به آن واکنش نشان دادند. اپوزیسیون ایران عموما در برابر اتهام «وابستگی» به قدرت‌های خارجی حساسیت نشان می‌دهد و آن را با «استقلال» خود منافی می‌داند، و از این رو بسیاری سعی کردند نظرات خانم کلینتون را تخطئه کنند و خود را منزه‌تر از آن نشان دهند که از چنین «کمک‌هایی» استقبال کنند . این البته به آن معنا نیست که نیروهای اپوزیسیون از دریافت کمک‌های خارجی اجتناب می‌کنند؛ بلکه دریافت این کمک‌ها به صورت علنی، و یا درخواست آن‌ها، در فرهنگ سیاسی ایران چنان مذموم و ناپسند شمرده می‌شود که کمتر کسی حاضر است رسما و علنا به آن معترف باشد. این امر صرف نظر از دورویی مستتر در آن، از یک بیماری مزمن و فلج کننده در اپوزیسیون ایران حکایت می‌کند و آن را از برقراری ارتباط سالم با جهان خارج ناتوان می‌سازد. علاوه بر این، از (اتهام) ارتباط با نیروهای خارجی همواره به صورت یک حربه سیاسی علیه نیروهای رقیب و برای تخریب دیگران استفاده می‌شود.

اپوزیسیون ایران در دو طلسم سیاسی اسیر شده است. یکی طلسم تاریخ است - شهریور 20 و ملی شدن نفت و 28 مرداد و بقیه قضایا. بگذریم از این که تاریخ در این جا نه به صورت جامع و بلکه گزینشی عمل می‌کند. یعنی نقش انگلیس در جریان نفت دیده می‌شود ولی نه در جنبش مشروطه. نقش آمریکا در 28 مرداد مطرح است، ولی در کمک به مصدق در برابر انگلیس فراموش می‌شود و یا کمک آمریکا به انتقال قدرت از رژیم شاه به جمهوری اسلامی (که طرف‌داران انقلاب باید آن را مثبت ارزیابی کنند). پس دخالت‌ها همیشه منفی نبوده است. ولی مسئله اصلی این جا است که تا کی باید تاریخ تعیین کننده روابط امروزین جوامع و ملل باشد؟ غالب مردم جهان دوستان و دشمنان خود را نه بر اساس رفتار پیشینیان و نیاکان آنان و بلکه با شناخت امروزین آنان بر می‌گزینند. فرهنگ اپوزیسیون ایران، اما، سخت گرفتار طلسم تاریخ است.

اپوزیسیون ایران هم‌چنین در طلسم فرهنگ سیاسی حاکمیت اسیر است. حاکمیت تعیین می‌کند که دوستان و دشمنان ایران کیانند و اپوزیسیون از این که «وابسته» به آنان شناخته شود واهمه دارد. در جریان تظاهرات جنبش سبز، نسل جوان با جرأت این طلسم را شکست و چین و روسیه را به جای آمریکا و انگلیس به عنوان «دشمن» نهاد، ولی بسیاری از رهبران اپوزیسیون هنوز آمریکا را دشمن اصلی می‌دانند. نباید از طریق برهان خُلف گفت که چون رژیم با فلان دولت دشمن است پس آن دولت دوست ما است. ولی هم‌چنین نباید مسحور فرهنگ سیاسی حاکم شد و تعاریف دوست و دشمن را از این فرهنگ گرفت. استقلال اپوزیسیون در این نیست که هر گونه کمک خارجی را رد کند، و بلکه در این است که مستقل از فرهنگ تحمیلی رژیم حاکم و بر اساس منافع ملی، روابط خارجی خود را تنظیم کند.

البته جنبش اعتراضی مردم ایران در حال حاضر هیچ شباهتی به لیبی ندارد و بیشتر به برمه شبیه است. اپوزیسیون ایران از این نظر می‌تواند درس‌های زیادی از آن سن سو کی بگیرد. خانم کی بیشترین سال‌های دو دهه اخیر را در زندان یا حصر خانگی گذرانده و در عین حال به عنوان رهبر جنبش دموکراسی از تعامل با قدرت‌های خارجی ابا نداشته است. او به خصوص در مورد اعمال تحریم از سوی کشورهای خارجی طرف مشورت قرار گرفته و نظرات او در این تحریم‌ها منظور شده است. مشابه همین موقعیت را نلسون ماندلا در سال‌های آخر رژیم آپارتاید در آفریقای جنوبی داشت. در هر دو مورد، این رهبران توانستند در نوع تحریم‌ها (به نحوی که فشار بر رژیم را بیشتر و بر مردم کمتر کند) تأثیر بگذارند و رژیم‌های حاکم مجبور شدند برای تخفیف تحریم‌ها به سراغ این رهبران بروند، و مردم نیز دانستند که چه کسانی توانسته‌اند باعث تخفیف فشارهای تحریم بر آنان بشوند.

ایران امروز نیز در معرض انواع تحریم‌ها قرار دارد و بسیاری از مردم از تحریم‌های اقتصادی رنج می‌برند - چیزی که در سؤالات از خانم کلینتون نیز به تکرار مطرح شد. رهبران جنبش سبز می‌توانستند (و می‌توانند) در این مورد با کشورهای تحریم کننده وارد گفتگو شوند و به جای تخطئه هر نوع تحریم (که واقع‌بینانه نیست) از آنان بخواهند که تحریم‌های خاصی را لغو کنند. مثلا اگر اینان از آمریکا می‌خواستند که تحریم قطعات هواپیماهای مسافربری را لغو کند چه اتفاقی می‌افتاد؟ آیا آمریکا که این همه سنگ کمک به مردم ایران و جنبش سبز را به سینه می‌زند می‌توانست این تقاضا را نادیده بگیرد؟ (آزمایش خوبی بود!) و اگر پاسخ منفی بود، این امر چه تأثیری بر مردم ایران و موقعیت رهبری جنبش سبز داشت؟ مردم می‌دیدند که رژیم حاکم از تأمین ایمنی هواپیماهای مسافربری عاجز است، ولی رهبری جنبش سبز توان آن را دارد که این مشکل را حل کند. در این صورت در ذهنیت مردم چه اقتداری ثبت می‌شد؟ باید برای پاسخ به این سؤال به برمه و آفریقای جنوبی (اواخر آپارتاید) رفت. ولی لازمه کار آن است که اپوزیسیون از تعامل با شیطان بزرگ هراسی نداشته باشد و نگذارد طلسم تاریخ و فرهنگ سیاسی حاکم او را اسیر خود نگاه دارد.

---------------
1. http://www.cablegatesearch.net/cable.php?id10ISTANBUL31