iran-emrooz.net | Thu, 27.01.2011, 10:15
ترور در «توسان»
شهلا صمصامی
در یک صبح شنبه آفتابی در شهر «توسان» ، «کریستینا گرین» (Christina Green) یک دختر ۹ ساله با چهرهای خندان و دلی پر از شوق و امید دست در دست خانمی از دوستان خانوادگی بطرف محلی میرود که قرار است نماینده مجلس حضور یابد و به سئوالات مردم منطقهی خود پاسخ گوید.
«کریستینا» میداند که در آینده میخواهد در تیم حرفهای «بیسبال» که تا به امروز همه مرد هستند بازی کند. عشق و علاقهی او به ورزش، بویژه «بیسبال» تصادقی نیست. پدر بزرگش سالها پیش یک تیم معروف «بیسبال» فیلادلفیا را به قهرمانی رساند. پدرش نیز برای تیم «بیسبال» به نام «راجرز» کار میکند. «کریستینا» دارای استعداد های بسیاری است و اخیراً همکلاسهایش، شاگردان کلاس سوم دبستان او را بعنوان نمایندهی خود در انجمن دانش آموزان انتخاب کردند. شاید این دختر پر شور و با هوش روزی بتواند در یک مقام سیاسی و دولتی قرار گیرد. خانمی که دوست و همسایه آنهاست به «کریستینا» و پدر و مادرش پیشنهاد میکند که او را با خود به گرد هم آئی ببرد که خانم «گابریل گیوفوردز» (Gabrielle Giffords) نمایندهی مجلس قرار است حضور یابد. «کریستینا» که از سنش بزرگتر است و بیشتر میفهمد، از این پیشنهاد استقبال میکند.
گرد هم آئی بطور ساده قرار است در محوطهی عمومی در جلوی یک فروشگاه مواد غذائی برگزار شود. چشمان درشت «کریستینا» از شادی برق میزند. دیدن «گابریل» بنظرش یک فرصت استثنایی و هیجان آور است. «گابریل» را همه در این محل میشناسند. «گابریل» دموکرات است در بخشی که بیشتر جمهوریخواه هستند، ولی «گابریل» را با چهرهی جوان و خندانش بسیاری دوست دارند. «گابریل» در دورهی پیش نیز نمایندهی مجلس از این منطقه بود، ولی انتخاب مجددش در نوامبر در مقابل رقیب جمهوریخواه «حزب چای» یک مبارزه انتخاباتی مشکل و از جهاتی خطرناک بود. همسر وی یک فضانورد است. آنها هنوز فرزندی ندارند. هر دو زندگی و وقت خود را وقف خدمت به مردم کردهاند.
«گابریل» برای این گردهم آیی شعار «کنگره من در کنار شما آغاز میشود» را انتخاب کرده است. دو روز پیش «گابریل» پس از مراسم سوگند، بخشی از اساسنامهی آمریکا را در مجلس خواند. بخشی که به «اولین متمم قانون اساسی» معروف است. بخشی که مفاد آن آزادی بیان و آزادی اجتماعات را برای مردم آمریکا تضمین میکند. حالا «گابریل» میخواست به میان مردم آمده و این اصل بسیار مهم قانون اساسی را به اجرا بگذارد.
برای «کریستینا» این تجربه بی نظیری است. نماینده مجلس در یک فضای باز جلوی فروشگاه مواد غذایی، محلی که مردم عادی در حال رفت و آمد و انجام کارهای روزانه خود هستند ایستاده و کاملاً قابل دسترسی است. این بهترین نمونه از «حکومت مردم و برای مردم» است. شعاری که دموکراسی آمریکا به آن میبالد. براستی همه حکومت ها باید چنین باشند. تبادل نظر و گفتمان در میان مردم و نمایندگان انتخابی آنها باید این چنین آزادانه، باز، منطقی و عاقلانه باشد. این را حتا یک کودک ۹ ساله میداند. ولی واقعیت، تلخ تر، خشن تر و تاریک تر از آنست که بنظر میآید. یک تاکسی در پارکینگ میایستد. مرد جوانی که سنبل مرگ، خشونت و تاریکی است از آن پیاده میشود.
