iran-emrooz.net | Tue, 15.03.2005, 11:25
ضرورت تشکل ملی جديد زير نام مصدق
مهران براتی:
اين بيانيه ميبايد به بيانيه اعلان تشکل جديد ملی ايران زير نام مصدق تبديل شود
دكتر مهران براتی ، استاد دانشگاه در برلين ، فعال سياسی و عضو رهبری "اتحاد جمهوريخواهان ايران" ، در ارزيابی بيانيه ٥٦٥ تن از انديشمندان و كوشندگان فرهنگی سياسی داخل كشور به "ايران امروز" گفت: «برای اولين بار پس از انقلاب مشروطه نسل سوخته انقلاب، که حقوق بشر را شگرد کارترها برای سوار شدن برگرده ملل مظلوم ميدانست، پذيرفته است که حرمت انسانی و حقوق شهروندان دستاوردهای تاريخی جامعه بشری است و تحقق رای و اراده ملی بدون مردم و نهادهای بيان کننده خواست شهروندان ممکن نيست.»
براتی معتقد است: "بيانيه تحليلی ٥٦٥ نفر ميبايد به بيانيه اعلان تشکل جديد ملی ايران زير نام مصدق تبديل شود."
از سياهکل تا بيانيه ٥٦٥ نفر
دكتر براتی نخست توصيفی كوتاه ، اما تلخ از "ميانبر زنیهای نافرجام" ما ايرانيان "از سنت به مدرنيته" بدست میدهد و میگويد: «از شامگاه سرد نوزده بهمن ١٣٤٩، که سيزده مرد مسلح پاسگاه سياهکل در حاشيه دريای خزر را خلع سلاح کردند و در عمل پايه گذار سازمان فدائيان خلق ايران شدند، تا انقلاب بهمن ١٣٥٧ و کشتن فرزندان انقلاب بدست رهبران انقلاب اسلامی در سالهای ٦٠، فهم جامعه سياسی ما از مدرنيته، حقوق شهروندی، دموکراسی و جامعه مدرن در حد معجونی بود که روشنفکران شناخته شده جامعه در غار جادويی انقلاب از نظريات کاسترو، چه گوارا، ژنرال ژياپ، آيت الله خمينی، علی شريعتی، فرانس فانون و جلال آل احمد به حلق خود و جامعه استبداد زده شاهنشاهی ريختند و کسانی چون احمد فرديد، داريوش شايگان و حميد عنايت هم با به جوش آوردن ديگ بازگشت به اصل خويش و گذار از خودبيکانگی به بیخردی مستور "پيشگامان انقلاب" خوراک لازم را رساندند. در اين زمان برای تحقق "رای و اراده ملی" هيچ کجا به اعلاميه جهانی حقوق بشر و ميثاقهای متممم آن استناد نمی شد، باستانگرايی و سنت گرايی آنچنان پوستين گرمی بر سر چپ و ميانه جامعه کشيده بود که همگی گرمی برخاسته از گلوله خاکستر ذغال زير کرسی خمينی را به ياران "کافه نادری" صادق هدايت ترجيح دادند و بار ديگر خر تجدد ما برای ميانبر زنی از سنت به تجدد (اصلاح از آرامش دوستدار است) پای ديوار عبور ناپذير فقاهت و امامت خمينی در گرسنگی از پای در آمد.»
ضرورت تشکل ملی جديد زير نام مصدق
براتی میافزايد: «بيانيه ٥٦٥ نفر و ترکيب نويسندگان آن نشان از آن دارد که برای اولين بار پس از انقلاب مشروطه نسل سوخته انقلاب، که حقوق بشر را شگرد کارترها برای سوار شدن برگرده ملل مظلوم ميدانست، پذيرفته است که حرمت انسانی و حقوق شهروندان دستاوردهای تاريخی جامعه بشری است و قابل بخشش به هيچ دين و ايدئولوژی هم نيست. تحقق رای و اراده ملی بدون مردم و نهادهای بيان کننده خواست شهروندان ممکن نيست.
