iran-emrooz.net | Tue, 25.10.2011, 23:11
دادخواهی کشتار سال ۶۷
حسین باقرزاده
سخنرانی در «کنفرانس بینالمللی به منظور بررسی جنایات رژیم علیه بشریت»
۱۵ اکتبر ۲۰۱۱، ماینزـ آلمان
اجازه بدهید سخنم را با نقل یک خاطره جدید شروع کنم. دو هفته پیش من در لهستان بودم و فرصتی پیش آمد که از آشویتس، یکی از مخوفترین اردوگاه های مرگ نازیها در جریان جنگ جهانی دوم، دیدن کنم. این اردوگاه در آن روزها شاهد مرگ سدها هزار یهودی و کولی و کمونیست و همجنسگرا و سایر گروههای «نامطلوب» اجتماعی بوده است. امروز این اردوگاه به یک موزه تبدیل شده است. ولی وقتی در درون سالنها حرکت میکنی، بوی مرگ از هر گوشهای به مشام میرسد. تصاویری که از دسته دسته قربانیان اردوگاه و انبار اجساد و استخوانها به دیوارها آویزان است. انبوه کفشهای کودکان که در طول یک سالن روی هم ریخته است. سالن دیگری که پر از شانه و برس موی سر است. انگشترها و زیور آلات، یک سالن دیگر. و یکی که انباری از موهای سر در آن جا ریخته است. راهنما توضیح میدهد که جلادان اردوگاه همه چیز قربانیان و حتا موی سر آنان را جمع میکردند و بعد بدن آنان را به کورههای آدمسوزی میسپردند. یعنی هیچ چیز حیف نمیشد - مگر جان انسانی. به گفته راهنما،در این اردوگاه حدود هفت تن موی سر جمع کرده بودند و در پایان جنگ هنوز دو تن مو باقی مانده بود. حساب کنید، هفت تن مو یعنی از چند انسان. و موها را برای چه میخواستند؟ بافتن پارچه - که نمونهای از آن در کنار تلّ موها بود. هولوکاست یعنی این.
در جریان دیدار از این اردوگاه، بیاختیار به یاد هولوکاستهای دیگر افتادم، و به خصوص هولوکاست سال ۱۳۶۷ در ایران، و ماشین اعدامی که در آنجاها به راه افتاد. مقیاسها البته فرق میکرد، ولی ماهیت امر یکی است. قتل عام وسیع «نامطلوبان» اجتماعی و به دور از انظار مردم. در همین دوره ۳۰ ساله اخیر نمونههای آن کم نبوده است، از رواندا و یوگسلاوی سابق گرفته تا ایران ۶۷. ولی تقریبا در تمامی این موارد، فاجعه و جنایت چند سالی بیشتر دوام نیافته است و غالب مرتکبان آن تسلیم عدالت شدهاند. در مورد ایران، اما، ۲۳ سال از این جنایت میگذرد و هنوز هیچ دادرسی صورت نگرفته است. و این یعنی ادامه هولوکاست. رنجی که بازماندگان این قربانیان کشیدهاند و هنوز میکشند. بسیاری از آنان در عزای عزیزان خود سر به گور بردهاند، و آنان که ماندهاند نمیدانند عزیزانشان چرا و چگونه در آن تابستان گرم سر به نیست شدهاند و بر سر اجساد آنها چه آمده است. ۲۳ سال رنج و مصیبت، و هنوز آنان نمیتوانند بر سر قبر عزیزانشان گلی بگذارند با برای آنان یادبودی بگیرند. و این یعنی ادامه هولوکاست تا به امروز.
این نکته در گزارش تحقیقی و حقوقی جفری رابرتسون حقوقدان انگلیسی و با تجربه در دادگاههای جنایی بینالمللی آمده است . او که به دعوت بنیاد عبدالرحمان برومند سال گذشته در مورد قتل عام سال ۶۷ تحقیق کرده، این قتل عام را از چهار نظر مشمول تعریف «جنایت علیه بشریت» دانسته است. سه مورد آن در سال ۶۷ اتفاق افتاده، ولی مورد چهارم آن تا کنون استمرار داشته و هنوز ادامه دارد. از دید او، استنکاف رژیم از پاسخگویی به خانوادههای قربانیان در مورد کم و کیف قتل این افراد و سرنوشت اجساد آنان، در حکم آزار و شکنجه است که نسبت به یک گروه اجتماعی اعمال میشود، و این یکی از مصادیق جنایت علیه بشریت است. از این رو، تلاش برای باز کردن پروندههای کشتار ۶۷ و کشاندن مرتکبان آن به پای میز عدالت، به معنای پایان دادن به این جنایت مستمر نیز خواهد بود. علاوه بر این، این امر نشان میدهد که فقط آنانی که در قتل عام ۶۷ دست داشاتهاند مجرمان این جنایت بزرگ نبودهاند. کسانی هم که در این 23 سال در موقعیتی بودهاند که میتوانستهاند پروندههای آن کشتار را باز کنند و کاری نکردهاند در این جنایت مستمر شریکند.
