ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sat, 15.01.2011, 22:05
ولایت فقیه مشکل اصلی است

امیر مومبینی
گویا می‌رویم تا در کنار ولی‌فقیه حکومت به یک ولی‌فقیه اصلاحات نیز مجهز شویم. از این رو، آنهایی که مهم‌ترین انتقاد‌شان به آقای خامنه‌ای جانبداری وی از یک جناح است شادند از این که آقای خاتمی کار مانور میان جناح‌ها را تا حد مبهم کردن مواضع پیشین خود گسترش داده است. پس از شکست‌های سنگین رفسنجانی، آقای خاتمی هر چه می‌گذرد بیشتر برای ایفای چنین نقشی آماده می‌شود. در واقع ایشان خود را در محدوده‌ی همان نصایح بسیار محتاطانه‌ای بازتعریف می‌کنند که خطاب به آقای خامنه‌ای بیان می‌دارند. به بیان دیگر، میدان حرکت خود را در حد همان میدانی که آقای خامنه‌ای را به بازکردن آن تشویق می‌کنند محدود می‌کند.

منفی‌ترین نکته در این حرکت این است که آقای خاتمی ضمن استفاده‌ی سخاوتمندانه از واژه‌های آزادی و دموکراسی اغلب این خواست بزرگ مردم آگاه را آنقدر بی‌خاصیت می‌کند که در حوصله‌ی دیکتاتور‌ها هم بگنجد. آقای خاتمی و دیگر هم‌اندیشان ایشان می‌توانند نظر خود را داشته باشند و از جمله به شکلی از اینگونه برای خواست‌های خود مبارزه کنند. من به تلاش ایشان احترام میگذارم. اما تلاش برای مسلط کرن این روش‌ها به جنبش نمی‌تواند با نقد و انتقاد مخالفان این روش‌ها مواجه نشود.

بی‌گمان دیالوگ با آقای خامنه‌ای بسیار مهم است. اما دو نوع دیالوگ متفاوت وجود دارد. یکی از طریق این دیالوگ میکوشد مسایل و مشکلات این کشور را با روشنی طرح کند و همزمان ظرفیت طرح این مسایل را در آن بالا گسترش دهد. یکی دیگر سعی می‌کند مسایل و مشکلات را طوری طرح کند که رأس حکومت هیچگونه عنصر غیر خودی در آن کشف نکند. روش دوم عملا به مبهم کردن خواست‌ها و در مقابل تمکین به دیکتاتوری نزدیک می‌شود.

در «کلمه» آمده است که:
«حجت الاسلام و المسلمین سیدمحمد خاتمی در دیدار با جمعی از اساتید دانشگاهی و اعضاء جامعه پزشکی به تبیین راه‌کارهایی برای برون‌رفت از وضعیت فعلی و دمیده شدن روح امید و نشاط در جامعه پرداخت.»

متن سخنان را می‌خوانیم:
«در این مدت موجی از دستگیری‌ها به‌خصوص جوان‌ها به بهانه‌های مختلف بوده است که بعضی‌ها با وثیقه آزاد شدند بعضی‌ها هنوز گرفتارند؛ دلهره و اضطراب برای خانواده‌ها زیاد است. آنهایی را هم که می‌شناسیم بچه‌های خوب و سالم هستند حالا ممکن است گاهی اعتراضی هم داشته‌اند ولی واقعا درخور این نیست که با جوانان ما این‌طور رفتار شود.»

اصل حرف خوب و انسانی است. خاتمی مهربان است. اما، منظور از خوب و سالم چیست؟ و چرا با این اصطلاحات عجیب؟ چه کسی می‌تواند خود را بالاتر از عیسی مسیح قرار دهد و حکم کند که کی خوب وسالم است و کی نه؟ چرا و به چه دلیل با این واژه‌ها بین افرادی که به ناحق اسیر هستند تمایز قایل می‌شوند؟ آیا منظور این است که به آنهایی که خوب تشخیص داده می‌شوند ارفاق شود؟ در این صورت این پارتی‌بازی است نه دموکراسی. دموکراسی می‌گوید که همه در برابر قانون مساوی هستند. وقتی حرف از قانون است تفکیک افراد به خوب و بد به معنی نفی حقوق است.

