ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 20.09.2010, 14:05
ایران به کجا می‌رود؟

دکتر جواد کوروشی

مقدمه

بیش از یک سال پس از انتخابات ریاست جمهوری و شکل‌گیری جنبش بزرگ ضدحکومتی، مهمترین پرسش ِ مطرح این است که چه آینده‌ای برای جنبش اعتراضی به نتایج انتخابات ریاست جمهوری، جنبشی که به جنبش سبز معروف شده است، قابل پیش‌بینی است و شاید پرسش مهم تراز پرسش اول این است که آینده نظام حکومتی موجود چه خواهد بود؟

برای پاسخ‌گوئی به این دو پرسش کلیدی که پیوندی ناگسستنی با هم دارند، باید اجزای این دو مجموعه را شناسائی و در پیوند با داده‌های سیاسی، ساختار نظامی، اقتصادی و مذهبی حکومت بررسی کرد.

جنبش اعتراضی به نتایج انتخابات در مرحله اول جنبشی خودجوش بود که در برگیرنده اقشار گوناگونی از مردم بود و در چند روز اول که فرصت کوتاهی برای عرض اندام سیاسی داشت، نشان داد که چه قدرت مند و رنگارنگ است. و همین هم دلیل برخورد سریع، خشونت بار و بی رحمانه حکومت با این جنبش بود.

نطفه جنبش موسوم به سبز در حقیقت درسه دهه گذشته بسته شده است و بروز آن در هفته‌های پیش از انتخابات کم کم آشکارشد، زمانی که ظاهرا به نظر می‌رسید که میزان شرکت واجدین شرایط در انتخابات چندان چشمگیر نخواهد بود. اما بحث‌هائی که در چند سال گذشته و به ویژه در ماه‌های پیش از انتخابات بر سر شرکت و یا عدم شرکت در انتخابات در گرفته بود، ثمر داد و در روز انتخابات بیش از چهل میلیون نفر به پای صندوق رای رفتند و همه را و به ویژه آن‌هائی را که از موضع «چپ» انتخابات را تحریم کرده بود انگشت به دهان کرد. بگذریم از اینکه همان کسانی که مبلغ تحریم بودند و می‌نوشتند «من به احمدی‌نژاد رای نمی‌دهم» پس از انتخابات بدون انتقاد از خود و گفتن اینکه تحریم انتخابات پرت‌وپلاگوئی و میوه تحجر فکری‌شان بوده است، تغییر جهت دادند و به مدافع جنبش تبدیل شدند.

حضور گسترده مردم در انتخابات، آموختن از پیامدهای تحریم‌هائی بود که پیش از آن در انتخابات شورای شهر و انتخابات پس از آن تجربه شده بود و مردم با گوشت و پوست خود لمس کرده بودند که به رغم همه کاستی‌ها و ناپایداری‌های جناح موسوم به اصلاح طلب در دفاع ازارزش‌های دموکراتیک، ازجناح به اصطلاح اصولگرایان مذهبی که فرصت نفس کشیدن را هم از آنان گرفته، بهتر بودند.

اما تمام داده‌های در دست و به ویژه اسنادی که این روزها دست به دست می‌گردند مبنی بر اینکه نهاد‌های امنیتی و نظامی از پیش از انتخابات «تحلیل‌هایی» را ارائه کرده‌اند که نشان دهنده از پیش تعیین‌شدن سرنوشت انتخابات است، موید این هست که حکومت جمهوری اسلامی به رهبری شخص علی خامنه‌ای تصمیم خود را از پیش گرفته بود و تحت هیچ شرایطی حاضر به دادن فرصت به جریانی دیگر شبیه دولت خاتمی نبود. چون به باور من انتخاب خاتمی و دوره هشت ساله ریاست جمهوری‌اش که ظاهرا از زیر دست آقای خامنه‌ای در رفته بود، کابوسی وحشتناک برای محافظه‌کاران و به ویژه شخص خامنه‌ای شده بود که از تکرار آن به‌هرقیمت باید جلوگیری می‌شد. بنابراین با هجوم مردم به پای صندوق‌های رای، برای آقای خامنه‌ای روشن بود که اگر احمدی‌نژاد را از صندوق در نیاورد، در موقعیتی بدتر از دوران هشت ساله خاتمی گرفتار خواهد آمد. منتها آقای خامنه‌ای هم مانند دیگر مستبدین فکر مقاومت کاندیداهایی که رای‌شان دزدیده شده بود و مقاومت احتمالی رای دهندگان را محاسبه نکرده بود. این خود اولین نکته‌ای است که به شناخت موقعیت و موضع آقای خامنه‌ای کمک می‌کند.

