iran-emrooz.net | Thu, 05.08.2010, 12:43
آقای موسوی! «موقع ضروری» کی میرسد؟
جواد طالعی
در مورد آغاز کشتارهای سال ۱۳۶۷ خورشیدی، دو روایت ثبت شده داریم. یکی ۲۸ تیرماه را آغاز این جنایت هولناک میداند و دیگری از هفتم مرداد یاد میکند.
در یکی از این روزها است که تلویزیونها را از بندهای اوین میبرند، ملاقاتها را کاملا قطع میکنند، نامهها و حتی بستههای دارو را به زندانیان نمیرسانند و دادگاههای چند دقیقهای و جوخههای اعدام را برپا میکنند.
خمینی، در حکمی کوتاه، حجتالاسلام نیری و اشراقی دادستان تهران و یک نماینده وزارت اطلاعات را مامور تصفیه خونین زندانها میکند. به گلوله بستن زندانیانی که برخی از آنها حتی دوران محکومیت خود را نیز سپری کردهاند، به استناد روایات تاریخی، دست کم از هفتم مردادماه تا پایان شهریورماه ادامه مییابد.
از زمان برگزاری انتخابات سراسر تقلب ۲۲ خرداد ۱۳۸۸ تا به امروز، از آنجا که آقای میرحسین موسوی خواسته یا ناخواسته در جایگاه رهبری جنبش سبز نشسته است، انسانها و گروههای بیشماری از او خواستهاند که درباره کشتار ۶۷ توضیح بدهد.
معمای یک استعفا
آقای میرحسین موسوی، استعفای خود را در اوج قتلعام زندانیان، روز ۱۷ شهریور سال ۱۳۶۷ تسلیم سیدعلی خامنهای رئیسجمهور وقت کرده است. در این استعفا، به سیاستهای خارجی جمهوری اسلامی، وجود مراکز متعدد قدرت نامرئی، عملیات تروریستی گروههای اجیر در لبنان و چند مورد دیگر اعتراض شده است.
آقای موسوی در متن استعفای خود، به این نکته اشاره کافی دارد که به عنوان رئیس دولت، از بسیاری تصمیمات و وقایع بسیار مهم کشور بیخبر میماند. اما هیچ اشارهای به آنچه همان روزها در زندانهای کشور میگذرد نمیکند. در افکار عمومی، معمای مرتبط بودن یا مرتبط نبودن استعفای نخستوزیر با کشتار زندانیان، هرگز حل نشده است. اما، با توجه به متن استعفا، بی ارتباط بودن آن را با آن فاجعه خونین به سختی میتوان باور کرد.
اسناد تاریخی متعددی ثابت میکنند که خامنهای به عنوان رئیسجمهور وقت، دست کم پس از قتل عام، از آن دفاع کرده است، اما تاکنون هیچ سندی نظر آقای موسوی را در این مورد ثبت نکرده است.
ملاحظات احتمالا خطرناک
روز چهارشنبه (۱۳ مرداد ۱۳۸۹) آقای موسوی، در دیدار با گروهی از دستاندرکاران رسانهها و خانوادههای زندانیان سیاسی، تا مرز شکستن سکوت درباره کشتار سال ۶۷ پیش میرود، اما باز هم دیوار سکوت را بنا به ملاحظاتی که خود به آن اشاره دارد، نمیشکند.
آقای موسوی میگوید:«مسئله سال ۶۷ را باید در منظر تاریخی خود بررسی کرد. بعد هم باید دید آیا دولت در این زمینه اطلاعی داشته است؟ نقشی داشته است؟ آیا اصلا امکانی برای دخالت داشته است؟ آیا در احکام و اسناد، نامی از دولت وجود داشته است؟ دولت که نقشی در این مسئله نداشته است. خیلی از کسان دیگر هم اطلاع نداشتهاند.»
آقای موسوی با بیان این جملات، میکوشد تاکید کند که در آن زمان، به عنوان رئیس دولت، صدای رگبارهای شبانه را از پشت دیوارهای اوین نشنیده و از همه چیز بیخبر بوده است. دلیلی هم برای رد این ادعا وجود ندارد. اما جمله بعدی وی به ابهامی تازه دامن میزند:«... اما من برای مطرح کردن این مسائل با ذکر جزئیات محذوراتی دارم.» یعنی او جزئیاتی را میداند. پس بیخبر از همه چیز نمیتواند بوده باشد.
