ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Fri, 24.06.2005, 7:42
آنهائیکه هنوز درایت مردم را انکار می‌کنند!

محسن قائم مقام – نیویورک
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
جمعه ٣ تير ١٣٨٤

"هر سر موی مرا با تو هزاران کار است
ما کجائیم و ملامت گر بیکار کجا؟ "

"انتخابات نمایشی" با اعتراض "خودی"‌های شرکت کننده به "تقلبات" در روند آن آشکار و روزبروز رسواتر می‌شود. این "جنگ داخلی" از آنجا شکل آشکار و بیرون از پرده بخود گرفته است که "سپاه استبداد" توان مقاومت در برابر مردم را در خود نمی‌‌بیند. گسترش و شکل‌گیری مبارزات روشنفکران و متفکران جامعه و حضور اعتراض آمیز مردم در مملکت از سوئی و فشار روزافزون نیروی‌های خارجی در فراسوی مرز‌های کشور از سوی دیگر، بخصوص بآن جهت که حکومتگران از پشتیبانی مردم ایران برخوردار نیستند"، این اقتدارگران" را در ضعیف ترین شکل خود قرارداده است. از این جهت هر گروهی از ایشان برای فرار از این بن بست، بزعم خود راهی را برای خود برگزیده‌اند.

در این نوشتار من صحبتهای آقای مسعود بهنود در هفته گذشته را بعنوان نمونه‌ای از استدلالات و استنتاجات گروههائی از "رأی دهنندگان " که هم با " اقتدارگرایان " در یک "نمایش" جمع می‌‌شوند، هم با ایشان بقول خودشان درجنگند و هم با ایشان رقابت می‌‌ورزند و در عمل شکل " صفی در صف محافظین رژیم " را آرایش می‌دهند، به نقد کشیده‌ام. البته تنها به چند مقوله در آن صحبت پرداخته‌ام. این گروهها که شاخه‌هائی از "اصلاح طلبان" را معرفی می‌‌نمایند، راه حلشان برای همه مشکلات اجتماعی و سیاسی جامعه امروز، با حضور این حکومت، تسلیم بزور شدن است. آنان خود را "در کف شیر نر خونخواره‌ای " می‌‌بینند و غیر "تسلیم و رضا " چاره‌ای صلاح نمی‌‌دانند. و هر حرکت غیر "تسلیم و رضا" را خشونت می‌خوانند.

حضور و نقش مردم در مبارزه

در هفته پیش آقای بهنود در کنار آقای میبدی، که اقلاً برای آنها که این مقالات را می‌خوانند کاملآ اسامی آشنائی می‌‌باشند در میزگرد آقای احمدرضا بهارلو از صدای امریکا شرکت داشتند. بحث پیرامون انتخابات ایران بود. آقای میبدی جانب " تحریم" کنندگان را گرفته بودند و آقای بهنود از رأی دهندگان و شرکت در انتخابات دفاع می‌نمودند. که طی راه را باید بسیار مسالمت آمیز که خون از دماع کسی بیرون نیاید و آهسته آهسته، که اگر مجبور شدیم بیست بار هم ته چاه رویم و مثل خزنده‌ای از چاه بالا آئیم و کار را دوباره شروع کنیم ، مانعی ندارد و بهتر است باز هم صبور باشیم. و بنا را بر آن می‌گذاشتند که حاکمین بتدریج دستشان می‌آید که باید با مردم کنار آمد. باید این دور تسلسل " انتخابات"- "سکوب مخالفین "- " تسلط اقتدارگران " را، هر چند بار که لازم است، طی نمائیم. و بامید اینکه هر بار قدمی جلوتر رویم صبورانه بانتظار بنشینیم. البته در ادامه صحبت می‌رسیم که ایشان در اعتراض به "تحریم کنندگان" شکایت آمیز می‌پرسیدند که "مردم چقدر باید منتظر شوند؟"

