iran-emrooz.net | Mon, 11.04.2011, 10:44
قرن بیست و یکم قرن رهائی از یوغ دیکتاتورهاست!
محسن قاـًم مقام
حکومت ستمګر از ببر هولناکتر است.
کنفسیوس
مبارزه چشمگیر مردم کشورهای زیرسلطه دیکتاتوری، علیه دیکتاتورها وحکومتهای خودکامه درخاورمیانه و شمال افریقا طلایهدار استقرار آزادی و دمکراسی درتمام سرزمینهای دراسارت استبداد است. وینستون چرچیل قرن بیستم را قرن آزادی کشورهای افریقائی نامید. بگذریم که این «جنتلمن» انګلیسی و طراح بزرگ استعمار درعین هوشمندی در بیان این واقعیت دوران خود، آزادی هندوستان در مخیله استعماری او معنیای پیدا نکرده بود، چه در کتاب «خاطرات جنگ» خود، که با آن اثر موفق به احراز جایزه نوبل هم گردید از مهاتما گاندی رهبر بزرګ مردم هند با عنوان استهزا آمیز «آن پابرهنی هندی» یاد میکند. همین بیاعتنائی او به آزادی و اسقلال شبه قاره هند، اورا، درحالیکه مراحل نهائی کسب عنوان «مرد قرن» گذشته را میپیمود، از احراز آن عنوان بینسیب ساخت و تجلیل کنندگانش در غرب، افتخار «مرد قرن» را به آلبرت اینشتن بخشیدند. گذشت روزگار، دوران استعماری قرن نوزده را به زمانی آورده بود که وزش نسیم آزادی در کشورهای دور و نزدیک درهای تازهای از آینده را برای مردم اسیراستعمار میگشود و ناقوس مرګ استعمار در هرګوشه دنیا بګوش میرسید. دنیای جدیدی درشرف تکوین بود. در مورد بیان آزادی کشورهای افریقا در قرن بیستم باید افزود که قرن بیستم قرن آزادی بسیاری از کشورهای اروپا وآسیا باید بشمار آید. چه تنها کشورهای افریقائی نبودند که از چنگ اروپائیان با قدرت نمائیهای گوناگون بیرون میآمدند بلکه با فروریختن امپراتوری عثمانی در پایان جنگ اول جهانی، کشورهای شبه جزیره بالکان، یونان و عراق و مصر نیز آزاد میشدند. و استعمار هلند و فرانسه در شرق و جنب شرقی آسیه جای خود را بکشورهای آندونزی و ویتنام و کشورهای دیگری میسپردند.
نقش رهبری مبارزه
اینکه سرنوشت کشورهای آزاد شده درقرن بیستم همواره مترادف با آزادی مردم آن سرزمینها نبود حقیقتی تلخ است ولی در عوض ادامه مبارزات مردم آن سرزمینها برای آزادی خویش هرگز آرام نگرفت. کوششهای خستگی ناپذیر مردم این سرزمینها بود که آزادی این کشورها را در پی خود داشت. شوربختانه مردم این سرزمینها تجربه آنرا نداشتند که رهبری این مبارزات میتوانند دیکتاتوری و استثمار خانگی جدیدی را رقم زنند. در کنار رهبران آزادهای که همواره بمردم خود صداقت نشان دادند، همچون سون تاتسن، گاندی و مصدق، بسیاری از رهبران دیگر کشورها مردم را از یک دیکتاتوری به دیکتاتوری دیگری بردند، لنین، استالین، مائو تسه دن، کاسترو و رهبرانی از این ردیف که در نقش قیم مردم، بتصورخود مردمان را به بهشت موعود و مدینه فاضله هدایت میکردند و یا آنهائیکه تنها در بند کسب قدرت خویش بودند. حتی جمال عبدالناصر که با کودتای نظامیان همکار خود استقلال واقعی از استعمار را نه تنها برای کشور خود مصر بارمغان اورد بلکه فریاد ضد استعماری او مردم دنیای عرب را تکان داد. و صدای اعتراض ایشانرا از هر ګوشه دنیای عرب بګوش جهانیان رسانید. ولی ناصر، همین قهرمان ضد استعماری دنیای عرب، دیکتاتوری سخت و پرقدرتی را در دست نظامیان در مصر پایه گذاری کرد که تا سی سال پس از مرگش حکومت نظامی را با قانون حفظ امنیت اضطراری ادامه داد. هرچند در مرگ نابهنگام او فلاحین مصر در یک صف شش ملیونی جنازهٔ او را تشجیع کردند ولی تا بامروز تاوان دیکتاتوری او و سد کردن آزادی مردم را پرداختهاند و میپردازند. ناصر در کتاب خاطراتش مینویسد که مبارزه ضد استعماری را او از دکتر مصدق الهام ګرفته است ولی او هرګز روح آزاد و دمکرات مصدق را نشناخت. و از آزادیخواهی و دمکرات منشی او الهامی نګرفت. آیا میتوان گفت که از نظامیها بهتر از این نمیتوان توقع داشت؟
