iran-emrooz.net | Sun, 26.06.2005, 23:43
مسئولیت مردم و مسئولیت روشنفکران
مهدی رجبی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
يكشنبه ٥ تیرماه ١٣٨٤
نتایج دوره نخست انتخابات را با واژه بندی «اوضاع تلخ و دردناک» توصیف کردم. این بار تنها صفت تراژیک از سر قلم تراوش میکند. نمیتوانم واژه دیگری برای این پیآمد نکبت بار و فاجعه آفرین پیدا کنم.
نتایج دور دوم انتخابات رئیس جمهوری، همچون سطل آب سردی، برروی آتش دمکراسی خواهی جوانان، زنان و روشنفکران ایرانی فروریخته شد. واین امر بجای آنکه مایه شگفتی باشد، موچب نگرانی و وحشت شده است. این نتایج چه میگویند؟
نزدیک به ٢٨ میلیون (٢٧ میلیون و ٩٥٩ هزار) رای به صندوقها ریخته شد. بیش از ١٧ میلیون از آنها نصیب احمدی نژاد شد، و ١٠ میلیون رای، ازآنهاشمی رفسنجانی گشت.
شمارش برآمده از صندوقهای رای، جوانان، زنان و روشنفکران گروههای میانی جامعه را مات و بهت زده نمود. کو آن ١٨ میلیونی که به مخالفان جریان محافظه کار رای داده بودند؟ چرا ازآن میان، تنها ١٠ میلیون رای نصیبهاشمی رفسنجانی شد؟
بیرون آمدن ١٧ میلیون رای بسود احمدی نژاد، در نگاه نخست باورنکردنی به نظر میرسد، و ذهن ساده میکوشد تا این شمار بیش از اندازه را به عامل تقلب در انتخابات نسبت دهد. ولی خبرهای رسیده از روند رای گیری حکایت ازآن دارد که بخش زیادی از مردم به احمدی نژاد رای دادند، و اینکه حتا اگر سه میلیون ازاین آرا را به عامل تقلب نسبت دهیم، باز بیش از نیمی از رای دهندگان و حدود یک سوم رای داران کشور به نماینده جریان تمامی خواه رای داده اند.
این اندازه رای به احمدی نژاد، با منطق این انتخابات سازگار بوده، و با توجه به عوامل زیر، امری غیر عادی بشمار نمیرود. فراموش نکنیم که آرای طرفداران لاریجانی و قالیباف به سمت احمدی نژاد منتقل شده، و نیز اینکه بخشی از آرای کروبی که طرفدار ٥٠ هزار تومان بودند، بسوی احمدی نژاد سرازیر شدند، و بویژه توجه نمائیم که نیروهای تمامی خواه، از مدتها پیش، درجهت بسیج حاشیه نشینان شهری و تهیدستان کوشش میکردند، و نیز عزم جدی داشتند تا در این میدان بی رقیب تاخت و تاز کرده، و تا مرز دغلکاری، ازآن سوء استفاده کنند. اصلاح طلبان و نیز دیگر نیروهای دمکرات کشور، هیچ کوششی دراین راستا ننمودند.
*************
هنوز زود است، ابعاد فاجعه یی را که همچون سونامی برسر کشور ایران را فروریخت، ارزیابی کنیم. ولی در نگاه نخستین، درمی یابیم که تمامی دستگاه سیاسی حکومت ایران بدست نیروهایی افتاد که میخواهند یک دیکتاتوری اسلامی تمامی خواه و بزبانی فاشیسم مذهبی را برپا سازند.
سربرآوردن فاشیسم مذهبی از دل صندوقهای رای را دیگر نمیتوان با احتمال رای مردم فرانسه به ژان ماری لوپن در سال ٢٠٠٢، بلکه با رای مردم آلمان به آدولف هییتلر در سال ١٩٣٣ مقایسه کرد. آری، مردم فرانسه از دادن رای به نماینده راست افراطی ـ لوپن و نیروهای وی را جریانی فاشیست بحساب نمیآورند ـ خودداری کردند، ولی مردم آلمان و نیز مردم ایران به نیرویی فاشیست* رای دادند.
