iran-emrooz.net | Wed, 12.01.2011, 8:24
آقای خامنهای! فردوستها از شما آریامهر میسازند
فرخ نگهدار
ای که دستت میرسد کاری بکن
پیش از آن کز تو نیاید هیچ کار
آقای خامنهای! فردوستها دارند از شما آریامهر میسازند
سخنی که شنیده نشد
پس از خطبه های پر خطای نماز جمعه ۲۹ خرداد ماه ۸۸ برای شما نوشتم که به راهی قدم نهاده اید که اگر ادامه یابد ماهیت حکومت را دگرگون، قانون اساسی را معلق و کشور را به سوی پرتگاهی دیگر خواهد برد. شما در آن روز مقام خود را به سطح رهبری یک جناح از حکومت تنزل دادید و جناح دیگر را به مقابله خواندید.
آن روز، از زبان یک شهروند، هشدار دادم که بیش از تحمل نظام تند رفته اید. آن روز دل نگران نوشتم: این خطای سیاسی را جبران کنید، خود را از اسارت یک جناح رها سازید، به مسوولیتی باز گردید که قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران بر عهده شما نهاده است. اصرار کردم که مداخله رهبر به سود یک جناح، جمهوری اسلامی ایران را دو شقه، و بحران در شکل یابی قدرت سیاسی را، ناگزیر می کند.
با کمال تاسف آن روز این سخن نه تنها شنیده نشد، بلکه به تدریج ضدیت با آقایان موسوی، کروبی، خاتمی و اخیرا با آقای رفسنجانی، بسط یافته است. براندازانی که ماسک "خامنه ای پرستی" به صورت زده اند حرف از پاکسازی و خاموش سازی اصلاح طلبان می زنند. آنها تا آنجا جسور شده اند که علنا به "مقام رهبری" فشار می آورند که فرمان دستگیری "سران فتنه" را صادر کند.
مراسم سالگرد تظاهرات ۹ دیماه ۸۸ را از سیمای جمهوری اسلامی تماشا کردم و تاسف خوردم. صحنه های تکان دادن هزاران عکس رهبر در دست جمعیت و "خامنه ای ستایی" بر دهانشان جاری بود. همه بوی تلخ تکرار تاریخ در خود داشت. همان بلایی را که بر سر شاه آوردند، همان کاری که با کیم ایل سونگ و مائوتسه تونگ و استالین کردند، حالا دارند با شما می کنند.
این فاجعه است. تلخ ترین سرنوشت است یک انسان. با محمد رضا هم همین کردند. به عرش اعلاش بردند و نه هراسیدند از تحقیر کردن مردم. این تفرعن هیزم انقلاب شد و چنان دردی در جان آن خاندان کاشت که به یک قرن هم پاک نمی شود. دومین فرزندش را هم همین درد کشت. این درد روح و روان نواده هایش را هم رها نخواهد کرد.
آیا تغییر رفتار رهبری ممکن است؟
کسانی هستند که می گویند تا این حکومت هست هیچ اصلاحی در امور کشور ممکن نیست؛ اول باید رژیم را برداشت. کسان دیگری می گویند: تا این رهبری هست در بر همین پاشنه می چرخد؛ اول باید او را برداشت تا برداشتن گام اول در مسیر اصلاح امور میسر شود. و من به تجربه دریافته ام که کسانی اصلاح طلب اند که تغییر رویه رهبران سیاسی را ممکن بشمارند.
برخی بر من خرده می گیرند که بیهوده تلاش می کنم رفتار رهبری کشور در قبال منقدان و مخالفان حکومت تعدیل شود. آنها می گویند "ذات" و "فطرت" این کسان اجازه تعدیل نمی دهد. آنها می گویند فرق است میان طینت آقای منتظری و طینت این "رهبری". قبول می کنم. رجال سیاسی متفاوت اند. اما موثرترین عامل تنظیم کننده رفتار رهبران سیاسی این تفاوت ها نیست؛ فشاری است که از سوی بلوک های قدرت بر آن "رهبری" اعمال می شود. من گناه همه فجایعی که رخ می دهد را تنها بر عهده رهبری نظام نمی گذارم. همه مسوولیم اما هرکس به میزان مسوولیت خویش. و این را من بارها به صراحت نوشته ام و گفته ام.
این سخن که می گویند ولی فقیه هرچه توانسته علیه معترضان مرتکب شده حامل اهداف سیاسی خاص است. رسالت این سخن این است که راه را برای تاثیر گذاری بر رفتار رهبری را مسدود کنند و امید به موفقیت تلاش ها برای اصلاح و هر نوع هم گام ساختن رهبری با نیازهای جامعه را از میان بزدایند. رسالت این سخن بستن راه هرگونه آشتی ملی است. هدف این حرف ها کسب و یا حفظ قدرت سیاسی است.
کار کسانی که جز به کسب قدرت سیاسی به چیز دیگر نمی اندیشند این است که به همگان بباورانند که طینت حاکمان خبیث، گوششان کر و چشمشان کور و یک سر اصلاح ناپذیرند. آنها فقط وقتی به فکر اصلاح رفتار خود می افتند که کار از کار گذشته است. درست مثل شاه.
و کار کسانی که جز به هموار سازی راه آشتی ملی نمی اندیشند آن است که به همگان بباورانند که می توان نگذاشت کار به آنجا بکشد که کار از کار بگذرد و راه اصلاح مسدود شود. من به وضوح برق این دغدغه را در رفتار آقایان موسوی و کروبی و خاتمی و اخیرا در سلوک آقای هاشمی می بینم و می پسندم. کسی که به امکان اصلاح رفتار رهبران معتقد نیست اصلاح طلب نیست.
قانون شکن کیست؟
در جناحی که شما خود را به آنان نزدیک تر می دانید عده ای بر آقایان موسوی و کروبی و همفکران اتهام می زنند که آنها از نظام جدا شده، سمت "براندازی نرم" رفته و "فتنه جویی" کرده اند. این سخنان دور از حقیقت است. این عناصر صادقانه صحبت نمی کنند. رهبران معترض از برپادارندگان جمهوری اسلامی ایران، از صاحبان اصلی این نظام اند. بی اعتنایی به قانون اساسی در کارنامه آنان نیست آنها، به پشتوانه خرد و تجربه، تحریکات خناسان را خنثی کرده اند.
در وقایع تلخ سال ۱۳۶۰ رفتار رهبران معترض به افراطی ها در حاکمیت فرصت داد اقشار وسیعی از مردم را قانع کنند که جز سرکوب چاره ای نیست. اما در وقایع تلخ سال ۱۳۸۸ رفتار رهبران سبز کوچک ترین فرصتی برای بدخواهان فراهم نکرد. وجدان جامعه ما امروز قانع است که همه قانون شکنی ها و بار مسوولیت فجایع کهریزک، کشتار مظلومان و اسارت بی گناهان تماما بر عهده حاکمیت است.
آقایان موسوی و کروبی با مهارتی قابل توجه ترفند را شناختند. آنها نه قانون شکستند، نه ترویج نفرت و خشونت کردند و نه به بیگانگان متوسل شدند. آنها مسوولان کشور را به اجرای بدون تنازل به قانون اساسی فرا می خوانند و این سخن حق است. رهبری نظام باید تابع قانون باشد. آقای محمد یزدی رهبری نظام را فرا قانون می داند. وای به حال آن نظام. همین کار را با شاه کردند. و حالا هم دارند باشما می کنند و شما اعتراض نمی کنید.
نقض قانون در پرونده سران جناح حاکم، همان جناحی که شما آنان را به خود نزدیک تر می بینید، بس وافر و در سابقه رهبران اصلاحات بس نادر است. کهریزک و کوی دانشگاه از آخرین نمونه هاست. پرونده قتل های زنجیره ای و قبل از آن هنوز مفتوح اند. کهریزکیان، قاتلان ندا و سهراب و محسن و دیگر قربانیان تا امروز نه از درگاه رانده شده و نه به دست عدالت سپرده شده اند. رطل زنان دخل ولایت برند و نوری زادها را به جنایت. مجیزگویانِ دربار پهلوی فرمان شاه را فرمان خدا نام کردند و او را به خاک سیاه نشاندند. و امروز باز کسانی به هوای کاسه لیسی، تحت نام تبعیت از ولایت، دارند سنگ بر تغار قانون می کوبند.
"گوش به فرمان توایم خامنهای"
خامنه ای پرستان در هر فرصتی که شما به صحنه می آئید صحنه را با این شعار میآرایند. روسای مقننه و قضائیه هر شبانه روز همگان را، نه به تبعیت از قانون، که به تبعیت از رهبری فرا می خوانند. در حکومت باور غالب این است که حکم رهبر حکم قانون دارد و باید مطاع باشد.