پیامدهای انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری

منتها و به رغم تقلب در نتایج انتخابات و دزدیدن آرای مردم و یا کودتا که برخی از آن سخن می‌گویند، به رغم سرکوب‌ها و کشتن دهها نفر، شکنجه و زندان و تجاوز و تایید احمدی نژاد به عنوان ریاست جمهوری، باز هم برنده انتخابات مردم بودند! چرا؟

زیرا آنچه پس از انتخابات اتفاق افتاد تغییری ماهوی و پایه‌ای را در بسیاری از سطوح جامعه به دنبال داشت:

اول:
نظامی که سه دهه به نام جمهوری اسلامی از مقبولیتی نسبی برخوردار بود و دست‌کم برای معتقدین به جمهوری اسلامی وجهه و مشروعیتی داشت و می‌توانست با انحصار بر دستگاه‌های اطلاع‌رسانی خود را نظامی مردمی جا بزند، پس از انتخابات ریاست جمهوری دوره دهم، مشروعیت خود را برای بسیاری از هواداران خود را هم از دست داد و عملا به تاریخ پیوست. رویدادهای پس از انتخابات خطی پایانی بر دموکراسی نیمه‌بند درون حاکمان و موجودیت نظام سی ساله جمهوری اسلامی چه در داخل ایران و چه در دنیای خارج کشید. بدین معنی که موجودیت آن نظامی که تا روز انتخابات و به مدت کمی بیش از سی سال با ویژگی‌های خود به نام جمهوری اسلامی اعمال قدرت می‌کرد، به پایان رسید، هر چند که نظام تازه به همان نام ادامه حیات داد و می‌دهد.

اهمیت درک این تغییر به این لحاظ مهم است که دفاع از نظام جمهوری اسلامی بر خلاف زمان پیش از انتخابات تقریبا دیگرغیرممکن شده است و حتی هواداران پروپاقرص این نظام هم توان دفاع از آن را ندارند. مثلا برای بسیاری از مدافعین خارجی جمهوری اسلامی دفاع ازآن دشوار شده است. دیدن این تفاوت به معنی آن نیست که نظام پیشین ضرورتا نظامی مردمی و دموکرات بوده است. اما دیدن تفاوت بین رفتار‌های حکومت پیش از انتخابات و پس از انتخابات به ما کمک می‌کند برخی پیچیدگی‌های سیاسی را بهتر درک و بهتر بشناسیم. مثلا در نظام پیش از انتخابات هنوز رسیدن به اجماع در میان روحانیون برای پاسخ‌گوئی به برخی بحران‌های سیاسی و اجتماعی و یا برای مقابله با چالش‌های مهم، بسیار معمولی و عادی بود در حالیکه اکنون اجماع و رسیدن به نظرگاه‌های مشترک و یا نزدیک، دیگر جائی در ساختار حکومتی ندارد.

دومین
تغییر مهم و بسیار سرنوشت‌ساز دیگر تغییر در کنش و رفتار شهروندان و نگاه آنان به حکومت است. تا پیش از انتخابات و به‌رغم انتقاد‌هائی که می‌شد، فکر شکل‌گیری راه پیمائی ضد حکومتی غیرقابل تصور بود، در حالی که پس از انتخابات بپا خاستن برای حقوق شهروندی به امری بسیار بدیهی تبدیل شد. نتیجتا ریختن ترس شهروندان از طرح خواست‌های خود به‌رغم خطر کشته شدن، دستگیری و شکنجه از دیگر پیامدهای انتخابات بود.

و سومین
پیامد مهم رویدادهای پس ازانتخابات عریان شدن هرچه بیشتر چهره خشن و ضد انسانی نظام جمهوری اسلامی بود. چهره‌ای که اگر چه برای بسیاری از روشنفکران ضد حکومت پیش ازآن روشن بود اما توهم میلیونها نفر به ماهیت جمهوری اسلامی را دچار دگرگونی ژرف کرد. به ویژه آشکار شدن نقش آیتاله‌خامنه‌ای در تقلب انتخاباتی و سرکوب‌های پس از انتخابات، توهم بسیاری را نسبت به وی در هم کوفت.

پیشینه تاریخی تلاش ایرانیان برای دست‌یابی به دموکراسی

از انقلاب مشروطه در سال ۱۲۸۵ خورشیدی به بعد ایران به فاصله تقریبا هر بیست سال و برخی اوقات حتی کمتر شاهد یک خیزش اجتماعی سیاسی بوده است.

۱- نزدیک به پانزده سال پس از جنبش مشروطه، ما در سوم اسفند ۱۲۹۹ شاهد یک دگرگونی بنیادی در ساختار سیاسی ایران هستیم هنگامی که رضا خان سردار سپه در یک کودتای نظامی خاندان قاجار را از اریکه قدرت به زیر می‌کشد.

۲- بیست سال پس از آن رضاشاه پهلوی از سوی دولت‌های متفقین برکنار و مجبور به ترک ایران می‌شود. محمدرضا پسر رضا شاه به عنوان شاه جدید ایران به تخت سلطنت نشست.

۳- دوازده سال بعد در مرداد ۱۳۳۲ محمدرضا شاه پهلوی به کمک کشورهای خارجی دولت ملی محمد مصدق را سرنگون کرد.