و باز در این گفتگو ایشان با اعتراض می‌پرسند که " شما چرا از جانب مردم صحبت می‌کنید؟ اینکه می‌گوئید مردم رژیم را نمی‌خواهند، از کجا می‌گوئید مردم نظرشان اینست؟ مردم چقدر باید منتظر شوند که شما نظام‌شان را عوض کنید؟ درحالیکه آنها مطمئن شده اند که شما نمی‌‌توانید چنین کاری را بکنید! " توجه بفرمائید وقتی ما می‌گوئیم "مردم این رژیم را نمی‌خواهند" از قول مردم حرف زده‌ایم ، ولی وقتی ایشان بی‌پروا می‌گویند مردم "مطمئن شده‌اند که شما نمی‌‌توانید چنین کاری را بکنید!" برای ایشان جنبه الهامی دارد که مردم چنین می‌‌اندیشند! پاسخ صحبت ایشان این است که ما این برداشت را از حرکت ٢٢ ميليون نفری مردم در سالهای اخیر بدست آورده‌ایم. آقای بهنود هستند که مأخد حکم خویش را برای ما معلوم نکرده‌اند. و باز در دنباله صحبت اظهار داشتند که " مگر عمر آدمی چقدر است؟، آنها (مردم) بدنبال زندگی می‌روند و حرف شما را باور ندارند. آنها دنبال زندگی بهترند. آنها حرف شما را قبول ندارند " معلوم نیست آقای بهنود کدام زندگی بهتر را از برکت این رژیم در چشم انداز مردم دیده‌اند که مردم را در اندیشه تحول اساسی نمی‌‌بینند؟ زندگی بهتر در چارچوب جمهوری اسلامی؟ آری مردم بدنبال زندگی بهتر هستند. بهمین دلیل " انقلاب مشروطه " ، "نهضت ملی"، "سی‌ام تیر ٣١ "، "انقلاب بهمن" و "حرکت دوم خرداد " را بپا کردند. ولی هیچگاه "تسلیم" نشدند! چون زندگی بهتر در تسلیم شدن میسر نیست. و همانند هر ملت زنده و پویائی، پس از شکست یک حرکت، حرکت دیگری را آفریدند! آیا شما قهر مردم را پس از فروکش جنبش دوم خرداد مشاهده نکردید؟ شما که شاهد حرکت ٢٢ ملیون نفری مردم در چند سال نه چندان دور بودید چرا می‌گوئید مردم دنبال "تحولی اساسی" نیستند. مردم بدنبال وعده برقراری " جامعه‌ی مدنی" در کشور چند سال در خیابانها دویدند و بقول شما "پوستشان کنده شد" که "جامعه مدنی" ساخته شود. "جامعه مدنی"، آزادی احتماعات، انتخابات آزاد، آزادی مطبوعات و... ، مگر شعار‌های " دوم خرداد " جز از اینها بود؟ و آیا با انجام آن خواسته‌های مردم "رژیم" ی باینصورتی که می‌‌بینیدباقی می‌ماند؟ اینکه بگوئیم اینکار عملی نبود چنانکه مشاهده شد حرفی است ولی از سوی دیگر مشاهده می‌کنیم که مردم در ذهنشان اگر تنها انجام یک "اصلاحات سطحی" بود و دنبال یک "تحول اساسی" نبودند که آنقدر مقاومت بخرج نمی‌‌دادند و در شکست آن آنقدر منفعل نمی‌‌شدند. راستش این است که اگر شما تنها "برقراری آزادی " را هم بخواهید باز بناچار اعلام خواست "تعییر رژیم" را نموده‌اید، چه با انجام قانون اساسی مشروطه نیز ازاین "رژیم" چیزی باقی نخواهد ماند!

چتری که چون آبکش است!

ایشان از پوپر نقل قول می‌کردندکه "وقتی باران آمد باید چتری بسر باز نمود چه در آن هنگام وقت تحلیل آسمانها نیست. و در انتظار رفتن ابرها نمی‌‌توان نشست." و درادامه‌ی بیان صحبت از این نکردند که اگر چتر سوراخ سوراخ بود چه باید کرد؟ چند بار زیر چترچون آبکش آقای خاتمی و امثالهم باید رفت؟ با همان لحن عتاب آلود خود آقای بهنود باید پرسید که "مگر عمر آدمی چقدر است؟ باید مردم زندگی کنند! مردم زندگی آباد و آزاد می‌خواهند." و بالاخره چند بار زیر اینگونه چترهائی بروند که برسرشان بیش از خود باران اثر بگذارد؟ سپس آقای بهنود افزودند مردم "...بامید آنهائیکه می‌گویند فقط با سقوط جمهوری اسلامی کار شما بهتر می‌‌شود، نمی‌‌نشینند." " مردم پوستشان کنده شد...تا.. باینجا رسیدیم. از جامعه‌ایکه قالب رو متحجر بود..." "... چتر باز کردند.. ". ولی آقای بهنود یادشان هست که از داخل و خارج کشور ملیونها نفر بخیال "چتر" زیر آن آبکش بنام چتر آقای خاتمی رفتید و " آبکشیده " از زیر " چتر " گریختند و دیدیم که چه بسیاری از برکت سر سیّد، حد اقل برای مدتی ، از مبارزه ناامید شدند. و برخلاف آنچه آقای بهنود می‌گوید سیاری در آن زمان دنبال آقای خاتمی بودند و دعوت به تعییر رژیم نمی‌کردند و امروزه نامشانرا پای بیانیه‌های ٥٢٥ نفر و ٦١٥ نفر می‌‌بیننم!