آقای موسوی، در جائی دیگر از همین سخنرانی، باز هم میکوشد نشان بدهد که "محذورات"ش چیست:« ... گفتن این مسایل با جزئیات، به نظر من جز در مواقعی که ضرورتی وجود دارد، به نفع جنش سبز نیست. ما باید نیرو جذب کنیم و همه نیروهای دلسوز انقلاب را با هر اختلاف سلیقه و دیدگاهی کنار هم جمع کنیم. برای ما مهم است که اصول گرایان منصف و علاقمند به حرکت کشور در مسیر درست را، در کنار خود داشته باشیم و به آنها بگوییم ما هدف و حرف مشترکی داریم و آن اصلاح امور است».
کدام موقع ضروری؟
آقای میرحسین موسوی در اینجا نشان میدهد که معتقد است هنوز "موقع ضروری" برای بیان جزئیات کشتار زندانیان و مشکلاتی که احتمالا وی در مقام رئیس دولت با آن داشته، فرا نرسیده است. کاش آقای موسوی میگفت که این "موقع ضروری" کی فرا خواهد رسید.
۲۲ سال از کشتار ۶۷ گذشته است. آقای موسوی! شما میخواهید قوانین حاکم بر انتشار اسناد وزارت خارجه بریتانیا را الگو قرار دهید و هنگامی که ۳۰ سال تمام از این جنایات گذشت، در باره آن حرف بزنید؟ چه کسی تضمین میکند که تا آن زمان "نه از تاک نشان ماند و نه از تاکنشان"؟
و کدام پشتیبان؟
آیا در محاسبات سیاسی آقای موسوی برای جلب پشتیبانی "اصولگرایان عاقل" وزنی سنگینتر از دهها هزار داغدیده کشتارهای سال ۶۷ و صدها هزار انسانی دارند که دوست دارند ایشان با رها کردن مماشاتهای زیادی اعتمادشان را جلب کند؟
نخستوزیر دوران قتلعامها، به صورت تلویحی از خود سلب مسئولیت میکند. پس چرا شفاف حرف نمیزند؟ واقعا چه شرایطی سبب شد که او در مقام رئیس دولت از کشتار زندانها بیخبر بماند یا بنا به گفته خود "امکانی برای دخالت" نداشته باشد؟
آقای موسوی!
به عنوان کسی که در کلام و رفتار شما صداقتی نسبی میبیند، میگویم:«شما، برای کمک به پیروزی جنبش سبز، و برای جلوگیری از زرد شدن این جنبش، به جلب اعتماد همه مردمی نیاز دارید که از فقر و تحقیر و ستم جاری در ایران به ستوه آمدهاند و تغییر در مسیر منافع ملی را میطلبند. نه فرصتطلبانی که هنوز هم شریک دزد و رفیق قافله ماندهاند و شما منتظرید تا با مکتوم گذاشتن حقایقی که میدانید، به صفوف شما بپیوندند.
کشتارهای ۶۷، هرگز از حافظه جمعی لایههای متنفذ و هوشیار و بیدار جامعه ایران پاک نخواهد شد. اگر چیزی میدانید، صریح حرف بزنید تا اعتماد این لایهها را جلب کنید. این تنها خانوادههای زندانیان یک سال اخیر نیستند که به التیام زخمهاشان نیاز دارند. با گذشت ۲۲ سال از کشتار زندانیها، هنوز هیچکس از بازماندگان قربانیان بزرگترین جنایت تاریخ معاصر ایران دلجوئی نکرده است. پشتیبانان واقعی جنبش اجتماعی ایران، را قربانی مصلحتاندیشیها نکنید.
آقای موسوی!
