ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Thu, 30.06.2005, 15:55
برگ برنده در دست فقرا و طبقات فرودست بود

احمدرضا شهری
پنجشنبه ٩ تير ١٣٨٤


با پايان يافتن نهمين دوره انتخابات رياست جمهوری آخرين قسمت تريلوژی نومحافظه‌كاران ايرانی به پايان رسيد سه گانه‌ای كه با به دست آوردن شوراها شروع شد و با كنترل مجلس بسط پيدا كرد و با تسخير رياست جمهوری به انتها رسيد ، جريانی كه در سه سال به توالی در هر سال فتحی كرد و هر بار هم با استراتژی واحد اما تاكتيكهای متفاوت شاهد پيروزی را در آغوش كشيد ، استفاده از نيروهای منظم و تشكيلاتی و به كارگيری تمام ظرفيتهای قانونی و غير قانونی در اختيار و از همه مهمتر داشتن تحليلهای صحيح از حريف و جامعه باعث اين توفيقات گرديد.

يكی از مهمترين روشهای نومحافظه‌كاران ايرانی به جهت توفيق در نبرد روياروی ، استفاده از چهره‌های ناشناخته در عرصه‌های سه‌گانه بود چنانچه همين تاكتيك در انتخابات شوراها و مجلس به كار گرفته‌شد و در انتخابات رياست جمهوری نه تنها نمود بسيار داشت بلكه باعث بهت جهانيان گرديد و روی ديگر سكه به ميدان آمدن كادرهای ناشناخته و جديد و از ميدان به در كردن نسل اول و چهره‌های با سابقه و استخوان‌دار انقلاب بود ، چنانچه در شوراها عبدالله نوری‌ها و سعيدحجاريان‌ها را به در كرده به جای آنان فاطمه‌ آليا و رسول خادم نشاندند ، در مجلس جای بهزاد‌نبوی و محسن آرمين را عماد افروغ و الياس نادران گرفتند و در مسند رياست جمهوری نيز به جای خاتمی ، احمدی‌نژاد روياندند و با امثال كروبی و از همه مهمتر رفسنجانی نه تنها تسويه حساب نمودند بلكه حكم بازنشستگيشان را نيز در كفشان نهادند و اما چنانچه بررسی دقيقتری درمورد آخرين آزمون پيروز نومحافظه‌كاران بنماييم ، بايد در درجه اول ذكركنيم كه انتخابات نهمين دوره رياست جمهوری به واقع پيچيده‌ترين انتخاب رياست جمهوری چه از بابت كانديداها و تعدد گرايشات و نزديكی رقابتها و چه تبليغات و شيوه‌های رفتاری و غيره بوده است.

در مورد اصلاح‌طلبان مشخص شد كه بعد از رويداد بزرگ دوم خرداد و متعاقب آن بدست گرفتن شوراها و مجلس كه همچنان با خرج كردن از حساب پس‌انداز اقبال عمومی صورت گرفت نه تنها هيچ طرح و برنامه‌ای جهت ادامه اصلاحات نداشتند بلكه دعواهای بی پايان شورای شهر تهران و رفتارهای منفعلانه نمايندگان مجلس ششم در مقابل احكام حكومتی و صد البته ايجاد رعب راستگرايان در جرياناتی همچون هجده تير و ترور حجاريان باعث دلسردی و رويگردانی مردم از اصلاحات گرديد و در نهايت تشتت و نداشتن كانديد واحد نيز به مثابه تير خلاصی بود به شقيقه اصلاح‌طلبی.