آیا در خارج از کشور هم قرار است که چتر باز کنیم؟ آیا به اعتراض اینهمه قانون شکنی و تجاوزات به حقوق بشر در ایران ما هم بدنبال مراجع بین المللی و حقوق بشری نرویم؟
"آرامش" را بهم نزنیم؟ صحبت " تحریم " را نکنیم؟ ما هم چون مهره‌ای در گردش بازی نظام باشیم؟

مردم انگیزه می‌خواهند، زندگی آزاد و آباد می‌خواهند...

گفته بالا صحبت آقای بهنود در اشاره باین موضوع است که مردم دنبال " ساختار " حکومتی نیستند ، و " این یک بحث روشنفکری است ". " برای مردم فقط یک زندگی راحت مهم است نه ساختار". آقای بهنود مردم را خیلی دست کم گرفته‌اند. آیا این توهین بدرایت مردم ایران نيست؟ پس ٢٢ ملیون رأی دهنده و بسیاری که رأی ندادند و مثل رأی دهنده‌گان فکر می‌کردند و دنبال ایجاد "جامعه مدنی" اقای خاتمی براه افتادند به "ساختار" حکومتی فکر نمی‌کردند؟ آفای خاتمی که شعار " اقتصادی" نداده بود که مردم را بسوی "نان و گوشت" بکشاند. شعار او شعاری ساحتاری بود "برپايی جامعه مدنی" ساختاری که وجود نداشت. که آنرا هم بطور مخدوشی پس گرفت و تبدیلش کرد به عنوان غلط و بی محتوای " جامعه مدنی دینی". با ترکیبی که از "رژیم" می‌‌بینیم آنچه از پیداش فرضی "جامعه مدنی" آقای خاتمی پیدا می‌‌شد یک تغییر رژیم بود. حالا مردم به عنوان تئوریک "ساختار" بیاندیشند یا نیاندیشند در نتیجه تغییری جاصل نمی‌شود. اینکه حد انتظار مردم در تغییر وضع و مملکت در آن زمان برای مردم چه بود یک صحبت است و اینکه مردم به "حکومت و ساختارش" و بعبارت دیگر "آنچه بالای سر آنهاست و آزادیشان را گرفته" در ذهنشان نیست ادعای دیگریست. یک فیلسوف، یک متفکر، یک روشنفکر دنیا را دقیق تر می‌‌بینند. هرچند دقت نظر و عمق اندیشه در میان ایشان هم می‌تواند بسیار متفاوت باشد. و وقتی مردم بدنبال ایده‌ای یا فردی با ایده‌ای روان می‌شوند معنی اش این نیست که مردم همان دقت و ریزه کاری‌ها را در فهم موضوع دارند. ولی نکته اینحاست که اصل موصوع را درک کرده‌اند و بآن باور دارند. چه آن ایده هم از همان جمع مردم نشأت گرفته و کسی یا کسانی "مدعا" را بهتر فهمیده‌اند. و باز وقتی می‌گوئیم که " افریقا " بیدار شده است و بپا خواسته است و یا چرچیل قرن بیستم را قرن "آزادی افریقا " می‌خواند معنی‌اش این نیست که همه قبیله‌ها و تک تک مردم افریقای سیاه و یا افریقای سفید از خواب برخواسته‌اند. اندازه "بیداری" مردم و آحاد مردمی که در آن حضور داشته اند بحدی بوده که یک تغییر کیفی در جامعه بوجود آمده و این "موج فکری" نهضتی را ساخته که " قرن آزادی افریقا" را بوجود آورده است.

از نمایش انتخابات "رستاخیزی" تا نمایش انتخاباتی امروز!

