ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Wed, 12.10.2011, 4:45
فشار حقوق بشری جامعه جهانی علیه ایران

حسین باقرزاده
سه‌شنبه ۱۹ مهر ۱۳۹۰ – 11 اکتبر 2011
.(JavaScript must be enabled to view this email address)

رژیم جمهوری اسلامی به روش خاص خود به استقبال روز جهانی مبارزه علیه اعدام (10 اکتبر - 18 مهر) رفته است: افزایش شکنجه و خشونت و شلاق و اعدام، و اعدام‌های در ملأ عام. شاید هیچ چیز دیگر تا این اندازه، بیگانگی رژیم حاکم بر ایران را با انسانیت و مدنیت و جامعه مدرن به نمایش نگذارد. هر چه که جامعه مدرن جهانی در راه تلطیف کردن روابط انسانی تلاش می‌کند رژیم ایران ظاهرا تعمد دارد که در برابر آن بایستد و با خشونت هر چه بیشتر عملا آن را خنثا کند. دردی که از این رفتار خشونت‌بار ناشی می‌شود تنها قربانیان آن را در بر نمی‌گیرد و بلکه انبوه انسان‌های آزاده در سراسر جهان را رنج می‌دهد. در این میان، به خصوص ایرانیانی که درد وطن و انسانیت دارند و برای حقوق بشر مبارزه می‌کنند و در عین حال نمی‌توانند بر رفتار حاکمان در ایران تأثیر بگذارند رنج زیادی می‌کشند. این که هر روز از خواب بلند بشوی و خبری از خشونت به خصوص به دست حاکمان بشنوی بسیار آزار دهنده است، و این که حاکمان کشورت مرتب بر زندان و شلاق و اعدام اصرار بورزند و از زدن و بستن و کشتن ابایی نداشته باشند به غایت دژم کننده است.

تنها کافی است به عنوان خبرهایی که در همین دو سه روز از ایران می‌رسد توجه کنیم: جوان 17 ساله‌ای در ملأ عام در کرج اعدام شد. سه نفر دیگر قرار است در کرمان در ملأ عام اعدام شوند. پیمان عارف، فعال دانشجویی به جرم نامه‌نویسی به احمدی‌نژاد 74 ضربه شلاق خورد. عبد الفتاح سلطانی وکیل دادگستری و یکی از مؤسسان جامعه دفاع از حقوق بشر که به این دلیل در زندان است به خاطر دریافت یک جایزه بین‌المللی به «درآمد نامشروع» متهم شده است. پنج (یا به روایتی، شش) زندانی کرد در زندان مرکزی ارومیه به دار آویخته شدند. یوسف ندرخانی به خاطر تغییر عقیده به مرگ محکوم شده است. دانشجویان بهایی مجددا تحت فشار قرار گرفته‌اند. 56 تن از مبلغان مذهبی اهل سنت مجموعا به 164 سال حبس محکوم شدند. چاری‌محمد مرادف شهروند ترکمنستان به دلیل گرفتن عکس و فیلم در جریان حوادث سال 1388 به 21 سال حبس در ایران محکوم شده است. دست‌های چهار زندانی را در زندان اصفهان قطع کرده‌اند. عیسی سحرخیز در زندان اوین در خطر مرگ قرار گرفته است. و به گزارش مجموعه فعالان حقوق بشر در ایران (هرانا)، در یک ساله 10 اکتبر 2010 و 2011 (روز جهانی مبارزه علیه اعدام)، 480 نفر در ایران اعدام شده‌اند و در طی همین مدت دستگاه قضایی 641 نفر را به اعدام محکوم کرده است. 46 مورد از اعدام‌ها در ملأ عام صورت گرفته است.