۴- تنها ده سال پس از سرنگونی دولت مصدق بخشی از روحانیت به رهبری آیت‌اله روح‌اله خمینی به اعتراض با حکومت شاه برخاست که منجر به تبعید وی و سرکوب شدن اعتراض کنندگان به استبداد پادشاهی شد.

۵- اما شانزده سال بیشتر طول نکشید که همان روحانی تبعید شده یعنی آقای خمینی با رهبری جنبشی سترگ مردمی طومار نظام سلطنتی را در هم کوبید و جمهوری اسلامی را بنیان نهاد.

۶- و اکنون سی سال پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ بار دیگر مردم ایران برای کسب آزادی به پا خاسته‌اند.

برشماری این رویداهای مهم سیاسی در حدود یک قرن گذشته برای این است که نشان داده شود که تلاش مردم ایران برای دست یابی به آزادی‌های سیاسی و اجتماعی بیش از یک سده است که ادامه دارد و به رغم سرکوب‌ها هیچگاه متوقف نشده است.

بنابراین جنبشی که اکنون شکل گرفته است از جهتی ادامه تلاش‌های پیشین و در چارچوب سنت مبارزاتی مردم ایران جای می‌گیرد و اگر چه حکومت‌های پیشین موفق به سرکوب موقت آن شدند، اما در نهایت خود قربانی سیاست‌های استبدادی خود شدند. و نظام سیاسی کنونی ایران به رهبری آیت‌اله خامنه‌ای هم نمی‌تواند از این قانونمندی بگریزد. طبیعتا شرایط ایران در حال حاضر شباهتی کامل با دهه‌های پیشین ندارد و راه‌های تغییر نظام سیاسی هم نمی‌تواند به همان گونه باشد به این دلیل که هم ساختار اجتماعی سیاسی جامعه ایران دستخوش تغییری بنیادین شده است و هم شرایط بین‌المللی دچار دگرگونی‌ای شگرف شده است.



دلایل پیدایش جنبش سبز

تداوم جنبش و مقاومت شخصیت‌های تعیین کننده درآن در بیش از یکسال گذشته به رغم سرکوب‌های شدید نشان از آن دارد که جنبش موسوم به سبز، نه جنبشی موقتی و نه جنبشی محدود به یک قشر و گروه اجتماعی است. برای شناختن این جنبش و دلیل تداوم آن بایستی به برخی ساختار‌های اجتماهی، اقتصادی، جمعیتی و فرهنگی جامعه نگاهی بیفکنیم.

۱- ساختار جمعیتی

حدود هفتاد در صد جمعیت ایران زیر سی سال هست. این بدین معنی است که حدود هفتاد در صد جمعیت کشور هیچ رابطه‌ای با انقلاب ۱۳۵۷- گذشته از آموزشی یک جانبه که در مدرسه و دانشگاه آموخته‌اند- ندارد. این اکثریت بزرگ جامعه خواست‌ها و آرزوهای دیگری برای زندگی دارد نا قشر روحانی که حتی از نظر سنی در دنیایی دیگر از دنیای جوانان زندگی می‌کند.

زنان و دختران در ایران از همه بیشتر زیر فشار نظام جمهوری اسلامی هستند و چه از نظر حقوقی و چه از نظر فرهنگی زیر فشار مضاعف قرار دارند. اما به رغم فشارهای طاقت فرسا بر زنان و اجرای قوانین ضد زن، زنان بادادن بیشترین هزینه‌ها مقاوم‌ترین بخش جامعه در مقابل سیاست‌های سرکوبگرانه نظام مانده‌اند.

۲- ساختار فرهنگی- تحصیلاتی

برابرآمارهای آخرین سرشماری در ایران در سال ۱۳۸۵ حدود چهارو نیم میلیون دانشجو در ایران مشغول تحصیل بوده است که بیش از یک و میلیون و هشتصد هزار نفرآن دختر بوده‌اند. باتوجه به نقش این جوانان در انتقال یک سلسله ارزش‌ها و آگاهی‌های سیاسی و اجتماعی به میان خانواده‌ها و خویشاوندان خود اهمیت این شماراز دانشجویان دو چندان می‌شود.

این شمار ازدانشجویان و شمار بیشتری از فارغ التحصیلان دانشگاهی در سال‌های پیش نشان می‌دهد که چه نیروی اجتماعی تحصیلکرده با کم و بیش آگاهی سیاسی و اجتماعی در کشاکش نبردهای اجتماعی حضور دارند. طبیعی است که صد در صد این نیرو ضرورتا نه سیاسی و نه مخالف نظام جمهوری اسلامی است اما به طور حتم بخش قابل توجهی ازاین نیروی جوان در پی آزادی‌های سیاسی و اجتماعی و آزادی‌های شخصی است.

