iran-emrooz.net | Wed, 29.12.2010, 7:00
شرایط اخص الخاص در ایران
حسین باقرزاده
سهشنبه ۷ دی ۱۳۸۹ – 28 دسامبر 2010
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
آیت الله مکارم شیرازی در واکنش به اظهارات اسفندیار رحیم مشایی، رییس دفتر محمود احمدینژاد که گفته بود کسانی که موسیقی را حرام میدانند از آن چیزی نمیفهمند، واکنش تندی نشان داده و آن را توهین به فقیهان دانسته است. او همچنین گفته است که «در حال حاضر شرایط کشور خاص است و با توجه به اجرای طرح هدفمند کردن یارانه ها کشور نیاز به آرامش دارد واگر شرایط خاص نبود ما طوری دیگر با این مساله برخورد می کردیم و وظیفه خود را انجام داده و هزینه آن را هم می دادیم». سپس او در پاسخ به یکی از طلبههای حاضر در جلسه مبنی بر اینکه «شرایط کشور همواره خاص بوده و شما باید همیشه به تکلیف خود عمل کنید» گفته است «فعلا شرایط کشور اخص الخاص است و باید در کشور آرامش وجود داشته باشد». اخص الخاص (ویژهترین ویژه) شاید بهترین تعبیری باشد که بتوان برای توصیف شرایط بحرانزده فعلی کشور به کار گرفت.
در ظاهر امر، البته، همه چیز رو به راه است. جنبش سبز، یا به تعریف رژیم، «فتنه 88»، کاملا سرکوب شده و به تاریخ پیوسته است. معترضان از خیابانها رانده شدهاند. شخصیتها و فعالان آن از زندانها سر برآوردهاند، کشته یا اعدام شدهاند، سکوت کردهاند و یا از ایران گریختهاند. سایر جنبشهای مدنی (زنان، دانشجویان، کارگران و ...) رو به خاموشی رفتهاند. رهبران اصلاحطلب جنبش سبز (آقایان خاتمی، کروبی و موسوی) به انواع خیانتها و جنایتها متهم شدهاند و مرتبا به دستگیری و مجازات تهدید میشوند. رژیم تحریمهای بینالمللی را از سر گذرانده و توانسته است فارغ از فشارهای جهانی به فعالیتهای هستهای خود ادامه دهد. و اجرای طرح پر سر و صدای «هدفمند کردن یارانهها» به «آرامی» و بدون اغتشاش و شورش و اعتصاب پیش رفته است. ظاهرا همه چیز بر وفق مراد سردمداران جمهوری اسلامی پیش میرود و جایی برای نگرانی مقامات وجود ندارد.
ولی اگر چنین است، چرا یک روحانی برجسته نظام که از توهین به فقیهان به فغان در آمده از انجام «وظیفه» سر باز زده و کوتاه آمده است؟ سخن آقای رحیم مشایی، از دید آقای مکارم توهین به همه آن فقیهان ریز و درشتی است که در باب تحریم موسیقی رسالهها نوشته و ریشها سفید کردهاند. آقای مشایی مدعی شده است که خود میفهمد و آنان نمیفهمند. فقیهان عادت ندارند که کسی به آنان بگوید شما نمیفهمید، و فقیهان حکومتی در مورد مسایل دیگری که یک حکم شرعی به چالش کشیده شده (از قبیل حجاب یا قصاص) بدون این که به فقیهان توهینی شده باشد به راحتی حکم ارتداد صادر کردهاند. به نظر آقای مکارم «تمام فقهای ما بر حرمت موسیقی لهوی اجماع دارند» و این یعنی که از دید او، نفی این حکم دست کم به معنای نفی یک ضروری مذهب (اگر نه ضروری دین) است. در این صورت چرا این فقیه یا سایر فقیهانی که در نظام جمهوری اسلامی از قدرت تقریبا نامحدودی برای نفی و طرد دگراندیشان و دگرباشان برخوردار بودهاند در برابر دگراندیشی آقای مشایی کوتاه آمده، و شرایط کشور را در توجیه آن به کار گرفته است؟
آقای مشایی نه فردی است که از صندوق آرای مردم سر برآورده و به آن متکی باشد و نه حکم انتصاب از سوی ولی فقیه را در جیب خود دارد که به آن پشتگرم باشد. او تنها یک مقام اداری است (رییس دفتر رییس جمهور)، و اخیرا سمت مشاور احمدینژاد را نیز به آن افزوده است. اظهارات و مواضع جنجالی او در باره اسلام و ایران و دخالتهای او در محدوده وظایف مقامات دیگر دولتی، دشمنان و منتقدان زیادی در بین مقامات و روحانیان حکومتی (به شمول ولی فقیه) برای او ایجاد کرده است. در واقع، در بین مقامات بالای حکومتی تنها میتوان از محمود احمدینژاد به عنوان حامی او یاد کرد. ولی همین حمایت ظاهرا کافی بوده است تا او را در برابر طیف عظیم مخالفانش - از نمایندگان مجلس گرفته تا بخشی از رسانههای حکومتی و روحانیان پر نفوذ و حتا شخص علی خامنهای - بر جا نگه دارد و مقاوم کند. در شرایط عادی و حتا کمی بحرانی، چنین فردی به راحتی در برابر کسری از این مخالفتها باید کنار میرفت، و اگر رییس جمهور در ابقای او اصرار میورزید چه بسا که سقوط او را هم به دنبال خود میکشاند. ولی شرایط ایران، به تعیبر مکارم شیرازی، اخص الخاص است و در این شرایط چنین انتظاری نمیتوان داشت.