کشتار ۶۷ نقطه اوج دهه خونین اول انقلاب بود که کشت و کشتار هزارانه مخالفان جمهوری اسلامی را به همراه داشت. ولی کارنامه جمهوری اسلامی فقط به کشت و کشتار آن هم فقط در این دهه محدود نمیشود. به سختی میتوان از جنایتی یا نقض حقوق بشری نام برد که در کارنامه این رژیم نیامده باشد. من یک بار در بررسی کارنامه سیاه جمهوری اسلامی به مقایسه آن با سایر رژیمهایی که در جنایت و نقض حقوق بشر شهره آفاق هستند پرداختم. میدانید که مقایسه جنایات مختلف با هم کار سادهای نیست، و در دنیایی که ما زندگی میکنیم رژیمهای سفاک و خونریز و سرکوبگر کم نیستند. ولی میتوان با دک مقایسه اجمالی دریافت که رژیم جمهوری اسلامی در رده رژیمهای سرکوبگر و ناقض حقوق بشر کجا قرار گرفته است.
در آن مقاله، من رژیمهای سرکوبگر و ناقض حقوق بشر جهان را به سه نوع تقسیم کردم. یکی رٍژیمهایی که در سرکوب و نفی آزادیها و خونریزی حد و مرزی نمیشناسند. دوم، رژیمهای تبعیضگر که بخشهایی از مردم خود را از یک سلسله حقوق محروم میکنند. و سوم، رٍژیمهایی که قوانین بدوی و قرون وسطایی و کنترل خشن بر روابط خصوصی را بر جامعه خود حاکم کردهاند و از اعمال هیچگونه خشونتی ابا ندارند. سپس نمونههای برجسته این سه مورد را در سطح جهان بر شمردم. از عراق صدام حسین به عنوان نمونه بارز نوع اول یاد کردم، آفریقای جنوبی پیش از دهه ۹۰ قرن گذشته را نمونه برجسته نوع دوم برشمردم و عربستان سعودی را مظهر کامل نوع سوم دانستم. در همان جا اضافه کردم که هر یک از این رژیمها در یک نوع سرآمدند، و از انواع دیگر سرکوب در آنها نمونههای محدودی میتوان یافت.
مثلا در عراق صدام از آپارتاید یا قوانین قرون وسطایی خبری نبود. در آفریقای جنوبی سرکوب و خونریزی در حد اعمال نظام آپارتاید به چشم میخورد و جز این هیچ با عراق صدام قابل مقایسه نبود. علاوه بر این، در این جا نیز از قوانین قرون وسطایی خبری نبود. در عربستان، اما، هم سرکوب سیاسی وجود دارد و هم تبعیض بر مبنای جنسیت و عقیده، ولی نه در اولی به پای صدام میرسد و نه در دومی با مقاومت شدیدی همراه است که برای سرکوب آن به خشونت گسترده دست بزند. سه رژیمی که در دنیا نمونههای بارز نقض حقوق بشر بودهاند و هر یک از یک نظر. نمونههایی که میتوان برای مقایسه با جمهوری اسلامی آنها را به کار گرفت.
فکر میکنم این مقایسه کار چندان مشکلی نباشد. از سفّاکی و خونریزی شروع کنیم: آیا میتوان استدلال کرد که کارنامه رژیم ایران در نقض آزادیها و شکنجه و کشت و کشتار از صدام بهتر بوده است؟ بزرگترین جنایت صدام کشتار حلبچه بود، چیزی که همه جهانیان آن را دیدند و صدام را محکوم کردند. در مورد کشتارهای رژیم جمهوری اسلامی چه میتوان گفت؟ بسیاری از این کشتارها (مثلا هولوکاست ۶۷) هنوز از دید جهانیان پنهان مانده است. به جرأت میتوان گفت که کارنامه سیاه جمهوری اسلامی در سرکوب و شکنجه و ترور و کشت و کشتار دست کمی از صدام نداشته، و از بعضی جهات به مراتب سنگینتر است.
