iran-emrooz.net | Tue, 26.07.2011, 12:33
مسلمانستیزی آماج عمدهی راسیسم اروپا
امیر مومبینی
همانطور که در فاجعهی اخیر نروژ و در مانیفست آدمکش نروژی آشکار شده است، راسیسم ریشهدار در اروپا، در شعارهای سنتی خود تغییرات مهمی داده است.
۱- نژادپرستی تک قومی (مثل پان ژرمنیسم) اکنون پشت نقاب نوعی اروپاپرستی راسیستی یا راسیسم اروپایی پنهان میشود. شعار مردم پسند و وحدت دهندهی نجات اروپا هر روز بیشتر در میان شعارهای جریانهای راسیستی تقویت میشود.
۲- به عکس دوران جنگ جهانی دوم، مفهوم اروپا اکنون شامل غرب و شرق اروپا هر دو میشود. از آنجا که فرهنگ دموکراتیک در بخش شرق اروپا ضعیفتر است این بخش ممکن است منبع اصلی راسیسم اروپا شود.
۳- دشمنی با مارکسیسم و جنبش سوسیالیستی همچنان یک رکن عمدهی راسیسم جدید است. اما به دلیل فروپاشی اردوگاه کمونیسم و تضعیف شدید جنبش سوسیالیستی و کم شدن تفاوت روش و منش سوسیالیستها با حزبهای محافظهکار شدت سوسیالیسمستیزی کمتر میشود. اغلب جریانهای راسیست پوپولیست هستند و برای جلب تودهی مردم خواستار نوعی تعدیل اقتصادی هستند. آنها گاه شعارها و خواستهایی همانند سوسیالیستها دارند و علیه کاپیتالیسم و گلوبالیسم حرفهایی میزنند. اما در سرشت برنامهی خود آنها کاملا بر ضد سوسیالیسم هستند. در این زمان آن چه دشمنی سنتی راسیستها با سوسیالیستها را تغذیه میکند موضع نیروهای سوسیالیست در دفاع از دموکراسی، همبستگی جهانی، صلح، برابرحقوقی انسانها و حقوق مهاجران است. موضعگیری متفاوت در مسالهی مهاجرت شدیدترین ستیزگاه دو جریان است. فاجعهی نروژ نیز از همینجا برخاست.
۴- یهودیستیزی، که دهههای متمادی هدف عمدهی اعلام شدهی راسیسم در اروپا بود، ضعیفتر شده است و از حدت و شدت پیشین آن کاسته شده است. جامعهی یهودی متحد اروپا است، به اروپا به اندازهی اروپاییها کمک میکند و با اروپاییها دشمن مشترک دارد. ستیز راسیسم با یهود مبتنی بر حسادت و رقابت است، آن هم از موضع ضعف. قدرت مسالهی مرکزی در این ستیز است. موقعیت اقتصادی و فرهنگی منحصر به فرد یهودیان در اروپا به آنان کمک میکند تا فضای سیاسی را تا حدی کنترل کنند.
۵- اسلامستیزی اکنون میرود به نقطهی ستیز اصلی راسیسم در اروپا بدل شود. بنیادگرایی اسلامی کارخانهی تولید انگیزه برای این کار است. عوامل یاری رسان به این سمتگیری بسیار زیاد هستند. برخی عوامل اینها هستند:
- سابقهی تاریخی جنگهای دولتی و دینی بین جهان مسیحیت و اسلام. مهمتر از همه کار و کارنامهی دولت عثمانی.
- تملک بیشترین منابع انرژی جهان توسط مسلمانان ضمن بیشترین دشمنی آنان با غرب.
- برنامهی کهنسال غرب برای کنترل منابع انرژی این منطقه و ستیزهای ناشی از آن.
- رشد اسلامگرایی پرخاشجو و ضد غرب در تمام کشورهای اسلامی از جمله در مقابله با این برنامه و بر اثر جنگهایی که شعلهور شده است و بر اثر جنایاتی که علیه مردم این مناطق مرتکب شدهاند.
- عملیات بسیار خونین تروریستهای اسلامی در غرب.
- ترس شدید از تجهیز کشورهای اسلامی به توانایی جنگی تهاجمی میانقارهای.
- و تحریک کنندهتر از همه، سیل میلیونی مهاجران مسلمان به اروپا و گسترش پرشتاب جمعیت مسلمان و دین اسلام در این دیار و پیدا شدن نخستین علائم تنشهای مذهبی با مسلمانان. اکنون نه تنها راسیستها بلکه بسیاری از سیاستمداران محافظهکار و حتی چپ نیز نسبت به آیندهی اروپا با حضور جمعیت چند میلیونی مسلمانان ابراز نگرانی میکنند. متأسفانه چنین وضعیتی زمینه نیروگیری راسیسم را به شدت افزایش میدهد، فاصلهی آنان با بسیاری از نیروهای دموکرات را کم میکند و آنان را نزد عامه نسبت به گذشته حق به جانبتر نشان میدهد.
