iran-emrooz.net | Mon, 21.02.2011, 14:33
دو راهی جنبش سبز و مسئله رهبری
میترا نیک آئین (دانشگاه پاریس)
در چند هفته اخیر، حوادث متعددی در جهان عرب رخ داده که باعث تغییرات ژرفی در جهان عرب، خاور میانه و حتی، در آینده در جهان اسلام خواهد شد. این تحولات در زمانی کوتاه فضای منطقه را دگرگون کرده و دمکراسی و احترام به حقوق شهروندی به خواست اصلی افکار عمومی تبدیل شده است. این فضای جدید در جامعه ایران نیز جنب و جوش تازهای ایجاد کرده است. هر چند تبلیغات رسمی و دولتی در تلاش اسلامی جلوه دادن این جنبشهاست اما فضای منطقه دگرگون شده و دیگر حکومت به شیوه گذشته مشروعیت خود را از دست داده است. در چنین شرایطی بازخوانی سمت گیریهای اصلی جنبش سبز از فراز تجربه یک و نیم سال گذشته و نیز تجربه مهم "انقلاب یاس" و حرکت اجتماعی در مصر به صورت ضرورتی اجتناب ناپذیر در آمده است. این نگاه انتقادی میتواند در به درک بیشتر این حرکت و موشکافی نقاط ضعف و قدرت آن کمک کند.
در یک برخورد کلی میتوان گفت چند علت سبب پیروزی "انقلاب یاس" در تونس و گسترش حرکت اعتراضی در مصر شد. یکی از این علل اساسی غیر قابل پیشبینی بودن این حرکتها بود. خودسوزی یک جوان تونسی به دنبال خود جنبشی به وجود آورد که کسی آن را از قبل پیشبینی نمیکرد. اگر این حرکتها قابل پیشبینی بودند، شک نیست که دولتهای دیکتاتوری آنها را با برنامه ریزی قبلی سرکوب میکردند.
بعد مهم دیگر این حرکتها نداشتن رهبری (لیدرشیپ) است. بسیاری از رهبران سیاسی و اجتماعی در تونس و یا مصر یا در تبعید به سر میبردند، یا جذب نظام شده و مشروعیتی نداشتند و یا در زندان و انزوا بودند. از آنجا که این حرکتها بصورت ناگهانی و خود جوش شکل گرفتند در نتیجه از رهبری شناخته شده و منسجمی هم برخوردار نبودند. نداشتن رهبری در مراحل اولیه این حرکتها تا حدود زیادی به نفع آنها بود و سبب نوعی پویایی آفریننده و سازنده از پایین شد. شک نیست که در مراحل بعدی این حرکتها محتاج رهبری سیاسی هستند و حرکت اجتماعی با خواستههای سیاسی در بالاترین سطح یعنی اداره جامعه بدون وجود لیدرهای سیاسی میسّر نخواهد بود.
سرانجام اینکه جنبشهای تونس و مصر در ماهیت خود علیه نظامهایی عمل کردند که به هیچ وجه مشروعیت نداشتند و معترضین، از همان ابتدا خواستارکنار رفتن رئیس جمهور، یعنی شخص اول نهاد سیاسی و اجرایی و یا چهره محوری و نمادین استبداد حاکم بودند.
بازخوانی جنبش سبز
اکنون حال ببینیم در ایران چه گذشت. رهبری جنبش، یعنی آقایان موسوی، کروبی و خاتمی، از همان ابتدای حرکت ، خواستار اصلاح در چارچوب حکومت خدا سالارانه بودند. این امر با توجه به تجربه سالهای گذشته توهمی بیش نبود. تجربه دو دوره ریاست جمهوری خاتمی و حوادث بعدی نشان داده بودند که صاحبان قدرت در ایران آمادگی پذیرش اصلاحات جدی در راستای دمکراتیک کردن جامعه را ندارند و ساختار حقوقی حکومت و جایگاه ولایت فقیه هم جایی برای پیشبرد اصلاحات از درون را نمیگذارند. ولی همزمان توهّم میتواند در حرکتهای اجتماعی نقشی آفریننده بازی کند و چنانچه این توهّم نبود، مشارکت وسیع در انتخابات و یا انتظار تغییر از طریق انتخاب یک رئیس جمهور متفاوت شکل نمیگرفت و در پی آن حرکت اجتماعی سبز نیز، به احتمال فراوان، به وجود نمیآمد. ولی همزمان این انتظارات و خواستها با رهبرانی شکل گرفت که همگی از درون همین حکومت بودند. آنها با وجود به میان کشیدن ضرورت اصلاحات سیاسی خواستار استمرار و ثبات رژیم اسلامی بودند.
