iran-emrooz.net | Mon, 27.06.2011, 15:55
نگاهی به مسئله نسلها و هویت اجتماعی در جنبش سبز
اسفندیار طبری
تیر ۱۳۹۰
جنبش سبز، که در باره آن گفتمان بسیاری شده است، جنبشی است که قبل از همه از درون جامعه بر خاسته و خصلتی اجتماعی دارد. این روزها با توجه به رکود این جنبش در نتیجه سرکوب حکومتی، این تصور جاری است که باید از نظر سیاسی عقب نشینی کرد و به یک اصلاحات حداقلی رضایت داد. بر خلاف این نگرش مایلم در این نوشته در ابتدا به مهمترین دلایل این رکود اشاره کنم و آنگاه به برخی از مشکلات جاری بپردازم.
***
همانگونه که اشاره شد، جنبش سبز جنبشی است اجتماعی که از نظر من سه نسل متفاوت را به یکدیگر پیوند میدهد، که من به آنها نسل شاه یا نسل اول، نسل انقلاب بهمن یا نسل دوم و نسل جمهوری اسلامی یا نسل سوم نام میدهم. هر یک از این نسلها یک انباشتهای از تجربیات ویژه به خود را دارد و هر کدام از این نسلها بر اساس این انباشتهها به دنبال تجربیات تازهای است که او را با نسل دیگر پیوند دهد. تجربه تازه فراگیر میتواند به اتحاد این نسلها بینجامد. بنابرین سه مقوله را میتوان متمایز ساخت: انباشته نسلها، پیوند نسلها و اتحاد نسلها.
یک گروه اجتماعی آنگاه میتواند یک نسل باشد، که تجربه افراد به اشکال مختلف مثلا از طریق بنیادهای موجود اجتماعی برای افراد دیگر این گروه قابل انتقال باشد. به عبارت دیگر نسلی که از راه بنیادهای موجود اجتماعی به انتقال تجارب خود میپردازد، یک گروه بزرگ اجتماعی است. امااگر افراد یک نسل علاوه بر انتقال تجارب از طریق بنیادها، به مراوده دو جانبه با یکدیگر برسند، فرد به عنوان عضوی ازیک نسل از ساختار روابط خانوادگی خود خارج شده و به روابط گسترده فراتری نایل میشود. چنین نسلی تنها یک گروه اجتماعی ساده نیست، بلکه مجمعی است متبادل.
اما تمایز یک نسل از نسلهای پیشین تنها از راه تجربیات تازهای است که در اختیار نسلهای قبلی نبوده است و کیفیتی نوین دارند. نسلی که به چنین تجربهای رسیده باشد، صاحب یک «هویت اجتماعی» است. این هویت اجتماعی که ناشی از تجربه نوین فراگیر است، فاصله بین نسلها را از میان میبرد و به اتحاد نسلها میانجامد. تجربه نوین، تجربهای است که تجارب نسل قدیم را نفی میکند و به دنبال هویت اجتماعی ایجاد شده مورد پذیرش نسل قرار میگیرد.
به طور مثال انقلاب بهمن ۵۷ تجربه بزرگی بود که نسل اول و دوم را متحد ساخت و به پیدایش یک هویت اجتماعی انجامید. جنبش سبز هنوز به یک هویت اجتماعی نرسیده سرکوب شد. اما این سرکوب به این معنا نیست که این جنبش برای همیشه شکست خورده، دیگر به پا نمیخیزد و باید به دنبال راههای سیاسی دیگری بود. ما باید سیاست خود را بر اساس جنبش اجتماعی مردم استوار کنیم که در منشور سبز بازتاب یافته است. عقب نشینی از آن شاید بتواند در کوتاه مدت امتیازاتی به اصلاحطلبان بدهد اما در دراز مدت اعتماد مردم را به این جنبش برای همیشه از بین میبرد.