«کریستیناگرین» در روز ۱۱ سپتامبر ۲۰۰۱، در آن روز مرگبار که حملهی تعدادی مردان جوانی که به نیت کشتار مردم بیگناه آمده بودند، بدنیا آمد. «کریستینا» از جمله ۵۰ کودکی بود که در آن روز فراموش نشدنی متولد شد و نام و مشخصات آنها در کتابی بنام «چهره های امید» Faces of hope چاپ شده بود. «کریستینا» به همراه ۵ انسان بیگناه دیگر در آن صبح آفتابی بضرب گلوله های هفت تیر یک جوان ۲۲ سالهی آمریکایی در یک تیراندازی که تنها ۱۵ ثانیه بطوا انجامید کشته شد.
۱۱ سپتامبر زندگی صدها هزار انسان را برای همیشه تغییر داد. ترور در «توسان» نه تنها زندگی صدها نفر را برای همیشه تغییر داد، بلکه گلولهای بود که به سینه امید و در قلب هزاران انسان در «توسان» آریزونا، آمریکا و دنیا اصابت کرد. مرگ کودکان و انسان های بیگناه به دست هر کسی از هر مذهب و ایدئولوژی و در هر جای دنیا، عاقل و یا دیوانه یک تراژدی انسانی است.
نفرت و خشونت در گفتمان سیاسی
گفتمان سیاسی و مبارزات انتخاباتی در آمریکا در چند دههی اخیر هر چه بیشتر بسوی دروغ پردازی، ایجاد نفرت و خشونت رفته است. ولی صدای مخالفت های اهانت آمیز و حتا تهدید های علنی چه از طرف کاندیداها، چه شبکه های رادیو و تلویزیونی دست راستی ها بویژه از زمان انتخاب «اوباما» به حد بی سابقهای رسیده است. «حزب چای» ، طرفداران و اعضای آن این در زمینه نقش بزرگی داشتند.
جالب اینست که «حزب چای بوستن» که در زمان انقلاب آمریکا بوجود آمد، یک جنبش صلح آمیز بود که با ریختن چای های انگلیسی ها به بندر «بوستن» ، میخواستند عدم رضایت خود را از حاکمان انگلیسی نشان داده و همچنین زیان اقتصادی به نیروی حاکم خارجی وارد آورند. این «حزب چای» جدید که با طرح لایحهی مردمی بیمه بهداشتی و در حقیقت پس از انتخاب «اوباما» بوجود آمد، هیچ شباهتی به «حزب چای بوستن» نداشت. اعضای این حزب عالبا افرادی هستند که با خشونت و اهانت به رئیس جمهور و نمایندگان کنگره،دست به اعتراض های وسیعی زده و برخی از اعضاء آن با آوردن اسلحه در تظاهرات، مردم را تشویق به مسلح شدن میکردند.
در ماههای پیش از انتخابات میان دورهای ماه گذشته نوامبر، فعالیت «حزب چای» بالا گرفت و بهمان اندازه صدای کاندیاهای این حزب، طرفداران آنها و دست راستی ها در رادیو و تلویزیون تبدیل به یک صدای جنگجویانه شد. کارتا جایی پیش رفت که «سارا پیلن» روی نقشه آمریکا، شهرها و ناحیه هایی را که میخواست کاندیداهای «حزب چای» برنده شوند با علامت «هدف گلوله» مشخص کرده بود. این گلوله ها قرار بود به سینه کاندیداهای دموکرات وارد شود. یکی از این نواحی، منطقهای بود که «گابریل گیفوردز» تنها با ۹ هزار رأی بیشتر در آن انتخاب شد.
«سارا پیلن» همچنین در طی سال گذشته بارها در سخنرانی هایش خطاب به طرفدارانش که غالباً عضو «حزب چای» هستند، جملاتی بکار برده که بنظر بسیاری دعوت به خشونت است. از جمله گفته بود «بجای عقب نشینی، دوباره فشنگ بگذارید» زمانی که این گفتمان خشونت آمیز مورد چالش قرار میگیرد، و میگوید «وقتی من میگویم ما اسلحه های خود را بر میداریم، منظورم اینست که از رأی خود استفاده کنیم» . «تفنگ را دوباره پر کن یعنی در پروسه سیاسی شرکت کن» .