اين کار چند پيش شرط دارد:
١. جلب اعتماد مردم و ايجاد اميد به اينکه يک جنبش گسترده ملی کم هزينهترين راه برای به پس راندن قدرتمداران جمهوری اسلامی در مقابل خواست مردم است
٢. حرکت های ملی هميشه به حافظه تاريخی واسطی نيازمندند که در دنيا از افتخارات ملیشان محسوب شوند. در ايران اين حافظه تاريخی با نام دکتر محمد مصدق عجين شده. بنا براين بيانيه تحليلی ٥٦٥ نفر ميبايد به بيانيه اعلان تشکل جديد ملی ايران زير نام مصدق تبديل شود که جبهه ملی يکی از ارکان آن است. رکن ديگر آن ميبايد اتحاد جمهوريخواهان ايران باشد، که به عنوان يک نهاد و يا حزب سياسی مدرن در درهم آميزی اجزای کنونی اش باز گشت به ايران را در دستور کار خود قرار دهد. اين مسئله در مورد ديگر طيف های امضا کننده بيانيه ٥٦٥ نفر نيز صدق ميکند.»
تشكل ملی جديد با چه برنامهای؟
«برنامه اين تشکل جديد ملی همان است که تحت عنوان "مبارزه حساب شده، نه آشوب و نه نا امنی" آمده. يعنی اعتراضات خيابانی، اعتصاب، بستن بازارها، ادارات و دانشگاهها، تا تعطيل صدور نفت، استعفای شورای نگهبان، و مجلس خبرگان، حذف اختيارات ولی فقيه، آزادی احزاب، مطبوعات و رسانه ها، تشکيل مجلس منتخب مردم، تصميم گيری برای برگزاری انتخابات مجلس موسسان برای تغيير قانون اساسی موجود و يا ارائه طرح جديدی برای تصويب در مجلس موسسان و در صورت لزوم همه پرسی در مورد نتيجه کار.»
در انتخابات رياست جمهوری پيش رو چه میتوان كرد؟
«شرکت در انتخابات رياست جمهوری دوره جديد لازم و صحيح است، اگر فرد کانديد روند برشمرده را به عنوان برنامه عملی خود ارائه نمايد. من شاعر ملی خانم سيمين بهبهانی و خانم شهلا لاهيجی را افراد شايستهای برای پيشبرد چنين طرحی ميدانم. موقعيت مبارزه امروز مناسبتر از گذشته است، چون نظام از مردم و پايه های انقلابی خود بيگانه تر از هميشه شده و فروپاشی ساختاری آن مشهود است. در صحنه بين المللی نيز حاکميت به احتمال قوی دست به سياست های نابخردانه ای خواهد زد که به تسهيل کار اپوزيسيون کمک خواهد کرد. باز گشت به ايران گام اول تحقق اين برنامه است.»
محسن حيدريان:
ابتدا بايد "رای و ارادهی ملی" را باز آفريد
محسن حيدريان پژوهشگر و استاد يار علوم سياسي در سوئد ، بيانيه را «بازتاب شوك بيدار كننده اي است كه انحطاط و تباهي فراگير ناشي از ٢٦ سال حكومت مذهبي بر نخبگان سياسي ايران فرود آورده است» میداند و آن را «تاييد ديگري بر تغيير گفتمان سياسي در ايران امروز» ارزيابی میكند.
حيدريان در اين باره به "ايران امروز" گفت: «اين بيانيه بازتاب شوك بيدار كننده اي است كه انحطاط و تباهي فراگير ناشي از ٢٦ سال حكومت مذهبي بر نخبگان سياسي ايران فرود آورده است. زبان سياسي تازه ، بن بست سياسي ايران و زير سوال بردن مشروعيت سياسي و اخلاقي زمامداران كشور و تاكيد بر تحول بنيادي مسالمت آميز ايران از نكات مهم آن است. بيانيه در عين حال تاييد ديگري بر تغيير گفتمان سياسي در ايران امروز در جهت دمكراسي، عرفي گرايي و نياز پيوستن ايران به جهان مدرن كنوني است. اما جنبه تازه آن توهم زدايي در باره انتخابات رئيس جمهوري در چارچوب تنگ سياسي و حقوقي موجود است. از اين منطر آنرا ميتوان يك چالش سياسي صريح با نامزدهاي جناحهاي سياسي در آستانه انتخابات دانست.»
