iran-emrooz.net | Wed, 22.06.2011, 7:47
ادعانامهای علیه «ما»
حسین باقرزاده
سهشنبه ۳۱ خرداد ۱۳۹۰ – 21 ژوئن 2011
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
دوازده تن از زندانیان سیاسی بند ۳۵۰ اوین دست به اعتصاب غذا زدهاند. انگیزه آنان شخصی نیست - یعنی در اعتراض به زندانی شدن خود و برای رهایی از زندان اعتصاب غذا نکردهاند. انگیزه آنان صنفی نیز نیست - یعنی خواسته شان بهبودی شرایط خفقان آور و سخت زندان نیست. آنان به عنوان اعتراض به رفتار زندانبانان و مأموران حکومتی با دو همزندانی پیشین خود هاله سحابی و رضا هدا صابر که به مرگ آنان منجر شد دست به اعتصاب غذا زدهاند، و خواسته آنان نیز چیزی جز یک تحقیق قضایی مستقل در مورد فاجعه مرگ این دو تن و تعقیب جنایی مسئولان آن نیست. ولی چرا فاجعهای از این قبیل و خواستی این چنینی زندانیان دیگری را به دادخواهی وا داشته است، و آنان که سلاحی دیگر در اختیار ندارند چارهای نبینند جز این که با اعتصاب غذا جان خود را به خطر بیندازند؟ آیا دادخواه دیگری نیست، و آنان که در ساحل امن به سر میبرند نمیتوانند با هزینه بسیار کمتری این دادخواهیها را دنبال کنند؟ و آیا اعتصاب غذای این زندانیان ادعانامهای علیه «ما» نیز بشمار نمیرود؟
اعتصاب غذا از مقوله اضرار به خود است و علاوه بر سختی تحمل آن میتواند خطر مرگ را به دنبال بیاورد. کم نبودهاند کسانی که دست به اعتصاب غذا زدهاند و جان خود را از دست دادهاند. یکی از معروفترین قربانیان اعتصاب غذای منجر به مرگ، بابی ساندز زندانی سیاسی جمهوریخواه ایرلند شمالی بود که در سال ۱۹۸۱ پس از ۶۶ روز اعتصاب غذا در زندان درگذشت. اعتصاب غذا در عین حال، آخرین حربهای است که یک زندانی برای اعتراض در اختیار دارد، و وقتی اعتراضهای زندانی به جایی نمیرسد و شرایط زندان تحمل ناپذیر میشود ممکن است او دست به اعتصاب غذا بزند. از این رو، در عین این که از دید انسانی نمیتوان کسی را به اعتصاب غذا تشویق کرد و یا عمل کسی را که دست به اعتصاب غذا زده است تأیید نمود، ولی باید دلایل و انگیزههای اعتصاب را درک کرد و برای نجات جان اعتصاب کننده از هیچ کوششی دریغ نکرد. وقتی اعتصاب غذا در زندان صورت میگیرد این وظیفه زندانبانان است که تمام تلاش خود را برای حفظ جان اعتصاب کننده به کار بیندازند، و در صورت کوتاهی در این امر مقصر شناخته میشوند.
اعتصاب غذای ۱۲ تن یادشده در زندان اوین در اعتراض به فوت دو زندانی سیاسی در هفتههای اخیر صورت گرفته است. هاله سحابی، زندانی سیاسی که برای مدتها پدر مریضش را ندیده بود پس از تلاشهای زیاد سرانجام موفق میشود مرخصی بگیرد و در آخرین روزهای حیات پدر (و در حال اغما) به دیدن او برود و سپس در مراسم تشییع جنازه او شرکت کند. در این جا بر اساس گزارش شاهدان عینی، او مورد حمله مأموران حکومتی قرار میگیرد و به زمین میافتد، و در فاصله کوتاهی نفسش قطع میشود. رضا هدا صابر در اعتراض به مرگ هاله سحابی و عدم رسیدگی قضایی به این امر، در زندان به اعتصاب غذا دست زد. ولی در این جا مأموران نه تنها برای حفظ جان او به موقع تلاشی به عمل نیاوردند و بلکه بر اساس شهادت زندانیان همبندش، او را مورد ضرب و شتم قرار دادهاند و به عقیده آنان همین امر موجب مرگ نابهنگام او شده است. مرگ یا قتل این دو زندانی سیاسی معروف در فاصله کوتاهی از یک دیگر جامعه سیاسی و حقوق بشری ایران را به شدت مورد تأثیر قرار داد و اعتراضات زیادی را برانگیخت. حکومت به جای پیگیری قضایی این دو حادثه ادعا کرد که آن دو به مرگ طبیعی از دنیا رفتهاند و مانند همیشه مأموران خود را از تعقیب در امان نگه داشت.
