iran-emrooz.net | Mon, 09.08.2010, 22:28
جنبش سبز؛ ژرفتر، گستردهتر و خردمندتر
ماندانا زندیان
ماندانا زندیان: یک سال پس از خیزش جامعهی شهروندی ایران، جنبش سبز را چگونه تعریف میکنید؟ گفتمان چیره تر، خواستها و پیام سیاسی، و مسیر و شیوهی رویکرد این جنبش ملی را به مبارزه، در مقایسه با یک سال پیش چگونه میبینید؟
مهشید- جنبش سبز بک جنبش اجتماعی آزادیخواه است که خواستار ایجاد یک دگرگونی بنیادی در اندیشه و اخلاق و فرهنگ و سیاست جامعه ایرانی است. ما میخواهیم ارزشهای باشکوه فرهنگ خود را گردگیری کنیم و خوبیهای فرهنگهای دیگر را نیز بر آن بیفزاییم و خود را تا بهترین جای جهان امروز بالا بکشیم. دریافتهایم تا به حقوق فردی انسان احترام نگذاریم به چنین دستاوردی نمیرسیم و احترام به حقوق فرد انسانی را با اعلامیه جهانی حقوق بشر تعریف میکنیم. اینها به این معنا نیست که جنبش سبز یک حرکت سیاسی نیست.
به نظر من مشکل ما مشکل فرهنگی و سیاسی است. ما میکوشیم یک بار و برای همیشه فرهنگ سیاسی خود را اصلاح کنیم تا هر چه بر آن میسازیم درست پایه گذاری شود.
من تردید ندارم که پیام سیاسی ما ژرف تر و گسترده تر شده است و تقریبا لایهای از ساختار سیاسی جامعه نیست که ما خواست تغییر در آن را بر زبان نیاورده باشیم؛ تا خود قانون اساسی هم رسیدیم و پشتیبانی سخنگویان راه سبز امید را هم جلب کردیم. ولی به نظر من ما باید مراقب باشیم خواستهایمان محدود به پس گرفتن حقوقی که تا پیش از خیزش سبز تا حدی داشتیم یا چنین مینمود که داریم نشوند. آزادی هر زندانی سیاسی پیروزی ماست ولی پیروزیای که ما دنبالش هستیم حذف جرم سیاسی و نداشتن زندانی سیاسی است. این یعنی تغییر در فرهنگ سیاسی جامعه و ما برای این امر به مبارزه بدون خشونت با رژیم اسلامی ادامه میدهیم.
لاله- جنبش سبز یک جنبش شهروندی است برای ساختن ایرانی بهتر؛ ایرانی که شایسته ایرانیان است. یعنی نوسازی ایران که جز با نوسازی فرهنگ سیاسی جامعه که عملا در زندگی روزانه هر شهروند ایرانی وارد میشود، دست نمیدهد. ما خواستار ساختن یک جامعه مدنی هستیم، جامعهای چند صدا و خشونت پرهیز که هیچ صدای آن برای ماندن و پرورش یافتن به حذف صداهای دیگر نیندیشد. این جامعه را طبیعتا نمیشود با خشونت به دست آورد. به نظر من عصر این نوع مبارزه گذشته است، ما به جنبش مشروطه میبالیم چون ذهنیتی نوگرا داشت و به توسعه و پیشرفت کشور ایران میاندیشید. امروز هم ما به توسعه و پیشرفت ایران میاندیشیم و این دست نمیدهد مگر با ذهنیتی نو و امروزی. هزاره سوم روزگار مبارزه مسلحانه و انقلاب برانداز و ویرانگری به منظور ساختن چیزی نامشخص بر ویرانهها نیست، اگر هم کسی فکرمی کند هنوز میشود جایی چنان کاری کرد، در ایران امروز ما نمیشود. کشور ما تاب هیچ ویرانگری را ندارد. نسلها باید به سازندگی بیندیشند و بپردازند تا ویرانیهای انقلاب اسلامی هم در ساختار کشور و هم در بافت فرهنگی و اخلاقی مردم جبران شود. جنبش سبز به نظر من جز به ساختن ایرانی شایسته نمیاندیشد.
سارا- جنبش سبز یک جنبش اجتماعی است که در نهایت دو خواست دارد، آزادی برای شهروند ایرانی در چهارچوب اعلامیه جهانی حقوق بشر؛ و احترام به حق مردم در تعیین سرنوشت خود و کشور خود؛ یعنی آزادی و دمکراسی.
تا آنجا که من میبینم هیچ کدام از کوشندگان جوان جنبش سبز در درون ایران جز به مبارزه خشونت پرهیز نمیاندیشند، به همه دلائلی که دوستان گفتند و نیز به این دلیل که ما میخواهیم ایرانی داشته باشیم که در آن من و بسیجی هوادار ذهنیت واپس گرای آقای احمدی نژاد از حقوق برابر برخوردارباشیم. من بتوانم با همفکرانم روز ۱۴ مرداد را در بهارستان با گل و رنگ و شیرینی و موسیقی و شعر و آواز جشن بگیرم و او و همفکرانش برای درگذشت آیت الله خمینی مشکی بپوشند و مراسمی که دوست میدارند بر پاکنند و برنامه هیچ کداممان به هم نریزد.
همین چند روز پیش آقایان کروبی و موسوی از زندانیان سیاسی که در اعتصاب غذا به سر میبرند خواستند به اعتصاب غذای خود پایان دهند و با ما بمانند که ما به حضور آنان بیش از به رخ کشیدن شهادتشان نیاز داریم. درست برعکس روزهای انقلاب اسلامی که آیت الله خمینی معتقد بود انقلاب اسلامی باید با خون جوانها آبیاری شود و طبیعتا پی شهید بیشتر و خون بیشتر بود.