ابتدا بايد "رای و ارادهی ملی" را باز آفريد
درباره راهكارهای عملی برای تحقق مطالبات بيانيه ، آقای حيدريان میگويد: «گفتمان يا سخن سياسي اهميت بزرگي در جهت دمكراسي سازي در ايران امروز دارد، اما به تنهايي كافي نيست. علاوه بر آن ما نياز به يك جنبش گسترده اجتماعي و سياسي، رهبران نيرومند دموكرات و نهادهاي دموكراتيك تصميم ساز يا كنترل كننده قدرت داريم. متاسفانه در اين زمينه ها هنوز مشكلات بسيار داريم. بويژه در جو سرخوردگي و ياس سياسي كنوني تنها با سخن سياسي نميتوان تناسب قواي سياسي كشور را بسود دمكراسي تغيير داد. بايد اتفاق سياسي مهمي روي دهد يا فرصت سياسي تازهاي پديدار شود كه شانس آن با توجه به گسستگي در اقتدار گرايان يا تحولات منطقهاي و غيره بسيار زياد است. بنابراين ابتدا بايد "رای و ارادهی ملی" را باز آفريد. بدين منظور بعنوان مثال اگر امضاء كنندگان اين بيانيه بتوانند در فضاي سياسي ماقبل انتخاباتي كه بطور معمول جمهوري اسلامي كمتر با زبان زور و ارعاب سخن مي گويد، يك كنگره ملي با روح همين سخن سياسي بيانيه و تركيب امضاء كنندگان آن بر پا سازند، كمك بزرگي به پيدايش "رای و ارادهی ملی" كردهاند. از اين طريق ميتوان يك نهاد سياسي مدرن و تعدادي رهبران سياسي دموكرات با پشتوانه مشروعيت انتخابي يك گروه وسيع و پر تنوع بازيگران سياسي داخل ايران ايجاد كرد كه بتواند اعتماد بخشهاي گسترده اي از شهروندان ايران را جلب كند.
نبايد كليد حل بحرانها به يك "نامرد مرد نيرومند" سپرده شود
آقای حيدريان در خصوص امكان معرفینامزد رياست از سوی اپوزيسيون میگويد: «دو رقيب اصلي اين دوره انتخابات به احتمال قوي يك شخصيت ضعيف يعني دكتر معين كه تقريبا كاريكاتوري از خاتمي است، با هاشمي رفسنجاني است كه با ايده "مرد نيرومند" پا به صحنه خواهد گذاشت. آزاديخواهان ايران بايد نشان دهند كه ايران امروز سزاوارتر از آن است كه كليد حل بحرانها و انحطاط و تباهي فراگير آن به يك "نامرد مرد نيرومند" سپرده شود. گرچه جنبش انتخاباتی اين دور در يك فضاي يخ زده و سرخوردگي عمومي صورت مي گيرد با اين وجود بسياري از مولفه های زنده جامعه از نامزدها، جناح های سياسی، رسانه ها، تحليل گران، تاکتيک های انتخاباتی و سرانجام رای دهندگان را در برابر چالش های تازه قرار ميدهد و به يک فضای عمومی گسترده تر مدد ميرسانند. اگر بازيگران سياسي نامبرده آگاهانه و به قصد برجسته كردن رهبران سياسي مستقل ، طرح خواست انتخابات آزاد ، لغر نظارت استصوابي شوراي نگهبان و عادي سازي رابطه ايران و آمريكا به شكل فعال سخن سياسي خود را به مردم برسانند، مسلما مثبت است. اما در تحليل نهايي همانطور كه در بيانيه هم آمده است، نبايد دچار توهم بود. در چارچوب سياسي و حقوقي موجود پرسش بر سر مشروعيت سياسي و اخلاقي نظام اسلامي است. با اين وجود ميتوان از فضاي پيش انتخاباتي جهت تشديد فشار بر حكومت، و قد علم كردن يك اپوزيسيون پرمايه و كار آمد سود جست. »
فرهاد روحی:
شرکت در هر انتخابي که در آن امکان تأثيرگذاري بر روند تحولات وجود دارد اصل است
فرهاد روحی ، فعال سياسی ساكن سوئد ، همانند ديگر شركتكنندگان در گفتگوهای روزهای اخير با "ايران امروز" ، «صراحت، دقت و جامعيت بيانيه در طرح خطراتي که ميهن ما را تهديد ميکند و بالاخص بحران منتج از ساختار غير دموکراتيک حاکم بر کشور و سياست ضد ملي خارجي کشور» از برجستگیهای بيانيه میداند.