این تناقض اساسی در پی اعلام نتائج تحریف شده در انتخابات به صورت بارز جلوه گر شد. پس از اعلام نتائج مخدوش از سوی دولت، ملیونها نفر در خیابانهای پایتخت و شهرهای بزرگ، با تظاهرات عظیم خواستار تحولات اساسی شدند. چنانکه رهبری حرکت در آن زمان با خواست اصلی این نهضت چند ملیونی همصدا میگشت و مسئله ولایت فقیه و جایگاه ضد دمکراتیک آنرا به میان میکشید، در چنین شرایطی میتوان گفت که حتی سپاه هم جرات کشتار هزاران نفر را پیدا نمیکرد و نظام آمرانه ولایت مطلقه فقیه به صورت جدی، همانند جنبشهای تونس و مصر به چالش کشیده میشد. عدم تحرک و خودداری رهبران حرکت از طرح ماهیت ضد دمکراتیک ولایت فقیه باعث شد تا جمهوری اسلامی حرکت سبز را به تدریج سرکوب کند و خیابان که مقرر اصلی آن بود به دست گروه حاکم بیفتد. با اینکه رهبران حرکت سبز تجربه دوران خاتمی را داشتند و میدانستند که نظام به هیچ وجه حاضر به مصالحه نیست، با اینحال، آنها توهّم اول را که کمک به شکل گیری حرکت سبز کرده بود را با توهّم دومی در آمیختند که سبب افت و عقب نشینی حرکت شد. نظام مطلق گرا توانست برای بار چندم (بنی صدر، خاتمی) از بحرانی که مشروعیتش را به چالش کشیده بود جان سالم به در برد و با سرکوب تدریجی جنبش سبز، این حرکت مردمی را از خیابانها به خانهها و فضای مجازی بکشاند و از اثر بخشی آن تا حدود زیادی بکاهد.
توهّم اول که بر مبنای آن حرکت سبز بوجود آمد توهّم مثبت و توهّم دوم را که باعث بیرون رانده شدن حرکت از فضای عمومی و به ویژه، از محل اصلی قدرت آن یعنی خیابان شد، توهّم منفی باید ارزیابی کرد.
دو راهی جنبش سبز
حال با بازخوانی تجربه ۲۰ ماه گذشته چه میتوان گفت؟ بررسی وضعیت موجود و روانشناسی نیرویهای تشکیل دهنده جنبش اعتراضی نشان میدهد که حرکت مردمی بر سر نوعی دو راهی قرار گرفته است.
راه اول بر این باور است که باید در چهارچوب خواستهای قانونی ماند و از رهبران حرکت سبز و مواضع فعلی آنها حمایت کرد. این گرایش بر آن است که باید هر چه از دست آزادی خواهان بر میآید انجام دهند تا این رهبری بتواند در مقابل نظام سرکوبگر مقاومت کند. پیش فرض این راهبرد این است که حرکت سبز میتواند با استفاده از نقاط ضعف رژیم بطور مقطعی دو باره وارد میدان گود شود و از حقوق حقه مردم دفاع کند و به اصلاح رژیم دست زند.
دید دوم بر آن است که حرکت سبز به آن صورت که وارد میدان شد دیگر با شرایط کنونی ایران سازگار نیست و کارایی خود را از دست داده و توانایی بسیج گسترده گروههای ناراضی را ندارد. این به معنای از بین رفتن خواستهای اساسی مردم در جریان جنبش سبز سال گذشته نیست، بلکه باید در سبک برخورد با مسائل و برداشت رهبری آن از ماهیت نظام تجدید نظر اساسی صورت گیرد. هیچ حرکت اجتماعی نیست که بتواند دوباره تکرار شود و باید از غلیان حرکت سبز و جوش و خروش آن استفاده کرد تا جنبشی دیگر بوجود آید که به وضوح و بدون هیچ ابهامی ماهیت استبدادی رژیم خدا سالار را به چالش بکشد. اگر نگاه دوم پذیرفته شود، شک نیست که رهبری فعلی این جنبش باید در دیدگاههای خود پیرامون جمهوری اسلامی تجدید نظر کند و آشکارا مغایرت ولایت مطلقه فقیه با دموکراسی را اعلام کند. هر چند این رهبران بارها از امکان تغییر قانون اساسی سخن به میان آوردهاند اما با توجه به همه رویدادهای گذشته در ایران و تحولات منطقهای زمان مبهم گویی گذشته و ضرورت طرح روشن مسائل و نشان دادن مانع اصلی دمکراسی در ایران بصورت اجتناب ناپذیر در آمده است.
