iran-emrooz.net | Wed, 01.06.2011, 21:00
مهندس سحابی سنگ صبور تاریخ معاصر و هالهاش
م- فروزان
اول بنا نبود بمیرند عاشقان
آتش به جان شمع فتد کاین بنانهاد
مهندس سحابی از بازماندگان نسل دهه بیست بود که کودتای ۲۸ مرداد را دیده بود، آزادیهای آن دوره را تجربه نموده بود، مردی که هرگز در بدترین شرایط «خشونت» را تجویز کرد اگرچه با او خشونت فراوان کردند حتی با دخترش بهنگام تشییع جنازهاش که میتوانست ادامه دهندهٔ راهش باشد و حداقل هالهای از او و تداعی کننده یاد و راهش که هنوز هم نیاز به روشنایی اوست. بویژه در حوزهٔ مذهب که او از مفسران جدید با نگرشی تازه بود که حوزویهای آگاه قبولش داشتند. بقول خودش از «نوگرایان دینی» جریانی که برای خرافات باوران قدرت طلب خطرناکست که انقلاب را منحرف نمودند.
اسلامش اسلام رحمانی بود که با رحمن و رحیم شروع میشد، دموکراسی و عدالت را توامان میخواست، که یکی بدون دیگری نقض غرض است، حکومت مصدق و عملکرد او برایش الگو بود.
او متعلق به خانودهای بود اهل فرهنگ واخلاق وعلم به معنای اخص کلمه که دکتر سحابی «پدر» کتاب خلقت انسان را نوشت امری بر مبنای تفسیری بدیع بود. او ازخانودهای بود که از دهه بیست در مبارزات ملی تا بعد از کودتا در نهضت مقاومت ملی و جبهه ملی دوم دهه سی، تا در دهه چهل در نهضت آزادی، تا زندانهای شاه و دولت موقت تا تشکیل جریان ملی مذهبی و.... همه جا حاضر بودند، ومهندس ادامه آن بود. روندی که بیش از نیم قرن ادامه داشت.
او تکامل یک کنشگر فرهنگی، اجتماعی، اخلاق مدار در دوران گذار برای مردم ایران بود، از حکومت عدل علی تا به برنامه و سوسیال دموکراسی رسید، عدالت را تنها در مفهوم و کلام و... نمیخواست چون مهندس بود به برنامه و عمل نظرش معطوف بود، به همین دلیل کم کم به سوسیال دموکراسی رسید که از تئوری گذشته بود.
وزیر بودجه دولت بازرگان شد، هرجا بود اهل عمل و برنامه بود که عدالت برای او شعار نبود. گفتم هرگز خشونت را تجویز نکرد. اگر انقلاب را او و گروه منتسب بدو تا یید کردند بخاطر آن بود که به انقلاب فرهنگی و اجتماعی نظر داشتند وگرنه میدانستند که «انقلاب بدون آگاهی فاجعه است» (۱) تفسیر جدیدی از دین ارائه دادند که تا بحال سابقه نداشت که تفاسیر متعلق به روحانیت بروز نبود. به دموکراسی شورایی اصرار داشتند که قرآنی بود، قدرت را غیر متمرکز میخواستند حتی اگر دموکراسی باشد که «دموکراسی اجتماعی» منظورنظرشان بود، وگرنه سیاست ودین انحصاری در جامعهای مثل ما میشد که شد.
انقلاب فرهنگی تا سیاسی، که میدانستند اگر فقط سیاسی شد، دین ابزار قدرت شده و اخلاق از دست میرود، بویژه که اسلام روحانیت طی قرنها با خرافات همراه شده بود و بیشتر در اجرا فقه بود واز زمان غافل. همانگونه که تاریخ اسلام پراز حکومتهای واپسگرا، قشری و ظالمانه شد. به همین دلیل دراین اواخر به ضرورت جدایی دین و دولت رسیده بود.