آقای روحیبه "ايران امروز" گفت: «اجازه دهيد پيش از طرح پاسخهايم از اين ابتکار شما تقدير و تشکر کنم. تا همين جا فکر ميکنم براي همه ما آموزنده بوده باشد. از يک متن برداشتهايي گاه کاملاً متفاوت شده است. ولي اين بار از آنجا که يکي از امضاکنندگان (آقاي زيدآبادي در اين گفتگو شرکت کردند) نيز در اين گفتگو شرکت کرده ما ميتوانيم برداشتهاي خود را با آنچه «واقعاً» بوده بسنجيم. هر چند ايشان اشاره کردند که بر نگارش و امضاي اينگونه بيانيهها، به دليل شرايط حاکم در ايران، برنامهريزي دقيقي حاکم نيست. و اينکه همه امضاکنندگان نيز با هم همنظر نيستند. درست همانطور که حاميان اين بيانيه در خارج نيز (از جمله امضاکنندگان بيانيهاي که در حمايت از اين دوستان انتشار يافته است، که من نيز يکي از آنها هستم) همنظر نميباشند.»
نكات برجسته بيانيه
فرهاد روحی میافزايد: «نكات برجسته بيانيه كه اغلب صاحبنظران نيز بر آن تاكيد كردهاند از اين قرارند:
١- صراحت، دقت و جامعيت بيانيه در طرح خطراتي که ميهن ما را تهديد ميکند و بالاخص بحران منتج از ساختار غير دموکراتيک حاکم بر کشور و سياست ضد ملي خارجي کشور.
٢- تأکيد بر نظام دلخواه که يک جمهوري دموکراتيک و عرفي است.
٣- طيف وسيع امضاکنندگان که براي اولين بار است که با هم همکاري ميکنند، که البته به نظر من نيز مبارک ولي ناکافيست. براي مثال هر چند برخي از امضاکنندگان بيانيه ٢٥٥ نفره، امضاکننده اين بيانيه نيز هستند، ولي ايکاش تمامي آنها امضاکننده ٥٦٥ نفر و بالعکس بودند.
٤- اينکه تيغ سرکوب ديگر آن برندگي سابق را، هم به دليل تشتت در جناح حاکم و هم به دليل نظارت بينالمللي بر آنچه در ايران ميگذرد، ندارد. و من اضافه ميکنم که هر چه صفوف آزاديخواهان فشردهتر شود سرکوب مبارزه براي مردمسالاري، آزادي و بر عليه نقض حقوق بشر هزينه بالاتري را به حاکمان تحميل ميکند. در طول چند هفته گذشته هر روز شاهد خبر جديدي در خاورميانه هستيم که جوهر همه آنها را اعمال اراده بزرگترين قدرت جهان براي تغيير چهره اين منطقه و تمکين (نه چندان تدريجي) اکتورهاي درگير تشکيل ميدهد. انتشار اين بيانيه در چنين بستري اين تصوير را به ذهن متبادر ميکند که آزاديخواهان ايران نيز ميخواهند از موقعيت پيشآمده استفاده کنند.
٥- و آخرين نکته اينکه اين بيانيه راه حل ارائه نميدهد. نکتهاي که برخاً انتقادات سختي را برانگيخته ولي براي مثال به نظر آقاي زيدآبادي عملاً امکانپذير نبوده است.