به نظر من پیام سیاسی جنبش سبز بسیار گسترده تر و ژرف تر شده است. ما از اعتراض به یک تقلب انتخاباتی آغازکردیم، به خواست نوسازی تقریبا سراسر لایههای فرهنگ سیاسی جامعه ایرانی رسیدیم. سخنگویان راه سبز امید از خواست رسیدن به ریاست جمهوری اسلامی آغازکردند، به خواست ساختن ایرانی سربلند رسیدند. به قول دوستان: «زنده باد خودمان!»
احسان- من راستش مدتی از ناامید شدن و کم کار شدن لایههایی از مردم در درون و بیشتر برون مرز آزرده خاطر شده بودم؛ به خصوص از آنها که امید براندازی رژیم اسلامی را به شیوه انقلاب اسلامی در سر داشتند و هنوز هم دارند و مبارزه ما را ضعیف و بی فرجام میخواندند و میخوانند.
می دیدم بحثها و نوشتههای گروهی از اپوزیسیون خارج هنوز در حاشیه روزهای نخست خیزش ماست، هنوز مسئله شان رنگ سبز و رهبری مبارزه و هواداری از جمهوری یا پادشاهی است؛ مسائلی که ما در این چهارده ماه چند قرن از آنها رد شده ایم؛ نه تنها ما به عنوان پارههایی از بدنه جنبش که سران راه سبز امید هم. دیگر سخن از این نیست که هوادار پادشاهی چقدر در این جنبش جای دارد یا ما باید گرد کدام گفتمان جمع شویم تا بیشتر با هم بمانیم،( آنان که چنین حرفهایی میزنند، پیش از هر چیز نشان میدهند مسئله شان ایران نیست، مطرح شدن نام خودشان است.) جایی در نوشتهای از یک هموطن برون مرز از شگفت زده شدن وی از مشروطه خواه بودن برخی غیر سلطنت طلبها خواندم!
این بحثها تا چندی پیش مرا میآزرد، ولی چه باک؛ همه حرفها باید زده شود تا بهترین حرف بیرون آید و بماند. اصلا انقلاب آگاهی در همین مسیر به نتیجه میرسد. نمیشود انتظار داشت لایههای بزرگی از مردم در مدتی طولانی برای هدفی که به نظرشان نمیآید در زندگی روزانه همین امروز و همین هفته شان اثر میگذارد بر راهی استوار بمانند.
در منطق الطیر عطار هم در مسیر دشوار رسیدن به سیمرغ از تعداد مرغها به دلایل متفاوت کاسته شد تا در نهایت سی مرغ به کوه قاف رسیدند، مهم پابرجا ماندن است که به رسیدن میانجامد. همیشه مرغهایی جامی مانند و مرغهایی به آینه میرسند و میبینند «بی شک آن سیمرغ، این سی مرغ بود.» مهم این است که رسیدن همان سی مرغ آن تغییر بنیادی را که دوستان میگویند در ذهنیت جامعه ایجادمی کند و به نسلهای آینده میرساند.
من ادعا ندارم که دریافت من یا این جمع درست ترین دریافت است. این نگاهی انحصاری است که که ما با آن در مبارزهایم. من میگویم هر یک از ما نظرمان را بیان کنیم تا گفتمان مسلط جنبش سبز شکل درست تر و کامل تری بگیرد، ولی همیشه به یاد داشته باشیم همانطور که دوستمان چند روز پیش نوشت روح این گفتمان اعلامیه جهانی حقوق بشر است که حرف من یا این گروه نیست، بهترینی است که بشر تا این زمان دریافته است، این روح را با بستگی عاطفی به سربلندی کشورمان همراه کنیم و به بالیدن گفتمان جنبش سبز یاری رسانیم.
رضا- جنبش سبز یک جنبش ملی است که ما ایرانیان را بسیار به هم نزدیک کرد و به هم شناساند. جنبشی که ما جوانان ایرانی را کاملا از مسائل نسل گذشته رهاکرد. این حرکت مسالمت آمیز جز با این رهایی ممکن نمیبود. من در این حرکت به ارزش گوش دادن و فکرکردن به سخنان مخالف باورهای خود پی بردم و با آن که به آقای احمدی نژاد رای داده بودم، همراه سبزها شعار «زنده باد مخالف من» سر دادم. این شعار جز با شعار «مرگ بر هیچ کس» کامل نمیشود.
من از رفتار غیر انسانی حکومت با مخالفین خود بیزار و شرمنده ام. ما و حکومت دو راه متفاوت را برای مبارزه انتخاب کرده ایم، ما مبارزه فرهنگی میکنیم آنها شکنجه و سرکوب و حذف فیزیکی. به نظر من در کوتاه مدت آنها موفق تر بودند، ولی میبینیم که هر چه میگذرد روشنگریهای ما از موفقیت آنها کم میکند. آنها توانستند خیابانها را از ما بگیرند، ما دنیا را از آنها گرفتهایم. مشروعیت این حکومت میان مردم ایران و مردمان جهان از دست رفته است. ما به حضورمان شکل دیگری دادیم، به سامانهها رفتیم و گفتگوها و بحثهایی اینچنین به راه انداختیم که به رشدمان کمک کرد. آنها در خود خزیدند و به جان هم افتادند. هر چه میگذرد ما بیشتر میشویم آنها کمتر. نهایت این مبارزه پیروزی مردم ایران است.