آقایان موسوی و کروبی شهامت کرده در عمل نشان داده اند که تبعیت از فرمان رهبری، هرگاه خلاف قانون و خلاف حق باشد، مطاع نیست. آنها همگان را، مجمله "مقام رهبری" را، به تبعیت قانون اساسی، به "اجرای بدون تنازل قانون اساسی" فرا خوانده اند. این کار درستی است و اصلا فتنه جویی نیست. این کار مقابله با نظام و رهبری نیست. همه باید به قانون التزام دهند. فتنه جویان آنهایند که پشت سلاحِ حکومت پناه گرفته و مدام به جان و مال و ناموس مردم ، به حقوق ملت، به اصول فصل سوم قانون اساسی، دستبرد می زنند. لباس شخصی ها و صاحبان ایشان را می گویم. براندازان آنهایند که ترس مردم برایشان بیش از رای مردم ارزش دارد.
سرمایه نظام "اعتماد ملی" است و این ها بس سهل انگارانه بر بادش می دهند.
نمی گویم معترضان همه یکسان و مسوولانه عمل کرده اند. برخی اعترضاتِ مردمی در سال پیش از "رای من کجاست" فراتر رفت و در برخی مقاطع به شعارهای تند علیه نظام و رهبری، و در برخی جاها به خشونت نیز، کشیده شد. اما این موضوع به هیچ وجه ناشی از تصمیم و خواست رهبران معترض نبوده است. صادقانه بپذیریم که این تندروی ها بیش از همه، در اثر موضع گیری جانبدارانه شما - به خصوص پس از نماز جمعه 29 خرداد - رخ داده است. من حتی مسوولیت شعارهای براندازانه را بر عهده سازمان های سرنگونی طلب نمی اندازم. زیرا تصمیم آنها به هیچ وجه قادر نبود فضا را بگرداند. اما موضع گیری یک جانبه شما قادر بود اوضاع را بچرخاند و چرخاند.
"سران فتنه" و "خواص بی بصیرت"
با این وجود وجدانم گواهی نمی دهد که هرچه طائب ها خواسته اند شما تن داده اید. قابل درک است که جانبداری آشکار شما از یک جناح تا آنجا نبوده است که شما بر حذف آقایان موسوی کروبی و خاتمی و رفسنجانی و پیگرد آنان به مثابه "سران فتنه" مصر باشید. افکار عمومی البته جز این فکر می کند. تصور غالب این است که شما از بیم واکنش های تند اجتماعی دست نگاه داشته اید. رفتار شما و روانشناسی خاص ایرانی این خطای باصره را شکل داده است. حقیقت این است که فشار سنگینی بر شما بوده است که آقایان موسوی و کروبی تحت پیگرد قرار گیرند و شما تا امروز تن نداده اید.
عناصری مثل دولت آبادی،دادستان تهران، یا احمد خاتمی، امام جمعه موقت تهران، می خواهند شما مسوولیت همه تصمیم ها، از خرد و کلان، را بر عهده خود بگیرید و نهادهای حکومتی همه مجری اوامر ملوکانه شوند. آنها شما را به جایی می برند که هر سیاست مدار صاحب نظر و ورزیده ای را دشمن و رقیب خود بپندارید؛ که شما مسوول همه ی سیاست ها و مشکلات ممکلت داری معرفی شوید. این همان سرنوشت شومی است که فردوست ها برای شاه رقم زدند.
اما راست این است که هنوز تسلیم به انتها نرسیده. یک نمونه می آورم: شما می گوئید. "سران اصلی فتنه" امریکا و انگلیس و اسرائیل اند و "خواص بی بصیرت" نتوانستند فتنه را تشخیص دهند، در دام افتادند و گناه کردند. و یهودا می گوید: "سران اصلی فتنه" همین خواص اند. سرشان را به سنگ بکوبید تا عوام بی بصیرت فریب نخورند.
این ها بی ریشهاند
تحلیل های جامعه شناختی حاکی از آن است که فردوست صفتان، بر خلاف اصلاح طلبان و اصول گرایان اصیل، ریشه اجتماعی ندارند و قدرت شان بیشتر ناشی از تسلط بر دستگاه های امنیتی - نظامی و دسترسی به منابع مالی دولتی است. اصلاح طلبان و اصول گرایان اصیل هر دو ریشه های اجتماعی قوی دارند و بر دو رویکرد تاریخی، اجتماعی و فرهنگی عمده در کشور ما تکیه می کنند. پیوندهای تاریخی، فرهنگی و اجتماعیِ اصلاح طلبان با لایه های نو ظهور شهری و تجددگرا گسترده تر و ارتباط اقشار سنت گرا بوده و بخش های قدیمی تر شهری و روستایی با اصول گرایان اصیل گسترده تر است. انتخاب برنامه ها و سیاست های هر دو بخش جمهوری اسلامی ایران و رقابت های انتخاباتی آن دو بیش از همه زیر تاثیر و فشار تمایلات تجدد خواهانه (دانشگاه ها و روشنفکران) و یا سنت گرایانه (روحانیت و بازار) در جامعه صورت گرفته است. اصلاح طلبان و اصول گرایان اصیل همواره بر رای بلوک های اجتماعی شناخته شده متکی بوده اند. حامیان دولت فاقد این نوع پایگاه اند. تکیه گاه قدرت آنان یا سازمان امنیت و پول نفت خواهد شد و یا حمایت مستقیم قدرت های جهانی و منطقه ای.
بین "جناح دولتی ها" در ایران و گروه بندی های پوپولیستی حاکم بر برخی کشورهای امریکای لاتین تفاوتی بنیادین هست. در امریکای لاتین رای و حمایت مردمی مهم ترین منبعِ قدرتِ گروه بندی های حاکم است. دولت احمدی نژاد در ایران فاقد این نوع پایگاه اجتماعی/فرهنگی تاریخی است. قدرت گیری این جریان محصول رشد شکاف میان اصول گرایان و اصلاح طلبان است. اصول گرایان، به دنبال ضعف اجتماعی و کاهش شمار رای دهندگان به خود و حفظ امکان رقابت با جریان اصلاح گرا به تکیه بیشتر بر نهادهای امنیتی و نظامی روی آورده و شما نیز این "چاره جویی" را کار ساز یافتید. "چاره" ای که دو بار به صورت کودتایی در ایران و بارها در برخی کشورهای منظقه تجربه شد و هر بار به قطع ارتباط تمام اقشار اجتماعی با حاکمیت منجر شد. این مسیری است که نظام را بی پایه و از اعتماد ملت بی بهره خواهد کرد. محروم سازی اصلاح طلبان از مشارکت سیاسی به هیچ وجه ضعف اجتماعی اصول گرایان را جبران نمی کند.
پی آمد حذف اصلاح طلبان
آقای جنتی گفته است به حضور اصلاح طلبان در انتخابات نیازی نیست. این حرف پیامش این است که در انتخابات بعدی "به حضور اصول گرایان در انتخابات نیازی نیست". معنای این "چاره جویی" محروم کردن جمهوری اسلامی از قدرت رای مردم است. شعار "رای من کو" شعار حامیان اصلاح طلبان بود. راهی که جمهوری اسلامی می پیماید، هرگاه متوقف نشود"رای من کو " را به شعار مشترک اصول گرایان و اصلاح طلیان، به شعار فراگیر ملی، و جنبش سبز را به جنبشی واقعا همگانی و فراجناحی بدل خواهد کرد.
آیا کار از کار گذشته است؟
گرچه یاس از تصحیح رفتار شما در میان اکثریت بزرگ شهروندان در شهرهای بزرگ کاملا فراگیر است اما تحلیل جدی اوضاع کشور حاکی از بازگشت ناپذیر شدن روندها نیست. هدف کسانی که جز این تحلیل می کنند بستن راه اصلاحات است. "سینه چاکان ولایت" از یک سو و "سرنگونی طلبان خشمگین" از سوی دیگر علیه اصلاح طلبی برخاسته اند. هر دو نعره می زنند: "اصلاحات مرد". و این دروغ بزرگی است که تنها ولع قدرت پشتوانه آن است.
هنوز راه اصلاح باز است هرگاه رهبر جمهوری اسلامی ایران در رقابت سیاسی دخالت نکند و نهادهای قانونی کشور هر چه بیشتر قادر باشند مستقلا تصمیم گیری کنند. راه بازگشت مردم به پای صندوق های رای باز است هرگاه شما قدرت قانونی خود را به اهرم اجرای اهداف یک جناح تبدیل نکنید. خشتِ کج آن روز نهاده شد که شما به مجلس "حکم حکومتی" فرستادید. امروز کار به جایی کشیده که عده ای دوره افتاده اند که از شما برای آوردن سر رقبای انتخاباتی خود "حکم حکومتی" بگیرند و شما هنوز (به آوردن سر) تن نداده اید.