۳- تاثیرهای جهانی شدن و ارتباط جوانان ایران با دنیای خارج

ارتباط جوانان ایران با دنیای خارج از چند راه صورت می‌گیرد. نخست از طریق اینترنت. ایران برابر آمارهای در دست در سال ۲۰۰۸ ایران با حدود ۲۳ میلیون کاربر اینترنت در خاورمیانه مقام اول را داشته است و بی شک دو سال پس ازاین آمارها، شمار کاربران اینترنت بیشتر هم شده است. معنی این شمار کاربر اینترنتی، ارتباط تنگاتنگ ایرانیان با دنیای خارج از ایران است که این ارتباط آشنائی با ارزش‌های جهان شمولی را به دنبال دارد. در پی این ارتباط برخی از کاربران پس از آشنائی با ارزش‌های جهان شمول، مانند آزادی‌های فردی و اجتماعی و سیاسی به دنبال دست یابی به این ارزش‌ها هستند. افزون بر آشنائی با این ارزش‌ها کاربران ازراه اینترنت به راه زندگی جوانان در دنیای خارج ازایران آشنا می‌شوند و به محرومیت خود از بسیاری فرصت‌ها برای زندگی بهتر پی می‌برند که این آگاهی می‌تواند در ادامه خود به گرایش به مبارزه برای دست یابی به این فرصت‌ها کمک کند.

اما تنها اینترنت راه آشنائی ایرانیان و به ویژه جوانان ایرانی با دنیای خرج نیست. پس از انقلاب سال ۱۳۵۷ میلیون‌ها ایرانی ایران را به دلایل بسیار گوناگونی ترک کرده و در گوشه و کنار جهان گرم زندگی و تحصیل‌اند. گرچه آمار دقیقی از شمار ایرانیان در خارجی ازکشور نیست اما تخمین زده می‌شود که دستکم حدود چهار میلیون ایرانی در خارج از ایران زندگی می‌کنند.

حسن قشقاوی معاون کنسولی وامور ايرانيان وزير امور خارجه جمهوری اسلامی می‌گوید برابر آمار دردست وزارت امور خارجه، حدود ۴ ميليون نفر ايراني در خارج هستند اما شخصا بر این نظر است که ۵ ميليون ايراني درخارج از کشور زندگی می‌کنند. (مهر ۱۳۸۹/۰۴/۱۷)

حضوراین همه ایرانی در خارج از ایران و ارتباط دائم با بستگان و خانواده‌های خود در داخل ایران منبعی دیگر برای انتقال ارزش‌های جهان شمول و غیر اسلامی به ایران است.

وسیله دیگر ارتباط بدون واسطه ایرانیان با دنیای خارج ماهواره‌ها است که از راه آن بخش بزرگی از جامعه روزانه با برنامه‌های تلویزیونی و رادیوئی غیر اسلامی چه به زبان فارسی و چه زبان‌های غیر فارسی درارتباط نزدیک هستند. بنابراین تاثیر این ارتباط‌ها با دنیای خارج این است که به رغم تلاش‌های نظام جمهوری اسلامی برای تحمیل ارزش‌های به اصطلاح اسلامی خود به جامعه در این راه شکست خورده است. عقب نشیتنی و وادادگی دولت و نیروی انتظامی در جمع آوری بشقاب‌های ماهواره‌ها بهترین نمونه این شکست است.

۴- دیگر نیروهای اجتماعی – اقتصادی مخالف نظام حاکم

گذشته از ساختار جمعیتی و بافت جوان جامعه با آمال و آرزوهای مشابه با جوانان در دیگر کشورهای دنیا، در بخش اقتصادی جامعه هم گروه بزرگی از بخش خصوصی به دلیل منافع اقتصادی خود و لزوم ارتباط اقتصادی و فرهنگی با دنیای خارج نمی‌توانند با سیاست‌های حکومتی سازگاری داشته باشد. اشاره به این نکته هم لازم است که بخش خصوصی مانند همه گروه‌های اجتماعی در ایران از دو بخش سنتی و مدرن تشکیل شده است. گروه مدرن بخش خصوصی چه از نظر فرهنگی و چه از نظر اقتصادی سیاست انزوای اقتصادی ایران را بر نمی‌تابد در حالیکه در بخش سنتی اقتصاد هم به دلیل محدودیت‌های اقتصادی و عدم شفافیت ضرورتا بخشی از این گروه با نظام در تعارض می‌افتد.

در کنار بخش خصوصی مدرن و سنتی اقتصاد ایران، از پس از انقلاب ۱۳۵۷ قشری از تکنوکرات‌ها و بوروکرات‌ها شکل گرفته است که بخش دولتی اقتصاد را اداره می‌کند. این قشر ترکیبی است ازمدیران کارخانه‌های دولتی، بوروکرات‌های و کارمندان بلند پایه دولت در بخش اقتصاد که از نظر تعداد شاید چند صد نفر بیشتر نباشد اما بخش عمده اقتصاد ایران را در اختیار دارد. آمارهای گوناگون حکایت از تسلط دولت بر ۷۰ تا ۸۰ در صد اقتصاد ایران دارد که با درنظر گرفتن درآمد‌های نفتی بیش از ۵۰ میلیارد دلار سالانه، نقش تکنوکرات‌ها وبوروکرات‌های بخش دولتی اقتصاد بسیار پراهمیت است. این قشر نازک از نظر سیاسی اما وابسته به نظام سیاسی و دستکم مجبور به تظاهر به وفاداری به نظام است.