مینو- جنبش سبز به نظر من مسیری است که در آن سران و سخنگویان راه سبز امید که در بسیاری موارد سخنگویان لایههایی از ما نیز بودهاند، بیش از بدنه جنبش یعنی خود ما رشد کردهاند و سعی کردهاند به گفتمان جنبش سبز- دمکراسی لیبرال- نزدیک شوند و شدهاند. خوب است هر یک از ما در صمیم وجدان خود از خود بپرسیم نسبت به چهارده ماه پیش چقدر پیش آمده ایم؟ چقدر از خود گذشتهایم و به این گفتمان نزدیک شده ایم؟ لازم نیست به کسی پاسخگو باشیم. ما برای این جنبش، برای بهتر شدن کشورمان چه میتوانستهایم بکنیم و چه کرده ایم؟ خود را با سران راه سبز امید مقایسه کنیم. آنها از کجا آغازکردند چه اندازه با ما پیش آمدند و الآن کجا ایستاده اند؟ آیا ما به اندازه آنها رشد کرده ایم؟ به اندازه آنها خواستهای خود را چالش کردهایم و آن را روشن بیان داشتهایم یا چون سالها بر حرفی بودهایم باید همان حرفها را تکرارکنیم. آقای کروبی بارها از بهتر بودن بسیاری شرایط و برخوردها در زمان محمد رضا شاه پهلوی سخن گفت و آقای خاتمی از بسته شدن روزنامههای دگراندیش در زمان ریاست جمهوریاش ابراز تاسف کرد. آقای موسوی همه چیز و همه کس را قابل نقد دانست و همه این افراد مسئله ایران را برتر از همه چیز قراردادند تا آنجا که آقای موسوی چند روز پیش تاکید کرد خواهان پیروزی سریع جنبش سبز به هر قیمت نیست و مسئله کشور ایران برایش پیش از همه چیز قراردارد.
این حرفی بود که من میخواستم بشنوم. همانطور که دوستان گفتند، تفاوت اساسی ما با کوشندگان انقلاب اسلامی و رهبر آن انقلاب همین است، ما برای به زیر آوردن یک نظام و پیروز شدن خود مبارزه نمیکنیم. اینجا در ایران و میان کوشندگان سبز «خود» در میان نیست. حتی سیاستگران از مبارزه برای بهترکردن فرهنگ سیاسی جامعه و نه برای دستیابی به قدرت سخن میگویند. ما برای ساختن ایرانی بهتر میکوشیم و در برابر هر چه به ایران آسیب بزند میایستیم.
احسان- به نظر من تنها شباهت جنبش سبز با انقلاب اسلامی این است که در هر دو مورد شخصیت حقیقی بسیاری از ما ایرانیان عریان شد- از حکومتیان تا اصلاح طلبان و طیفهای گوناگون مخالفین رژیم تا دیگر مردمان. در سال ۵۷ کامل ترین تصویری که این عریانی نشان داد در حکومت و انقلابیون- متاسفانه- ناآگاهی و کاستی و بی کفایتی بود.
در جنبش سبز ارتجاع و پلیدی جمهوری اسلامی برابر بالندگی و شایستگی سبزها قرارگرفت و ما در درون ایران حقیقتا بعد از سی سال به مردمانی که هستیم افتخارکردیم و با صدای رسا به جهان گفتیم سزاوار این حکومت نمیباشیم. این میان در جمعی از مخالفین به ویژه برون مرز هم حقایقی عریان شد که دستکم برای من راز انقلاب اسلامی را گشود. من با شگفتی باورکردم جمعی هستند که نمیتوانستند بیشتر از انقلاب اسلامی بخواهند و به دست آورند.
به نظر من این شناختها مبارک است. امروز ما میدانیم با چه کسانی رو به رو ییم و تا کجا میتوانیم بر هر کس حساب کنیم.
شاید هموطنان درون مرز که عملا این حرکت را زندگی میکنند و البته فاجعه حکومت اسلامی را هم سی سال زندگی کردهاند، در مجموع برخورد واقع گرایانه تری دارند تا آنجا که آقایان موسوی و کروبی هر دو گفتند آنچه این صداها را کنار هم نگه داشته، خواست سربلندی کشور ایران است و هر ایرانی که برای این خواست بلند شده عضو جنبش سبز است. من هم مانند دوستان دیگر این جمع بیشترین ارتباط منطقی را با همین حرف برقرارمی کنم- ایران پیش از هرچیز.
مهتاب- مبارزه ما یک مبارزه طولانی است. بارها نوشتهایم ما خواستار تغییر فرهنگ سیاسی جامعه خود میباشیم و این راه را با آگاهی دادن میپیماییم. تکیه بر مبارزه خشونت پرهیز را ادامه میدهیم و به آن افتخارمی کنیم گرچه حق دفاع از خود را برای خود محفوظ میدانیم هرگز به دام خشونت رژیم نمیافتیم و شبیه آنان نمیشویم. به نظر من جامعه شهروندی را با روش کوشندگان انقلاب اسلامی نمیتوان به دست آورد.
از سوی دیگر رژیم در اعمال خشونت دست بالاتر را دارد. سرکوب مبارزه مسلحانه برای این رژیم ساده ترین کار است. آنچه دشوار است سرکوب روحیه کنونی جنبش سبز است که در هر فرصتی آگاهی میگیرد و آگاهی میدهد و بی کفایتی دولت احمدی نژاد را روشن ترمی کند و مشروعیت نظام را به زیر صفر میرساند.
این حکومت روزی که در بحران اقتصادی که پیش رو دارد از تامین مزدورانش برنیاید هیچ تکیه گاه یا پشتیبانی میان مردم آگاه شده ایران نخواهد داشت.