بلافاصله پس از تیراندازی در «توسان» یکی از سایت های کامپیوتری لیبرال نوشت: «سارا پیلن، مأموریت انجام شد» . در مقابل دست راستی ها، بویژه در اینترنت و رادیو ها به دفاع از «سارا پیلن» برخاستند.
«سارا پیلن» پس از چند روز سکوت، صبح روزی که پرزیدنت «اوباما» در مراسم یادبود قربانیان و زخمی شدگان «توسان» شرکت میکرد، طی یک ویدیوی اینترنتی نا رضایتی و خشم خود را از اینکه بطور غیر عادلانه مورد سرزنش و تهمت قرار گرفته است اعلام کرد،ولی ضمن سخنانش اصطلاحی را بکار برد که موجب سر و صدا و اعتراض بویژه یهودیان شد. اصطلاح «Blood Lible» که قرنها در مورد یهودیان بکار رفته یک معنی مشخص دارد. هرگاه که کودکی ناپدید میشد، یهودیان مورد سوءظن بودند و گفته میشد که کودک را کشته و از خون او نان درست کردهاند. یهودیان بشدت اعتراض کردند که «سارا پیلن» با استفاده از این اصطلاح در مورد خودش،به هزاران یهودی که طی قرنها باین دلیل کشته و شکنجه دیده اند، توهین کرده است. ظاهراً چون کودک ۹ سالهای کشته شده بود، بسیاری «سارا پیلن» را مقصر میدانستند، به این دلیل این اصطلاح را در ویدیوی خود بکار برده بود. نکته دیگر اینست که «گابریل» قربانی اصلی تیراندازی که بطور معجزه آسایی زنده مانده است خود یهودی است. ولی سرنوشت وی نامعلوم است. تیری که به مغز وی اصابت کرده است میتواند صذمات غیرقابل پیش بینی به همراه داشته باشد.
حضور «اوباما» و همسرش در مراسم یادبود و دعوت وی به آرامش و گفتمان سیاسی متمدنانه به خانواده های قربانیان، مردم «توسان» و آمریکایی هایی که از این واقعه بسیار غمگین و دلتنگ بودند، آرامش بخشید.
آمریکا بار دیگر در یک بحران اجتماعی و اخلاقی بسر میبرد. واقعه «توسان» شاید مستقیماً ارتباطی با «سارا پیلن» ، «حزب چای» و اتمسفر سیاسی کنونی نداشته باشد. ولی پروسه سیاسی که همراه با خشونت است در جامعهای که بقول فیلسوف فرانسوی «برنارد هنری لیوی» خرید اسلحه بسادگی خرید یک آسپرین است، در جامعهای که کمترین توجه و بودجه به بیماری های روانی اختصاص داده میشود، میتوان انتظار داشت که تراژدی توسان قابل تکرار است.
اسلحه و قدرت های پشت آن
بر اساس آخرین تحقیقات، آمریکا که کمتر از ۳۰۰ میلیون جمعیت دارد، دارای بالاترین درصد اسلحه های دنیاست. برای هر ۱۰۰ نفر ۹۰ اسلحه وجود دارد. در حالیکه برای مثال در انگلیس برای هر ۱۰۰ نفر ۶ اسلحه وجود دارد.
بر اساس گزارش نشریه «تایم» در هر روز در آمریکا 8 کودک و نوجوان در اثر خشونت مسلحانه کشته میشوند. سالیانه بیش از ۳۱ هزار نفر از این راه کشته شده و بیش از 12 هزار نفر مجروح میشوند. در سال بیش از صد هزار نفر آمریکایی، هدف گلوله قرار گرفته، کشته شده، خودکشی کرده و یا ضمن درگیری با پلیس به قتل میرسند. سالیانه بیش از ۱۷ هزار نفر با هفت تیر خودکشی میکنند.
