iran-emrooz.net | Sun, 10.10.2010, 11:14
چه نشستهایم که نظام، ورشکسته است
رویش دوباره
پارسال که در اعتراضات خیابانی ملت حضور داشتم ، هر بار شعارهای با معنایی ساخته و سرداده میشد که یکی از زیباترین آنها این بود: «نظام ورشکسته ، دیگه به گل نشسته». اکنون سالی از آن خیزش مردمی و انسانی گذشته است و سر آن دارم که توضیح دهم نظام خامنهای بر خلاف رجزهایی که میخواند و آن «فتنه» که شکست خورده میداند، حال و روز بسیار ناخوشی دارد. هم اینک میان جنبش زخم خورده و پرسان و جویان ما مردم به جان آمده از نابرابری ها، و نظام ورشکسته خامنهای ، هر که زودتر برخیزد برنده پایانی پیکار، و آینده از آن اوست.
۱) وضعیت داخلی و اجتماعی نظام و جامعه
دستگاه خامنهای که جمهوری اسلامی نامیده میشود ، از پنج گروه رنگارنگ تشکیل شده بود که به فراخور نیازهای حکومتداری و گاه با کارکردهای متضاد شکل گرفته بوده اند. این پنج گروه ، به ترتیب نزدیکی به هم در یک طیف دایره وار ، عبارت بودند از: گروه واقعبینان (با نام اصلاح طلبان) – گروه مصلحتگرایان (یا گروه رفسنجانی)- گروه آخوندی (مراجع تقلید و حوزههای حکومتی) - گروه سرمایه داران (بازاری ها و بازاری زاده های حکومتی)- گروه پاسداران (جنایتکاران اطلاعاتی، نظامی و انتظامی).
پس از گذشت ۳۲ سال از عمر نظام، روابط درونی آن و نیز رابطه آن با جامعه به مرحلهای رسید که واقعبینی و مصلحت اندیشی در روشها، به قیمت عمر نظام تمام میشد و در نتیجه در تابستان ۸۸، تعارف به کنار گذاشته شد و قلههای ثروت مجهز به خرافه مذهبی، اختیار جنایت، سرکوب و حذف را به گروه پاسداران داده، ایشان را یک تنه عهده دار نگهداری و گردانیدن نظام کردند.
بدینسان آن روی سگ نظام از پس صورتک اصلاح و تغییر و مردمسالاری به مردم نمایانده شد. اینک خامنهای در قامت یک فاشیست فرتوت بر لکوموتیو سرداران چاپندگی نشسته و زائدههای سرمایهدار و آخوند را با خود، بر ویرانه میهن میکشد. این قطار در سال ۸۸، خواستههای گوناگون و انباشته مردم معترض به فرهنگ و سیاست و اقتصاد را دستخوش ترور و سرکوب نمود و این درهم شکستن البته دوسویه و موقت بوده و تق آن در دستگاه خامنهای، در آینده در خواهد آمد، چراکه با قربانی کردن دو گروه رژیم و ایجاد آرزوی براندازی در میان جامعه همراه گردید. بخش بسیار موثری از هم میهنان که سالیانی است امید به گروه مصلحتگرا و واقعبین رژیم بسته و به دنبال سراب ترسیم شده ایشان روان بودند، اینک واهی بودن آن امید و پوچ بودن آن پیوند ها را با تمام وجود در میابند.
از دیگر سو، موضوع جانشینی علی خامنهای، با گذر سن وی از هفتاد و افتادن خرمهره مصلحتگرایی بنام رفسنجانی از چشم وی، و همزمان ، آز بیسابقه پاسداران، که پس از عمری فرمانبری و پا در پوتین بودن، اینک به نوای وزیر و وکیل شدن رسیدهاند، در ابهام قرار دارد. این ابهام خود بخود برای نظام، زاینده بی ثباتی است. چرا که تصور نبود خامنهای و بیرهبری حتی به مدت ۲۴ ساعت برای بدنه فربه و متشتت نظام، نشدنی است و همزمان توافقی هم برای تعیین جانشین میان قطبهای رفسنجانی – احمدی نژاد وجود ندارد. از این رو تنها راه حل مشکل، حذف یکی از دو طرف است و در بلبشویی که بیشتر خواهم گفت، این جراحی ضروری نظام میتواند به بهای از پای در آمدن آن تمام شود.