جنبش اصلاح طلبانه جاری به یقین از چنان حمایت مردمی برخوردار هست که قادر شود دست قانون شکنان را کوتاه و بدور از هر مداخله ای نهادهای ریاست جمهوری و مجلس به رای آزادنه تشکیل دهد. دلسردی و یاس مردم از کارآیی نظام حقوقی و قانون حاکم بر کشور بزرگترین خطر برای کشور است. آنها که خیر این ملت را می خواهند هم چنان تلاش می کنند کار به جایی نکشد که نفرت فراگیر و راه بازگشت به صندوق رای بسته شود. آن چه آقای محمد خاتمی در سه جمله گفته است حرف همه دلسوزان ملت است. فاصله برانداختن نهاد انتخابات تا برافتادن جمهوری اسلامی، فاصله لب تا به دهان است. ایران تحمل حکومت پلیسی ندارد.
و سخن آخر
آنچه شاه سابق با ملت و ملت با شاه سابق کرد همه ناگزیر نبود. آیت الله خمینی ابتدا نصیحت کرد و شاه نشنید. وقتی شنید، که کار از کار گذشته و نفرت فراگیر شده بود. به وضوح دارند از شما یک "آریامهر" می سازند. مسیر پانزده خرداد تا ۲۲ بهمن را دارند تکرار می کنند. هنوز دیر نشده. و اگر بخواهیم خیلی زود دیر نشود نخست باید اعتماد آسیب دیده ی ملت درمان شود. این یک مصلحت همگانی است. خطای دهشتناک آن است که تصور شود طرفداران حکومت با مخالفان هیچ وجه مشترک، هیچ درد مشترک ندارند. این بزرگ ترین دروغ است. ایران سرزمین ماست و همه آن را دوست داریم. برای تعیین سرنوشت آن می توان و باید باز به پای صندوق رای، به روزهای پر شور و پر امید انتخابات بازگشت. روح سخن آن سیدِ خندان سرشته به نیک خواهی است. برای همه، برای شما نیز.
فرخ نگهدار
لندن – بیستم دیماه ۱۳۸۹
http://www.negahdar.net
نظر کاربران:
● سالهاست که افراد گوناگونی که در موقعیتهای مختلفی بوده اند و هستند، اقدام به نگارش نامه های "سرگشاده" و دادن اندرزهای بسیار با ادبیات مختلفی به آقای خامنهای بودهاند، ولی ایا تاثیری از نگارش اینگونه نامه ها گرفته شده؟ که اینک و در این بحبوبه زمانی شخصیتی مانند اقای فرخ نگهدار که روزی و روزگاری حداقل برای جوانان همدوره خود و بدون شک برای اکثر ایرانیان همانند یک قهرمان افسانه ای میبود، اقدام به نگارش یک چنین نامه ای بکند؟ ایا واقعا اقای نگهدار انتظار دارد که خامنه ای به حرف ایشان گوش فرا دهد؟ مسئله ای که در این میان از همه بیشتر ازار دهنده است آنستکه نگاه اقای نگهدار به خامنه ای فردی میباشد و ایشان نمیتواند او را در قالب طبقاتی خود ببیند، یک چنین بینشی از اقای نگهدار که خود را حداقل سوسیالیست میداند و مدعی داشتن درک عمیق از ماتریالیسم و دیالکتیک میداند واقعا غیر قابل قبول میباشد. اگر ایشان درک عمیقی از دیالکتیک میبود میبایستی درک مینمود که شخص خامنه ای مطرح نیست بلکه جناحی و قشر طبقاتی با خاستگاههای اقتصادی و طبقاتی خود است که باید هدف گفتگو قرار گیرد، در غیر اینصورت افراد و نمایندگان آن میتوانند براحتی تعویض گشته جای خود را به افراد دیگری دهند، انوقت چه باید کرد؟ ایا باید مجددا نامه نگاریها را شروع کرد و شخص نماینده جدید را از خر شیطان پائین آورد؟ اشکال اساسی نامه اقای نگهدار در یک چنین نکته ای میباشد و نه اینکه چرا به خامنه ای نامه نگاری کرده و یا نکرده. حقیقت آنستکه حتی اگر اقای خامنه ای خود بخواهد تا آب توبه بر سرش بریزند و در گوشه ای بنشانندش، قشر و طبقه ای که ایشان نماینده آنان است هرگز چنین اجازه ای را به او نخواهند داد، کما اینکه شواهد این اخطارها را چندیست که میتوان از رفتار سر اوباشان ششلول بند سپاهی یعنی احمدی نژاد را میتوان براحتی دید و تعجب در آنست که شخصی مانند اقای نگهدار علیرغم سالها تجربه تئوریک و عملی چگونه از دیدن این اثار و علائم عاجز مانده.
*
● مواضع شفاف و شجاعانه و پخته اقای فرخ نگهدار در محافل سیاسی واکنشهای مختلفی رابر انگیخته که دودسته برجسته است. دسته اول به جز فحاشی ودروغ اساسا چیزی بلد نیستند. آنان را به حال خود وا می نهیم. دسته دوم که عمدتا از دوستان خود آقای فرخ هستند از جمله دوست عزیزمان اقای بهزاد کریمی که در سایت اخبار روز به نقد نامه فرخ پر داخته. من در اینجا به نوشته اقای کریمی می پردازم.
دوست بسیار عزیزم روزی که نتیجه بازی فوتبال ایران و استرلیا مشخص شد مردم برای شادی وپایکوبی به خیابان ریختند و نوعی واکنش نشاندادند که حکومتگران خوششان نیامد. کسانی که شمه سیاسی داشتند احساس کردند که درنوع برخورد مردم تغییراتی در شرف وقوع است. از ان روز تا رویش جنبش سبز تغییرات گستردهای دربطن جامعه چه از منظر سیاسی اجتمایی و فرهنگی اتفاق افتاده وهنوز ادامه دارد. حال سوال من از شما این است عیلرغم اینکه در ضمیر جامعه شما و دوستانتان به یک جریان خوش نام وابستهاید شما و جریان همراه شما در کجای این تغییرات قرار گرفتهاید؟ چرا نمی توانید در مسایل جاری تاثیر گذار باشید؟ به نظر من ریشه اصلی مسئله بر می گردد به گذشته شما. چسبندگی گذشته شما راه رها نکرده. به همین خاطر نتوانستد برای درک مسایل امروزی از جمله اصلاح طلبی و استبداد ایرانی و... برای خود یک دستگاه فکری مدرن ایجاد کنید و در تحولات جاری جامعه حضور داشته باشید.
*
● نظرات عنوان شده در نامه فرخ در مجموع مثبت است. یادمان باشد که تعامل با نیروهای در قدرت هیچ وقت مردود نیست. همینکه این نامه اینقدر حساسیت ایجاد کرده نشان دهنده اهمیت این موضوع هست. متاسفانه آنهایی که به فرخ میتازند به نطر من آرمانهای خود را به جای واقعیت میگذارند. یادمان نرفته که بسیاری از این آقایان انتخابات اخیر را با همین دلایل احساسی تحریم کردند و دیدند که حول همین انتخابات چه جنبشی به پا شد که حال فرصتطلبانه خود را صاحب، حامی و ناجی آن میدانند.
البته به نوشته فرخ اشکلات جدی هم وارد هست ولی در مجموع به سود تناسب قوا در شرایط امروز ایران هست. به کسانی که میگویند چرا فرخ از مبارزه طبقاتی و یا مسائلی از این گونه صحبت نمیکند باید گفت، ببینید مخاطب نامه کیست و توجه کنند که تنها چپها آن را نمیخوانند.
*
● در بین سیاسیون ایران هر کسی نظری دارد، اساسا به تعداد افراد جامعه می تواند نظر وجود داشته باشد. اما باید این نظرها را به نظرگاه تبدیل کرد و نتیجه نظری به وجود اورد، با توجه به تجربیات محلی، کشوری، منطقه ای و جهانی. اما در مورد ایران چنین چیزی وجود ندارد. مثلا اقای نگهدار عقیده خود را بیان کرده .ایشان این طوری فکر می کنند. اما در اطراف این نظر اب توی لانه مورچه ها افتاده و از همه طرف به او حمله شده.
اینها می خواهند کسی حرفی نزند. مثل این که خودشان یادشان رفته کی بودند. مثل این که یادشان رفته که همین دیروز کارگاه هنرمند چینی ای وی وی را با خاک یک سان می کنند و هیچ کس حرفی نمی زند. مثل این که فراموش کرده اند که برنده جایزه نوبل در چین کمونیست، در چاله کمونیستی است. مثل این که اقایان درک نمی کنند که در ایران شما بازنده شدید. بعد از فرار شاه ، آقای خمینی و هم فکرانشان طرف داران بیشتری داشتند و قدرت را به دست گرفتند و به سادگی جای خود را ترک نمی کنند. مگر استالین پدر ملت ترک کرد جای خود را؟ مگر در کره شمالی دمکراسی هست؟
هیچ کس از این آقایان با مغز، هم چیزی را نمی گوید که چه می خواهد؟ فقط کارشان ضد حمله و خاک پاشیدن توی چشم است. برای این که بگویند ما هستیم. همه هم انقلابی چند اتشه، اما از این که در ایران انقلاب بشود چه خواهد شد؟ چه نتیجه ای به بار خواهد امد؟ هیچ کس هیچی نمی گوید.