گمانهزنیها در باره دلایل حمایت بیدریغ احمدینژاد از مشایی زیاد بوده است. در بین آنها این نظریه که هر دو این افراد از عقااید خاصی در باره مهدویت پیروی میکنند و مشترکا در حال آمادهسازی جهان برای ظهور مهدی موعودند قوت بیشتری دارد. قدر مسلم این که یک پیوند نامریی بسیار قوی برای بروز این همبستگی باید وجود داشته باشد. کم نبودند روحانیان حکومتی و حتا مدافع احمدینژاد که خواهان برکناری مشایی شدهاند، و اظهارات اخیر او در باره موسیقی علاوه بر مکارم شیرازی، افرادی مانند محمد یزدی، واعظ طبسی و حائری شیرازی را به واکنشهای مشابهی واداشته است. خامنهای نیز به تصریح و تلویح علیه او سخن گفته است و همو نیز احمدینژاد را واداشت تا مشایی را از معاونت خود بردارد (که احمدینژاد او را سپس رییس دفتر خود کرد). در مخالفت مجلسیان با مشایی نیز همین بس که علاوه بر آنانی که به مناسبتهای مختلف علیه او صریحا سخن گفتهاند، 260 نماینده مجلس (یعنی اکثریت نزدیک به اتفاق) پس از عزل ناگهانی متکی از وزارت امور خارجه که به کارگردانی مشایی صورت گرفت در حمایت از متکی اعلامیه دادند. کیهان شریعتمداری که سخنگویی ولی فقیه را عملا به عهده دارد نیز به سهم خود مرتبا برای عزل مشایی به احمدینژاد فشار وارد میآورد.
ولی همه این فشارها، همان طور که مکارم اشاره کرده است، با احتیاط صورت میگیرد. واقع آن است که صحنه سیاسی ایران آن قدر شکننده شده که تقریبا همه بازیکنان آن (به جز باند احمدینژاد) آهسته و با عصا راه میروند. علاوه بر مشایی، این روزها محمدرضا رحيمی معاون اول احمدینژاد نیز به اتهامات فساد مالی زیر ضربه انتقاد شدید برخی از نمایندگان مجلس قرار گرفته و محسنی اژهای سخنگوی قوه قضاییه از تعقیب قضایی او سخن گفته است. در این جا نیز رحیمی توانسته است (باز به استظهار حمایت احمدینژاد) تا کنون در برابر این فشارها مقاومت کند و بر سر پست خود بماند. سخن صادق لاریجانی رییس قوه قضاییه در مورد این که او در کار قضا مستقیما از علی خامنهای دستور میگیرد حاکی از این واقعیت است که نهایتا تعقیب قضایی رحیمی نیز به تصمیم خامنهای وابسته است و بدون اذن او هیچکس دیگر (و حتا رییس قوه قضاییه) قادر نخواهد بود که این پرونده را به جریان بیندازد.
به این ترتیب، همه کشمکشهای بین باند احمدینژاد از یک سو، و روحانیان حکومتی و مجلسیان و قوه قضاییه از سوی دیگر، به رابطه بین خامنهای و احمدینژاد بر میگردد. احمدینژاد به کمک مستقیم خامنهای سر از صندوق رأی برآورد و بر کرسی ریاست جمهوری نشست. ولی امروز کمتر کسی در این واقعیت شک دارد که بیش از آن که احمدینژاد به خامنهای وابسته باشد خامنهای به او وابسته است. خامنهای با حمایت از احمدینژاد طیف وسیعی از وفاداران به نظام جمهوری اسلامی را از دایره خودیها بیرون راند و خود را در انزوای شدیدی قرار داد. او این قدر برای صدارت احمدینژاد هزینه کرده است که نمیتواند به آسانی شکست او را بپذیرد. سرنوشت حکومت احمدینژاد به سرنوشت ولی فقیه گره خورده است، و خامنهای مجبور است که در برابر هر مخالفتی از احمدینژاد حمایت کند. به همین دلیل نیز او در سفرهای اخیر خود به قم وقت و نیروی زیادی برای حمایت از احمدینژاد مایه گذاشت و صریحا اظهار کرد که گرچه خود با برخی از اعمال باند احمدینژاد مخالف است ادامه حکومت او را برای نظام ضروری میداند. این سفرهای مکرر نشان داد که تا چه حد خامنهای از بیتفاوتی یا موضع انتقادی بسیاری از روحانیان عالیرتبه قم در برابر نظام نگران است و جلب حمایت آنان برایش اهمیت داشته است.