مسلمانستیزی به ستیز با بنیادگرایان مسلمان محدود نمیشود. از نظر یک راسیست تمامی شهروندان کشورهای مسلمان هدف هستند. در اینجا کسی سنجش عقیده نمیکند. رنگ مو و پوست و نام و زبان و منشا قومی معرف انسان است. مرد لیزری سوئد که در شب به مهاجران شلیک میکرد هم به ایرانی شلیک کرد و هم به یونانی. اتباع هر کشور مسلمان همه در یک کشتی نشستهاند، چه مسلمان، چه مسیحی، و چه کمونیست. درد مشترک و خطر هم مشترک است. مهاجران نیز، حتی اگر در اروپا متولد شده باشند، در معرض خطر هستند. مهاجران آسانترین طعمهی راسیسم هستند.
در چنین شرایط خطرناکی کسانی بر مقدرات کشورهای اسلامی حاکم هستند که خود آب به آسیاب راسیسم اسلامستیز میریزند. هم اکنون سکان کشتی کشور ما در دست کسانیست که نه راندن کشتی را میدانند، نه هجوم امواج مرگبار را تشخیص میدهند، نه برای جان آدمی ارزش قائل هستند و نه از غرق شدن کشتی ابایی دارند. تایتانیک دولت اسلامی به سوی کوه یخ بحران جهانی و راسیسم پیش میرود. هنگامی که محیطزیست آماج تخریب است و جهان به سوی تنگ شدن فضای زیستی و بروز قحطیهای هولناک بیسابقه پیش میرود، تنازع بقا یک آیندهی قابل پیشبینی است. در امواج این آیندهی سهمگین تایتانیک اسلامی چه خواهد کرد؟
نمیدانیم چه خواهد شد، اما میتوانیم بدانیم نیروی مدرن جامعه، روشنفکران و سیاستگران امروزین ایران، چه باید بکنند. نکتهای که من در اینجا میخواهم روی آن مکث کنم برخورد این نیرو با اسلام است. اشاعهی اسلامستیزی، اشاعهی نفرت و کین نسبت به اسلام، نه تنها هیچ کمکی به هیچ هدف دموکراتیکی در کشورهای اسلامی نمیکند بلکه سندی میشود برای آنان که میخواهند ما و فرزاندانمان را از هستی ساقط کنند. امروز ما با چشمان خود میبینیم که آدمکش نروژی، کسی که خود را مجاهد خدا و جنگجوی معبد عیسی مینامد چگونه زیر نام عیسی، این پیامبر رحم و انسانیت، مرتکب همان بیرحمی و توحش تروریستهای اسلامی شده است.
عمل همهی بنیادگرایان همانند است. حتی هندوان، که از کشتن عقرب و مار هم ابا دارند، وقتی خون تعصب در رگانشان به جوش میآید آدمی را مثل علف هرز از دم تیغ مرگ میگذرانند. اسلام هیچگونه تفاوت سرشتی با مسیحیت و یهودیت ندارد. خدای این ادیان یکی است و آموزههای اصلی آنان نیز به هم نزدیک است. آن چه باعث وسیله شدن این دین برای تروریستها میشود همانا خواست خود تروریستها است. همانگونه که بنیادگرایان کمونیست از ایدهآل پرشکوه کارل مارکس و تاریخ عدالت شکلکی خونین به نام سوسیالیسم واقعا موجود آفریدند.
دین با تاریخ بشر زاده شد و تا پایان این تاریخ به حیاط خود ادامه خواهد داد. اکثریت مردم ایران مسلمان هستند و دین خود را شاید تا پایان تاریخ خود حفظ کنند. تلاش برای ایران نمیتواند بدون محاسبهی این مساله باشد. چگونگی برخورد جهان با اسلام ناچار در چگونگی برخورد آن با مردم ما اثر خواهد کرد. با این دید اگر به دنیا نگاه کنیم، باید که برای تفکیک نیروها و جریانهای سرکوبگر و جنایتکار و تروریست از کلیت مردم مسلمان تلاش کنیم. حقوق دموکراتیک مردم را برای برای حفظ دین خودشان محترم بشمریم، در عین حال علیه خرافات و تحمیلات دین و دخالت آن در سیاست و دولت و غیره مبارزه کنیم.
علیرغم میل ما شرایطی در جهان حکم فرما شده است که نیروهای مدرن جامعهی ما بهتر از نیروهای سنتی مسلمان میتوانند و باید برای فرونشاندن تهاجم راسیستی به اسلام و مسلمانان تلاش کنند. تاریخ گاه بار مهمترین مسئولیتها را بر عهدهی کسانی میگذارد که خود از آن بهرهی مستقیمی نمیبرند. عیسی به خاطر رحم مصلوب شد، در حالی که خود کمتر از هر کسی از آن رحم بهرهمند شده بود.