بازرگان خوب فهمیده بود وقتی گفت سه سه بار نه بار غلط کردیم، انقلاب کردیم. جنگ، بی خانمانی، کشتار، بمب گذاری، اعدام، قوانین قرون وسطایی، چند شخصیتی شدن جامعه، فرار مغزها. این ها یک انقلاب دیگر لازم دارند که ایران را تبدیل به بالکان و الخصوص یوگسلاوی تبدیل کنند. نخیر اقایان ما چنین انقلابی را لازم نداریم.
چه باید کرد؟ می گویم اقای خامنه ای نیز می تواند عوض شود. کما این که کلرک در افریقای جنوبی عوض شد. کشوری که برای جنس سیاه هیچ ارزش انسانی قائل نبود. سرزمینی که روزی نهصد نفر فقط از مرض ایدز می میرند. کلرک رئیس جمهورافریقای جنوبی در سال ۱۹۸۹ با ماندلا مخفیانه ملاقات کرد و پایه صلحی بین سیاه و سفید ریخته شد. چرا خامنهای نمی تواند تبدیل به کلرک شود؟ در طیف گوناگونی که در حکومت ایران وجود دارد، چنین اتفاقی امکان پذیر است. حکومت داران قبلی، با حکومت داران کنونی در حال جدال هستند. بنا به این که سیاست هنر ممکنات است این جدال باید برای جامعه ما، سعی نمائیم مفید باشد و دمکراسی را به ارمغان بیاورد.
ما به انقلاب نیاز نداریم. در زمان کنونی اجرای بی چون و چرای قانون اساسی، .ازادی های سیاسی و دمکراسی در چهار چوب همین قانون، ازادی کسانی که بی گناه هستند، رعایت قوانین بین المللی و حقوق بشر امری ضروری است. گام های بعدی را شرایط بعدی تعیین خواهد کرد.
یادمان نرود که موسوی و کروبی را دستگیر نمی کنند نه به خاطر این که، از مردم کوچه و بازار می ترسند ، بلکه به دلیل ان که خود انها نیز به این نتیجه رسیدهاند مخصوصا اقای خامنهای که دیگر نمی توان چنین زندگی کرد. به خاطر بسپاریم که رفسنجانی با رهبر در حال مدارا است و این مدارا نمی تواند بی نتیجه باشد. اگر موسوی دگرگون شد اگر کروبی تغییر کرد اگر خاتمی عوض گردید، اقای خامنه ای نیز از نظر ایدهئولوزی اسلامی با انها هم جنس می باشد. ایشان نیز می توانند تغییر نمایند.
یادمان نرود جامعه متضاد و بغرنج ما در حال زایش بسیار درد اوری است و علاوه بر ان انقلاب در عرصه اطلاعات سریع و مبایل و اینترنت ودست رسی به اخبار و اگاهی از همه چیز، همه چیز و همه کس را به حال تغییر در اورده است. اقای خامنه ای از این امر استثنا نیست.
دکتر کاویانی
*
● با سلام،
به نظر من نه خامنهای قابلیت تغییر دارد و نه آقای نگهدار. از کوزه همان برون طراوت که در اوست.
خامنه ای مرتجع دیکتاتوری هست که تنها با خشم توده ها به زباله دان تاریخ میرود. آقای نگهدار احتیاجی به خشم توده ها ندارد بیماری ایشان بعد از نابودی جمهوری اسلامی بهبود مییابد. اما وظیفه ما پرداختن به بیماریهای روانی و خود بزرگ بینی شاه و خامنهای و آقای نگهدار نیست.
وظیفه ما: پیش به سوی اتحاد تمامی نیروهای آزادیخواه و ضد ولایت فقیه است
با احترام سعیدرضا
*
● با سلام.
هر چند معتقد به کم و حتی بی اثر بودن نصیحت کردن آقای خامنه ای هستم (کسی که در میانسالگی" نصایح" را بر نتافت و اصرار بر ادامه جنگ تا فتح کربلا و قدس کرد، در سنین کهولت هرگز نصیحت پذیر نخواهد بود)، ولی به نصیحت پذیر بودن آقای نگهدار ایمان دارم، و امیدوارم که چنین نیز شود.
لازم است که به نکاتی اشاره کرد:
۱- به نظر میرسد تعریف و برداشت آقای نگهدار از "اصلاح طلبی" با آن برداشتی که در ایران جاریست به کلی متفاوت و مغایر است. هدف و مسیر جنبش سبز "تغییر مسالمت آمیز ساختار اقتصادی-سیاسی ایران" میباشد. در این جدال طبیعی است که بخشی از انرژی صرف اصلاح رفتار طرف مقابل نیز خواهد شد، ولیکن تصور آقای نگهدار این است که گویا هدف اصلی جنبش اصلاح طلبی صرفا اصلاح افراد، از جمله آقای خامنهای میباشد. اگر دغدغه اصلی جامعه و جناحهای سیاسی را بر محور اصلاح افراد بپذیریم، شخص آقای خامنهای و همفکرانش را نیز میبایست جزو "اصلاح طلبان" بر شمرد، چرا که مدام بر طبل توبه و اصلاح "خواص بی بصرت" میکوبد! با این تفاوت که ایشان با تکیه بر جبر و سلاح در صدد "اصلاح" هستند!
۲- تاریخ محصول دو عامل عینی و ذهنی است و این اصل علمی کماکان صحیح و پا بر جاست. نقش شخصیت به عنوان بخش ذهنی در روند اجتماعی و تاریخی بسیار موثر است. ولی به نظر میرسد تصور و اعتقاد شما بر این است که میتوان با اصلاح کردن شخص، که در تحولات اجتماعی نقش ذهنی دارد، و بدون در نظر گرفتن گرایشات طبقاتی آن شخص، مسیر جامعه را در جهت مطلوب تغییر داد. به نظر اینجانب پایه هر دگرگونی، چه به روش مسالمت آمیز و چه به روش قهرآمیز، هر دو ریشه در تناقضات طبقاتی دارند. تفسیر و برداشت شما از طینت فردی بیشتر شبیه به تیوری غیر علمی "کاست" میباشد!
۳- اشاره به پنج شخصیت کردید. شایسته تر بود که حساب ۳ را با ۲ جدا میکردید. کیم ایل سونگ رهبر مبارزه بر علیه اشغال ملیتاریزم ژاپن، مایو تسدونگ رهبر کشوری با ۴۰۰ میلیون دهقان و تبدیل آن به بزرگترین اقتصاد دنیا، استالین رهبر جنگ کبیر میهنی در اتحاد شوروی و عامل اصلی در شکست نازیسم هیتلری. و اما شاه! مجری و کارگذار سیاستهای امپریالیستی در ایران و خاورمیانه ، و خامنهای دلال یک کودتای سیاسی-اقتصادی. ولی به نقش کیش شخصیت در مورد سه نفر اول با شما کمی موافق هستم.
۴- انقلاب بهمن صرفا بر علیه شخص محمد رضا پهلوی نبود، بر علیه نظام اجتماعی-سیاسی-اقتصادیاش بود. شاه هم دم از "آشتی ملی" زد. و شما، آقای نگهدار، دم از این واژه میزنید. باور کنید که سخنان اخیر سید محمد خاتمی بسیار علمیتر، عینیتر و منطقیتر از نصایح شما بود. منافع ملت ایران با حکومتی که به دستورات بانک جهانی و صندق بینالمللی پول عمل میکند هرگز آشتی پذیر نیست. خصوصا وقتی این نسخه برای یک کشور تولید کننده نفت و گاز پیچیده شده باشد!
۵- و سخن آخر. آنچه شاه با ملت و ملت با شاه (شاه یک نفر و ملت بیست میلیون نفر! خیلی جالبه!) کردند کاملا هم گریز نا پذیر بود.
۶- و سخن اخر من: تربیت نا اهل را چون گردکان بر گنبد است. نا گفته نماند، در بسیاری موارد با شما هم عقیده هستم. دستتان را میفشارم و شما را به گردشی در تونس دعوت میکنم.
فرهاد
*
● بسیار منطقی، مسئولانه و در جهت تقویت جنبش سبز بود. اکثر منتقدان بدون پرداختن به محتوای نظرات شما، به خصومتهایی بیمارگونه و قدیمی پرداختهاند. مقاله دکتر بیمار درسایت «اخبار روز» از این گونهاند که فقط تکرار حرفها و اراجیف و توهین به «اکثریت» و رهبران تاریخی آن است. آقای نگهدار مقاوم، پاینده و سرسبز باشید.