اینکه مردم ایران و آلمان، آگاهانه و نه از روی اجبار، نیرویی فاشیست را به سکوی قدرت رسانیدند، ازنظر عقل سالم، معنایی جز این ندارد که آنها مرتکب اشتباه شدند. ولی هیچگاه مردم یک کشور را به دلیل گزینش اش به محاکمه نمیکشند. بدین رو، گفتگو دراین باره و دل خوش نمودن به نکتههایی چون«خلایق هرچه لایق» و یا «مردم شایسته حکومتی اند که برآنها حکم میراند» جایی در گفتمانی که باید گشود، ندارد. یا بهتر است بگویم، در گفتمانی که من خواهم گشود، نخواهد داشت.
اگر گزینش مردم، علیرغم اشتباه بودن، جایی در بررسی قضیه، از دید مسئولیت و پاسخگویی ندارد، برعکس، اندیشیدن و گفتگوبرسر نقش رهبران سیاسی و روشنفکران جامعه، میتواند به این بررسی که مسئولیت روی کار آمدن فاشیسم به عهده کی و چی است، کمک نماید. ناگفته نگذارم که درآلمان پس از جنگ، در آرژانتین و شیلی و نیز دربسیاری از کشورهای گرفتار فاشیسم و دیکتاتوری، رهبران سیاسی و پیشروان مسئول را به دادخواهی کشانیدند، نه مردمی را که ازاین دیکتاتوریها پشتیبانی کردند.
بررسی عواملی که مردم را به چنان گزینشی واداشت، خود یک موضوع کار جالب در پهنه روان شناختی سیاسی میباشد. اینکه برخی از اندیشمندان برآن شوند تا دراین زمینه کار پژوهشی کنند، خود مایه تحسین است، ولی بررسی مسئولیت رهبران و روشنفکران سیاسی را میتوان مستقل ازآن کار پژوهشی دنبال کرده، و به نتیجه رسانید.
سخن برسر این گفته ساده نیست که روشنفکرانی که مردم را برعلیه اصلاح طلبان بسیج کردند و توده مردم پشتیبان آنها را به خانه نشینی دعوت نمودند، بصورت غیرمستقیم در روی کارآمدن احمدی نژاد نقش داشتند. ابعاد فاجعه بس پردامنه تر ازاین است که بتوان خود را با این گفته کوتاه خرسند نمود. چه بهتر است که بگویم، سخن برسر بررسی نقش اشخاص نیست، سخن برسر نقش اندیشهها و پندارههای سیاسی است که درپدید آمدن این فاجعه نقش داشتند. پندارههایی ازاین دست:
ـ نوشتند که مسئله اصلی مردم ایران، برقراری دمکراسی و تامین آزادیهای فردی است. و اینکه رسیدن به آزادی، رهگشای برآورده ساختن خواستههای دیگر مردم چون داشتن کار مناسب و قدرت خرید بسنده وغیره خواهد شد. توگویی، میتوان مردم تهیدست را برای سالها دعوت به شکیبایی نمود تا گرسنه بخوابند، و از پاسخ دادن به نخستین نیازهای اقتصادی خود و خانواده اش باز بمانند.
بسیاری از تحلیل گران سیاسی و از جمله من درباره این موضوع نوشتند وتاکید کردند که جنبش دمکراسی خواهی نباید و نمیتواند نسبت به خواستههای اقتصادی مردم و بویژه تهیدستان و زحمتکشان، بی تفاوت بماند. ولی افسوس که اصلاح طلبان به این اخطارها، به این گوشزدها توجه ننمودند.
ـ نوشتند که دانشجویان، دانش آموختگان و بزبان آنها «نخبگان» جامعه،حساب خودرا ازاین حکومت جدا کرده، و در روز رای گیری، صندوقهای رای با قهر مردم روبرو خواهند شد. افسوس که این دید نخبه گرا تنها محدود به اصلاح طلبان نمیشود که توجه سیاسی خود را تنها برروی دانش آموختگان و روشنفکران متمرکز کرده بودند. پیروان باکونین نیز از هجوم تهیدستان و حاشیه نشینان یعنی «نانخبگان» به سوی صندوقهای رای مبهوت شدند. من دوسال پیش، در نوشته یی، دید نخبه گرای اصلاح طلبان را به نقد کشیدم. بنظر میرسد که این کار انتقادی را باید دربرخورد با پیروان باکونین، و از آن میان دفتر تحکیم وحدت ازسر گرفت.