اما تعدد كانديداهای جريان اقتدارگرا به همان مفهوم تعدد كانديداهای جريان اصلاح‌طلبی نبود، آنها هر يك از كانديداها را برای شرايطی خاص در نظر گرفته بودند چنانچه با همين حيلت نيز پيروز گرديدند ، جريان از اين قرار بود كه كانديد اصلی جريان اقتدارگرا تا يك هفته مانده به انتخابات قاليباف بود چرا كه حدس می‌زدند تأثير نهايی را در انتخابات طبقه متوسط شهرنشين خواهند داشت به همين دليل دكتر تيمسار خلبان را با تبليغات بسيارسنگين و رنگارنگ در پوسترهايی با عينك ری بن در كنار هواپيمای ايرباس و يا با كت‌وشلوارهای زيبا و چندميليونی در حالی كه به افق‌های دوردست خيره‌شده و در ستادهايش با دختركان زيباروی و پسران رپ به ميدان آوردند تا اينكه در يك هفته مانده به انتخابات نظر سنجيها نشان از پيشروی شگفت و حيرت‌آور كروبی می‌داد كه به علت مشاوره خوب و طرح هوشمندانه پرداخت پنجاه هزارتومان در هرماه ، از ديگران به سرعت پيشی می‌گرفت، اينجا بود كه جريان اقتدارگرا به فراست دريافت كه برگ برنده اين بار در دست فقرا و طبقات فرودست می‌باشد پس بنا براين برای ورود به عرصه ابزار لازم را می‌طلبد چنين شد كه در يك هفته مانده به انتخابات خط عوض شد و كانديد اصلی از قاليباف به احمدی‌نژاد كه در ابتدا خودش هم به خودش رأی نمی‌داد ، تغيير يافت. واما مهمتر از همه نتيجه‌گيری اجتماعی است كه از رخداد ياد شده يعنی انتخابات به دست می‌آيد و آن تحول عظيمی است به نام جنبش فرودستان، البته از مدتها قبل گمانه‌هايی مبنی بر چنين جنبشی به دست آمده بود ولی به اين عاجلی و سهمناكی تصور نمی‌شد. حالا جريانهای اجتماعی و احزاب و غيره بايد اين موضوع را در دستور كار قرار دهند ، چرا كه شورش حاشيه عليه متن صورت گرفته است طبقات آسيب ديده از توسعه با نفرتی نسبت به مرفهين به ميدان آمده و جنبشی را با همان مشخصات كلاسيك ، شامل سرخوردگی و كينه، پوپوليسم و دركنار آن نوعی از نظامی‌گری و فاشيسم يكجا به معركه آورده‌اند. اينها تمامی جريانی است كه اصطلاحا بناپارتيسم ناميده می‌شود ، ‌نگاه كنيد به ظاهر و رفتار و گفتار آقای احمدی‌نژاد چيزی به جز پوپوليسم ناب خواهيدديد؟ اكنون ديگر عرصه تقابل آزادی و استبداد نيست بلكه دعوای طبقاتی است فقروغنا، طبقاتی كه به احمدی نژاد رأی دادند با حس انتقام‌جويی و شورش عليه ثروت و اشرافيت به او رأی دادند البته اين مقوله مهم يعنی بناپارتيسم نيازمند بررسی‌های جداگانه و مجالهای بيشتری است كه اميدوارم دوستان به آن بپردازند فعلا اينجا در حد اشاره می‌گذريم.