این‌ها تنها بخشی از خبرها و آماری است که در فاصله یکی دو روز حول 10 اکتبر پخش شده است. داستان‌های سرکوب و شکنجه زندانیان، و به خصوص زندانیان سیاسی و عقیدتی، و فشار و تبعیض علیه زنان و جوانان و اقلیت‌های قومی و مذهبی هم که استمراری به طول حیات جمهوری اسلامی دارد و دردی مزمن است. و به راستی چگونه می‌توان خبرهایی را از نوع آن چه که در بالا آمد شنید و احساس درد و افسردگی نکرد؟ آن هم در آستانه روزی که به مبارزه علیه مجازات اعدام اختصاص یافته است و در زمانی که بیش از 80 در سد کشورهای جهان به این حرکت پاسخ مثبت داده‌اند. آیا این دردناک نیست که شاهد آن باشی که کشوری با یک سدم جمعیت جهان حدود یک چهارم تمامی اعدام‌های جهان را به خود اختصاص داده است، و نه تنها گرایشی به سوی پیوستن به جامعه جهانی به خود نشان نمی‌دهد و بلکه مهار در رفته در جهت عکس آن می‌تازد؟ چگونه می‌توان ایرانی بود و از این همه خشونت عریان که به نام تو صورت می‌گیرد به خشم نیامد؟ و چگونه می‌توان انسان بود و از تصور صحنه‌های فجیع اعدام‌های در ملأ عام در ایران و عربستان به خود نلرزید؟

خبرهای خشونت‌بار از داخل ایران کم نیست. قتل‌هایی که آمار آن‌ها مرتبا در جمهوری اسلامی بالا رفته و در مقایسه با سال‌های پیش از انقلاب به اضعاف مضاعف رسیده است(۱). جنایات گروهی مانند حادثه خمینی‌شهر(۲) که درجه بسیار نازل امنیت شهروندان را در این نظام پلیسی تمام‌خواه نشان می‌دهد. به خاک و خون کشاندن شهروندانی که به صورت مسالمت‌آمیز به تظاهرات و اعتراض مدنی یا سیاسی دست می‌زنند. هر قتل و جنایت و تجاوزی مشمئز کننده و دردآور است. و افزایش میزان جنایت در جمهوری اسلامی دل انسان‌های دردمند را بیشتر به درد می‌آورد و داد آنان را برای جلوگیری از این جنایات و تعقیب و مجازات مجرمان بیشتر بلند می‌کند. در این داد زدن‌ها نیز همواره اصل مسلم و خدشه‌ناپذیر «خون به خون شستن محال آمد محال» (مولوی) تکرار می‌گردد و این که جامعه/حکومت نباید خشونت را با خشونت پاسخ گوید، چرا که این رفتار نتیجه‌ای جز ترویج خشونت و افزودن درد بزرگ‌تری بر دردهای جامعه ندارد. اگر جنایت‌کاری دست به خشونت بزند یک خشونت فردی صورت گرفته است. ولی حکومتی که دست به خشونت می‌زند تمام جامعه را به خشونت آلوده است، و هر فرد جامعه بخشی از بار مسئولیت آن خشونت را به دوش می‌کشد. حکومت‌ها با کاربرد خشونت، همه شهروندان کشور را در آن سهیم می‌کنند - و این دردی بزرگ برای همه آن کسانی است که با آن خشونت مخالفند.