شما در یکی از موضعگیریهای اخیرتان، حاکمان بر کشور را نصیحت کردید که با زعمای معتدل جناحهای مختلف مشورت کنند. یکی از افرادی که در آنجا نام بردید، علی لاریجانی، رئیس مجلس شورای اسلامی بود. لاریجانیها آلودهتر و منفورتر از آن هستند که پیوستنشان به شما کمک کند. لشگر عظیم "تغییر خواهان" صادقی را که به شما احترام میگذارند، فدای مصلحتاندیشی برای جذب این شریکان دزد و رفیقان قافله نکنید.
آیا شما هم در سیاستگذاریهای خود قاعده "دشمن دشمن من دوست من" را به کار میگیرید؟ آیا علی لاریجانی، با همه پیشینه قابل بحث خود، به محض آن که بر سر چند موضوع با احمدینژاد اختلاف پیدا کرد، در صف دوستان جنبش سبز شما جای میگیرد؟ در شطرنج سیاسی شما هم وزن سواران هزاران برابر پیادگان است؟
نظر کاربران:
دوست گرامی، شما با آنکه شاعر با حسی هستید، مشکلات درون جنبش و درون ایران را حس نمیکنید. در شرایط انقلابی بسیاری از عناصر عقب افتاده نیز به جنبش روی می آورند. جنبش سبز ایران با آقای موسوی و یا بدون ایشان به پیش خواهد تاخت، با آنکه آقای مهندس موسوی از انتخابات سال گذشته تا کنون حرکاتی جهشوار همراه مردم داشته است. فقط سیاه و یا سفید نبینیم.
*
بنظر من شطرنج سیاست داخلی ایران پیچیده تر از این حرفهاست است که آقای طالعی در مقاله خود به آن اینگونه نگریسته است. با وجود اینکه حرفهای ایشان حرف دل هزاران خانواده داغدار است و خود بنده هم به حرفهای ایشان احترام کامل را می گذارم، منتها، رهائی از وضعیت بغرنج کنونی پختگی و سیاست ورزی بسیار هوشمندانه تری را میطلبد تا برملا کردن نقش بسیاری از مسئولان کنونی در جمهوری اسلامی ایران.
شخصا" اعتقاد دارم که آقای موسوی با توجه به تجارب تاریخی جنبش آزادی خواهی در ایران در صدد فتح سنگر به سنگر است تا یک دگرگونی اجتماعی به تمام عیار. متاسفانه سیاست فتح سنگر به سنگر زمان بر است و صبر عیوب میطلبد.
با تشکر
*
آقای طالعی از شما به عنوان یک روزنامه نگار در تعجبم که اینگون سوال میکنید(آ. کاش آقای موسوی میگفت که این "موقع ضروری" کی فرا خواهد رسید.) اقای طالعی هم شما هم ما و هم موسوی میداند که آمر اصلی چه کسی است و آقای موسوی میداند که خیلی از کسانی که در دهه ۶۰ اعضای خانوادههای خود را از دست دادند هم پشتیبان او وجنبش سبز هستند اگر خردمند باشند. اقای موسوی در جذب افرادی مثل لاریجانی و غیره هم نیست. او باید هوای اون میلیونها مردم بیسوادی را داشته باشد که در ۲۲ بهمن به خیابان میایند. او باید هوای ان مردمی را داشته باشد که در همدان در خیابان به استقبال احمدی نژاد میایند.
اقای طالعی تمام روشنفکران و تحصیلکرده های ایرانی که در این جنبش شرکت دارند میدانند چه میخواهند حتی اگر طرفدار موسوی هم نباشند.اما میلیونها مردمی که با هشتادهزارتومن رشوه و با یک پرس غذای چرب به دنبال محجورین هستند انها را باید به سمت خود اورد.
*
سلام من نوشته های شما را می خوانم و به نظرم تحلیل بسیار خوبی از اوضاع ایران دارید فقط خواستم نکته ای را گفته باشم زندانیان سیاسی اوین را اکثرا برای اعدام حلق آویز کرده اند واین که هر شب صدای تیراندازی را از پشت دیوارهای اوین شنیده شده شاید ارتباطی به آن اعدام ها نداشته باشد آقای موسوی از راههای دیگر هم می توانسته از این اعدام ها خبر داشته باشد فقط خواستم این نکته را به شما بگم متشکر