امیر
*
● البته اینکه رهبران میتوانند تغییر کنند قابل تفسیر است. آیا زهر خوردن خمینی و تسلیم به آتشبس در سال ۱۹۸۹ یک نوع اصلاح بود یا قبول یک شکست؟ یا شاید خودکشی هیتلر یک نوع اصلاح یا نرمشدن در مقابل درخواست متفقین برای تسلیم حکومت نازیها بود؟ در هر دو مورد هر دو کشور در ابتدا به خاک سیاه نشستند هر دو رهبر تا لحظاتی قبل از مرگ تغییر مسیر ندادند. سئوال از فرخ نگهدار این هست که به نطر شما علی خامنهای از کدام قماش است؟ به عبارت دیگر، آیا باید به انتظار نابودی ایران نشست قبل از اینکه خامنهای اصلاحپذیری خودشو به نمایش بگذارد. جنبههای روانی جلب توجه و کیش شخصیت در مقالات جناب فرخ از تبلیغ برای اصلاحات بیشتر نمایان است.
*
● مواضع آقای نگهدار در این سی و چند سال اخیر مثل ابر بهاری بوده و ارزش نقد کردن ندارد. ظاهراً آقای نگهدار دایم در حال تغییر نظر بر اساس آخرین کتابی که خوانده بوده و با خواندن کتاب جدید باید منتظر یک نظریه جدید ولایت- دمکراسی از طرف ایشان باشیم.
*
● جناب نگهدار
خواستم بگویم شجاعانه نوشتهاید دیدم کم است. خواستم بنویسم عاقلانه نوشتهاید دیدم رسا نیست. فکر کردم بگویم مدبرانه است باز هم کافی نبود. چه بگویم جز اینکه زاویه ورود جنابعالی پختگی نظری و عملی سیاسی و مهارت تاکتیکی را میرساند. در سطح کلان، این موضع گیری در سطح کارهای نلسون مندلا و گاندی است.
بخصوص به دلم نشست انجا که میگویید: "خطای دهشتناک آن است که تصور شود طرفداران حکومت با مخالفان هیچ وجه مشترک، هیچ درد مشترک ندارند. این بزرگ ترین دروغ است. ایران سرزمین ماست و همه آن را دوست داریم."
میدانم در برهوت سیاسی کشور ما این سخنها کمتر خریدار دارد و خیلی از آقایان و خانم ها شجاعت بیان چنین مطالبی را ندارند. ولی استدعا دارم این پلاتفرم را رها نکنید. حداقل اینکه دلمان خوش میشود که نیروهای اصلاح طلب امروز خیلی بیشتر از سال ۱۳۴۲ هستند. باید به راه اصلاح طلبی ایمان داشت و آن را دنبال کرد. امیدوارم سرنوشت یار و یاور شما باشد.
*
● هنوز دیر نشده. و اگر بخواهیم خیلی زود دیر نشود نخست باید اعتماد آسیب دیدهی ملت درمان شود. این یک مصلحت همگانی است........جناب آقای نگهدار، بعد از این همه جنایات و ستم هایی که در طول این ۳۱ سال بر مردم ایران رفته است، هزاران مادران داغدیده ای که این نظام بر آمده از جهل وجنایت، فرزندان آنان را به جوخه های اعدام فرستاد و........ لآقل به حرمت خون آن فدائیانی که در سال ۶۷ اعدام شدند،از این نامۀ چندش آور باید شرم کنید.شما از کدام اعتمادسازی صحبت می کنید.....؟
*
● گویا ما خود را بارها مدافعین عدم خشونت نامیده ایم اما حالا شاهد بدترین خشونتها در نوشته های درون خودمان هستیم. در خشونت ورزی برای درهم شکستن مخالفان میتوان از اسلحه وشلاق تا قلم و گفتارهای تحریب گر بهره گرفت. دوستان عزیز باور کنیم که هر یک از ما در درون خود مصباح هایی خفته وبیدار داریم که باید مجالش ندهیم. از خواندن برائت کردن دوستان حس ناخوشایندی بمن دست داد. دوستانی که سالها باهم مبارزه مشترک علیه استبداد و برای آزادی و رهایی کشور از چنگ ج ـ ا داشته و داریم وچه جنایتها که بر ما نرفته است. دوستانی که توقع داشته ودارم شما هم هرجا که زنگ دلخراش برائت کردن وجفت آن ـ نادم کردن ـ بگوشتان آمد باید سخت اذیت شوید. در نوشته های جاری اگر استدلال وتحلیل و ارایه سیاستهای بدیل در برابر نظر مقابل به تندی بسیار هم ابراز میشد جای شکایت نبود. اتفاقا ما در موقعیتی هستیم که جای ارایه نظرگاها و برنامه های مختلف برای توضیح تحولات کشور بسیار خالی است. در این میان افسوس دیگر اینکه هر چند تندترین نوشته ها از جانب دوستانی است که با اصلاح طلبی زاویه داشته وبطور مثال تا حال در موضع تحریم وعدم شرکت در انتخابات بوده اند متاسفانه برخی دیگراز دوستان هم بجای بحث جدی روی موضعگیری سیاسی مبتنی نگاه معین اصلاح طلبانه فرخ و ارزیابی درستی و نادرستی آن به برخوردهای شخصی و یا اشکال دربرخی از جمله های آن پرداخته اند. به برداشت من فرخ در نوشته خود گفتمانی سیاسی را در چارچوب اصلاح طلبی مطرح میکند که اثرش نه بر خامنه ای بلکه در فضای متشتت جناح حاکم در حد خود شاید بر اصولگراهای دلواپس آن بتواند مطرح باشد و در حداقل خود آکت یک هشدار التیماتوم گونه سیاسی به رهبری خواهد بود که نظیرش در تاریخ مان بارها اتفاق افتاده وگمان برده نشده که گوینده اش زانو پیش رهبری زده باشد. این نوشته ازسوی دیگر تقویت پیوند با اصلاح طلبان درون کشور بوجهی بارز مد نظر دارد. به بیان دیگر بگمان من این نوشته بیشتر جنبه کنشی سیاسی را دارد که فرخ در نگاه معین اصلاح طلبانه اش به فضای سیاسی کشور به ابراز آن بدون واهمه از فضای خارج از کشور اقدام کرده است و بررسی درستی یا نادرستی آن باید بدور از فضای متشنج موجود انجام شود این مضامین و ایضا انتخابات پیش رو بحثهای جدی بسیاری را میطلبد که امیدوارم بتوانیم شاهد آن باشیم
ا دوستدار
*
● باسلام
من بر این باورم که نوشته اقای نگهدار از سر احساس مسئولیت است در مقابل میهن و مردم و اینده کشور، و باور دارم که حتما اندیشمندان دیگری چنین نگرشی بر عرصه سیاست ایران دارند ولی شجاعتی متکی بر سلامت اخلاقی شخص است که میتواند بدون ترس از نیش سخن چنین با صراحت خود را توضیح دهد. به نظر من آنچه ایشان میگویند اتمام حجت است به مسئولی که در قدرت کشورش است و تغییر رفتار قدرتمند، بار درد و رنج مردم و زیان کشور را کاهش میدهد، ایا میشود این رویکرد را دریغ کرد؟
من در این نوشته روحی سراسر تشنه اصلاح میبینم که نمی خواهد جامعه اش اسیر نفرت باشد که راهی بجز حذف دیکر نمیماند، و احترام به حقوق همه میبینم حتی کسانی که در جبهه مخالف است. باور دارم آنهائی که برائت میجویند روح این نوشته را از منظر مناسبات دمکراتیک نمی خوانند و فقط به مرک طرف رضایت میدهند که با ادعای در حرف زیاد نمی خواند. آیا چنین نگرشی در طرف مقابل هسته قدرت در ایران نیست؟ من در نوشته واقعیت موجود در جامعه مان را میبینم که نمیگوید فلان نیرو از اسمان افتاده بلکه محصول شکلگیری طبیعی مناسبات سیاسی و اجتمائی و اقتصادی جامعه است و اتفاقا از شما میپرسدبا این نیرو چه میخواهی بکنی؟ رواندائی یا افریکای جنوبی؟ و نمی گوید با هسته قدرت زانو به زانو بنشین بلکه به او میگوید صندلی خود را تغییر بده که اینده دارد میرسد. آیا این نگرش احترام امیزو مسئولانه وظیفه همه ما نیست؟ که انگشت شمار انسانهائی حاصل نسلی ازیک ملت چنین صادقانه و بی چشم داشت عرضه میکند.