امروز میان نسل سوم تردیدی نسبت به این جنبش وجود دارد، که یکی از مهمترین دلایل آن شاید ناشفافی در بسیاری از موضع گیریهای رهبران این جنبش و در میان ایوزیسیون است. ما به حرکتهای روشن سیاسی احتیاج داریم که جدیت ما، یعنی جنبش سبز، را در رسیدن به خواسته هاییمان نشان دهد. حمایت گسترده از اعتصاب غذای زندانیان سیاسی در ایران میتوانست آغاز تازهای باشد. این انتقاد که خواستههای سیاسی این دوستان در اعتصاب روشن نبود یا ناچیز بود بسیار نابخردانه است.
باید در نظر داشت که تحول رویدادهای اجتماعی «خطی» نیست بلکه «توانی» است، یعنی یک رویداد کوچک میتواند طوفانی درو کند. طوفان انقلاب بهمن بانوشتهای در روزنامه اطلاعات آن زمان وطوفان انقلاب تونس با خودسوزی یک سبزی فروش آغاز شد.
تعیین کننده برای رسیدن به هویت اجتماعی یک نسل، که همه نسلهای دیگر را با خود متحد کند، این نیست که تجربه نوین باید تجربهای منحصر به نسل باشد، بلکه مهم این است، که برای این نسل چنین تجربهای منحصر به نسل دیده شود. به عبارت دیگر اینکه نسل اول و دوم تجربه تلخی از انقلاب و خشونت دارند و چنین چیزی را برای نسل سوم توصیه نمیکنند، به این مفهوم نیست که نسل سوم به چنین تجربهای باز نگردد.
برخی از مشخصههای مهم نسل سوم را میتوان یاد نمود:
- این نسل در یک ارتباط جهانی با دیگر نسلها میباشد. چنین پدیدهای در مورد نسل اول و دوم صادق نبود. هویت اجتماعی نایل شده در مصر و تونس در تقویت پیوند نسلی (بین نسلهای اول، دوم و سوم) و نهایتن رسیدن به هویت اجتماعی بی تاثیر نیست.
- این نسل برای رسیدن به تجربههای نوین به دنبال برگزیدگان و «الیته» نیست بلکه شبکههای اینترنتی چنین نقشی را به عهده گرفته اند. از این راه رسیدن به خود آگاهی اجتماعی و نهایتن هویت اجتماعی سادهتر میشود.
- به دلایل بالا این نسل از پویایی بیشتری برخوردار است. شتاب حرکتهای اجتماعی بیشتر، اما به موزات آن برسرخوردگی و پشیمانی نیز افزوده میشود، اگر که این حرکتها به نتیجه سریع نرسند.
به عنوان نتیجهگیری میتوان گفت، که ما نباید صرفا از یک نقطه نظر سیاسی به رویدادها بنگریم و بعد اجتماعی آن را، که اصل جنبش سبز است، نادیده گیریم. نباید فرموش کرد که آتش زیر خاکستر ی در درون جامعه نهفته است که با یک تغییر جدی در درون حکومت میتواند برای حاکمیت سیاسی و انتخبات آزاد برای دمکراسی تعیین کننده باشد. اگر قرار بر این باشد که به یک سازش سیاسی برسیم، نباید از آن حداقلی که نسل سوم در راه آن خود را تا به امروز قربانی کرده، پایینتر رویم.
در پایان لازم به اشاره است، که در برخی از تحلیلهای سیاسی هرگونه رویکرد به احساسهای اخلاقی نسل سوم با این تز که تحلیلهای ما باید عقلانی باشد، رد میشود. اما باید در نظر داشت که تحلیلی میتواند به درستی نزدیکتر باشد که هم احساسی و هم عقلانی باشد. تحلیل صرف عقلانی میتواند این خطر را داشته باشد که از تجربه و فاکتها به دور افتد. روش تحلیل سیاسی بر خلاف روش فلسفی عقلانی محض و ترانسندنتال نیست بلکه کمپراتیو و تطبیقی است. باید فاکتها را کنار هم آورد، با هم مقایسه کرد، و به «احساس اخلاقی» مردم توجه کرد. تنها اینگونه میتوان به تحلیل سیاسی به مفهوم درست کلمه رسید.