از این رو نمی‌توان مخالف اعدام بود و از خبر اعدام یک نفر (به هر جرم و اتهامی که باشد) درد نکشید. نمی‌توان آزادی‌خواه و عدالت‌طلب بود و از خشونت‌هایی که علیه زنان و اقلیت‌ها و محرومان و مطرودان اجتماعی در ایران اعمال می‌شود رنج نبرد. نمی‌توان خشونت را نفی کرد و از شنیدن خبرهایی مانند حادثه خمینی شهر یا خشونت‌هایی که پلیس علیه شهروندان اعمال می‌کند به خشم نیامد. و نمی‌توان شاهد این همه خشونت در سطح جامعه و حکومت در ایران بود و به مبارزات حقوق بشری نپیوست. و به راستی آیا در برابر حکومتی که بره‌وار انسان می‌کشد، و در برابر جامعه‌ای که فوج عظیمی از آنان برای تماشای صحنه‌های فجیع آدم‌کشی حکومتی اجتماع می‌کنند تا آخرین دست و پا زدن‌های یک انسان مفلوک را بر تناب دار به نظاره بایستند، می‌توان بی‌تفاوت بود و احساس مسئولیتی نکرد؟ شرایط حاکم بر ایران و رفتار رژیم حاکم قلب هر انسان آزاده و دردمندی را به درد می‌آورد، و از مشاهده این که تلاش‌های فعالان حقوق بشر نمی‌تواند مستقیما تأثیر محسوسی بر رفتار رژیم بگذارد و یا بازتابی در سطح جامعه پیدا کند این درد مضاعف می‌شود.

در واقع، رژیم جمهوری اسلامی گزینه چندانی برای مبارزان حقوق بشری باقی نگذاشته است. یکی از این گزینه‌ها توسل به جامعه جهانی و استمداد از نهادهای حقوق بشر بین‌المللی است. کارنامه حقوق بشری جمهوری اسلامی چنان سیاه و خشونت‌بار است که همه این نهادها را به اعتراض واداشته است. عفو بین‌الملل 32 سال است که هم‌چنان در انتظار ویزای سفر به ایران به سر می‌برد. ولی گوش جمهوری اسلامی به این نهادها بدهکار نیست. تنها اقدام جامعه جهانی از طریق نهادهای حکومتی و سازمان ملل ممکن است بتواند تأثیر عملی بر رفتار رژیم ایران بگذارد. از این رو باید از اقدام اخیر اتحادیه اروپا در تحریم کسانی که در نقض حقوق بشر در ایران دست داشته‌اند استقبال کرد، و از جامعه جهانی خواست که این گونه تحریم‌ها را توسعه دهد. هم‌چنین باید برای کشاندن پرونده حقوق بشر رژیم ایران به مراجع بین‌المللی و از جمله شورای امنیت سازمان ملل تلاش کرد. رژیمی که به تذکرات خیرخواهانه و انسان‌دوستانه اتباع خود بی‌اعتنایی می‌کند و در اعمال خشونت و نقض حقوق بشر تمامی جهان را پشت سر گذاشته سزاوار آن است که از سوی جامعه جهانی تحت فشار و مورد مؤاخذه قرار گیرد.

مبارزه حقوق بشری یک مبارزه انسان‌دوستانه و جهانی است، و در هیچ مرز و محدوده جغرافیایی یا عقیدتی و نژادی و ملی و قومی محدود نمی‌شود. نقض حقوق بشر (چه از سوی فرد و چه از سوی حکومت) تجاوز به انسانیت و مدنیت است، و مبارزه با آن وظیفه انسانی همه کسانی است که نام «آدمی» را بر خود می‌نهند. این سخن دست کم برای فارسی زبانان بیگانه نیست. به سخن سعدی گوش کنیم که از پس قرن‌ها ما را به ادای وظیفه انسانی خود فرا می‌خواند و بی‌مرز و اقلیم بودن غم‌خواری برای محنت دیگران را به ما یادآور می‌شود. و به خاطر بسپاریم که غم‌خواری برای محنت دیگران از دید سعدی کلی و بدون قید و شرط است. یعنی که باید با قربانی خشونت همدردی کرد، از هر سو و به هر توجیهی که خشونت صورت بگیرد:

بنی‌آدم اعضای یک پیکرند / که در آفرينش ز یک گوهرند
چو عضوى به درد آورد روزگار / دگر عضوها را نماند قرار
تو کز محنت دیگران بی غمی / نشاید که نامت نهند آدمی

-------------------

۱. http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/30090/
۲. http://politic.iran-emrooz.net/index.php?/politic/more/29188/