ـ نوشتند که «اتاق فکر» حکومت ایران برآن شده است که هاشمی رفسنجانی را به قدرت برساند(**) و مابقی قضایا، نمایشی بیش نمیباشد. ازاین مقدمه، نتیجه گرفته شد که نیازی به شرکت دراین بازی یا دراین توطئه نمیباشد. این اندیشه که دربرخی از محافل چپ و دمکرات درون کشور جاری بود، در واداشتن روشنفکران به انفعال و دعوت از توده مردم به خانه نشینی نقش داشت. درنتیجه، این گروه از روشنفکران، میدان را برای ترکتازی نیروهای حزب الهی در بسیج مردم بسوی صندوقهای رای خالی گذاشتند.
ـ نوشتند که اگر مردم را به خانه نشینی و پرهیز از رفتن بسوی صندوقهای رای تشویق کنیم، نتیجه آن خواهد شد که کارزار رای گیری بایکوت خواهد. حال که دیدند که تنها بخشی محدود از مردم، راه بی مهری با صندوقهای رای پیش گرفتند، میگویند، نتایج انتخابات، پیآمد یک تقلب سازمان یافته است. آنها به خبرهای برآمده از روند رای گیری و استقبال مردم ازآن ـ حتا باعتبار خبرهای .BBC , CNNو دیگر رسانههای غربی ـ گوش نمیدهند، و همچنان چشم خود را دربرابر واقعیت میپوشانند. حتا اگر خبرهای جاسوس دوصفر هفت بنی صدر درباره انتقال دو میلیون شناسنامه توسط نیروهای سپاه را درست بدانیم، بازمانده آرای صندوقها، حکایت از ٢٨ میلیون رای در دور نخست و ٢٥ میلیون رای در دور دوم میکند.
ـ نوشتند که اگر مردم کارزار انتخابات را تحریم کنند، جام مشروعیت رژیم جمهوری اسلامی درهم شکسته خواهد شد. و براین پنداره دامن زدند که اگر مردم انتخابات را تحریم کنند، رژیم دربرابر افکارعمومی جهانیان، بی آبرو شده، مشروعیت خود را ازدست خواهد داد، و روند ازهم پاشی یا سرنگونی آن آغاز خواهد گشت.
آنها حتا یک لحظه به این فکر نمیکردند که زمامداران رژیم از همه وسایل موجود ـ رادیو تلویزیون، امام جمعهها، مداحان روضهها و مسجدها، پول کلان بنیادهای گوناگون حکومتی و میلیونها نیروی بسیجی و غیره ـ بهرجویی خواهند کرد، تا مردم را به پای صندوق رای بکشانند. آنها هیچ جای شکی برای این نظرپردازیهای سیاسی خود باز نمیکردند، شاید بدین خاطر که جهان سیاست آنها، جهان یقین میباشد، و شک و تردید که پایه برخورد علمی است، جایی در اندیشه آنها ندارد.
ـ گفتند که چه بهتر که بجای اصلاح طلبان حکومتی، نیروهای تند و محافظه کار برسکوی ریاست جمهوری بنشینند، چراکه چهره زشت رژیم آشکارتر شده، و درنتیجه مردم برای برانداختن آن آماده تر خواهند شد. ازاین جایگاه فکری، پندارهایی چون «مرگ یک بار، شیون یک بار» و «بالای سیاهی دیگر رنگی نیست» و مانند آن در ذهن و گفتگوی توده مردم رایج گردید.
اینکه چنین پندار قدرگرایانه یی را از کدام آبشخور سیاسی ـ نظری بیرون کشیده اند، برای من روشن نیست. هیچ رویکرد بخردانه سیاسی را سراغ ندارم که این پندار ساده لوحانه را ترویج کند. بنابراین، خاستگاه آن را باید در دکانهای سیاسی بی اعتبار جستجو کرد.
ـ میپنداشتند که پایههای مردمی رژیم جمهوری اسلامی کاملا تنگ شده، و توهم مردم نسبت به رژیم کاملا درهم شکسته است، و اینکه به جز گروهی مزدور و وابسته به بنیادهای مالی رژیم، کسی از آن پشتیبانی نمیکند. توگویی، روی گرداندن مردم از یک حکومت و پشتیبانی نکردن ازآن، امری ثابت، یک طرفه و برگشت ناپذیر میباشد.