سینائی
*
● man belafaseleh bad az enteshare in nameh aghaye negahdr be aghyae khameni ,an ra dar iran emrooz khandam -va mamalonam har maghali az in dast ra 2-3 bar mikhanam ta ke feghat roukhnai nakardeh basham be estlah motaleh mikonam ,,,be khosos neveshthaye aghaye neghadar ra ba deghate bishatari chera ke midanam mamolan aghyae negahdar ba nazarate jadide va ehtemalan bahs bar-angiz mataleb ra erahe midahad,va etefghan bad az bahs hayi ke ta konon dar rabeteh ba in nameh edamaeh darad baz baraye 2-3 bare digar nameh ra khandma.
aknon bad az khandane chand bareh namaeh va khnadane nazarate mokhlefe an baz haman natijeh giri avlam az in nameh ghaviva ghavitar mishavad ke begouym ,,jenabe aghyae negahdar man ba in nameh hamraham va besiar movafegh anche ke dar nameh be an pardakhti va eshareh daghighi dar in nameh dashti ,mamnonam az shoma.
ardeshir-20
*
● پرسشی که از شما فرخ نگهدار، مطرح میشود این است که، آیا شما واقعآ پی به ماهیت افرادی چون حامنه ای با آن بینش و برنامه اش نبردهاید! چرا خامنه ای باید به نصایح و گفتار شما توجه داشته باشد؟ شما یک زمانی بعنوان رهبر یک سازمان نظامی سیاسی قوی و پر افتخار بودهاید! امروز چی؟ از آن سازمان و تشکیلات چه چیزی بجای مانده، جز نصیحت های شما در گوشهای کری امثال خامنهای و یا ترغیب دیگران به دنباله روی از موسوی و خاتمی و ....! شما حتی اگر یک سوسیال دموکرات هم نبوده و تنها یک بورژوا دموکرات هم باشید، خود، دارای برنامه ای خواهید بود که حتمآ بمراتب مترقی تر از هر دیگر برنامهایی، که بخواهد مذهب را در دولت و حکومت مداخله دهد میباشید!
اگر سوسیال دموکرات هستید، لطفآ یکبار دیگر به برنامه سوسیال دموکراتهای روسیه در سال هزار و نهصد و پنج مراجعه کنید تا متوجه شوید که آنها چگونه مرز بندی قاطع خود را با مذهب داشته و محکم از حقوق زنان، کارگران....دفاع میکند! اگر ماندلا، قهرمان مردمی آفریقای جنوبی را مد نظر دارید، او هم ضمن تآکید بر نصیحت و روش صلح آمیز مبارزه، ضمنآ ارتش قوی و مسلح خود را برای روز مبادا و دفاع مقدس سازمان داده بود و آقای دکلر میدانست که ماندلا تا ابدالدهر در انتظار باقی نخواهد ماند و حتمآ ارتش مردمی را وارد صحنه خواهد کرد! باز پرسش از شما این است که چرا، ابتدا اینکه خامنه ای و امثال او باید به نصایح شما گوش فرا دهند و دیگر آنکه، آنگاه که شما موسوی و خاتمی و.....که ده ها بار گفتهاند، خواهان رژیم دینی در ایران هستند و شما همواره دیگران را به دنباله روی از ایشان تشویق میکنید، چگونه توقع دارید که شهروندان ایران در مقاطع حساس همچون سال گذشته که ملیونها معترض به خیابانها آمده و موسوی و کروبی.....فاقد شیوه تاکتیک و استراژی مبارزاتی بوده و انرژی را فرسایش داده و تنها مشغول مذاکره ای بیهوده میباشند، چگونه باید توقع داشت که آنها در راه مبارزه دل سرد نشده و به انسانهائی چون شما اعتماد داشته و به ادامه درخواستهای مطالباتی خود ادامه دهند؟
شما، فرخ نگهدار از ادامه دهندگان برنامه های بی محتوا و رنگ باخته پدران ما یعنی اجتماعیون وعامیون، سوسیال دموکراتها و مجاهدین یکصد و چند سال گذشته در ایران هستید! اشکال در این جاست که شما تحول گرا نیستید و سنتها و برنامه های نیاکان ما که حتی از عهد رنسانس اروپا در مقابل مذهب و حق شهروندی بمراتب رنگ باخته تر است را در دستور کار خود قرار داده اید! امروز قبل از هر چیز، شهروندان ایران نیازمند آن هستنند که وقتی همچون سال گذشته در شکلی گسترده بمیدان آمده و چنین مطلوم برای خواسته های بحق خود اعتراض میکنند، آنگاه که مورد یورش و سرکوب دستگاه دینی خاکم قرار میگیرند، (فدائیانی) باشند که در مقابل ارتجاع حاکم از حقشان دفاع کرده و آنها را سازماندهی نماید! آنگاه شاید گوش کر خامنه ای و احمدی نژاد.....نصایح شما و اعتراضات مردمی را شنوا باشند!
*
● آقای نگهدار عزیز
سابقه فعالیت شما در دل یك نیروی چپ باید بشما اموخته باشد كه جایگاه افراد حتی رهبران را باید در مناسبات اقتصادی طبقاتی جستجو كرد. خامنهای دیگر ان آخوند قبل از انقلاب نیست. ثروت بدست امده از چپاول كشور او را در جایگاه طبقا تی دیگری قرار داده كه جز ثروت و قدرت به چیز دیگری فكر نمیكند. دار دسته او بخوبی از ماهیت ایدوئولوژیكی جنبش سبز اگاه است و لذا قدرت یابی انها را مترادف با زوال خود میداند. پس وقت خود را تلف نكنید .نرود میخ اهنین در سنگ.
*
● در دفاع از حقيقت طريقت مُصلح انديشان از منظر سكولاريسم انديشه (فلسفه عقلى) حقيقت هر چيزى را فارغ از هر نوع مصلحت جويى و محافظه كارى مى بايست تبيين و دفاع نمود. بر اين مبنا ميخواهم از تجلى حقيقت در مقاله آقای فرخ نگهداردفاع كنم كه به حيثيت منش و روش اصلاح طلبانه مربوط است.
در اين مقاله آقای نگهدار بعنوان يك مُصلح سياسى حد اعلاى ظرفيت اخلاق خشونت پرهيز را كه بايسته يك مُصلح در فراهم نمودن شرايط آشتى ملى است به نمايش مى گذارد و بر همين جايگاه و با ابرام در كنار جنبش سبز بعنوان عامل تغيير در آرايش نيروهاى سياسى و عالى ترين مقام جمهورى اسلامى يعنى رهبرى آن از او ميخواهد تا دير نشده و تا به "آريامهرى" ديگر تبديل نشده رفتارخود را تغيير دهد تا فضا براى آشتى ملى ايرانيان فراختر شود. به گمان من فرخ در اين مقاله كه خطاب به رهبر جمهورى اسلامى ايران است از بار گناه بر دوش رهبر اسلامى نمى كاهد بلكه مسئوليت اين بار را به ايشان و ديگران گوشزد مى كند.
براستى اين مقاله كه خطابى است به رهبر جمهورى اسلامى، امكان چرخش "رهبر" به پذيرش و تمكين مطالبات ملت را در كدام فضاى سياسى جستجو مى كند؟ به نظر من اين امكان را در عامليت جنبش سبز به تغيير كه تا كنون منشأ تغير قابل ملاحظهاى در آرايش نيروهاى سياسى درون دستگاه حكومتى بوده است، جستجو مى كند، پس از اين حيث فرخ مصمم در كنار جنبش سبز بعنوان عامل تغيير از رهبر جمهورى اسلامى طلب مى كند تا دير نشده به ملت تمكين كند.
قرن ها پيش ابن مقفع گفت اگر رهبر مملكتى مُصلح نباشد حال رعيت خوش نباشد، آقای فرخ نگهدار دارد به رهبر مى گويد حال ملت ايران خوش نيست و در مقاله خود معلوم مى كند چرا خوش نيست. بواسطه و پشتوانه همان عامل تغيير كه بر آن سخن رانديم و با هشدار به رهبرجمهوری اسلامی او را دعوت به پذیرش حقوق ملت می کند.
به باور من مضمون اين مقاله در بر گيرنده خير است زيرا شخصى را كه در "مقام رهبر" ى قرار گرفته و به ملت جفا كرده مورد خطاب خود قرار مى دهد كه با پيوستن به افكار آشتى ملى به روند فراخ بالى آن كمك كند و اين نه از سر استيصال بلكه درست از پويايى انديشه مسلط بر مقاله حكايت مى كند. به نظر بنده مهمترين و مركزيترين بحث مقاله دعوت به آشتى ملى است همان آشتى ملى اى كه در آفريقاى جنوبى تحقق يافت و نقض كننده ترين رژيم در زمينه حقوق بشر در جهان نقش بزرگى را در آن ایفاء نمود.