و در نقش اسف انگیز کشورهای قدرتمند در پشتیبانی از دیکتاتورها، شاهد آن بودیم که پاتریس لومومبا، قهرمان آزادی کنگو را درجلوی چشم جهانیان و درزیر پرچم سازمان ملل تسلیم موسی چومبه کودتاچی و دیکتاتورکنگو نمودند و درنهایت بیاعتنائی بسرنوشت ملتها اورا با همدستی بلژیک، امریکا و سازمان ملل بقتل رساندند. همین صاحبان قدرت مبارزات مردم و ظلم نوکران دیکتاتورخود بمردم و بهره کشی باکمک ایشان از مردم را، ازدیدگاه جهانیان پنهان کردند. آنچه امروزه در این سرزمینها میگذرد، چشم مردم جهان را تازه یه دنیائی از جنایت و غارتگری واسارت مردم آن سرزمینها باز و آشنا کرده است.
دیکتاتور ضعیف و بیکاریزمای ایران
دلهای ترسیده دیکتاتورهای ایران به آنچه درکشورهای دور و نزدیک میگذرد ازگفتار و رفتار ناهنجار و نامناسب ایشان پیداست. تمام کوششان بر آنستکه مردم باورکنند که مبارزات امروز مردم کشورهای در بند دیکتاتوری، ازانقلاب سی سال پیش ایران الهام گرفته و نه ازجنبش دمکراتیک سبز ایران در دوساله اخیر. اصرار باینکه مردم این کشورها سی سال پیش را درنظر دارند و مبارزات دوسال اخیر ایران درخاطرشان جایی پیدا نکرده است!
درایران شخص نیرومند و با جربزه ایکه عنوان «دیکتاتور» معرف وجودی او باشد و دیگران تحت فرماندهی کامل او باشند بعد از خمینی پیدا نشده است. آنچه مانده است گروهی از قدرتمندان هستند که رهبری یک سیستم سرکوب کننده مردم را بعهده ګرفتهاند و سمبیوز نامیمون «آخوند» و «سپاهی» را تشکیل میدهند، حضور آخوندها درظاهرقیافه غیرنظامی به حکومت میبخشد. وهردوجناح حکومتی از پشتیبانی هم بهره میبرند و بتقسیم ثروتهای ملی در میان خود سرگرمند. و موبد موبدانی دراین جمع دیده نمیشود. دولت در نوروز گلباران آرامگاه کورش و بزرگداشت چهارشنبه سوری را علم کرد و حکایتها درمقام ومنزلت این مراسم عنوان نمود. در نوروز سران حکومتها را در کاخ سعدآباد «بشرف حضور» پذیرفت. و بلافاصله ولی فقیه انجام این مراسم غیراسلامی و گبری و شیطانی را نکوهش کرد. این درگیری خود بهترین دلیل چند دستگی در میان حاکمین وعدم وجود تصمیم گیری واحد که وجهی از حضور دیکتاتور با قدرت است میباشد. دیکتاتورعلاوه بر قدرتی که در دست دارد و جنایاتی که انجام میدهد دارای کاریزمائی است که وابستګان بحکومت و احیانآ بخشی از مردم را شیفته خود نموده است. در این سیستم هیچ آدم صاحب کاریزما و یا محبوبی وجود ندارد، که باید آنرا در مبارزه برای آزادی مردم بفال نیک گرفت. بعبارتی سیستم حاکم، برپاشنه دیکتاتوری میچرخد و سرکوب کننده مردم است ولی اشخاصی مانند خامنهای نه مثل خمینی قدرت و صلابتی دارند و نه حمایتی از مردم و یا پشتیبانی قابل اعتمادی از سپاهشان و نه کاریزما و محبوبیتی، لذا در عین آنکه مانند دیکتاتورها جنایت میکنند ولی درعرصه قدرت تنها میتوانند تقلید اتوریته دیکتاتورها را بنمایش بگذارند تا در واقع تسلط لازم برهمه ارگانها را دارا باشند. و درمیان سپاهیان هم بازخوشبختانه شخص با کاریزما و محبوبی که کارها را بتواند در قبضه خود بگیرد وجود ندارد.