واقعیت اینست که اسلحه و حمل اسلحه بخش مهمی از فلسفه زندگی آمریکایی است. حق داشتن اسلحه در متمم دوم قانون اساسی به تمام آمریکائیان داده شده است. حمل اسلحه برای دفاع از خود است. سئوالات بسیاری در این زمینه مطرح میشود. آیا حمل یک هفت تیر تمام اتوماتیک که 31 گلوله در خشاب آنست، برای دفاع از خود است؟ آیا اینکه هر کس از جمله فردی که بیمار روانی است و یا نیت کشتن مردم را دارد باید بتواند بسادگی هر نوع اسلحه کشنده را خریداری کند ،حقی است که در اساسنامه آمریکا آمده است؟
معاون قدرتمندترین جمعیت آمریکا معروف به «جمعیت ملی تسلیحات» (National Rifle Association-NRA) میگوید: «صاحبان اسلحه قانون را بوجود میآورند» که خود گویای قدرت این گروه است.
«آریزونا» پیشتاز قوانین دفاع از حقوق صاحبان اسلحه بوده است. سال پیش قانونی از مجلس این ایالت گذشت که به شهروندان خود اجازه میدهد اسلحه مخفی و بدون مجوز حمل کنند. «آلاسکا» ایالت دیگری است که دارای این قانون است. قانون دیگری به شهروندان «آریزونا» اجازه میدهد که با خود اسلحه به بار ببرند، بشرط آنکه مشروب نخورند.
غالب قانونگذاران ایالتی و فدرال از جمله «گابریل گیفوردز» دموکرات صاحب اسلحه بوده و از طرفداران سر سخت متمم دوم قانون اساسی هستند.
واقعیت غم انگیز اینست که در آن صبح شنبه خونین هیچ یک از هزاران مردم مسلح «آریزونا» نتوانستند از قتل شش انسان بیگناه و مجروح شدن ۱۸ نفر دیگر جلوگیری کنند. بکمک مالی و نفوذ سیاسی «جمعیت ملی تسلیحات» NRA در ۲۵ ایالت آمریکا قانون «خانه شما کاخ شماست» که به صاحبخانه اجازه میدهد بدون ترس از تعقیب قانونی، کسانی را که در محدودهی خانه آنها وارد میشوند مورد هدف گلوله قرار دهند، بتصویب رسیده است.
بر اساس آخرین آمارها، در ایالاتی که قوانین کنترل اسلحه در آن ضعیف تر است، مانند «آریزونا» بیشترین تعداد اسلحه بفروش میرسد. ایالت «وایومینگ» بالاترین درصد اسلحه را دارد، یعنی ۶۲ درصد از ساکنان آن یک یا چند اسلحه دارند. کمترین تعداد اسلحه در ایالت «هاوائی» خریداری میشود. یعنی کمتر از سه درصد. کالیفرنیا بیشترین تعداد قوانین کنترل اسلحه را دارد.
روز پس از تراژدی «توسان» مقدار خرید هفت تیر کشندهای که توسط «جرد لافنر» بمنظور ترور یک نمایندهی مجلس آمریکا خریداری شده بود ۶۰ درصد در «آریزونا» بالا رفت. در ایالات دیگر نیز این هفت تیر کشنده بازار داغی داشت، زیرا بیم آن میرفت که قوانین جدیداین اسلحهی بسیار خطرناک را ممنوع کند.
متأسفانه مفسرین سیاسی بر این عقیدهاند که تراژدی «توسان» مانند تراژدی «جورجیا تِک» که ۳۳ نفر دانشجو و استاد در آن بقتل رسیدند و یا تراژدی «کلمبیاین» لزوماً به قوانین کنترل اسلحه نمیانجامد. سخنگوی جدید مجلس «جان بی نر» بلافاصله پس از ترور «در توسان» گفت: «طرح هر نوع لایحهی ضد اسلحه قابل بحث نیست».