به تبعیضها و نظام آپارتاید مضاعف جنسیتی و عقیدتی در ایران جمهوری اسلامی بپردازیم. این تبعیض مضاعف، جامعه ایران را به شکل هرمی درآورده است که در راّس آن روحانیت مذکر شیعه نشسته است، و هر چه که پایین برویم به ترتیب، سایر شیعیان مذکر، سپس سنیان و بعد اهل کتاب، تا سرانجام به بهاییان و بیدینان میرسیم که در قاعده هرم قرار دارند. علاوه بر این، در هر لایه این هرم، زنان هر گروه در رده پایینتر مردانشان قرار میگیرند و از حقوق کمتری برخوردار میشوند. این هرم آپارتاید در توزیع نابرابر حقوق، به مراتب از آپارتاید آفریقای جنوبی سابق خشنتر و متصلبتر است. کافی است اشاره کنم که کسانی که در رأس این هرم نشستهاند از هر حقی حتا حق کشتن برخوردارند، و آنان که در قاعده هرم قرار دارند ممکن است از هر حقی حتا حق حیات محروم شوند. تفاوت حقوقی از صفر تا بینهایت هرم آپارتاید جمهوری اسلامی را میبینید؟ آخوندی که در رأس هرم نشسته میتواند فرمان (فتوای) قتل بدهد، و آن که در قاعده قرار دهد (مثلا یک مرتد) مهدور الدم است. آیا چنین تفاوت حقوقی در آفریقای جنوبی سابق قابل تصور بود؟
و بالاخره به کاربرد مجازاتهای خشن شلاق و بریدن دست و سنگسار و مانند آنها که تحت قوانین حدود و قصاص اعمال میشود و یا کنترل زندگی خصوصی شهروندان میرسیم که جمهوری اسلامی در کمیت و کیفیت عربستان سعودی (و جوامع محدود دیگری که به این کار دست میزنند) را پشت سر گذاشته است، و نیاز به توضیح بیشتری در این باره نداریم. به لحاظ تبعیض مضاعف جنسیتی و عقیدتی نیز که جمهوری اسلامی با عربستان همردیف است به مراتب بیش از عربستان در اعمال آن به خشونت متوسل شده و یا به قتل بیدینان و مرتدان و بهاییان دست زده است. میبینیم که جمهوری اسلامی در هر سه مورد گوی سبقت را از فاحشترین نمونههای نقض حقوق بشر در جهان ربوده، و تنها رژیمی در جهان است که هر سه نوع نقض فاحش حقوق بشر را در خود جمع کرده و از نمونههای بارز آن در جهان جلو زده است.
به هر حال، ما با چنین رژیمی روبرو بوده و هستیم، با کارنامهای مشحون از نقض حقوق بشر از هر نوع قابل تصور آن. اکنون صحبت آن است که باید پای مرتکبان این جنایات را به دادگاه جنایی بینالمللی کشاند. در گذشته تلاش زیادی در این باره شده، ولی موفقیت چندانی نداشته است. آقای شیرعلی از تریبونال بینالمللی سخن گفتند که بر مدل تریبونال بینالمللی برتراند راسل در باره کارکرد آمریکا در جنگ ویتنام استوار شده است. ولی اضافه کردند که اکنون بیشتر به دنبال یک تریبونال واقعی هستند تا نمادین. باید گفت که شرایط بینالمللی در یکی دو سال اخیر برای این کار مساعدتر شده است. گزارش رابرتسون زمینه حقوقی خوبی فراهم کرده، و کارنامه نقض حقوق بشر ایران بیشتر در سطح بینالمللی مطرح شده است. این وظیفه ما است که مسئله ایران را بیشتر به مجامع جهانی ببریم و از آنان بخواهیم که برای کشاندن مسئولان جنایتهای ضد بشری رژیم ایران و به خصوص کشتار سال ۶۷ به پای میز عدالت کمک کنند. 33 سال خشونت و جنایت بس است. برای پایان دادن به این خشونتها و به ویژه پایان دادن به آن جنایت علیه بشریت که گفته شد 23 سال همچنان ادامه داشته است باید متّحداً تلاش کنیم.
قتل عام ۶۷ فاحشترین جنایت ضد بشری جمهوری اسلامی است و دادخواهان بسیاری دارد. خانوادههای قربانیان این فاجعه سر به هزاران میزنند و اسناد این جنایت از سوی نهادهای مختلف حقوق بشری جمع آوری شده است. مهم این است که پیکار برای دادخواهی از ملاحظات و گرایشهای سیاسی بری باشد و خانوادههای قربانیان داعیان اصلی دادخواهی باشند. سازمانهای سیاسی البته وظیفه دارند که از این پیکار حمایت کنند، ولی نباید اجازه داد که گرایشهای سیاسی روی پیکار تأثیر بگذارد و یا پیکار دستخوش اختلافات سیاسی شود. از این رو لازم است که آنان نقش پشتیانان پیکار را به عهده بگیرند و سعی کنند صدای دادخواهان را به جهانیان برسانند. همان طور که گفتم شرایط جهانی برای این کار اکنون بیش از هر زمان آماده است، و تنها تلاش ما ایرانیان است که ممکن است بتواند به این درد و رنج 23 ساله هر چه زودتر خاتمه دهد.
متشکرم.