می‌گویند:
بچه‌های خوب و سالمی هستند. «حالا ممکن است گاهی اعتراضی هم داشته باشند»

بچه؟ اگر به ادبیات سیاسی آقای احمدی‌نژاد ایراد گرفته‌می‌شود چرا دیگر آقایان و خانم‌ها کاربرد زبان سیاسی جدی را در پیش نمی‌گیرند؟ «بچه‌های خوب و سالم» مناسب کودکان کودکستان است و نه مبارزان آزادی‌خواه دربند. آقای خاتمی که رئیس جمهور این کشور ۷۰ میلیونی بوده‌اند و مدعی فرهنگ‌مداری هستند باید انتظارات سطح بالاتری را برآورده‌کنند. چرا اعتراض بازداشت شدگان این همه رقیق و بی‌خاصیت می‌شود؟ ممکن است گاهی اعتراضی هم داشته باشند. آیا می‌خواهند به آقای خامنه‌ای بگویند که اینان در چارچوب منافع نظام گاه یک شیطنتی هم می‌کنند و به این شکل برای آنان تقاضای عفو کنند؟ اگر خامنه‌ای این همه ترسناک است چرا احمدی‌نژاد و مشائی حرف خودشان را صریح می‌گویند؟ آقای مشائی گاهی با صراحت خود ظرفیت حکومت را برای شنیدن حرف‌های تازه بالا برده است و من به این کار احترام میگذارم.

می‌گویند:
«هنر رهبران بزرگ این است که زمان خود را درک می‌کنند؛ مقتضیات را می‌فهمند و جهات اصلی را تشخیص می‌دهند و جامعه را تشجیع و بیدار می‌کنند و آن را به حرکت در می‌آورند و حرکت سریع‌تر به سرانجام می‌رسد.»

آیا آقای خاتمی این رهنمود را در برابر خودشان هم قرار می‌دهند؟ اگر آری، باید بدانیم چگونه می‌توان از درک زمان خود به ضرورت نظام ولایت‌فقیه و حاکمیت سیاسی دین و دموکراسی دینی رسید؟ چگونه از مقتضیات دوران می‌توان به لزوم تکرار مکرر واژه‌های دشمنانه در مورد قدرت‌هایی چون آمریکا رسید؟ یا می‌توان هم به منطق وفادار بود و هم به این نتیجه رسید که مقتضیات زمان ایرانیان را از دموکراسی رایج در جهان محروم میکند و آلترناتیو نظام ولایتی را جلو آنها می‌گذارد؟ این اقتضای زمان است یا اقتضای ایدئولوژیک آقایان خامنه‌ای و خاتمی؟

می‌گویند:
«تدبیر حکم می‌کند منتقدان و معترضان معتقد به اصل نظام تقویت شوند. اگر تدبیر وجود داشت باید این گروه تقویت می‌شد تا نیروهایی که به هر حال اعتراض و انتقادی دارند دور این‌ها جمع شوند به عنوان کسانی که از اصل نظام و انقلاب و اسلام دفاع می‌کنند. باید شخصیت‌های باسابقه ولو معترض سرمایه‌ای به حساب بیایند که پیرامون آنان بخش عظیمی از نیروهای جوان جامعه که به هر حال اعتراضی هم دارند جمع شوند و در کنار اصل نظام و انقلاب و راه امام بمانند.»