«مایکل گراندوال» مفسر سیاسی در نشریه «تایم» میگوید: «این گویای آنست که یک دموکرات مترقی مانند پرزیدنت «اوباما» که سالیان دراز طرفدار کنترل اسلحه بوده است، کسی که در انتخابش این شایعه را بوجود آورد که اسلحه ها ضبط خواهند شد، چنین با احتیاط موضوع کنترل اسلحه را کنار گذاشته است. حتا دو قانون را امضاء کرد که حمل اسلحه در پارک های عمومی را آزاد کرده است. این در حالی است که میلیونها آمریکایی موافق محدودیت های عقلائی در مورد تولید، پخش و فروش اسلحه هستند.
زمانی که پرزیدنت «ریگان» مورد سوءقصد قرار گرفت، رئیس دفتر او «جیمس بریدی» (James Brady) نیز تیر خورد و فلج شد. همسر وی به کمک افراد دیگر، فعالیت های وسیعی را برای کنترل اسلحه شروع کردند. این تبدیل به گروهی شد که هنوز هم فعال است. در زمان «کلینتون» قوانین محدود کنندهای بوجود آمد از جمله قانونی که برای فروش اسلحه میبایست سابقهی خریدار بررسی شود و یا قانونی که تعداد گلوله های خشاب را به ۱۰ محدود کرد. غالب این قوانین بتدریج از بین رفت. زیرا در سال ۲۰۰۴، در زمان «جرج بوش» کنگرهی جمهوریخواهان این قوانین محدود کننده را تمدید نکرد.
رئیس انجمن «بریدی» که خود یک جمهوریخواه است میگوید: «جمهوریخواهان هم قدم با انجمن ملی تسلیحات NRA هستند و دموکرات ها به حد مرگ از آنها میترسند» . کارخانه های اسلحه سازی و حمایت کنندگان اسلحه در پشت پرده بسادگی میتوانند با پول و نفوذ خود، سیاست و سیاستمداران را تعیین و یا برکنار کنند. این قدرتمندان، صاحبان اسلحه و بسیاری از سیاستمداران را قانع کردهاند که حتا محدودیت های نسبی، نشانهی شوم یک حکومت مستبد است. در حالیکه واقعیت اینست که اسلحه، حاکم مستبد در بسیاری از بخش های این جامعه است.
روان خطرناک
عبور از راهروهای تاریک، شلوغ و در هم ذهن «جرد لافنر» به امید یافتن پاسخی که چرا در آن صبح آفتابی ژانویه با خونسردی تمام، پنهان شده در پشت عینک سیاهش مغز زن جوانی را هدف گلوله قرار داد، میتواند سالها بطول بیانجامد. این سئوال که چرا سپس ۶ انسان بیگناه دیگر از جمله یک دختر نه ساله را به قتل رساند و ۱۸ نفر دیگر را زخمی کرد و حتا پس از تمام شدن ۳۱ گلوله در صدد بود خشاب دیگری در هفت تیر بگذارد، میتواند برای همیشه بی جواب بماند.
حدس روانپزشکان بر اینست که «جرد لافنر» دچار بیماری «اسکیزوفرنی» بود. یک بیماری روانی بسیار مشکل که در آمریکا در حدود ۲ و ۴ درصد از جمعیت گرفتار آن هستند.
تا سالهای ۱۹۵۰ تقریباً هیچ نوع مداوایی برای این نوع بیماران به غیر از بستری شدن در بیمارستا ن های روانی و شوک های مغزی وجود نداشت. امروزه داروهای بسیار مؤثری وجود دارد که میتواند به این بیماران کمک های زیادی نماید.
در دههی ۱۹۶۰ تغییرات مهمی در قوانین مربوط به بستری شدن بیماران روانی بوجود آمد که در نتیجه بستری شدن این بیماران را تا حد زیاد غیر ممکن ساخته است. باین معنی که اجازهی بیماران و ارزیابی روانپزشکان از جمله شرایط مهم است. ولی کسانی که بویژه بیمارتر هستند، بندرت حاضرند نزد پرشک رفته و یا از دارو استفاده کنند.