ما مبارزه با این نظام را تا سطح کلمه کشاندهایم. امروز اصولگرایان بی سواد دولت احمدی نژاد دعواهایشان بر سر ادبیات یکدیگر است. اینها سی سال همین بی کفایتی و شلختگی را در ادبیات سیاسی شان داشتند و کسی اهمیت نمیداد. در این مبارزه احمدی نژادها نمیتوانند پیروز شوند، ما امیدواریم بکوشند و آگاه تر شوند، ولی در کشوری که نزدیک به تمامی جمعیت ۸۰% جوان زیر چهل سالش تحصیلات دانشگاهی دارند و در فضاهای انگاری آگاهی میگیرند و رشد میکنند، پیروزی آگاهی بر نادانی دست یافتنی تر از پیروزی آشوبگری و خشونت بر سبعت آمیخته به نادانی است؛ و رژیم این را خوب دریافته است، روزنامه نگاران و نویسندگان و اندیشمندان ایرانی که مبارزه فرهنگی ما را پیش میبرند، دشمنان نظام و همراهان «فتنه سبز» نامیده میشوند، شمار بسیاری از دستگیر شدگان یک سال گذشته از میان همین گروه بوده است، در بازداشتگاهها و زندانها نوشتهها و نظریات همین گروه را ویرانگر معرفی میکنند؛ ما هیچ ندیدهایم حکومت اسلامی از کسانی که با مسخره کردن، ناسزاگفتن، شعارهای تند دادن، خود یا نظریههای خود را محور مبارزه مردم دانستن و برای جنبش سبز نسخه پیچیدن- به ویژه از برون مرز، یا دعوت به مبارزه غیر مسالمت آمیز کردن، پیش میروند، در هراس باشد؛ میدانند جنبش سبز به این حرفها بهانمی دهد و مبارزه با آنها وقت تلف کردن است، خودشان به پایان میرسند.
ما میگوییم میخواهیم شایسته هزاره سوم باشیم. این شایستگی جنبههای گوناگون دارد، که ما همه را در روح سیاسی گفتمان جنبش سبز میبینیم، ما با هر شکنجه یا قتل یا اعدام مخالفیم از سوی هر کس که باشد و بر هر کس روا داشته شود.
بابک- از زمانی که تظاهرات خیابانی سبزها کمتر شد، مبارزه فرهنگی گسترش بیشتری یافته است. همین امسال در سالگرد انقلاب مشروطه در برخی روزنامههای داخل کشور سلسله مقالاتی پیرامون مشروطه خواهی منتشر شد که برای نخستین بار محور اصلی بحثشان تجدد و نه نقش روحانیت در جنبش مشروطه بود.
آقای خاتمی هم که در نوشتهای پیرامون جنبش مشروطه از نقش روحانیت یاد کرد، نوشته خود را با این بند پایان داد«انقلاب مشروطیت هم نشان ظهور هویت اجتماعی جدید ملت ایران و هم منشأ تقویت این هویت بوده است. مشروطیت یک تجربه ایرانی و حاصل یک کار ملی است و باید با این نگاه به آن بنگریم. مشروطیت ایران در سطحی بسیار وسیع و عمیق مرهون تلاش، فداکاری و کوشش آذربایجانیهاست و آذربایجان در ساختن هویت جدید ملت ایران نقش اساسی دارد. پیام ایران و ملت آن به پاره تن، سینه ستبر و گردن افراشته خود، آذربایجان، این است که «یاشاسین آذربایجان». و پیام مردم تبریز و پیام آذربایجان غیور به مام وطن که برای تمامیت و استقلال آن فداکاری کرده است، این است: زنده باد ایران.» این انفاقها بی سابقه است و به نظر من نشان گسترش جنبش سبز.
دوستان ما در هر جا که هستند میکوشند از امکانی که دارند نهابت استفاده را برای آگاهی رسانی به جامعه بکنند. به همت جمعی از دوستان میهن¬دوست، ایلنا که زیر نظر دولت اداره میشود، ویژه نامه انقلاب مشروطه درآورد و گفتگوهای بسیار روشنگری را بر سامانه خود درج کرد.
استراتژی ما آگاهی رسانی است. این انقلاب «انقلاب آگاهی» است و ما و فرزندانمان نام سبز این انقلاب را با افتخار در نوشتههایمان خواهیم آورد، درست مانند انقلاب مشروطه که هیچ ایرانی هرگز آن را انقلاب مرداد ۱۲۸۵ نمیخواند!
سمیه- درست است، این انقلاب انقلاب آگاهی است و انقلاب آگاهی با خشونت به دست نمیآید. خشونت حتی اگر عکس العمل در پاسخ به خشونت دیگر باشد تصویری از استبداد است و به جامعه مدنی تعلق ندارد چرا که در صدد مخدوش کردن یا حذف فیزیکی یک صداست، یک صدای ناپسند که قرار نیست حذف فیزیکی شود، قرار است به چالش کشیده شود و با رای مردم که بر شناختشان بناشده است، کنارگذاشته شود.
من شخصا از هموطنان برون مرز که بحث پیرامون انتخابات آزاد را به شکل یک پویش در آوردهاند و سامانهای پر از گفت و شنود با باورهای سیاسی و نظامهای ارزشی متفاوت تاسیس کردهاند که با احترام و دور از کنایه و طعنه هر نگاه و نظری را که میتواند پیرامون این موضوع مشخص گردمی آورد بسیار سپاسگزارم و با آن که معتقدم برگزاری انتخابات آزاد در این رژیم ممکن نیست، بحث پیرامون آن را مثبت و آگاهی دهنده میدانم و آگاهی رسانی استراتژی مبارزه جنبش سبز است. روزی که ما بتوانیم در ایران انتخابات آزاد برگزارکنیم همین بحثها و گفت و شنودهای روشنگر راهگشا خواهندبود.
مهتاب- این حرف بسیار درستی است، کم شدن حضور خیابانی ما به گونهای دیگر جبران میشود.
سال گذشته ما در سالگرد انقلاب مشروطه در بهارستان جمع شدیم، برای پس گرفتن رای مان و بزرگ ترین آرزویمان این بود که احمدی نژاد شکست بخورد و رئیس جمهور رسمی همین نظام شناخته نشود.