بر اساس آمارهای منتشر شده از سوی مرکز امار ایران تعداد کارکنان دولت در سال ۸۶ حدود دو میلیون و سیصد هزار نفر بوده است که با احتساب اعضای خانواده آنان به طور متوسط 4 نفر، نزدیک به ده میلیون ایرانی با حقوق دولتی زندگی می‌کنند. اما با توجه به بافت اجتماعی و بافت فرهنگی کارمندان دولت باید بخش عمده‌ای از آن‌ها را در تضاد با سیاست‌های حکومتی ارزیابی کرد. در این گروه به ویژه بخش بزرگی از معلمان و استادان و کارمندان دانشگاه‌ها و موسسات آموزشی عالی به دلیل آگاهی‌های سیاسی و اجتماعی شان با سیاست‌های حکومتی در جدال هستند.

بنابراین با در نظر گرفتن بافت اجتماعی، جمعیتی و اقتصادی ایران می‌توان ادعا کرد که پشتوانه و پایه اجتماعی نظام جمهوری اسلامی در مقایسه با جمعیت ۷۰ میلیونی ایران بسیار کوچک است و شاید بتوان میان ده تا پانزده در صد کل جمعیت تخمین زده شود.

۵- عملکرد سی ساله نظام:

عملکرد سیاسی، اقتصادی و اجتماعی نظام جمهوری اسلامی تنها باعث سرخوردگی جونان جامعه نشده است. حتی برای آن بخش معتقد به اسلام و ارزش‌های اسلامی و وفادار به نظام هم عملکرد این نظام درسی سال گذشته نتیجه‌ای منفی داده است. شکست دولت در برنامه‌های اقتصادی و اجتماعی، گسترش فحشا واعتیاد، فساد و دزدی اموال عمومی از سوی قدرتمندان مبلغ ارزش‌های خوب و به اصطلاح اسلامی، اخلاق دوگانه حاکمان را افشا کرده است. حاکمینی که به ظاهرمبلغ و مدافع ارزش‌های خوب هستند اما درعمل، خود بدترین دزدها و مفسدان جامعه هستند. این دوروئی در گفتار و کردار باعث سرخوردگی بخش بسیاری از کسان و حتی بخشی از جانبازان جنگ ایران و عراق شده است که بر پایه اعتقاد‌ها و باورهای مذهبی و انسان دوستانه خود از نظام جمهور ی اسلامی دفاع می‌کردند. دربین این ناراضیان مدافع نظام حتی فرزندان مقام‌های بلند پایه نظامی و سیاسی نظام و فرزندان خانواده‌های مذهبی اقشار نسبتا مرفه میانی جامعه هم دیده می‌شود.

همین فساد نظام جمهوری اسلامی است که به محمود احمدی نژاد فرصت داده است با سوء استفاده ار نارضائی مردم از این فساد به بخشی از روحانیون بلند پایه حمله کند. اعتراف‌های تازه عباس پالیزدار به اینکه سخنرانی‌های افشاگرانه‌اش در باره فساد مالی روحانیون سرشناس در دوسال پیش با راهنمائی گروه احمدی نژاد و با برنامه بوده است، موید سوء استفاده سیاسی باند احمدی نژاد از نارضائی عمیق هواداران جمهوری اسلامی از این نظام فاسد است.

بنابراین نظام جمهوری اسلامی حتی در میان هواداران خود از پایگاه دائمی و محکمی برخوردار نیست و به دلیل تماس روزانه و فعال ده‌ها میلیون ایرانی چه از راه اینترنت، ارتباط با بستگان خود در خارج از کشو، ارتباط از راه ماهواره و سر انجام سفر به خارج از ایران، تحمیل ارزش‌های به اصطلاح اسلامی را جز در زمینه پوشش زنان غیر ممکن کرده است.

این ساختار جمعیتی با ارتباط‌های مستمروفعال با دنیای خارج همراه با فساد و سیاست‌های سرکوبگرانه نظام پایه‌های هواداران نظام را به قشر کوچکی از بهره بران مستقیم از نظام تقلیل داده است.