گفته شده حتى در درون حكومت هم هستند كسانى كه مخالف خامنه اى اند، اين نمى تواند روشنگر چيزى و منظورى باشد تا نتوان بوسيله آن خامنه اى را به آشتى ملى دعوت ننمود وانگهى نفس اين دعوت از سوی این مقاله بطور صريح بيانگر مخالفت با اكنون خامنه اى است به همين دليل او را دعوت به نغزى ديگر يعنى آشتى ملى مى كند. بنابراین مخالفت با رفتار تا به کنون خامنه ای نمی تواند دلیل مستدلی بر دعوت نکردن او به آشتی ملی باشد.
با خضوع
نیکروز اولاد اعظمی
*
● چندان دشوار نیست فهم اینکه چرا هم امیدان عزیز از سخنان آقای نگهدار به خشم می آیند... برخی از گفته های نگهدار عزیز در پهن اندیشه و احساس من نیز چون بادی سرد آزار رسانند! اما، هر گاه روی سخن با خیره سرانی باشد که از روزنه قرن پنجم به پیچیدگی امروز می نگرند، آنگاه که این خیره سران برای پیش برد تصورات جا مانده در زمان، بی منطق، زورگویانه و در نتیجه جنایتکارانه خویش کاری جز درو کردن هر رویش سبز نمیتوانند بکنند... در جایی که هر ورق از تاریخ میهنمان بازگوینده گوشه هایی از سیه کاری این کاروان کج فکری و نادانی ست، جدا از آنکه زیردست یا زبردست بودند.... گفتگو بی معنی، ناممکن، تلخ و دشوار مینماید و آسان ترین راه برون رفت از اسارت همزیستی در پاسخ کوبنده و متقابلی ست که آنانر در چشم بر هم زدنی بر جای خویش بنشاند. مگر نه اینکه چنین راهی را انسانها همواره از دیر باز تا کنون بر گزیدهاند؟
اما آنگاه که از دمکراسی و حقوق بشر گفتگو در میان است، در جائی که این خیره سران، چه پسندیده و چه ناگوار، بخشی از ساکنان ایرانند و ازین رهگذر منافع مشترکی با هم داریم، ما ناچار از آنیم که با آنان زبان مشترکی بیابیم. آری، بدون چنین زبان مشترک ساخت ایران آزاد و آباد آینده نا ممکن است.
بر ماست که همه راه ها را بکار بگیریم تا سوز و درد بیش ازین نگردد و "کار به جایی نکشد که نفرت فراگیر و راه بازگشت به صندوق رای بسته شود."
با مهر فراوان به همه رهروان راستین بهروزی میهنمان و با شعری کوتاه به پایان میبرم:
نمیدانم که نادان را چه باید کرد
جز، درمان نادانی...
درین درمان دور انجام
میریزند
از شاخه
چه رویش های کمیابی
که تا پوشان شود
خاشاک و زشتی ها، پلشتی های گمراهی...
درین کوران درمانی،
که اهریمن به هر سو هست ویرانگر
دریغ درد پر رنجی ست
بی پایان،
به هر بود آن* درمانگر
که میآید به اوج هر دم که نادانان
پرستش میکنند آنرا
که خود بنیان نادانی ست...
* "بود آن" - آنی از هستی
آرمان - یکم آذر ۸۹
*
● با سلام
تعجب من از این است که منتقدان به جای ارایه راه حال یا دلیل بهتر یا حرف تازه به شعار دهی و مجچ گیری روی اوردهاند. خانمها و آقایان لطفا آنچه را که درست میدانید بنویسید تا همه با پیشنهادات شما اشنا شوند. آقای نگهدار ولی فقیه را مسئول دانسته و مینویسد. گرچه یاس از تصحیح رفتار شما در میان اکثریت بزرگ شهروندان در شهرهای بزرگ کاملا فراگیر است اما تحلیل جدی اوضاع کشور حاکی از بازگشت ناپذیر شدن روندها نیست. هدف کسانی که جز این تحلیل می کنند بستن راه اصلاحات است. تحلیل شما چیست؟؟؟؟؟
*
● فرخ نگهدار به خامنهای پند و اندرز میدهد تا او روش خود را برای ادامه حکومت اسلامی وحشت و ترور تغییر دهد. آیا این تفکر نیازی به تفسیر و توضیح دارد؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
*
● مردمی که از خشونت بیزارند همواره تلاش میکنند برای مقابله با خشونت و برای صلح و آشتی ملی ستودنی است. جرئی ابراز نظر صلحخواهی صداقت است. فرخ نگهدار بحثاش ایران است و نه حضرات شاه و سلطنت. اطراف را با دقت میبیند و تجربه خود را مجانی به وطندوستان واقعی کشور تقدیم میکند.
*
● نوشته آقای نگهدار زوایای مثبت هم دارد. مانند نامههای دیگر به خامنهای این نوشتهها از زاویهای دیگر نقش افشأ کننده و چکیده سازی منطق جنبش عمومی دمکراتیک در مقابل دیکتاتور را ایفا میکنند. ولی لبّ ایرادات من به نامه ایشان چنین اند: ۱- نگارنده تنها در چارچوب میانجیگری بین نیروهای درون نظام باقی میماند و به نیروی نهفته گردانهای مردمی هنوز کاملا سازمان نیافته و هنوز به صحنه نیامده حتا نیم نگاهی نیز ندارد؛ وی، هم زبان با سران اصلاح تالاب، تنها اشاره ترس آمیزی به نیروهای مبهمی دارد که میتواند "نظام" را فرو بپاشانند!
۲- به نقش منافع اقتصادی جناحها که ریشه در پایگاه طبقاتی گوناگونشان دارند و در نهایت مواضع محتوم آنان از جمله خامنهای و دیگر رهبران آن جناحها را رقم میزند بی توجه است.
۳- و اصولاً به عنوان یک مارکسیست مستعفی قانونمندی روندهای تاریخی و به طریق اولا روندهای اجتماعی را در نظر نمیگیرد: آنجایی که تصور میکند شاه و یا خامنهای "توان" پذیرش نصایح خیر خواهان را فرای ظرفیتهای طبقاتی شان، میدان نیروهایی که آنان را در میان گرفته و مقوله قدرت دارا میباشند، و با این ابزار (نصیحت و پذیرش آن) میتوان مسیر وقایع را تغییر (اساسی) داد.
*
● ما باید با خود صادق باشیم آنچه که آقای نگهدار نوشتند همان چیزی است که اصلاح طلبان شعارش را میدهند. آقای نگهدار به
تحولات اجتمائی اعتقاد دارد و میداند تحولات سیاسی در کشورهای اسلامی احتیاج به وقت بیشتر و به نیروهای مقاوم ، مسلمان و خودی دارد. امروز شانس همه ی اصلاح طلبان واقعی نه اصلاح طلبان احساسی همکاری و هم یاری با رهبران جنبش سبز است. من به خوبی متوجه نیستم از دوستان اصلاح طلب که از فرخ ایراد میگیرند . فرخ در یک کلمه همه چیز را میگوید اصلاح طلبی به قانون اساسی احترام بگذار و قانون اساسی هم یک پاکت است که این پاکت ولی فقیه را هم شامل میباشد .
*
● شخصی ادعا کرد که او و بیل گیت روی هم پنجاه میلیارد و صد دلار ثروت دارند. البته ظاهرا او نگقت که از این مبلغ پنجاه میلیاردش متعلق به بیل گیت و صد دلارش مال اوست. جمهوری اسلامی برای تثبیت خود، به کنار از جنگ، حدود ده هزار نفر را کشته است و هنوز هم دارد می کشد. و کسانی هم احتمالا چند شعار تند داده اند و سی سال است آوره اند، و آن دیگری هم در زندان، برخلاف برخی ها، حاضر نشد دوست اش را لو بدهد و اعدام شد، و آن سومی هم حاضر نشد در زندان نماز بخواند و اعدام شد، آن چهارمی هم به اتهام محاربه با خدا و رسول خدا اعدام شد. حتما آنها همه مقصرند. به نظر من مطلب فرخ نگهدار ارزش نقد ندارد. بهتر است اطرافیاناش کمی او را نصیحت کنند و از توهم من من بیرون بیاورند اش که بیش از این نمک به زحم ها نپاشد و شیرین کاری نکند.
*
● آقای نگهدار
یاشار کمال داستان کوتاهی دارد به اسم «خوب میشه انشالله». این داستان تعبیر خوبی از موقیع شما. آن را حتما بخوانید. شما جوانی بودید ۲۵ یا ۲۶ ساله به زندان افتادید. وقتی آزاد شدی به نام مسئول سازمانی نوپا شروع به زندگی کردید دور از مردم و بعد از چند سال دربدری به لندن آمدی. شروع به تحصیل در جامعه دیگر که اساسا با جامعه متفاوت است. میخواهم که نتیجه بگیرم که شما به ندرت در میان مردم بودی که بتوانی شناخت از آنها پیدا کنی. به سخنی دیگر میتوانم بگویم که شما شناخت از جامعه ایران ندارید و دچار همان توهم شدهای که یاشار کمال در داستانش بیان میکند.