امسال بسیاری از ما جوانان درون ۱۴ مرداد را در محافلی جمع شدیم و جنبش مشروطه و جنبش سبز را تعریف و تحلیل کردیم . مبارزه فرهنگی یعنی این که ما توانستیم در روزنامههای داخل کشور سالگرد انقلاب مشروطه را به عنوان یک جنبش ترقی خواه ملی جشن بگیریم و بحث بسیاری از محافل غیر سیاسی را نیز به این سو بکشانیم. جمهوری اسلامی نمیتواند در این مبارزه از ما پیش افتد و هراندازه هم جلو بیاید خوشحالی و پیروزی ماست چون ما یک ایران مترقی و متجدد میخواهیم که متعلق به همه ما ایرانیان باشد.
علی- جامعه ایرانی دیگر از انفعال درآمده است. در برابر اعمال رژیم اعتراض میکند. ایران صدای معترضان شده است. هر زندانی، هر آسیب دیده توسط رژیم صدها صدا دارد که در نوشتهها و گفتهها به گوش دنیا میرسد.
این حساسیت به آنچه در کشور میگذرد تمرینی برای فردای آزاد ایران هم هست.
همین دیشب بامهای تهران بدون چندان هماهنگی قبلی پر از صدای مرگ بر دیکتاتور و زندانی سیاسی آزاد باید گردد شد. شبکههای ارتباطی ما گسترده تر شدهاند.
زنده کردن جامعه یک دستاورد بزرگ جنبش سبز است. جامعه زنده مجبور است مانند هر موجود زنده تغییر و رشدکند. جنبش سبز مانند هر موجود زنده دارد عمر میکند و در این عمر به دستاوردهایی هم میرسد، من نگران زودتر رسیدن نیستم. عمر جنبش پیش میرود و زندگانیاش شکل میگیرد. زمان مشخصی ندارد. با شرایط شکل میگیرد.
حفظ چندصدایی جنبش سبز و حفظ گفتمان مسلط آن به نظر من بسیار مهم است.
من هم گاهی برخوردهای هموطنان برون مرز را درک نمیکنم. این همه وقت میگذارند و بحث میکنند تا بتوانند گرد هم آیند و هماهنگ مبارزه کنند، که به نظر من هیچ نیازی به این کار نیست. در مبارزه چندصدای ما هر کس هرکاری میتواند انجام میدهد و ما را اندکی پیش میراند. من نمیدانم تشکیل شورایی از مخالفان در برون مرز چه سودی میتواند برای مبارزه داخل داشته باشد، دلائلی مانند پیشنهاد رهبر یا شورای رهبری یا جایگزین برای نظام کنونی از خارج از کشور واقع بینانه نیست. کوشندگان جنبش سبز و راه سبز امید در درون کشور هم پی قدرت نیستند، یعنی شرایط به گونهای نیست که برای قدرت مبارزه کنند، چگونه ممکن است هموطنان برون مرز در این مورد دست نیافتنی از درون پیش بیفتند و به جایگزین فکرکنند؟!
ما از سخنان و نوشتههای بسیاری از هموطنان برون مرز که شرایط ما را درک میکنند و همراه ما پیش میآیند- نه چند دهه عقب تر یا جلوتر از ایران امروز- آموختهایم و میآموزیم و هر زمان لازم شود در سپهر سایبر با آنها ارتباط مستقیم برقرار میکنیم. فاصلهها طی شده است و هر کس هرکار مثبتی انجام دهد، اثرش به ما میرسد و همین فوق العاده است.
من هم از بحثهای نظری پیرامون انتخابات آزاد استقبال میکنم و پویش انتخابات آزاد را به عنوان یک همراه و همگام در مسیر جنبش سبز، مفید و آگاهی دهنده میدانم.
مهشید- یک نکته که یادآوریاش بی مناسبت نیست، و به سخنان دوستان هم مربوط است، فاجعه سینما رکس آبادان است. انقلابیونی که بزرگ ترین تظاهراتشان را با آتش کشیدن سینما رکس آبادان- که سالگردش نزدیک است- و با خواست و شعار «حکومت اسلامی» به راه انداختند به سرزنش ما نشستهاند که بزرگ ترین تظاهراتمان را با سکوت و با تکیه بر پرهیز از خشونت برپاکردیم. جهان در برابر این هر دو عریانی- به گفته احسان- مبهوت شد؛ یک بار با تاسف یک بار با تقدیر.
پس از چهارده ماه از آن آغاز مردم جهان کنار مردم ایران به انسانیتی که سبزها نشان دادهاند با مباهات نگاه میکنند. نام ایران و ایرانی برای خود ما و برای جهانیان مایه افتخار شده است و همین به ما انگیزه تلاش بیشتر برای بهتر کردن این نام میدهد.
