iran-emrooz.net | Sun, 30.10.2011, 19:32
درسهایی از پایان تراژیک زندگی قذافی
محمد شجاعی
زندگی معمر قذافی به نحوی بسیار تراژیک و شکسپیری پایان یافت. خیلی ها انتظار دارند که این ماجرا موجب عبرت سایر دیکتاتورها بشود، اما دیکتاتورهای دیگر اعم از عاقل یا دیوانه از این پایان تراژیک درس نخواهند گرفت، هچنانکه از پایان هیتلر، شاه، چائوشسکو ، صدام، مبارک و .... نگرفتند. دیکتاتورها و نظامهای دیکتاتوری و استبدادی معمولا و بنا به ماهیت خود توانایی درس گرفتن از تاریخ و اصلاح خود را ندارند و اگر هم درسی بگیرند بیشتر در راستای بهبود و اصلاح روشهای سرکوب و یافتن شیوه های موثرتر کنترل آزادیخواهان و اصلاح طلبان می باشد.
برخلاف دیکتاتورها، نیروهای اجتماعی و سیاسی تحول خواه طرفدار دموکراسی و حقوق بشر در همه جای دنیا می توانند و باید از پایان تراژیک قذافی درس بگیرند و آن اینکه شیوه پایان یک نظام دیکتاتوری و نحوه رفتار با عوامل دیکتاتوری سنگ اول نظام آینده است. اگر این سنگ اول بر مبنای نقض آشکار و خشن حقوق بشر بنیان گذاشته شود نظام آینده قطعا نظامی ضد دمکراتیک و ضد حقوق بشر خواهد بود.
معمر قذافی در حین فرار از شهر زادگاه و آخرین پناهگاهش زخمی شده و بدون اینکه سلاحی در دست داشته باشد تسلیم میشود و ملتمسانه از اسیرکنندگانش میخواهد که اورا نکشند. اما اسیر کنندگان که خود را رزمندگان آزادی می نامند الله اکبر گویان اورا درحال خونریزی و در برابر دوربین های موبایلی کتک زده و نهایتا با شلیک گلوله ای در سر مثل یک سگ به زندگیش خاتمه داده و سپس جسد بی جان و خونینش را به روی زمین کشیده و به مدت چهار روز به نمایش عمومی می گذارند. در این مدت افراد زیادی هم به تماشای جسد قذافی می آیند و بر بالای سرش شادی و پایکوبی میکنند و عکس یادگاری میگیرند.
برخی براین نظرند که قذافی حقش بود و نمیتوان جمعیت خشمگین را بخاطر حس طبیعی انتقام جویی از دیکتاتوری خون آشام و دیوانه ملامت کرد. و گروهی دیگر در رویای چنین پایانی برای دیکتاتورهای خودی شب را به روز میرسانند. اما باید توجه داشت که پایان قذافی فقط پایان قذافی و نظام او نیست. این پایان در عین حال نقطه آغاز نظام آینده است و چگونگی و کیفیت این پایان حکایت از فرهنگ سیاسی و ماهیت بنیانگذاران و محتوای نظام آینده دارد. هنگامیکه یک زندانی یا اسیر جنگی بدون محاکمه عادلانه و بدون حق برخوداری از وکیل به روشی که حکایت از توحش و خشونت عمیق عاملین آن دارد به جای اعزام به دادگاه به قتل میرسد و جسدش برخلاف تمام شئون اخلاقی، حقوقی، مذهبی و حقوق بشری مورد توهین و بی احترامی آنهم بدین حد غیرقابل تصور قرار میگیرد میتوان سیمای نظام آینده را به راحتی در ذهن مجسم کرد و پیش بینی نمود که این نظام با مخالفین خود و زندانیانش چگونه بر خورد خواهد کرد. و اینکه یک روز بعد از قتل قذافی آشکار میشود که "رزمندگان آزادی" قبلا بیش از پنجاه نفر از طرفداران قذافی را درحالیکه دستانشان از پشت بسته شده بوده کشته و در هتلی در شهر سرت رها کرده اند و در همان زمان رهبر شورای انتقالی از اجرای شریعت و آزادی تعدد زوجات سخن می گوید می توان با ماهیت این "رزمندگان آزادی" بیشتر آشنا شد.
این وقایع به نحوی یاد آور انقلاب ایران نیز هستند. من در بیست و دوم بهمن سال پنجاه و هفت به چشم خود دیدم که گروهی از مردم یک نفر را به عنوان ساواکی در خیابان لخت مادر زاد از درخت آویزان کرده وبه شیوه بسیار وحشیانهای به قتل رسانده و در مقعدش چوب فروکرده و سپس جسدش را به روی زمین کشیدند و هیچکس بخاطر آن جنایت آشکار تحت تعقیب قرار نگرفت. در همان روزها دیدیم که رئیس قبلی ساواک تیمسار نصیری با سر باندپیچی شده و صورتی زخمی و خونین در برابر دوربین تلویزیون مورد بازجویی قرار گرفت و بدون حق برخورداری از وکیل و محاکمه عادلانه در همان شب در پشت بام مدرسه رفاه که محل اقامت رهبر انقلاب هم بود توسط خلخالی و عواملش تیر باران شد. آن اعدامها برای چند ماه در همان محل با تایید و تشویق اکثریت مردم و رهبر انقلاب و اغلب گروههای سیاسی ادامه یافت و در این مدت صدای مخالفت فقط از مهندس بازرگان و برخی دوستانش برخاست.
آن روزها - مثل این روزهای لیبی - تنها روزهای پایانی رژیم شاه و روزهای نمایش "خشم مقدس انقلابی مردم ستم دیده" نبودند. آن روزها در عین حال روزهای بنیانگذاری دادگاههای انقلاب، کمیتهها، وزارت اطلاعات، نیروهای خودسر و موازی و فشار و سیستم قضایی آینده و روزهای ترسیم سیمای آینده نظام برآمده از انقلاب نیز بودند. و دیدیم که چگونه همین نهادها در سالهای شصت با خشونت به قلع و قمع مخالفین پرداختند، هزاران زندانی دارای محکومیت قطعی را به صورت گروهی و بی رحمانه به قتل رساندند، به شکار مخالفین پراکنده در کشورهای دیگرپرداختند و آنگاه واحدهای خودسرشان به قصابی و کشتار روشنفکران نافرمان اقدام کرده، کوی دانشگاه و دانشجویان را به خاک و خون کشیده و نهایتا در کهریزک توحش و خشونت را بجایی رساندند که برای بیان و ثبتش باید واژگان جیدی ساخته شوند.