۶- هواداران نظام جمهوری اسلامی

هواداران نظام جمهوری اسلامی بیش از ۲۰۰ هزار روحانی و خانواده‌های آنان، کارمندان نهاد‌های امنیتی و نظامی، بخشی از بسیج و خانواده‌ها و بستگان آنها، قشر کمی از مذهبی‌ها و معتقدین به ارزش‌های اسلامی که نگاهی افراط گرایانه و متعصبانه به این ارزش‌ها دارند، را در بر می‌گیرد. به این گروه باید بخش بسیار کوچک روشنفکران و نخبگان اسلام گرا و حتی هواداران گرایش‌های چپ و مارکسیستی را به حساب آورد که از موضع به اصطلاح ضد امپریالیستی از تصمیم‌های حکومتی به طور مقطعی و مورد به مورد دفاع می‌کنند. این طرز تلقی را می‌توان در نشریات حزب توده و برخی گروه‌های به اصطلاح چپ دیگر دید. بارزترین نمونه آن انتشار پرت و پلاگوئی‌های فیدل کاسترو و هوگو چاوز در باره امپریالیسم و ایران در سایت اینترنتی پیک نت است که نزدیک به توده‌ای‌هاست.

به این گروه از هواداران باید گروهی از مردم از قشرهای تهی دست را افزود که از نهادهای دولتی و شبه دولتی و کمیته امداد، بنیاد شهید و... کمک‌های مالی دریافت می‌کنند و خود را ملتزم به دفاع از نظام می‌دانند.

در جریان رویداد‌های یک سال گذشته بسیاری ازجریان‌های سیاسی هم که ادعای چپ بودن دارند نسبت به جنبش مردمی ایران بسیار فاصله گرفتند یا به زبان دیگر در برابر آن سکوت اختیار کردند. سکوت جریان‌های کارگری مثلا سندیکای کارگران شرکت اتوبوسرانی تهران و حومه در برابر جنبش سبزبسیارقابل تعمق است.

اما و به رغم اندک بودن شمارهواداران نظام حاکم در مقایسه با مخالفین و جمعیت هفتاد میلیونی نباید این نکته را ازنظر دور داشت که حکومت استبدادی با در اختیار داشتن همه رسانه‌ها، ارگان‌های سرکوب و ازهمه مهمتر با حدود کم و بیش ۵۰ میلیارد دلار درآمدهای نفتی سالانه قدرت مانور گسترده‌ای دارد. به همین دلیل هم هست که سرنگونی نظام حاکم در شرایط کنونی نمی‌تواند یک باره و سریع باشد بلکه احتمالا فرا یندی آرام خواهد بود هرچند که در ایران همیشه باید منتظر غافلگیری‌های سیاسی هم بود.

ساختار قدرت‌مداران

آن چه اما امروز نظام جمهوری اسلامی را به چالش کشیده است تنها جنبش سبز و خواست‌های آزادی‌خواهانه اکثریت جامعه نیست بلکه پایان یافتن یک دوره سی ساله چند گانگی قدرت است.

از ویژگی‌های مهم نظام سیاسی جمهوری اسلامی از همان روز پس از انقلاب چند گانگی مرکز قدرت و دخالت گروه‌های گوناگون به اصطلاح خودی در تصمیم گیری‌های سیاسی بود. همین چند گانگی قدرت به باور بسیاری از تحلیلگران از یک سو به ثبات نظام کمک می‌کرد و از سوی دیگر آفریننده فضای محدودی برای مخالفین بوده است. در دهه اول انقلاب تصمیم گیری‌های سیاسی، اجتماعی و اقتصادی تحت تاثیر کاریزمای آیت اله خمینی بود. اما پس از مرگ وی و به رهبری رسیدن آقای خامنه‌ای وی از آن اعتبار سیاسی و مذهبی لازم برخوردار نبود تا بتواند مانند آیت اله خمینی در اداره کشور تاثیر گذار باشد. بنابراین در آغاز دهه دوم پس از انقلاب این اکبر ‌هاشمی رفسنجانی و علی خامنه‌ای بودند که به کمک هم تلاش داشتند خلا سیاسی پس از آیت اله خمینی را پر کنند. در دهه سوم و با ورود جریان موسوم به اصلاح طلبان به مدار قدرت تنش‌های درون روحانیت وارد مرحله و شدت تازه‌ای شد.

از ویژگی دیگر نظام جمهوری اسلامی در چند دهه گذشته تلاش روحانیت بوده است، درمواقع بحرانی و حساس با دست‌یابی به اجماع حتی به بهای کنار گذاشتن موقتی بخشی از روحانیت از قدرت از قلع و قمع یکدیگر پرهیز کند. اکنون ظاهرا این فرایند به پایان رسیده است. دلیل آن به باور من در وهله اول تغییر نسل‌ها و ورود گروه‌های جوان تر به ساختار قدرت به ویژه نظامیان است. نسلی از روحانیت که در انقلاب و پی ریزی بنیاد جمهوری اسلامی شرکت داشت بخشی به دنیای موعود خود شتافته‌اند و برخی هم به دلیل کهولت توان تاثیرگذاری به مانند پیش را ندارند. آخرین نسل این روحانیون همان نسلی است که رفسنجانی و خامنه‌ای به آن تعلق دارند. نسل جوان تر روحانیت که در انقلاب هم بوده است بیشتر در جناح موسوم به اصلاح طلب دیده می‌شود که به رغم داشتن فرصت در یک دهه نتوانستند از این فرصت استفاده کافی ببرند. بنابراین جایگزین نسل درگذشته و مسن روحانی نه روحانیون جوان‌تر شرکت داشته در انقلاب هستند بلکه نسلی است که با به رخ کشیدن حضورش در جبهه و در ائتلاف با علی خامنه‌ای قصد بیرون کردن کامل روحانیت را از مدار قدرت دارد.