بهانه دفاع از دیکتاتورها
حکومت ایران ازحاکمین کشور سوریه که پنجاه سال بنام حفظ امنیت کشور، ازآزادی احزاب، اجتماعات غیر دولتی، آزادی بیان وانتشارات آزاد، جلو گرفتهاند، پشتیبانی و قیام مردم این کشورها را نقشه و کار دولتهای خارجی اعلام میکند. درحالیکه در خیابانهای سوریه معترضین بدون سلاح حکومت را میکشند و با وقاحت میگویند ایشان نمیگذارند اصلاحات را شروع کنیم. مانند بدهکاری که میگوید ده سال است از طلبکارانم تنها شش ماه مهلت خواستهام ولی امان نمیدهند! اصلاحات از آزادی اجتماعات و آزادی بیان و انتشارات شروع میشود، نه از گلوله باران مردم در خیابانها وحفظ قانون «اضطراری» به بهانه «حفظ امنیت کشور». یک بام و دو هوا سخن میگویند. انگار مبارک و بشر و قانون «حفظ امنیت اضطراری» مصر و سوریه و اردن و سایر کشورها با هم توفیر دارند. وپشتیبانان حکومت باز بهانه اسرائیل و دفاع از مردم فلسطین را پیش میکشند. درحالکه امریکا، اسرائیل و انگیس همه دنبال حفظ منافع خودشان هستند که ګاهی با منافع مردم میتواندهمسوشود. معامله خرید اسلحه خمینی از اسرائیل و همسو قرار دادن منافع ایشان بخاطر دشمن مشترکشان عراق از خاطرها نرفته است. لذا اعتراض مردم بحکومتشان و مبارزات آزادیخواهانه مردم ربطی به منفعت جویی دولتهای آزمند ندارد. اګر قراراین باشد که ما تنها زمانی از مبارزات آزادیخواهانه مردم دفاع نماییم که کشورهای قدرتمند چشم ازسودجویی برداشته باشند وخیال منفعت طلبی موضوع روز نباشند، تنها معنیاش اینست که هرگز زمان پشتیبانی از مردم آزادیخواه دست نخواهد داد چه چشمهای آزمند دوخته به منافع ملی کشورهای ضعیف همیشه وجود دارند.
هرچند اعتراض به پشتیبانی قدرتمندان از دیکتاتورها ضروری است ولی واقعیت این است که با حمایت از مردم معترض به دیکتاتورها باید فضا را بگونهای گردانید که کشورهای صاحب منافع در منطقه هم راهی بجز پشتیبانی ازآزادیخواهی مردم پیش پا نبینند. درهمین راستا امریکا نیز بدلیل پشتیبانی جهانی از موج اعتراضی مردم و نضج خیزشها است که اجبارآ سیاست پشتیبانی آشکار از مبارزات مردم در برابرحکومتهای دست نشانده خود مانند مصر را پیش گرفته است. وشاید در تحلیل نهائی صلاح دراز مدت ایشانهم حکومتهای مردمی منطقه باشد، چه پاسداری از صلح جهانی درجهت حفظ منافع همه مردم جهان است.
بهترین کمک ما بمبارزات مردم در حال مبارزه با دیکتاتوری، مبارزه با دیکتاتوری درسرزمین خودمان و پشیتبانی از مبارزات مردم در ایران است. پیروزی هریک از ملتها ی درحال مبارزه پیروزی سایر ملتهای اسیر دیکتاتوری است. از سوی دیګر، هرگونه پیرایه بستن بیجا بمبارزات آزادیخواهانه مردمی که در این کشورها بپا خواستهاند عملی در خدمت سرکوبگران است. تا وقتی آزادی و دمکراسی در کشورهای در بند دیکتاتوری بر پا نشده است مبارزات آزادیخواهانه علیه حکومتهای سرکوبگر حق مسلم مردم این کشور هاست.