بهرحال، هنگامیکه آشکارشد که بیش از نیمی از رایداران کشور درانتخابات شرکت کردند، همه پیروان باکونین، و نیز دیگر تحریمیان، آن را با معیار تقلب اندازه گرفتند.
من آگاهانه و بخاطر درنظر گرفتن عامل تقلب، گفتم نیمی از رایداران ـ صاحبان رای درایران، حدود ٤٧ میلیون میباشند. حال آنکه در دور نخست رای گیری، ٦٥ درصد رای داده شد، و در دور دوم، ٥٩ درصد رایداران در رای گیری شرکت کردند. بااین حساب، برای وارد کردن عامل تقلب درارزیابی، که جای انکار ندارد، دراینجا یک ضریب خطای ٢٠ درصدی درنظر گرفتم.
ـ نوشتند که نیروهای بسیجی، از امکانات خود بهره گرفتند تا پیرمردان و پیرزنان و مردم تهیدست و حاشیه نشین را به پای صندوق رای آورده، و رای بسود نامزد معینی را از آستین آنها بیرون آوردند. پرروشن است که این شیوه برخورد غیردمکراتیک، این سوء استفاده از امکانات دولتی، بطور گسترده، بسود احمدی نژاد بکار گرفته شد. ولی ازآن نتیجه نگرفتند که این شیوه برخورد بطورکلی نکوهیده و غیردمکراتیک است، و بنابراین همیشه و همه جا باید آن را محکوم کرد.
************
باری، اندیشههای بسیاری ازاین دست، که بخشی ازآنها نیز حقایقی را دربر داشتند، زمینه ساز آن شدند که نیروهای دمکرات و اصلاح طلب ایران در کارزار انتخابات کنونی، هم شکست بخورند، وهم اینکه بهت زده شوند. پرداختن به این اندیشهها، و بررسی همه جانبه و ژرف نگرانه آنها نیازمند یک کار دراز مدت، پرحوصله و بدور از ملاحظههای سیاسی ـ سازمانی است. مادام که ذهنیت جنبش دمکراتیک ایران، این اندیشهها را به محک بررسی نگذاشته، و به پیرایش زنگارهای چپ روانه و راست روانه، دست نزده باشد، باید چشم براین داشت که مات گشتن دوباره جنبش و وامانده شدن آن دربرابر گرایشهای منفی چپ و راست تکرار شود.
تلاش درراه دنبال نمودن کار سازمانی و سیاسی درراستای پیش بردن جبهه دمکراسی خواهی و حقوق بشر که از سوی دکتر معین پیشنهاد شد، سخت دراین شرایط، ضروری مینماید. کار وکوشش دراین زمینه، یکی از پهنههای پیکار برای جلوگیری از پیشروی کار فاشیستها میباشد، و باید که بطور جدی و با توان تمام بدان پرداخت. ولی فراموش نکنیم که پیروزی نهایی این گردهماییها، درگرو وجود نگرش سیاسی واقع بینانه به مسائل جامعه و به جهان سیاست میباشد. وگرنه در نخستین بزنگاه سیاسی، گرفتار همان دشواریها و ناتوانیهای گذشته خواهد شد.
بنابراین، بایسته است که پژوهشگران و کارشناسان سیاسی که توجه به کار تحلیلی ونظری دارند، این مهم را بعنوان وظیفه یی جدی و دراز مدت، و احیانا بصورت کاری گروهی، فراروی خویش نهاده، و بدور از فضای تبلیغی ـ سیاسی بدان همت ورزند.
مهدی رجبی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
يكشنبه ٥ تیرماه ١٣٨٤
----------------------
(*) گفتگو برسر سازگاری موضع گیریهای احمدی نژاد با فاشیسم در معنای تاریخی آن، جنبه یی درجه دوم در گفتمان من دارد. گرایش غلیظ احمدی نژاد به برقراری یک دیکتاتوری اسلامی تمامی خواه برپایه حمایت توده یی و ازمیان برچیدن آنچه جنبه غیراسلامی والتقاطی دارد، برای من، نامی دیگر جز فاشیسم ندارد.
(**) ماهنامه « نامه» ترویج گر این اندیشه بوده، ونقش چشمگیری در گسترش رویکرد چپ روانه به کارزار انتخابات داشت.