سه گروه خشونت را به انقلاب تحمیل نمودند - اول شاه که نامه کذایی را راجع به رهبر فقید انقلاب منتشر نمود و انقلاب را پوپولیستی کرد تا خراب شود و بازگردد. بهمین دلیل بازرگان گفت «انقلاب را محمدرضا پهلوی کرد». دوم لشگر گارد شاهنشاهی که کودتای ناشیانه در برابر مردم ناراضی نمود که دراین نبرد مردم پیروزشدند. سوم – گروههایی که جز بکارگیری اسلحه کار دیگری بلد نبودند که چریک شهری شده بودند، الگوهاشان فیدل کاسترو و چهگوارا بود که از روستاها شروع کردند، ولی اینها نمیدانستند که اینجا روستا متعلق به مسجد و طلبه است. بدینگونه از ابتدا خشونت نهادینه شد. البته ازعقدههای تاریخی واجتماعی هم نباید غافل شد که طبقاتی به خشونتها دامن زدند وازآنها بهره گرفتند.
دراین ادوار مهندس بخاطر قرآنی اندیشیدن بیشتر به «عفو» میاندیشید تا قصاص که از فقه بیشتر بود. او بیشتر اهل گذشت و رواداری بود. به همین دلیل در خاتمه آرزوی مرگ از خدا نمود. مهندس سحابی و ملی مذهبیها اگر درانتخاباتها شرکت میکردند میدانستند قهر از صندوق بیشتر بسود قدرت است تا مردم، که رای دادن «یک فرهنگ» است و در این رابطه بازرگان گفت «یادگرفتنی است»، نه تحریم که واکنشی است غیر محاسبه شده. احمدینژاد با تحریم اکثریت از ابتدا قدرت شهرداری و سپس ریاست جمهوری دور اولش را گرفت. دور دومش که هم اکنون مجلسیها هم اعتراف میکنند مخدوش بوده است. ولی امر به خودش هم مشتبه شده است. امری که راست به اصطلاح اصولگرا و «بیپرنسیپ» آنرا خوب فهمید و با تحریک گروههایی با نوعی رادیکالیسم کور و فاقد تحلیل آنها را در انتخاباتهایی مدیریت کرده است که تحریم همیشه بسود آنها بود.
مهندس اگر گاهی میانه روی پیشه کرد میدانست در افراطیگری مردم باختهاند، که تاریخ ما در صدساله اخیر همیشه چنین شده است، از انقلاب مشروطه تا انقلاب اسلامی حتی در نهضت ملی که همه دنیا در جنگ سرد علیه ماشده بود. گروههایی با ادعای روشنفکری بازی خوردند، وسایل ارتباطی انروز اینچنین گسترده نشده بود.
و بلاخره یکبار مهندس ما درهمایشی گفت که «انقلاب مشروطه از انقلاب اسلامی انقلابتر بود» و وقتی مورد اعتراض حجته الاسلام معادیخواه قرار گرفت گفت که «در آن انقلاب حداقل قانون مدنی و دادگستری و... را دارا شدیم و.... ولی دراین انقلاب همه ازمیان رفت» (نقل به مضمون).
درنهایت وقتی نتوانستند تشییع جنازهاش را هم تحمل کنند جنازه را ربودند، و بدنبال آن دخترش را که «هاله»ای از او را در شخصیتش بازتاب میداد که در جنبش زنان فعال شد، ناجوانمردانه اورا هم با او فرستادند.
ولی آیا این جریان موقف میشود؟ نه، چه «ما شیشهایم و باک نداریم از شکست / شیشه چو بیشتر شکند تیزتر شود» امری که نسل جدید رسالت آنرا بدوش گرفته است. همانگونه که نسلهای قبلی، که هر نسلی یک جنبش اجتماعی داشته است که ازنسل قبلی فراتر رفته است. امری که از درکش «فسیلها» ی دینی عاجزند. بعلاوه که دلارهای نفتی هم کوروکرشان نموده است.