*
● آقای نگهدار می نویسید سرمایه این نظام اعتماد ملی است . یعنی این نظام نه بقولی از حمایت بخشی از مردم بلکه از اعتماد ملی برخوردار است نتیجه منطقی این طرز فکر این است که باید به نکوهش مردمی بپردازد که در حرکت های بعد از انتخابات شرکت داشتند و حکومت اعتماد ملی را تضعیف کردند
*
● آقای شاکری عزیز
اگر یک روزنامهنگار مثلان آقای بهنود این نصایح و ارشادات را مینوشت حق با شما بود، اما یک کنشگر سیاسی چی؟ آیا تحلیل سیاسی فقط بیان آرزوهای نیک است؟ در ضمن گفتمانسازی سمت دهی به اذهان است بر مبنای واقعیات، نه تمایلات خیرخواهانه. اگر قرار است گفتمانها به کنش اجتمائی منجر شود باید بر تحلیل دقیق آرایش نیروها و فاکتهای واقعی استوار باشد ، در غیر این صورت گمرهه کننده خواهد بود.
*
● نظر کار بر اول اینست که نوشته آقای نگهدار "نصیحتی دیر هنگام ". میشه بپرسم؛ ضررش چیست؟ اگر استدلال شما اینست که "توازن قوای سیاسی، چگونه میشود بدون تاثیر نیروی اجتماعی رفتار در قدرت را تغیرداد" آیا از خارج از کشور یک شهروند چگونه میتواند در این تغییر "توازن قوا" که شما ذکر میکنید تاثیر گذار باشد؟ بخشی از تاثیر گذاری حفظ گفتمان نیست؟آیا این نوع نامه ها و تذکرها وجدان عمومی را بیدار نمیکند؟ آیا این نامهها مانع توان و شکل دادن جنبش است!؟ یا تقویت انست؟ به نظر من اگر من و شما حتی خودمان این کار را نکنیم و در تاثیر آن تردید داشت باشیم ولی نمیتوانیم از این نوع نوشتهها استقبال نکنیم. " نصیحتی دیر هنگام " بهتر از " شعله وری" زود هنگام است.
علی شاکری- کالیفرنیا
*
● آقای نگهدار تردیدی ندارم که در رهگزر زمان، همواره خود را نقد کردهاید وای بسا بارها و بارها خود را باز یافتهاید و تردیدی نیست انسانی وطن دوست و مردم دوست هستید و دلتان برای سرنوشت و آینده میهن میتپد. مخالف شما بودهایم ولی در حسن نیت شما تردید نداشتهام. اما آیا واقعا واقفید با چه کسی حرف میزنید؟ تاکنون چند هزار نامهٔ سر گشاده و غیر سرگشاده و محرمانه برای این شخص نوشته شده است؟ کو؟ کجاست اثر و نتیجهاش؟
آیا برای شما قابل تصور است که این شخص چنان خود را در اوج و قلههایی از بادههایی سرمست میبیند که به کل، غیر از خود و جماعتی سراپا چاپلوس و پا بوس و دستمال به دست، همهٔ مابقیها را تنها در حد بندگانی که ریزه خوار نعمتهای اویند و باید شاکر باشند و محجور و صغیر، میبیند و بس؟ آیا تردید دارید که او حتی کمترین نصیحت را اهانت و گستاخی به ذات باریتعالایی خود میبیند و در این ذات و قداستی که برای خود به یمن "اسارت مطلق" در چنبرهٔ "توهم مطلق" ساخته و تمساحها نیز هیزم خشکش شدهاند، جزٔ خود و خیل چاپلوسانش، ما باقی را در زمرهٔ و قد و قوارهٔ میکروب میبیند اگر پرستشش نکنند؟
کسی که بیشترین نبرد را با او میکند، بدان که دیوهای درونی اویند که لحظهای او رها نخواهند کرد، مگر روزی شاید درس عبرتی باشد برای نیمچه فرعونیانی که عطش خامنهای شدن آنها را در لبنان و عراق و فلسطین میبینیم. تمام کسانی که او با را ذره بین دقت دنبال کردهاند، متفق القولند که آدمی است فوق العاده کینه توز. یعنی که دائم یار غار دیوهای درونی خویش است.
*
● فرخ نگهدار گرامی، مگر شما روانپزشک فرزندان شاه بوده اید که درباره علت خودکشی آنها اظهار نظر می کنید؟ آیا لازم است درباره همه چیز اظهار نظر کنید؟ آیا لازم است بدون اطلاع کافی از نقش فردوست در رژیم شاه (معلوم است درباره فردوست چیز زیادی نمیدانید) او را مسئول آریامهر کردن شاه معرفی کنید؟ از همین دو مورد، می توان دریافت ارزش تحلیل های شما از رویدادهای سیاسی امروز در چه حد است.
با احترام، سهراب مبشری
*
● آقای نگهدار استدلالات قوی است وامیدتان به اصلاخ شوق اور ولی همانگونه که خود گفتهاید کمتر کسی از جمله من باور داریم که چنین باز گشت واصلاخی نه در نیت آقای خامنه ای است نه در جسارت او بزرگمرد تاریخ معاصر مامهندس بازرگان همین نصیحت را به آقای خمینی کرد و افزود که این بزرگ تنها از او بر می آید ولی او گوش نکرد بهمان دلایل و خصوصیات شخصی نسخه بدلی او هم حتما گوش نمی کند بگذرم که ااگر هم بخوادد نمی تواند که نه تنها توان آقای خمینی را ندارد که نظام هم بسیار آلوده تر و خالیتر از مومنان واقعی شده است
برقعی
*
● در شرایطی که سخنان یار ۵۰ ساله خامنه ای و کسی که ایشان را به این مقام رسانده است (یعنی هاشمی رفسنجانی) شنیده نمیشود؛ در شرایطی که نخست وزیر اسبق جمهوری اسلامی حتی با ۱۴ میلیون رای (به گفته خود حکومت) حرف هایش خریدار ندارد و دستگاه خامنهای میخواهد او را محاکمه کند؛ در شرایطی که اقای کروبی رئیس پارلمانی که حکم حکومتی ابشان را اجرا کرد، رئیس فتنه نامیده میشود؛ در شرایطی که رئیس جمهوری که بیشترین محبوبینت ار در مجامع جهانی دارد، شخنش شنیده نمیشود، اقای نگهدار با چه سابقه و محاسباتی میخواهد خامنهای را نصیحت کند!!!!!!!
*
● در باره مقاله آقای نگهدار
نصیحتی دیر هنگام؛ نه حتا از نگاه اپوزسیون "قانونی"!..
بنظر میرسد تحلیل های آقای نگهدار بیشتر بر پایه خیر خواهی و کدخدا منشی است، تا توازن قوای سیاسی، چگونه میشود بدون تاثیر نیروی اجتماعی رفتار در قدرت را تغیرداد؟ مولفه های قدرت در تاثیر و توازن با هم ترکیب کنونی (سپاه ، بیت رهبری و دولت) را ساختهاند، تغیر در این ترکیب فقط بر پایه مقاومت نیروی مقابل و تردید جدی بخشیی یا همه آنها، بر موثر بودن روشهایشان برای مهار بحران امکان پذیر است. اتحاد ذکر شده ضمن تضاد دارای وحدت اساسی است. تشدید تضاد ها و جدا سازی این بلوک با افزایش فشار نیروی اعتراضی امکان پذیر است ،و در پی آنست که بلوک بندیهای جدید شکل میگیرد. بحث ایشان جدی بنظر نمیرسد بیشتر اعلام موضع است .
*
● با سلام احترام - آقای نگهدار شما هم دچار نصیحت و انشاءالله ماشاله و انشاء اله گربه بود شدهاید. مورد تفاوت طینت انسانها درست است ولی نه با نصیحت درست میشود و نه بدلیل اینکه طینت فردی الهی و یا ملکوتی هست یا نیست باید او را محکوم و یا مطرود از سیاست و قدرت نمود. راهی که جهت کنترل و محدود کردن طینت آدمهای در قدرت پیدا کردهاند و به بطورنسبی موفقیت آمیز بوده همانا محدود کردن مدت قدرتمندی است. چون کسی با نیت بد هم وقتی بداند شما که با نیت خوب قصد خدمت دارید همیشه در قدرت نیستید روی شما سرمایه گذاری طویل المدت نمیکند - چه سرمایه دار و نظامی داخلی و چه قدرت خآرجی. بطور مثال اگرشاه آخرین هم هشت یا ده سال در قدرت میماند (با مقایسه با سی و هفت سال) احتمالا روزگارش بهتر از امروز بود. این اصل در تمام موارد و رده ها ثابت شده - از یک بخشدار و مامور مالیاتی و مدیر مدرسه بگیر تا دبیر یک حزب و یک وزیر (البته هر چه مقام بالاتری باشد ملموس تر و با تاثیرگزاری بیشتر).
با احترام مجدد.