دوستان از خود بپرسند چهارده ماه پس از فاجعه سینما رکس آبادان یعنی حوالی پاییز ۵۸ چند تن از انقلابیون آن روز که گروههایی از آنها متاسفانه هنوز در همان روزها زندگی میکنند حاضر بودند آن حادثه و شعار نخستین تظاهرات خود را برای فرزندانشان بازگو کنند؟
ذهن بسته و تاریک جامعه ایران در آن روزگار چنان بوده است که درج یک نوشته ضعیف بر ضد آیت الله خمینی در یک روزنامه تا برپایی آشوب و آتش زدن دفتر آن روزنامه پیش میرفته است؛ چهارده ماه است ما ایرانیان نوشتهها و سخنان یکدیگر را نقد میکنیم و نوشتههایی موافق و مخالف نظر همدیگر مینویسیم، بازتاب این تبادل اندیشه را در هر کوشنده جنبش سبز در درون ایران میتوان دید- از آقای موسوی تا تک تک ما. در برون مرز برخی چهارده ماه است سخنان سی ساله خود را تکرارمی کنند و از هر فرصتی بهره میبرند تا به ویژه سران و سخنگویان راه سبز امید را به نظر خودشان ضربه زنند تا شاید بتوانند خود یا نظر خود را جایگزین مناسبی برای آنان یا برای گفتمان جنبش سبز نمایش دهند. سران راه سبز امید و عزیزانشان، همراه ما به خیابان آمدهاند، کتک خوردهاند، زندان رفتهاند، شکنجه شدهاند، کشته دادهاند و دیگر هیچ امیدی به دستیابی به قدرت هم برایشان نمانده است؛ ولی مهم تر از همه اینها به باور من این است که رها شدهاند و رشد کردهاند، انسانهای بهتر و سیاستگران خردمندتری شده اند-سیر بیانیههای آقای موسوی از آغاز تا امروز گواه من است. هموطنان عرفیگرای ما هیچ ایراد ندارد گاهی نگاهی به سلوک هموطنان غیر عرفیگرا یا روشنفکران دینی بیندازند و اندکی در خود تامل کنند.
جنبش سبز نه تنها ژرف تر و گسترده تر، که خردمندتر هم شده است.
دوستان حرف بسیار درستی زدند: هر یک از ما از خود بپرسیم در این چهارده ماه چه اندازه رشدکردهایم و آزادتر شدهایم و چه کمکی به مبارزه مردم ایران کردیم؟
این جنبش اگر تا امروز به این شکل فراگیر دست نداده بود یک علتش دست بالاتر نسل گذشته بر جریان امور سیاسی جامعه ایرانی بود. نسلی میباید میگذشت تا ما رها از تصفیه حسابهای گذشته و بی تعصب بتوانیم تنها به ایران فکرکنیم.
سران راه سبز امید این را درک کردهاند و میکوشند از گذشته پاک شوند و خود را به جوان ترها برسانند.
ما جوانان سعی کردیم فکرکنیم تاریخ همروزگار ما از خرداد هشتاد و هشت شروع شده است و گذشته همه پاک است، بیاییم هر چه میتوانیم به امروز و آینده اضافه کنیم و گذشته را به عنوان کتابی برای درس گرفتن و عبرت گرفتن به کاربریم. حقیقتا هم همه را پذیرفتیم. ولی متاسفانه دیدیم بعضیها در عوالم چهل سال پیش ماندهاند و امروزشان همان چهل سال پیششان است.
ماندانا زندیان: تحریمهای اقتصادی و سخن از احتمال حمله نظامی به کشور، باردیگر دست بالاتر را در بحثها و گفتگوهای ایرانیان سراسر جهان یافته است.
آقای احمدی نژاد میگوید کشور ایران در برابر تحریمها مصون است و قطعنامههای شورای امنیت «کاغذ پاره»ای بیش نیستند.
آقای موسوی، از لزوم اطلاع رسانی صادقانه به مردم دربارهی اثرات تحریمها؛ خطرات امنیتی که کشور با آن روبه روست؛ شکاف بین ملت و دولتِ سرکوبگر و در حال جنگ با ملت؛ تصفیههای جناحی؛ درگیری سپاه در مسایل سؤال برانگیز، سخن میگوید و با یادآوری «کشورهای دیگر منطقه که در دام لفاظیهای مغرورانه و میان تهی دولتیانشان افتادند»، هشدارمی دهد: «بخشی از دولتیان شانس بقای خود را در ادامه این بحران و تشدید مخاصمات و حتی تشویق دشمنان برای تعرض نظامی ببینند.»
رویکرد شما به این مجموعه- تحریم و جنگ، بی تفاوتی حکومت، و هشدار سران راه سبز امید- در درون کشور چگونه است؟
بردیا- تحریمها و احتمال حمله نظامی، حتی اگر تنها یک جنگ روانی باشد، دغدغه اصلی امروز بسیاری از ماست. امید من این است ما ایرانیان در درون و برون مرز از هر راهی که میتوانیم به گوش جهان برسانیم که کشور ایران برای ما بالاتر از همه چیز قرار دارد و ما هر اندازه با حکومت خود در مخالفت و مبارزه باشیم در برابر تهاجم نظامی بیگانه به خاک ایران میایستیم،کنار همین سپاه پاسداران و بسیج که ما را میکشند میایستیم و از مرزهای خود دفاع میکنیم.
شاید دست هموطنان خارج از ایران در این زمینه بازتر باشد. خواهش ما این است که صدای ما را در مخالفت با هر حمله نظامی به کشورمان به جهان برسانند.
تحریم البته در مقایسه با جنگ گزینه بهتری به نظر میآید، هرچند فشارش بر اقتصاد ویران ایران، سختیهای بیشتری برای مردم ایجادمی کند که به معنای راستین طاقت فرساست. تنها رژیم اسلامی است که به گفته آقای موسوی از تحریم یا حتی جنگ استقبال میکند، اینان لابد نفعی در هردو میبینند.
احسان- آقای احمدی نژاد و هوادارانش باید بدانند که دفاع ما از کشور ایران و ایستادنمان گرد مرزهای این خاک کمکی به مشروعیت یافتن آنها نخواهدکرد. دولت آقای احمدی نژاد دولت دروغ و تقلب و واپس ماندگی و خرافات است. جنبش سبز ایران در هر شرایطی بر مخالفت و مبارزه با این دولت ادامه خواهدداد. جنگ، دست آنها را در سرکوب جنبش سبز خواهد بست. ما از روز نخست گفتیم خیزش ما انقلاب آگاهی است. ما برای آگاه کردن همدیگر نیازی به لشکرکشی نداریم. جنگ در این شرایط اقتصادی دست دولت دروغ را در خریدن پاسداران و بسیجیان و دیگر مزدوران تنگ تر خواهدکرد و سرکوب جنبش سبز را دشوارتر. ما یادگرفتهایم چگونه با هم در ارتباط بمانیم و این شبکههای انگاری دیگر از بین رفتنی نیست.