۲) وضعیت خارجی و جهانی
به دلیل بیثباتی و ضعف درونی بنیه اقتصادی و فنی، کشور ما در زمره بازیگران موثر یا قدرتهای متوسط و تعیین کننده در عرصه جهانی نیست. در عین حال به دلیل بریده شدن پیوند حکومت ایران با مثلث آمریکا – انگلیس – اسراییل پس از انقلاب و فروپاشی ابرقدرت شوروی، انگیزه دخالت و بازیگری مثلث پیش گفته نمود همیشگی یافته است. وحشیگری و بیریشگی نظام خامنهای به همراه ناکارآمدی وافلاس اقتصادی آن، امکان آمریکا را به تعیین کنندگی در آینده ایران دوچندان ساخته است.
نکته دیگر و مهمترین نکته که اندرکنش سیاسی نظام با دولت های دیگر را پیرو خود ساخته، اشتهای گروه پاسداران برای دستیابی به قدرت اتمی است. این خواست سپاه، آنهم با سوء استفاده از پوشش NPT، این امکان را به غرب داده که نخست متحدان خود در اروپا و سپس روسیه و چین را نیز برای فشار فزاینده بر نظام خامنهای، با خود هم داستان سازد. و کلا باید دانست رجزخوانی اتمی یک بازار وارد کننده و پولدار مانند ما که درآمدش با تأمین بخش مهمی از انرژی جهان صنعتی تضمین شده و بر فراز مهمترین گذرگاه آبی نفت نشسته است، هرگز برای هشت کشور صنعتی جهان و چین، پذیرفته و مجاز نخواهد بود.
گروههای بازاری و آخوندهای رژیم که شیشه عمرشان با پاسداران باجگیر یکی است، برخلاف میل سوداگرانه خود و هم البته از احتیاط دچار شدن به سرنوشت صدام و طالبان، به نظاره این رویارویی اتمی نشستهاند و پیوندهای سیاسی و اقتصادی خارجی نظام، روز به روز در حال سست شدن و گسست است. رابطهای که رژیم با قدرتهای نوپای جهان مانند هندوستان، ترکیه ، برزیل و ونزوئلا دارد از راه ارزانفروشی منابع طبیعی است و از آن جا که ملاحظه رابطه با جهان صنعتی و خط قرمز یاغیگری اتمی در آنها نیز دخیل است ، به موثر بودن آنها امیدی نیست.
۳) وضعیت اقتصادی
بیتدبیری و خوی انگلی و چپاولی گروههای نظام ، به همراه کاهش نسبی و پایدار قیمت نفت، پس از یک دوره اوج آن که با خرجتراشیهای کلان و عوامفریبانه و گسترش بیسابقه سفرههای ریخت و پاش در دوران زمامداری سپاه – بازار در قوه مجریه کشور همراه بوده است، باعث پیشی گرفتن شدید خرج نظام بر درآمد آن شده و کسری بودجه بیسابقهای بالغ بر بیش از ۲۵ میلیارد دلار برای آن به بار آورده است. جبران این کسری با مسکن چاپ پول امکانپذیر نیست و از این رو نظام خامنهای را به صرافت گران کردن سوخت، آب و برق و دریافت فزاینده مالیات ها انداخته تا از ورشکستگی و فروپاشی اقتصادی رهایی یابد. حال آنکه کسب ۲۰ تا ۳۰ میلیارد دلار از راه هایی که گفته شد همزمان با رکود اقتصادی و بیکاری گسترده، چنان پیامدهای قیمتی و اجتماعی خواهد داشت که نظام را در برابر موج خشم و عصیان معیشتی جامعه به علاوه دیگر نارضایتی ها قرار خواهد داد.