واژه‌ی تدبیر در اینجا معادل واژه‌ی تاکتیک است و در انتخاب آن تبحر سیاسی بکار رفته است. از ولی فقیه خواسته می‌شود که از افراد استخوان‌دار منتقد و معتقد به نظام استفاده‌ی ابزاری شود و از آنها به عنوان وسیله منحرف کردن مسیر طبیعی تکامل خواست‌های مردم استفاده شود. می‌خواهند به خاطر حفظ نظام مبتنی بر ولایت، این منتقدان خودی را مورد استفاده قرار دهند. مشکل آقای خاتمی و اکثر پرورده‌شدگان حکومت جمهوری اسلامی این است که غیرخودی را در هر حال خطرناک می‌دانند. حقوق غیرخودی یک صدقه یا گدایی یا در بهترین حالت رحم و مروت است.

آقای خاتمی! انسان بزرگوار! جهان در ایران حل نخواهد شد، ایران در جهان حل خواهد شد!

می‌گویند:
«امام به شکسته شدن قلم‌ها و دربند بودن آزادیخواهان معترض بود. همه شخصیت امام راحل دینی بود و همواره از دین و ارزش‌های دینی دفاع می‌کردند و البته همه رهبران دینی هم چنین هستند و چنین می‌گویند ولی آنچه سبب نهضت شد این بود که امام به نیازهای واقعی انسان و مقتضای زمان توجه داشتند و ایشان اعتراض داشتند که در آن رژیم زندان‌ها پر از آزادی‌خواهان است، قلم‌ها شکسته می‌شود، کشور ما وابسته به بیگانه است، اقتصاد کشور وضعش خراب است، عدالت در جامعه نیست، فساد و فحشا هست، مردم باید حاکم باشند و حکومت ندارند، از اینکه دیکتاتوری در جامعه است و این‌ها باید تغییر کند و این همه را از موضع دین می‌فرمودند؛ دینی که امام می‌گفت دینی بود که با آزادی و حاکمیت مردم بر سرنوشتشان سازگار بود و جانشین نظام موجود را جمهوری اسلامی می‌دانستند.»

و دیگر این که:
«جمهوری اسلامی که امام مطرح کردند و مردم به آن رای دادند طوری بود که غیرمسلمان هم احساس می‌کرد در درون نظام جمهوری اسلامی حرمت دارد حقش رعایت می‌شود با عدالت با او رفتار می‌شود به همین جهت در انقلاب ما فقط مسلمان و شیعه نبودند که در صحنه آمدند همه مردم آمدند و گفتند جمهوری اسلامی می‌خواهیم. این هدف انقلاب ما بود و بحمدالله این جمهوریت مستقر شد و همه باید از آن دفاع کنیم.»

آیا واقعأ امام و حکومت ایشان این بود؟ قلم‌هایی که توسط امام شکسته شد، جان‌هایی که توسط امام گرفته شد، سرکوبی که توسط امام سازمان‌داده شد، هرج و مرجی که توسط امام به ارکان جامعه تحمیل شد، این همه را چگونه می‌شود نادیده گرفت و یا واژگون دید. این حرف‌ها حقیقت نیست. همین آقای خامنه‌ای هم به قم رفت و نزد منتظری نگرانی خود را از آن سرکوب‌ها و کشتار‌ها بیان کرد. آقای خامنه‌ای وقتی که در زندان بود و هم در دوران جمهوری اسلامی چهره‌ای نوتر از آقای خمینی بود و هست.

خمینی غیرمسلمان را کافر و نجس اعلام کرد و در ردیف بول و غایت قرار داد. این یعنی خشن‌ترین شکل ممکن نقض دموکراسی و توهین به غیرمسلمان. خامنه‌ای با صراحت اعلام کرد که نجاست پیروان ادیان ابراهیمی ثابت شده نیست و نجس نیستند. در واقع بسیاری از احکام عصر بربریت که در کتابهای آقای خمینی آمد توسط خامنه‌ای اصلاح و یا تعدیل شده است.

دیکتاتوری آقای خامنه‌ای به معنی عقب‌مانده‌تر بودن ایشان از آقای خمینی نیست. همانگونه که دیکتاتوری شاه به معنی عقب‌مانده بودن او نسبت به بازرگان نبود. بنا بر این، رجوع به آقای خمینی برای اصلاح آقای خامنه‌ای فاقد اصالت است و بیشتر تلاش برای تملک اتوریته‌ی خمینی در مبارزه‌ی جاری است.