رشد ناموزون تمدن و آزادی ملتها
رشد ناموزون وناهموار تمدن درجهان فاصلههای زیادی درمیان مردم جهان در رشد جوامع ایشان پدید آورده است. دلائل این رشد ناموزون را در جای جداگانهای باید بررسی نمود ولی آثار این رشد ناموزون درهر گوشهای از زندگی این اجتماعات و نهادهای آن آشکارا بچشم میخورد. زندگی مردم شمال افریقا را نگاه کنیم میبینیم که چگونه طیف زندگی صحرائی، قبیلهای و شهری در کنار هم قرار گرفتهاند و باین مناسبت حرکت ایشان بسوی تمدن امروز جهانی دستخوش ناملایمات فراوان شده است. رشد تمدن جامعه بشری پیشرفتهای شگرفی دربالا بردن سطح فرهنگ، دانش و صنعت جوامع مترقی داشته است، و رسیدن برشد امروز تمدن جامعه پیشرفته جهانی کاری ساده وآسان نیست و اینگونه کشورهای عقب مانده تا بدان نقطه بلند برسند منزلهائی در پیش دارند و مشکلات و مصائب در طول راه فراواناند. لذا راه حلهای امروز برای مردمی که از بند دیکتاتوری رها میشوند هم ساده نیست و هم روشن نیست که در حرکت جامعه بجلو چه تغیراتی را در آینده درانتظار داشته باشند. ولی هیچ دلیلی برای ساکت ماندن و بجلو نرفتن منطقی نخواهد بود. امروز برای کشور تونس که از قید سیستم دیکتاتوری رهائی یافته و سیستم جدیدی برای حکومت خویش را میجوید، پیدا کردن راه حل مناسب با حضور، طیف مردم صحرا نشین، تحصیل نکرده و عامی در کنار تحصیل کردهها و آگاهان محدودشان، مشکلات زیادی را در بطن خود دارد. در تونس میخواهند «حکومت اسلامی» را در برابر «لائیسیته یا سکولاریسم» به رفراندم بگذارند. شاید قابل پیش بینی باشد که کلاه گشادی را که سر مردم ناآگاه ایران در انقلاب بهمن ۵۷ گذاشتند و صفت «اسلامی» بعنوان حکومت را بدون توضیح معنی واقعی آن، و انتظاری که از آن حکومت باید داشت را، در تداعی «آنچه خوبان همه دارند» برآن افزودند. همین گونه در مصر که تنها حزب اخوان المسلمین سازمانی زیر زمینی ونیزعلنی ساخته است و بقیه مردم مثل زمان شاه دست بسته و زبان بسته نگهداشته شدهاند و حزبی و گروهی نتواتسته است نظرات خود را نشر و بسط دهد. و یا نظیر لیبی که هیچ نهاد اجتماعی را نگذاشتهاند که رشد نماید. در این دینای آشفته و عقب مانده معلوم نیست سیر آزادی بکجا برده شود ولی حقیقت آنست که تا شروع نکنند بجائی نخواهند رسید.
راه ما و مبارزه با دیکتاتورها
ما در هیچ زمانی نباید از دیکتاتورها پشتیبانی نمائیم. امکان دارد که واقعآ یک حکومت بیگانه فرصت طلب هم از جنگ میان مردم و دیکتاتورسود ببرد ولی پایه کارما روی پشتیبانی بیدریغ ازمبارزات مردم علیه دیکتاتورها باید قرار گیرد. وگرنه هر زمان با بهانه اینکه دشمنان ما از جنگ میان حکومت و مردم سود خواهند برد، میتوانند خیزش مردم را بخطر اندازند و از پشتیبانان ایشان بکاهند و یا بکلی آنرا درهم شکنند. با این شکل مردم هیچگاه به پیروزی نخواهند رسید. باید پشتیبانی از دیکتاتوری و دیکتاتورها و سرکوب کنندگان مردم درهر شکل آن افشا گردد. باین دلیل دفاع از ولایت فقیه که نماد دیکتاتوری عریان درجامعه ومملکت است را باید توهین به هوش و درک و فهم مردم ایران دانست و اعلام داشت که مردم ایران نیاز به قیم ندارند. تجربه خاتمی نشان داد که هیچ اصلاحاتی با حضور ولایت فقیه عملی نمیباشد. باید مبارزه برای از میان بردن این نماد دیکتاتوری را اولین قدم برای پیشبرد مبارزات آزادیخواهانه و در راه برپاساختن دمکراسی قرار داد.
در مبلرزات ضد دیکتاتوری بدلیل سالها سرکوب مردم، قدرت نیروهای مترقی اغلب ضعیف مانده است و امکان این هست که ارتجاع دیگری در جامعه مسلط شود. ولی وجود چنین واقعیتی نیز نمیتواند دلیل آن شود که از پشتیبانی از بپاخیزی مردم دست بشوئیم. نتیجه این مبارزات بزرگ را در امروز یا فردا نباید جستجو کرد، بلکه نتیجه را باید در سیر مبارزات آزادیخواهانه سالهای دور دید و باورداشت که در نهایت پیروز خواهند شد.
محسن قاـًم مقام – نیویورک
۱۰ آوریل ۲۰۰۱