فرهنگ مصونیت یا فرار از مجازات (impunity) در جمهوری اسلامی عمیقا نهادینه شده است. حجم جنایات ضد بشری در این رژیم، و مدت درازی که عاملان آن از مجازات در امان بودهاند، در تمامی جهان بی نظیر است. هیچ کشور دیگری را نمیتوان سراغ داد که برای بیش از سه دهه عوامل حکومتی به انواع جنایات از قتل عام و آدمکشی و ترور و شکنجه و سلب حقوق انسانی هزاران انسان (در حجمی که در ایران صورت گرفته) دست زده باشند و از تعقیب فرار کرده باشند. در جمهوری اسلامی، نه فقط کسی به خاطر این خیل عظیم جنایات تعقیب و مجازات نشده و بلکه بسیاری از مرتکبان قتلعامهای دهه ۱۳۶۰ و هولوکاست ۶۷ و ترورهای داخل و خارج کشور و قتلهای زنجیرهای دهههای ۶۰ و ۷۰ و قتلها و جنایات دیگری که از جمله در دو سال اخیر اتفاق افتاده است، همچنان در ارگانهای حکومتی بر سر کارند. همین فرهنگ است که به مأموران حکومتی اجازه میدهد که به محابا و بدون ترس از مجازات در هر جمع و شرایطی و حتا در مراسم تشییع جنازه به جان یک عزادار بیفتند و یا در داخل زندان یک زندانی اعتصاب غذا کرده را مورد تهاجم و ضرب و شتم قرار دهند.
مبارزه با این فرهنگ و پایان دادن به این سلسله شوم جنایت البته وظیفه همه کسانی است که درد انسانیت دارند و خواهان ایرانی آزاد و فارغ از خشونتاند. و البته هر کس که امکانش بیشتر مسئولیتش فراتر. یعنی اعتراض به نقش عاملان حکومتی در فاجعه مرگ هاله سحابی و رضا هدا صابر تنها وظیفه همبندان این زندانیان قربانی نیست و بلکه همه کسانی که شاهد و ناظر این فاجعه بودهاند و یا در جریان آن قرار گرفتهاند وظیفه دارند زبان به اعتراض بگشایند و تا وقتی سیاست فرار از مجازات عاملان حکومتی پایان نیافته است به این اعتراض ادامه دهند. و راستی اگر زندانیان با امکانات محدود و آزادی عمل محدودتر حاضرند و میتوانند از جان خود برای این اعتراض مایه بگذارند، کسانی که خارج از زندان به سر میبرند و به خصوص آنان که از آزادی عمل در خارج کشور برخوردارند چرا نتوانند برای این کار دست کم از وقت و مال خود مایه بگذارند و این مبارزه را پیش ببرند؟ مرگ هاله و رضا فاجعهای فقط برای زندانیان سیاسی دیگر نبوده است. این یک فاجعه ملی است و باید همه ما احساس مسئولیت مشترکی در برابر آن داشته باشیم.
۱۲ زندانی سیاسی با اعتصاب غذای خویش ظاهرا حکومت را هدف اعتراض خود قرار دادهاند و برآنند که نقش عوامل حکومتی در مرگ یا قتل هاله سحابی و رضا صابر را برملا کنند، و برای تحقق این هدف از جان خود مایه گذاشتهاند. عمل فداکارانه آنان در عین حال ادعانامهای علیه همه کسانی است که از آزادی عمل بیشتری برخوردارند، ولی به حد کافی در این جهت تلاش نمیکنند. آنان عملا به ما میگویند که مبارزه با فرهنگ فرار از مجازات که در ایران نهادینه شده آن قدر مهم است که باید برای آن حتا از جان مایه گذاشت. و این یعنی ما که میتوانیم این مبارزه را با هزینههای بسیار کمتر دنبال کنیم در ایفای وظیفه خود کوتاهی کردهایم. یعنی اگر «ما»یی که خارج از زندان به سر میبریم، و به خصوص «ما»یی که در خارج کشور زندگی میکنیم و از آزادی عمل تقریبا مطلق برخورداریم، به وظیفه خود در مبارزه با فرهنگ خشونت و حاکمیت زور و فرار از مجازات در ایران عمل کرده بودیم نیازی نبود که اسیران زندانی جان بر کف گیرند و این مبارزه را در شرایط سخت زندان به دوش کشند.
حاکمیت فرهنگ خشونت و فرار از مجازات در ایران از ضعف وجدان عمومی و قصور ملی در مبارزه با این فرهنگ حکایت میکند. این ضعف و قصور تنها متوجه عامه مردم نیست و بلکه نخبگان جامعه نیز - و به خصوص نخبگان - در این امر سهیمند. کافی است به ایرانیان خارج کشور نگاه کنیم که بخش عمدهای از آنان در ردیف نخبگان (روشنفکران، تحصیل کردگان، متخصصان) بشمار میآیند. این جمع عظیم اگر برای مبارزه حقوق بشری و ضد خشونت در ایران از وقت و مال خود به اندازه کافی مایه میگذاشت شاید لازم نبود زندانیان ما از جان خود مایه بگذارند. اعتصاب غذای زندانیان در شراط وحشتناکی در زندانهای ایران صورت میگیرد که ممکن است به بهای جان آنان تمام شود. آنان برای خواستههای غیر شخصی و غیر صنفی دست به این کار زدهاند. خواستههای آنان را ما میتوانستهایم و میتوانیم با هزینه کمتری پیش ببریم. اقدام آنان باید همه ما را متوجه این وظیفه انسانی کند که در برابر موارد فاحش نقض حقوق بشر ساکت ننشینیم و تا آن جا که در توان ما است در مبارزه علیه آن تلاش کنیم. آنان با به خطر انداختن جان خود اهمیت این مبارزه را به ما پیام میدهند. بر ما است که به این پیام پاسخ مثبت بدهیم.