به نظر من رساندن صدای جنبش سبز به غرب مهم ترین کاری است که از هموطنان برون مرز برمی آید و به گفته دوستان نیازی به شوراهای هماهنگی و رهبری هم ندارد. هر کس بتواند از هر راه ممکن، از نوشتن مقاله یا ترجمه بحثهای درون جنبش سبز، تا برگزاری تجمعهایی با طرح شعارها و خواستهای انسانی و صلح جوی سبزها یا شرکت در همایشها و مصاحبهها و یا حتی گفتگوهای ساده در محل کار خود، به جامعهای که در آن است آگاهی دهد که جنبش سبز ایران یا در یک نگاه فراگیر مردم ایران با حمله نظامی بیگانه به خاک خود مخالفند، حتی اگر یقین داشته باشند بساط حکومت فاشیست اسلامی تنها با جنگ است که برچیده میشود.
مهتاب- یکی از شعارهای ما دربرخورد با برنامه اتمی رژیم این بود: « ایران سبز آزاد، بمب اتم نمیخواد» جنبش سبز یک حرکت وسیع شناخته شده و مورد توجه و احترام غرب است. سران راه سبز امید همراه با ما اعلام کردهاند که کشور ایران مهم تر و بالاتر از هر نظام و هر خواستی است. ما ایرانیان باید به همدیگر کمک کنیم تا غرب پیام یکپارچه مان را در مخالفت با جنگ بشنود، و در داخل کشور هم با روشنگری و آگاهی رسانی وسیع مردم بیشتری را از مشکلات اقتصادی که بر اثر تحریمها و نیز طرح هدفمند کردن یارانهها تشدید خواهند شد، آگاه کنیم و شیوه و مسیر مبارزه را با مردمان بیشتر در دست خود نگاه داریم.
مهشید- مخالفت ما با حمله نظامی به کشور ایران که هیچ جای بحث ندارد، ایران کشور ماست و ما از مرزهای کشور خود دفاع میکنیم، هر حکومتی بر سرکار باشد همین خواهدبود، که به گفته آقای موسوی مسئله ما پیروزی سریع جنبش سبز به هر قیمتی نیست، مسئله ما کشور ایران است.
من البته از تحریمها هم دفاعی ندارم، چون به نظر من تحریمها در نهایت تنها و تنها به مردم، به ویژه لایههای کم درآمدتر مردم، آسیب میزنند، نه به سپاه پاسداران و کابینهی احمدی نژاد و بیت آیت الله خامنه ای.
به نظر من تحریمها در فاجعه اقتصادی کنونی کشور با این تورم رو به افزایش، به نارضایتیهای عمومی دامن میزند، رژیم اسلامی هم که دیگر مشروعیت ندارد، اختلافات درونی بین جناحهای رژیم هم روز به روز شدت خواهد یافت و نتیجه همه اینها سراسر به زیان رژیم است، ولی میتواند به از هم پاشیدن کشور هم بینجامد.
در شرایط اقتصادی آشفته کنونی، که تصورش هم برای هموطنان برون مرز ناممکن است، نتیجه به هم ریختگی اوضاع کشور مانند سال ۱۳۵۷ نخواهدبود. ما باید دنبال راهی کم هزینه برای مردم ایران و کشور ایران باشیم. به نظر من تحریمها برای ما و کشور پرهزینه و برای نظام بی هزینه است. آقای احمدی نژاد درست میگوید دوستان ایشان در برابر تحریمها مصوناند و برای آنان قطعنامههای شورای امنیت «کاغذ پاره»ای بیش نیستند.
حکومت اسلامی تنها و تنها به منافع خود، و نه منافع کشور ایران میاندیشد. ثروت و سرمایه و منابع کشور ما در سی سال گذشته کمتر برای مردم ایران صرف شده است. هر چه محدودیت بیشتر شود، این کمتر به کمترین میرسد و هرچه بماند صرف حکومتیان میگردد. بی اعتنایی رژیم به منافع ملی ما بعد از جنبش سبز چنان بی پرده شده است که چندی است دیگر از جرم ساختگی «اقدام علیه منافع ملی» هم استفاده نمیکنند و صریح میگویند « اقدام علیه نظام».
ماندانا زندیان: دو روز پیش خبر گشایش شبکه تلویزیونی «رسا»- رسانه سبز ایران- با این توضیح: «رسا برای تحقق استراتژی جنبش سبز ملت ایران یعنی آگاهی بخشی عمومی و ممانعت از دروغ که سکهی رایج حکومت ایران شده است، بازتاب دهندهی مطالبات برحق ملت ایران است.» بر بسیاری سامانههای ایرانی درج شد.
در منشور این رسانه آمده است: «رسا مدافع تنوع و تکثر و تضارب آرا بوده و مخالف هرگونه انحصار طلبی است. رسا در حالیکه سعی میکند اخبار و دیدگاههای جنبش سبز مردم ایران را پوشش دهد، تلاش میکند که از دیدگاهها و جریانهای فکری مختلف که معتقد به استفاده از روشهای اخلاقی، مسالمت آمیز، مدنی و دمکراتیک برای ایجاد تغییرات در کشور هستند استفاده کند. رسا تنوع فرهنگی و قومیتی را نقطهی قوت ملت بزرگ ایران تلقی میکند. احترام به حقوق رقبا و مخالفان و حق پاسخگویی برای افراد از اصول اخلاقی و حرفهای این رسانه میباشد. »
به نظر شما این رسانه چه اندازه میتواند به آگاه کردن مردم و گسترش پیام جنبش سبز یاری دهد؟
لاله- من احساس مثبتی به افتتاح «رسا» دارم. بارها گفتهایم جنبش سبز یک حرکت چندصداست که در آن هر صدا به صدای متفاوت و مخالف خود احترام میگذارد یا به گفته آقای موسوی آن را به رسمیت میشناسد. «رسا» احتمالا بازتاب کامل صدای خواستهای شخص من نخواهدبود، ولی میتواند صدای افشای دروغ و تقلب و جنایتی که جمهوری اسلامی در شکل کنونی خود بر کشور روا داشته، باشد.