در صورت پذیرش نگاه دوم، به طور مثال لازم نیست که دیگر برای بر پائی تظاهرات از دولت کسب اجازه کرد و همانند "انقلاب یاس" در تونس و یا حرکت مردمی در مصر و یا در کشورهای دیگر، باید تظاهر کنندگان را به آمدن به خیابان و یا اشکال علنی دیگر اعتراض و نافرمانی فرا خواند و نظام را به چالش کشاند. نتیجه این راهبرد زیر سوال رفتن نظام و استقرار مردم در خیابانها خواهد بود و ایجاد بحرانی که میتواند به استقرار یک حکومت دمکراتیک بیانجامد.
هیچیک از این دو راهبرد را نمیتوان به طور مطلق صحیح یا غلط دانست ولی با در نظر گرفتن این که رهبران فعلی حرکت سبز به مدت سه دهه در خدمت نظام بودهاند، احتمال اینکه آنها به طور رادیکال و آشکار نظام را زیر سوال ببرند کم است. از طرف دیگر، جنبش سبز، با خصوصیات و خواستهای گذشته آن قابل باز تولید نیست. از دید جامعه شناسی، باید خلاقیت اجتماعی در پی راهبرد جدیدی برای جنبش باشد تا با به چالش بردن نظام در خیابان، عدم مشروعیت آن را به صورت وضوح نشان دهد. رسانههای مجازی و وسایل ارتباط جمعی را نمیتوان جایگزین خیابان کرد. نقطهٔ قوت حرکت سبز استقرار آن در صحنه خیابان بود و فقط با بازگشت به خیابان و یا اشکال اعتراضی قابل رویت برای همگان است که حرکت میتواند پویائی اولیه خود را باز یابد (نمونه ۲۵ بهمن و اول اسفند). اگر در آغاز شعار "رای من کو" بازتاب خواستههای مردمی بود که تقلب انتخاباتی را نوعی خیانت به اعتماد خود میدانست اما امروز پس از یک سال و نیم سرکوب و فشار ما با شرایط جدیدی روبرو هستیم که بازاندیشی اساسی پیرامون شعارها و اشکال حرکت را را به صورت یک ضرورت در آورده است. باید از رهبری جنبش و سازمانهای اصلی که از آن حمایت میکنند خواست تا به شرایط جدید توجه کنند. شعارهای روشن مردم در ۲۵ بهمن نشان داد که خواست اصلی مردم امروز دیگر نه مسئله تقلب انتخاباتی بلکه دمکراسی و حقوق شهروندی است. اکنون مسئله اصلی کشور عدم مشروعیت ولایت مطلقه فقیه است، نه کمتر از آن.
نظر کاربران:
یکی از مهمترین ابزار برای به میدان آوردن همه طبقات جامعه برای مبارزه با استبداد و ظلم راه اندازی کانال تلویزیونی توسط جنبش سبز است. تلویزیون اینترنتی فعلی جوابگو نیست چون طبقه متوسط وروشنفکر جامعه تا حدودی آگاهند.
*
اتفاق بزرگی که در سطح رهبری جنبش در این چند روز افتاده انتقال ستاد رهبری به خارج از مرزها است. با در نظر گرفتن درجه بربریت رژیم که میتواند با زیر شکنجه گذاشتن رهبران فعلی از آنها اقرارهایی بگیرد که در سطح جنبش موجب تشتط شود این پدیه انتقال را باید به فال نیک گرفت. امروز تنها میتوان به مواضعی از رهبران در بند توجه شود که بسود جنبش است و موضعگیریهای مشکوک و مضر به جنبش را به دید تردید بنگریم.