مسأله بر سر این یا آن شخص نیست. مسأله خود ولی‌فقیه و ولایت‌فقیه است. هر کسی در چنین مقامی قرار گیرد تخریب خواهد شد. چرا؟ چون خود را مجبور می‌بیند از چیزی دفاع کند که ایران را به بسوی نابودی می‌کشاند. چون خود خویشتن را در محاصره‌ی متعصب‌ترین کسانی قرار می‌دهد که وظیفه‌شان سلب آزادی اوست. ولی‌فقیه خود یکی از اسیران جامعه‌ی ایران است. همین سبب می‌شود که تحمیل استبداد برای ولی‌فقیه امری عادی شود. آقای منتظری شانس تاریخی به دست آورد که جانشین خمینی نشد. بزرگترین میراث منتظری ایراد او به ولایت‌فقیه است.

می‌گویند:
«از لوازم مهم جمهوریت آزادی اندیشه و بیان است، اینکه عالمان ما در جامعه ارج داشته باشند، حوزه‌های علمیه ما با آزادی کامل بیاندیشند و حرفشان را بزنند و پشتوانه‌های نظری حاکمیت دین را با رعایت زمان و مکان و جهت حل مشکلات مردم فراهم آورند؛ نه تنها مراجع بلکه همه علما و طلاب و محققان محترم باشند.»

جناب آقای خاتمی، در زمینه‌‌ی تهیه‌ی پشتوانه‌ی نظری برای حاکمیت دینی آزادی به اندازه‌ی کافی وجود دارد و حتی به اغلب کسانی که از چشمه‌ی این آزادی می‌نوشند حقوق و مزایا هم پرداخت می‌شود. تصور نمی‌کنم شخص شما در تهیه‌ی پشتوانه‌ی نظری حکومت دینی با مشکلی رو به رو شده باشید. آنجا که زبان آزادی از حلقومش بیرون کشیده می‌شود همانا تلاش برای انتقاد به نظریه‌‌ی حاکمیت دینی و تبعات آن است. دفاع از آزادی اندیشه و بیان یعنی این که شما از حق من برای نقد اندیشه‌ی خودتان و تهیه‌ی پشتوانه‌ی نظری رد ولایت‌فقیه دفاع کنید. ممکن است کسی در دفاع از شما بگوید که مصلحت نیست همه چیز گفته شود. در پاسخ خواهم گفت، چرا این مصلحت همیشه یک فکر و یک گروه از مردم را سانسور میکند؟

در پایان
با همه‌ی مخالفتی که من با دولت احمدی‌نژاد و روش و رفتار ایشان دارم فکر می‌کنم که محور شدن مبارزه با ایشان و دولتشان باعث شکل‌گیری یک روند پرسش‌برانگیز شده است. در سطوحی مسابقه‌ای راه افتاده است برای جلب حمایت ولی فقیه به هر قیمت جهت ستیز با طرف مقابل. چنین تلاشی سبب شد که برخی برای جلب ولی‌فقیهه به سوی ولایت فقیه جلب شوند و حتی فکر «دموکراسی دینی» را تا حد دموکراسی ولایتی تنزل دهند. این یعنی نشستن سر شاخ و بن را بریدن. مبارزه‌ی انتخاباتی از چنین موضعی هیچ معلوم نیست چه ثمری برای آزادی داشته باشد. کسانی که برای آزادی مبارزه می‌کنند بهتر است به جای هدف قرار دادن جناح احمدی‌نژاد هدف‌های خود را برای بسط آزادی و تجدد در کشور طرح کنند و پی بگیرند و بر آن اساس با نیروهای آزادی‌ستیز مبارزه کنند. هدف و مطالبه‌ی دموکراسی و تجدد را محور کنیم.

.(JavaScript must be enabled to view this email address)
ژانویه ۲۰۱۱