واقعیت وابستگی خامنهای به احمدینژاد توضیح میدهد که چگونه باند احمدینژاد توانسته است در برابر طیف گسترده مخالفتها و حملات مقاومت کند و بیواهمه از عواقب کار برنامههای خویش را پیش ببرد. احمدینژاد میتواند مصوبات مجلس را نادیده بگیرد و یا برای دور زدن قانون از خامنهای حکم حکومتی بگیرد. مشایی بدون واهمه از آخوندها از اسلام ایرانی سخن بگوید و تحریمکنندگان موسیقی را نافهم بخواند، و یا این رییس دفتر رییس جمهور به خود اجازهد دهد که وزیر خارجه جمهوری اسلامی را پس از پنج سال تصدی این شغل درست هنگامی که او با مقامات سنگال دیدار دیپلماتیک دارد از کار برکنار کند. رحیمی با پرونده سنگین فساد مالی و تهدید سخنگوی قوه قضاییه همچنان بر سر کار خود باقی بماند. و احمدینژاد بدون واهمه از واکنش علی خامنهای در برابر این سرکشیها و فشاری که ممکن است از سوی روحانیان با نفوذ و منتقدان و مخالفان او بر خامنهای وارد شود، از مشایی و رحیمی و سایر اعضای باند خود حمایت کند. احمدینژاد با علم به این که خامنهای نمیتواند ریسک سقوط دولت او را تحمل کند، در برابر حملات دیگران نوعی احساس مصونیت میکند و به کار خود ادامه میدهد.
خامنهای و روحانیان و سایر مقامات حاکم میدانند که شرایط ایران بحرانیتر از آن است که بتواند کمترین اختلافات داخل حکومتی را تحمل کند. زیر پای حاکمیت وسیعا خالی شده است، و ارگانهای مختلف حکومتی به شدت به هم وابسته شدهاند. «فتنه ۸۸» که ظاهرا مدتها پیش مرده بود، همچنان خواب راحت را از چشمان مقامات ربوده و آنان را واداشته است که مرتبا علیه آن سخن بگویند و نقشه بکشند. حکومت راه سرکوب مردم را یاد گرفته و میداند که تنها با کاربرد حربه زندان و شکنجه و اعدام توانسته مردم را از خیابانها براند، و این را نیز میداند که این حربهها برای همیشه کارساز نیست. در اجرای طرح هدفمند کردن یارانهها نیز حکومت از ترس واکنش منفی مردم مجبور شد اول پول به حساب مردم بریزد و بعد یارانهها را قطع کند. این تاکتیک البته در کوتاه مدت میتوانست کارساز باشد، ولی تضمینی برای کارآیی آن در مراحل بعدی ندارد. در عین حال، حکومت لازم دیده است که در آغاز این طرح با اجرای اعدامهای بیشتر در بین مردم ترس بیندازد تا جلو هر گونه اعتراض احتمالی را بگیرد، و به این دلیل آمار اعدامها بلافاصله رو به افزایش گذاشت. این واقعیات تنها یک چیز را نشان میدهد: رژیم حاکم بشدت بحران زده و شکننده است، و جمهوری اسلامی نه در شرایط خاص و بلکه به تصدیق آیت الله مکارم شیرازی در شرایط اخص الخاص به سر میبرد.
نطر کاربران:
بنده هم با نگاه تيزبين جناب آقاي دكتر موافقم. ترس و نگراني رژيم به ويژه به دليل عدم واكنش فوري مردم در برابر افزايش ناگهاني قيمت بنزين كاملا مشهود است زيرا نميداند كه واكنش مردم از چه نوع و كي خواهد بود. به نظر بنده اوضاع بسيار نگران كننده است. چون بيم آن مي رود كه باند سركش احمدي نژاد به بهانه جلوگيري از فروپاشي كل قدرت را بدست گيرد و در نتيجه دوران سياهي از سركوب هاي وحشيانه آغاز شود.
*
اخص الخاص یعنی بحران بحرانها! و دیگر اینکه دادستان تهران پیروز گفت که فتنهای بسیارعظیم تر از فتنه ی هشتاد و هشت در پیش است، برای پیشگیری از آن ما بزودی سران فتنه را دستگیر و مجازات خواهیم کرد. اتفاق جالبی که در ایران افتاده گیج بودن و عصبی بودن و حتا دیوانه شدن سران حکومت است. در تهران شایع است که رهبری برای هر حضور در جمع حتا دوسه نفری هم باید دو سه روز خودسازی و دوپینگ کند و حتا مشت و مال و ماساژ شود. همچنین شایع است که هاشمی به خامنه ای گفته است. دیگر نباید از سقوط نظام ترسید. چون دیگر سقوطی در پیش نیست تنها باید باید این سقوط را برسمیت شناخت. در هر حال مقاله آقای باقرزاده مقاله ی خوبی ست.