سه مطلب بالا را از هر سو که بخوانیم به یک نتیجه میرسیم و آن اینکه نظام خامنهای ماندنی نیست. زایش، بازتولید و ادامه حیات در آینده برای این دستگاه تصورشدنی نیست و هم اکنون در برزخ پیش از فروپاشی به سر میبرد.
اینک گزینش با ماست. آیا میخواهیم با فروپاشی دیر یا زود این نظام، آشوب بیحکومتی نیز بر دردهای کنونی افزوده شود؟ و آیا هیچ اندیشیدهایم که در بهترین حالت، نظامی که از سه بحران پیش گفته جان سالم به در برد، خود و جامعه زیر فرمانش را به سومالی دیگری فرو خواهد کاهید؟ گو اینکه اینک نیز در همان کیفیت سومالی هستیم با رنگ و لعابی از پول نفت. آیا ارج و کرامت انسان ایرانی در حد درخوری قرار دارد؟
اگر تغییر به سوی بهترشدن را میخواهیم، چه فرصتی بهتر از امروز که فردا دیر است. کلید آغاز رویش ما، همبستگی است و اتحاد. از نومیدی و سکون به درآییم و دوستان را بیابیم. تا کی در پیله خود و درگیر کیستی و چیستی دیگر هم میهنان، بمانیم؟ فاصله و تضادهای کاذب مسلکی و فرهنگی و طبقهای را به سود «ملت» شدن به کناری نهیم. به ارج انسان و جامعه ایرانی و رسانیدن آن به جایگاهی شایسته بیاندیشیم.
آیا میخواهیم در جامعهای که دستپخت نظام خامنهای است و تفاوت دوغ دوشاب در آن چیزی نیست به زندگی ادامه دهیم و دلخوش باشیم که امروز هم «بی دردسر» (!!) برای «من» به پایان رسید؟ چنان درگیر نگهداشتن خود شدهایم که آیین مهرورزی و مهربینی پاک از یادمان رفته است. این راه را نهایت، صورت کجا توان بست؟
پیشرفت کشور های مترقی به کنار پیشرفت برخی همسایگان را نمیبینیم؟ فرزندانمان را به مدرسه و کارگاه بگماریم تا زیر دست وزیران دزد و بیکفایت کدام آینده را بسازند؟ تا به کی، چهار و اندی میلیون از ما کارمند و کارگر دولتی باشند که چندین پاسدار آدم دزد و تاراجگر وزیران آنند؟ دولتی که فرماندار واستاندارش تدارکاتچی تبهکاران چاقوکشاند؟
به اعتصاب بیاندیشیم اگر انقلاب را پر هزینه میدانیم. با گران شدن همهچیز پس از گرانی سوخت، بالاتر از سیاهی که رنگی نخواهد بود. اعتصابی که به تعطیلی قوه مجریه بیانجامد دستگاه تدارک سپاه ترور و سرکوب را خاموش خواهد کرد و آنگاه نوبت ترک خدمت و سرپیچی نیروهای وظیفه از سپاه و نیروی تروریست انتظامی فراخواهد رسید. با دوستی و اتحاد ما همه چیز شدنی است. سرپیچی و جلو انداختن فروپاشی نظام خامنهای و سپس ساختن حکومتی انسانی سالار. از دوری ما جز تباهی و سیاهی بیشتر فردا ، بر نخواهد آمد.
از همین حالا دوستان را در میان خانواده و همسایه و همکار، نشان کنیم. با پخش کردن و بحث همین نوشته آغاز کنیم ولی تمامش نکنیم. همیشه و مرتب با هم درباره کنار زدن نظام نامردمی و ساختن ایران فردا گفتگو و هماهنگی کنیم. دوستان را در شبکه اجتماعی ، بیشمار سازیم که لحظه سرنوشت نزدیک ولی گذرا خواهد بود.