شرکت در هر انتخابي که در آن امکان تأثيرگذاري بر روند تحولات وجود دارد اصل است
فرهاد روحی میگويد: «برخي از دوستان بر اين نظر هستند که در اين بيانيه به صراحت شرکت در هر انتخاباتي در چهارچوب اين ساختار و به طريق اولي در پروسه پيش انتخاباتي، "بازيهاي پيشانتخاباتي" نام گرفته و نفي شده است. و برخي ديگر از دوستان با اين برداشت مخالفند.
در اين زمينه طرح چند نكته را ضروری میدانم:
١- من نيز معتقدم زمينه اصلي شکلگيري وسيعترين ائتلافها که همانا توافق روي خواست و مشي مشترک ميباشد (که اين بيانيه و طيف امضاکنندگان گواه آن است) و در پي آن زايش اراده ملي (و نه هنوز اعمال آن) فراهم شده است.
٢- همچنين به نظر من براي نيرويي که هدفش پيروزي رأي بر شمشير است، شرکت در هر انتخابي که در آن امکان تأثيرگذاري بر روند تحولات وجود دارد اصل است و عدم شرکت تنها زماني ميتواند مطرح شود که يا امکان تأثيرگذاري در جهت هدف مشترک نيست و يا تحريم (که با قهر تفاوت جدي دارد و عملي است فعال و نه منفعل) بهتر بتواند در خدمت رسيدن به هدف باشد.
٣- اعمال اراده ملي (آنطور که از اين بيانيه مستفاد ميشود) در شکل نهايي خود در واقع همان هدف نهايي جنبش مردمسالاري ، يعني انتخاب آزادانه ملت و در نتيجه رسيدن به ساختار دموکراتيک است. برخي از دوستان به گونهاي از اين مسئله ياد ميکنند که گويي اين امر تنها قدمي ابتدايي در مسير رسيدن به مردمسالاري است، حال آنکه با تحقق آن (که بزرگترين انقلاب سياسي ميهنمان از مشروطه تا آن زمان خواهد بود) اين مرحله از جنبش به پايان ميرسد.»
دربارهی معرفی نامزد برای انتخابات رياست جمهوری از سوی اپوزيسيون چه میگوييد؟
«من ١٠٠% با اين پيشنهاد موافقم. و معتقدم که توافق روي نامزد مشترک و اعلام هر چه سريعتر او همراه با برنامهاي انتخاباتي که عاجلترين مطالبات معيشتي، اجتماعي و سياسي مردم را ملحوظ کرده و با صراحت نسبت به بحران بين المللي و بالاخص رابطه با ايالات متحده موضع گرفته باشد، عاجلترين وظيفه جمهوريخواهان دموکرات است. پيشتر در اين رابطه شخصيتهايي چون آقاي اميرانتظام مد نظرم بود (و هنوز هم شايد ايشان يکي از بهترين آلترناتيوها باشند) ولي اخيراً که کانديداتوري دکتر ابراهيم يزدي (همراه با قول برنامهاي مستقل) در کنفرانس مطبوعاتي نهضت آزادي اعلام شد، فکر ميکنم که گفتگو با ايشان و حزب مربوطه و گفتگو در مورد ايشان با ديگر اکتورها ميبايست در دستور کار همه ما قرار بگيرد. به ياد داشته باشيم که پايگاه اصلي اجتماعي ما (به دلائلي که در اين مختصر نميگنجد) در "صحنه" نيست و اگر قرار باشد که فرصتي، در سايه تشديد تشتت حاکمان و فشار فزاينده بين المللي، ايجاد کرده و از آن استفاده شود، در غياب مردمي که اين فرصت در خدمت مطالبات ايشان است، اساساً امکان ناپذير است. دقت داشته باشيم که خود پروسه "پيش انتخاباتي" ميتواند حامل فرصتهاي بسياري براي جنبش باشد (تلاش خواهم کرد که در مطلب جداگانهاي به تشريح اين فرصتها بپردازم). ديدن صحنه در حالت ساکن و نه هر دم تغييريابنده، آنهم در منطقهاي که آبستن حوادث عميق و وسيعي است، ما را از ديدن امکانات و ايجاد فرصتها محروم ميکند.»