از زمان «ریگان» بودجهی کمک های درمانی به بیماران روانی به حد اقل رسید. تا جایی که در بیمارستان های روانی را باز کرده و بسیاری از این بیماران تبدیل به بی خانمان هایی شدند که در همه شهرها بویژه ایالات گرم تر بسیار زیادند. طی این سالها به دلایل گوناگون از جمله رکود اقتصادی بودجهی کمک به بیماران روانی رو به کاهش بوده است.
یکی از مهمترین مشکلاتی که با بیماری های روانی مانند «اسکیزوفرنی» بوجود میآید استفاده از مواد مخدر است. «جرد لافنر» نیز دچار این مشکل بزرگ بود.
«لافنر» تا پیش از سنین نوجوانی یک فرد عادی بود، بمدرسه میرفت و به موزیک علاقه داشت. با رسیدن به سنین بلوغ رفتارش تغییر کرد و استفاده از مواد مخدر از آن زمان شروع شد. دبیرستان را تمام نکرد. همراه با مواد مخدر از الکل نیز استفاده میکرد. دو سال پیش چند هفتهای شروع به ورزش کرد و سپس برای خدمت در ارتش به مصاحبه رفت. وقتی در مصاحبه گفت که قبلاً از «ماری جوانا» استفاده میکرده، قبول نشد. از آنزمان رفتارش عجیب تر شد. از جمله دچار افکاری شده بود که میگفت، دولت، حکومت و مردم میخواهند او را کنترل کنند. سال پیش به یک کالج محلی رفت و در آنجا رفتارش موجب وحشت دانشجویان شد. کالج او را بیرون کرد و استاد او توصیه کرد که به روانپزشک مراجعه کند. ولی بجای اینکار به دنبال خرید اسلحه رفت. یک تفنگ شکاری خرید. در سوم نوامبر نیز هفت تیری را که بالاخره برای قتل از آن استفاده کرد خریداری نمود.
«لافنز» با پدر و مادرش زندگی میکرد. در گوشهای از حیاط خانه گلدانی گذاشته بود که در آن جمجمه کاشته بود. دور آن چند سنگ سیاه دیده میشد و چند شمع در اطراف گذاشته بود. یادداشت هایی در اطاقش پیدا شد که قصد او را از کشتن نمایندهی مجلس نشان میداد. از جمله روی عکس «گابریل گیفوردز» نوشته بود «تو کشته میشوی» . «لافنر» یک بار در ۲۰۰۷ در یک گرد هم آیی سیاسی «گابریل» را دیده بود. سئوالی که مطرح است اینست که تا چه اندازه کالجی که او را بیرون کرد، مسئول است. زیرا رفتار «لافنر» حاکی از یک فرد بیمار خطرناک بود و مسئولان کالج میتوانستند به پلیس گزارش بدهند. سئوال مهم دیگر اینست که در «آریزونا» با قوانین بسیار آزاد خرید اسلحه، یک جوان بیمار با روانی خطرناک چرا بسادگی قادر است هفت تیر کشندهای را بدون مجوز خریداری کند و پنهانی با خود به یک گرد هم آیی صلح آمیز سیاسی بیاورد و فاجعهای غم انگیز بوجود آورد؟
اسلحه که قرار است برای دفاع از خود باشد، در این جامعه غالباً برای قتل انسان های بیگناه استفاده میشود.
واقعیت مهم دیگر فرهنگ خشن این جامعه است. خشونت کشتار و هفت تیرکشی در فیلم های سینمائی، ویدیوهای موسیقی، تلویزیون و حتا کارتون های بچه ها به حدی است که حساسیت های عاطفی و انسانی را بتدریج از بین میبرد. پس از واقعه «توسان» مردم دنیا بهت زده به این سو نگریستند و اولین پرسش این بود که چرا باین اندازه اسلحه در این جامعه وجود دارد و دست یافتن به آن برای هر کسی چنین ساده است؟
«پُل گورتیز» پروفسور دانشگاه «ییل» پس از واقعه «توسان» میگوید: «ترکیب قوانین و مقررات ما امروزه در این جامعه به نحوی است که شاید بشود ادعا کرد آزادی بسر حد هرج و مرج رسیده است» .