اینکه چرا خامنه‌ای با این گروه همراه شده است دلیل‌اش از یک سو گرایش‌های ایدئولوژی و آرمان‌گرایانه وی و نزدیکی این گرایش‌ها با گرایش بخشی از نظامیان و تکنوکرات‌های همراه با احمدی نژاد است. بدین معنی که خامنه‌ای به استقرار جامعه اسلامی آرمانی و مبارزه برای پیروزی بر غرب و فرهنگ غرب شدیدا باور دارد و پژواک این آمال خود را در گفته‌های احمدی نژاد می‌بیند. ازسوی دیگر و آن چنان که گفته شد رهبری خامنه‌ای در دو دهه گذشته در سایه ابهت رهبری آیت اله خمینی قرار داشت و هیچگاه پذیرش رهبری‌اش به طور کامل و بی چون و چرا نبوده است. همین موقعیت آقای خامنه‌ای از یک سو باعث کم بها دادن به اواز سوی مخالفا نش در درون روحانیت شد و از سوی دیگر اورا مجبور می‌کرد برای حفظ موقعیت خود رقیبان بالقوه خود را از سر راه بردارد و یا تضعیف کند. مهمترین نمونه آن سیاستی است که وی از حدود پانزده سال پیش در برابر اکبر‌هاشمی رفسنحانی در پیش گرفت. شاید زمانی که حشمت‌اله طبرزدی نشریه «پیام دانشجو» را منتشر کرد هیچ کس به نیت واقعی پشت انتشار این نشریه توجهی نداشت. اما اکنون روشن شده است که آیت‌اله خامنه‌ای به انتشار این نشریه کمک می‌کرده است و روشن است که انتشار و جهت گیری این نشریه با هدف زدن ‌هاشمی رفسنجانی برنامه ریزی شده بود و در دست یابی به این هدف هم بسیار موفق بوده است. چون تاثیر این نشریه به حوزه خوانندگان آن محدود نماند بلکه افشاگری‌ها و تهمت‌های فسادی که به خانواده رفسنجانی در این نشریه زده می‌شد با توجه به نفرتی که در جامعه از جمهوری اسلامی وجود داشت، یک موج اجتماعی گسترده ضد رفسنحانی به عنوان نماد نظام را به دنبال داشت که گروه‌های «چپ»، سازمانهای دانشجوئی اصلاح‌طلبان و بسیاری از نیروهای سیاسی جامعه را با خود برد. عباس عبدی هم یکی از کسانی بود که به این موج دامن زد.

من خود دراوائل دهه هفتاد خورشیدی که سالی چند بار به ایران می‌رفتم بر سر این موضوع بحث‌های زیادی با کسانی که آن زمان دور نشریه آدینه جمع شده بودند در باره رفسنجانی و خامنه‌ای داشتم. باورکلی بین گروه‌های چپ این بود که «خامنه‌ای درویش است و رفسنجانی دزد است» که این بحث در همان زمان هم از نظر من به عنوان بحثی غیرعلمی مردود بود. اما در آن زمان شاید هیچکس به پیامدهای این تبلیغات ضد رفسنجانی فکر نمی‌کرد و نمی‌توانست حدس بزند چه هزینه‌ای سیاسی برای جامعه ممکن است داشته باشد. امروزو حدود کمتراز دو دهه پس از آن رفسنجانی از حوزه قدرت کنار زده شده، طبرزدی در زندان مکافات تندروی‌های خود را پس می‌دهد و چپی‌ها از همیشه بیشتر زیر پیگردند و خامنه‌ای به ریش همه می‌خندد.

اما به رغم پیروزی بر رفسنجانی، خامنه‌ای امروز بیش از هر زمان تنها و ذلیل است. وی از یک سو با تکیه بر بخشی از نظامیان هرگونه نقد به سیاست‌های خود را با قهر سرکوب می‌کند و از سوی دیگر با جدائی هرچه بیشتر از روحانیون خواسته یا ناخواسته خود را به ابزاری در دست نسل جدیدی از نظامیان، تکنوکرات‌های دور و بر احمدی نژاد کرده است. هنوز میان بسیاری از صاحب نظران بر سر نقش واقعی خامنه‌ای در ساختار سیاسی امروز جمهوی اسلامی اختلاف است. برخی بر این باورند که خامنه‌ای به نظامیان وابسته است و نظامیان با کمک فرزند وی مجتبی از او به گونه‌ای ابزاری استفاده می‌کنند. اما نگاهی به نگرش خامنه‌ای به جامعه جهانی و دنیای دور و بر خود این باور را کمرنگ می‌کند. خامنه‌ای به نظر من خود تندرو است و از تندروی محمود احمدی نژاد، هم همانطور که خود گفته پشتیبانی می‌کند. در برابر او محمود احمدی‌نژاد و یاران وی هم خود را در بست در اختیار خامنه‌ای نگذاشته‌اند، بلکه ظاهرا روحانیت زدائی را در دستور کار خود دارند. هیچکس به اندازه محمود احمدی نژاد و دستیارانش نتوانسته است به این گونه روحانیت را فاسد و بد نام معرفی کند.