برای من و هم نسلان من که خبرها و تحلیلها را بر سامانهها میخوانیم و از طریق ایمیل با هم در میان میگذاریم، شاید رسا توان آگاهی رسانی چندانی نداشته باشد؛ ولی به نظر من چون یک تلویزیون است و میشود از طریق ماهواره و نه تنها در فضای انگاری، مخاطبش بود، به آگاهی رسانی به نسل قبل از ما در درون مرز کمک میکند و این کمک مثبت و افزایندهای به حرکت ماست. هنوز هستند کسانی که از آنچه در سامانههای «کلمه» یا «جرس» نوشته میشود نیز ناآگاهند. من از هر وسیله آگاهی دهنده به لایههای وسیع تر مردم و شهرها و روستاهای بیشتر پشتیبانی میکنم.
احسان- به نظر من هم خوب است تلویزیونی روند اتفاقهای داخل و اعتراضهای ما را به اطلاع شهروندان برساند. تنها باید به یاد داشته باشیم که این رسانه نماینده همه خواستهای همه سبزها نیست، همچنان که هیچ رسانه دیگری نیز نیست. این را میگویم تا پس از آغاز کار«رسا» بخشی از اپوزیسیون به ویژه خارج از ایران وقت خود را برای مقاله نوشتن در این باره صرف نکنند.
رسانههای دولتی داخل که حرفی جز دروغ و خرافه ندارند؛ گذشته از یک دو رسانه دیداری یا شنیداری فارسی زبان برون مرز که به پخش اخبار مبارزات ما کمک میکنند و به دلایلی چند توسط لایههایی از جامعه پذیرفته و باورنمی شوند، ما راهی برای آگاه کردن نسل نه چندان همراه با سپهر سایبر نداریم. «رسا» میتواند دستکم صدای راه سبز امید را به مردمانی که با این چهرهها آشناهستند برساند.
البته هیچ کدام ما هرگز ادعا نکردهایم که نظرمان انعکاس نظر مردم ایران یا نظر سراسر جنبش سبز است و نظر هیچ کس را هم به عنوان حقیقت محض نپذیرفتهایم و نمیپذیریم. جنبش چندصدایی ما از کنارهم گذاشتن نظرات ایرانیان درون و برون مرز به یک گفتمان رسیده و گرد آن ایستاده است. سی و یک سال، و یا صد و چهار سال، مطالعه و مبارزه و بحث و گفتگو پشت این گفتمان است. جنبش سبز متعلق به هیچ کس نیست، متعلق به همه ما ایرانیان است و در دستهای همه ما شکل میگیرد و از هر آگاهی رسانی استقبال میکند.
سمیه- رسانههای دولتی ایران مرا به یاد سخن استالین میاندازند: «وای به حال واقعیتهایی که با تثوریهای ما سازگار نباشند.» نشانی از واقعیت در این رسانهها نیست. ما میگوییم هر شهروند ایرانی یک رسانه است. ولی هر رسانه مخاطب خود را دارد. من به اسلام و حجاب اسلامی اعتقاد دارم، و پیش از جنبش سبز و برخورد اصولگرایان با این جنبش، توجه چندانی به سخنان آنان که شبیه من نبودند نداشتم. بیشتر با آدمهایی مانند خود دوست بودم و اندیشه ام در فضاهایی یکسان شکل میگرفت، سخت حاضر میشدم تلویزیونهای فارسی زبان برون مرز را تماشا کنم یا با مخالفین نظام معاشرت داشته باشم.
رسا مخاطبین خود را میان چنان افرادی خواهد یافت و به نظر من نقش مثبتی ایفا خواهد کرد، چون آن افراد اخبار فجایع داخل کشور مانند اعتصاب غذای زندانیان سیاسی و تهدید مادران آنها، یا دستگیری خانواده آنها را از زبان آقای کروبی یا خانم رهنورد یا مادر سهراب اعرابی بیشتر باورمی کنند تا از تلویزیون صدای آمریکا یا حتی دوستان همین جمع.
بابک- «رسا» میتواند در جایگاه صدایی از درون ایران مخالفت راه سبز امید را با سیاستهای خارجی دولت آقای احمدی نژاد اعلام دارد، کاری که آقای موسوی با شهامت در نوشتههای اخیرشان انجام دادند، دوستان ما هم میتوانند با همتی مانند آنچه که در مطبوعات از خود نشان دادهاند، فضاهای بازتری در این تلویزیون ایجادکنند و صداهای گوناگون گردآمده در جنبش سبز را تا اندازهای به آگاهی بینندگان «رسا» برسانند.
یک نکته دیگر این که رژیم خانوادههای زندانیان را در صورت مصاحبه تهدیدکرده است. ما باید صدای همدیگر باشیم، دوستان برون مرز میتوانند صدای این خانوادهها باشند. من فکرنمی کنم آمریکا سودی در ویران کردن چنین مردم متمدن و صلح جو و خواستار ارتباط با غرب و آموختن بهترین دستاوردهای آنان داشته باشد. ما میتوانیم آرامش و امنیت را به منطقه بازگردانیم. تنها باید این را به جهان ثابت کنیم.
شانزدهم امرداد یکهزار و سیصد و هشتاد و نه خورشیدی