مورد ديگر كه در اين انتخابات قابل ذكر است وزن كشی ای است كه گروهها و نمايندگان طرز فكرها در آن شركت كردند. وزن‌كشی واقعی و ايجابی در مرحله اول انتخابات رخ داد. در آنجا می‌شد ثقل هر گروهی را تعيين‌كرد، چنانچه ميزان ايده‌آل و حداكثری مشاركت را در جامعه هشتاد درصد حائزين رأی دادن فرض كنيم كه البته رقم نسبتا بالايی است (هميشه بخشی از جامعه به دلايل مختلف چون بيماری و پيری و ناتوانی و مسافرت و دورافتادگی ويا از همه مهمتر به دليل شخصيت منفعل و گوشه‌گير در هيچ انتخاباتی شركت نمی‌كنند و اساسا با نرخهای جهانی هم هشتاد درصد سقف مشاركت خواهد بود مگر در مواقع انقلابات يا رژيم‌های شديدا توتاليتر همچون رژيم صدام حسين يا بلوك شرق سابق كه مسلما در آمارهای ارائه شده از طرف آنان شديدا جای ترديد می‌باشد.) در هر صورت با توجه به شركت حدودا بيش از شصت درصد حائزين رأی دادن و نظر به نرخ سقف مشاركت كه در بالا عنوان گرديد مشخص می‌شود كه حدود بيست درصد جمعيت ترجيح دادند كه رأی ندهند. و درباره گرايشات سياسی كه در انتخابات شركت كردند در كل سه نوع گرايش حضور داشتند الف) اصلاح‌طلبان ب)محافظه‌كاران ج) ميانه‌روها و تكنوكراتها كه شاخص آنها هاشمی بود. هر يك از اينان با اندكی اغماض همان بيست درصد آرا حائزين را شامل می‌شوند يعنی هر چهار گروه تحريميان و اصلاح‌طلبان و ميانه‌روها و محافظه‌كاران به تنهايی بيست درصد آرا را دارند و جالب است بدانيم اتحاد اصلاح‌طلبان و ميانه‌روها به هيچ‌وجه دور از ذهن نبوده و نيست حتی بخش تحريميان نيز چنانچه هر درصدی مجاب به شركت در انتخابات شوند آرای آنان نيز در همين سبد اصلاح‌طلبان و ميانه‌روها ريخته خواهد شد. يعنی نتيجه اينكه چهل درصد آرا بالفعل و شصت درصد آرا بالقوه از آن تحول خواهان می‌باشد. و جالب اين است كه می‌بينيم اقتدارگرايان فقط با بيست درصد آرا تمامی مناصب انتخابی يعنی شوراها و شهرداريها و مجلس شورا و رياست جمهوری را فتح نموده‌اند. و اين چيزی نيست جز طرح و برنامه داشتن و دارا بودن فرماندهی واحد يك اقليت منسجم و بی برنامه بودن و تفرقه در يك اكثريت متشتت.

موضوع ديگر كه در انتخابات اخير دارای اهميت بود موضعگيری بسيار بجا و مسئولانه جريان روشنفكری و هنرمندان و بطوركلی خواص داخل كشور بخصوص در مرحله دوم انتخابات بود ، موردی كه تا به حال با اين اجماع حداكثری رؤيت نشده بود ، شما تصور بفرماييد چقدر دشوار است در اين موقعيت بگوييد كه من به رفسنجانی رأی می‌دهم و توصيه می‌كنم مردم هم چنين كنند ، به قول خشايار ديهيمی عرصه سياست‌ورزی و ترجيح منافع ملی عرصه آبروداری نيست و همين كه جريان روشنفكری از اتوپيا و رويا به واقع گرايی روی آورده‌ و از سارتر و آندره‌ مالرو و آنتونيو گرامشی به رفسنجانی بسنده كرده نشان از تغييرات مباركی دارد.

در نهايت درسهای انتخابات اخير بسيار بود، فراموش نكنيم برای رسيدن به دموكراسی بايد خود دموكراسی راهمان باشد ، ‌در واقع دموكراسی هم استراتژی است و هم تاكتيك. حالا هرچه بيشتر به زير ساختهای جوامع دموكراتيك همچون احزاب و نهادهای مدنی باور و نياز داريم به خاطر بسپاريم كه جز به دست گرفتن قدرت از راه انتخابات چاره ديگری نداريم هرچند كه اين ضربات بسيار سنگين و پرهزينه بوده اما راه ديگری برايمان متصور نيست. سال آتی انتخابات شوراهای شهر و روستا است از اكنون بايد برای پيروزی در آن عرصه بكوشيم كه در فردای آن ديگر هيچ عذری پذيرفته نخواهدبود.

احمدرضا شهری
ششم تيرماه ٨٤