نتیجه گیری

ایران بر سر بزرگترین دوراهی در سه دهه گذشته قرار گرفته است. رژیم جمهوری اسلامی به عنوان نظامی ناتوان برای پاسخگوئی به نیازهای شهروندان و به عنوان نظامی فاسد و زورگو بیش از همیشه افشا شده است. نظام جمهوری اسلامی به ویژه در زمینه اقتصادی بدترین عملکردها را داشته است و ایران را در برابر بزرگترین چالش تاریخ معاصر خود قرار داده است. رژیم به ظاهر یک دست جمهوری اسلامی بیش ازهر زمان پاره پاره شده است. حتی هم چنان که فرمانده کل سپاه پاسداران گفت در میان نظامیان هم چند دستگی وجود دارد و سرکوب ادامه مخالفان هم تضمینی همیشگی ندارد. مقبولیت این نظام در میان هواداران خود به کمترین حد در سی سال گذشته رسیده است. یک راه برون رفت از بحران بازگشت به شرایط پیش از انتخابات است که این راه با سیاست‌های آقای خامنه‌ای تقریبا وعملا غیرممکن شده است. راه دیگر ادامه سیاست سرکوب و فریب چهره‌هایی از اصلاح طلبان رده دوم و سوم برای ایجاد تفرقه و چند دستگی در میان اصلاح‌طلبان است که حتی در صورت موفقیت در این کارهم راه حلی نهائی برای برون رفت از بحران به دست نمی‌آید. راه دیگر ممکن ادامه همین وضع تا انتخابات بعدی ریاست جمهوری و پایان آمدن دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد که این راه هم تنها پاسخ به بحران را طولانی می‌کند و جوابی ندارد. ترور ناگهانی احمدی‌نژاد هم می‌تواند فرصتی به آیت اله خامنه‌ای بدهد تا زمینه عقب‌نشینی‌اش را فراهم کند. یک راه قابل تصور ارائه وظیفه پیدا کردن راه برون رفت از بحران به مجمع تشخیص مصلحت نظام و یا بعبارتی دیگر به اکبر ‌هاشمی رفسنجانی است که احتمال آن هم چندان بزرگ نیست.

اما با توجه به اینکه آیت اله خامنه‌ای پس از انتخابات آن چنان تند رفته است که خود را در بن بستی گرفتار کرده است، هر تغییر حتی ناچیزی هم موقعیتش را به چالش می‌کشد. چون وی خود را در بن‌بستی گرفتار کرده است که بدون عقب نشینی‌هائی خروج از این بن بست ممکن نیست.

در هفته‌های گذشته نشانه‌هائی بسیار اندک از عقب نشینی آیت اله خامنه‌ای دیده می‌شود اما لحن آشتی جویانه وی در سخنرانی خود با مسئولین حکومتی و دستور تعلیق سه مقام قضائی در ارتباط با قتل‌های کهریزک و یا گفته‌های یکی از امام جمعه‌های تهران آن چنان بی‌رمق هستند که جای خوشبینی زیادی را نمی‌گذارد.

در سطح بین المللی هم نظام جمهوری اسلامی بیش از همیشه زیر فشار قرار دارد. تحریم‌های بین المللی و تحریم‌های ایالات متحد آمریکا و اتحادیه اروپا دولت را زیر فشار شدید قرار داده است. تحت این شرایط بزرگترین آرزوی دولت جمهوری اسلامی حمله نظامی به ایران است. و این بزرگترین اشتباهی است که دنیای غرب می‌تواند بکند. چون هر حمله حتی اگر بسیار هم محدود باشد این بهانه را به دولت جمهوری اسلامی می‌دهد همه صدای مخالفان در ایران را با وحشیگری غیر قابل تصور خفه کند و با تهدید موجودیت ملی از سوی بیگانگان ادامه موجودیت خود را توجیه کند.

به باور من دنیای غرب باید با افشای همه جانبه سیاست‌های ضد حقوق بشری جمهوری اسلامی هم این نظام را زیر فشار جهانی قرار دهد و هم مخالفان نظام را یاری دهد. تکیه یک جانبه بر برنامه هسته‌ای ایران این خطر را در خود دارد که نظام جمهوری اسلامی در شرایطی و برای سرکوب مخالفین خود حتی به یک سازش با غرب بر سر برنامه هسته‌ای تن در دهد تا برای سرکوب مخالفین خود دست بازتری دشته باشد.