آقای بهنود درجای دیگر اشاره کردند که ایشان در انتخابات حزب رستاخیز در سال ١٣٥٥ برای اولین بار در عمرشان در یک انتخابات مجلس شرکت کردند در حالیکه شانزده سال این حق را داشتند و از آن استفاده نکرده بودند. دلیل شرکت ایشان در این بود که برای اولین بار اعلام شده بود که آراء شرکت کنندگان در آن "انتخابات" ، در "محدوده‌ای که آزاد گذاشته‌اند" بدون دخالت "مقامات" انجام خواهد گرفت. و ایشان بدین جهت که رأیشان خوانده می‌شود رأی دادند. و در سرمقاله‌ای هم در آیندگان این موضوع را نوشتند. آقای بهنود در انتخابات دوره نهم چند روز پیش هم گفتند شرکت کردند یا نیت در شرکت را داشتند که معنی‌اش یکی است و با این بیانات و یا توضیحات این سؤالات مطرح می‌شود: که آیا برای شما مهم نیست که در چه محدوده‌ای بنام " انتخابات مجلس نمایندگان مردم ایران " رأی می‌دهید؟ آیا تنها همین که رأی شما قرائت می‌شود کافی است و اینکه یک "نمایش انتحاباتی" بنام "انتخابات مردم ایران" جا زده شود برای شما مهم نیست؟ آیا قرار در تمرین "رأی دادن" بوده و نتیجه عمل مهم نبوده است؟ مگر بنام "محلس نمایندگان مردم" رآی نمی‌گرفته‌اند که سپس قوانین مملکت را بنویسند، دولت را انتخاب نمایند و بالاخره حراست منافع ملی ما را بکند ووو. این موضوعات مد نظر آقای بهنود نبوده و برای ایشان تنها "عدم دخالت مقامات" در رآی ریخته شده در آن محدوده کوچک مهم بوده ، نه نتیجه کار در جمع. برای ایشان مهم نبوده است که یک جمع "رستاخیزی " به پشتیبانی یک حکومت استبدادی، بنام نمایندگان "مردم ایران" غالب زده می‌‌شوند. و ایشان شرکت در این "تقلب" آشکار و تجاوز بی پرده به حقوق مردم ایران را از تجربه‌های فراموش بشدنی زندگی خودشان بشمار می‌‌آورند. بهمین سادگی حق یک ملتی را بدست یک عده سر سپرده‌ی استبداد سپرده و خوشحال از این باشیم که رأی ما در صندوقی که آرائش خوانده می‌شود ریخته شده. پس رأی بقیه مردم چه می‌شود؟ آیا مهم نیست که احترامی برای خودمان و مردم مان قائل شویم و نگذاریم بنام ما و مردم ایران هر کاری را که دلشان می‌خواهد بکنند؟ آیا رأی دادن فقط برای رأی درست خواندن آنست؟! منظور دیگری در نظر ما نیست؟ در انتخابات رستاخیزی که مورد تمجید آقای بهنود است، آیا برای مردم ایران "قیم" تعیین کردن نبود؟ که بروند افرادی را که هیچ قرابتی با افکار، ایده‌ها و خود مردم ندارند را بنام نمایندگان مردم انتخاب کنند و نامش را " انتخابات محلس شورای ملی" بگذارند و هر سندی را به نام ملت ایران امضا نمایند. ایشان از انتخابات در برابر " انقلاب "، "کودتا " ، و " خونریزی" دفاع می‌کنند. از " صندوق‌های معتبر" رستاخیزی دفاع می‌کنند. چه کسی دنبال " انقلاب "، "کودتا " ، و " خونریزی" است؟ آیا آنهائیکه این نمایش انتخاباتی را "تحریم " کرده‌اند دنبال این برنامه‌هائی که می‌گوئید هستند؟ می‌گویند انتخابات بعد از دوم خرداد را تحریم کردند. آیا اینطور است؟ یا این اولین بار بود که در یک سطح وسیع "روشنفکران و متفکرین ووو " انتخابات را "تحریم" کردند و برخلاف ادعای آقای بهنود کسی بدنبال "خشونت" نیست و نرفته است. این حکومت است که دنبال خشونت است و فضا را با صحبت‌های دروغ ، اتهام، برچسب و تزویر مختنق می‌کند و از آب گل آلود می‌خواهد ماهی بگیرد. و هواداران حفظ رژیم، آشکار و غیرآشکارشان، در دشمنی به دگراندیشان پا می‌‌فشارند.

آقای بهنود می‌گوید کسی قبل از دوم خرداد صحبت "تعییر قانون اساسی"، "اعترض به فربهی ولایت فقیه" ووو را نکرد. مگر اعتراضات آقای حسن نزیه در زمان خود آقای خمینی و در ایران که منجر به فرار ایشان شد و اعتراض جبهه ملی ایران به قانون قصاص که حکم ارتداد را برای ایشان صادر ساخت، و بسیاری اعتراضات شبیه، اعتراض به چه بود؟ آیا اعتراض به قوانین واپسگرا و روند مملکت در عدم احترام به قوانین حقوق بشری نبود؟ ٢٦ سال زندان عباس امیرانتظام برای اعتراض به بی‌قانونی‌ها و بخصوص مجلس خبرگان بود. گوشهای همه آنرا شنید! آیا اینها هم بزعم آقای بهنود "شعار" بود، که می‌گونید جز شعار دادن کاری نکرده‌اند؟ معنی حرفهای آقای بهنود آنستکه، هر صحبت و هر کاری که در نمایش "حکومتیان" نگنجد ، اعتراضی خارج از اقدامی "مسالمت جویانه" است و می‌‌تواند شرربار باشد و باید از آن حذر کرد! معلوم نیست چه اقدام اعتراضی و در جهت طلب حقوق مردم را کردن، در قاموس "کارهای فرهنگی و سیاست ورزی" ایشان جای می‌گیرد؟! ایشان در جای دیگر در توجیه وضع حاضر و استفاده از "چتر" تسلیم در برابر سیاستهای تقلب آمیز و رسوای رژیم می‌گویند "صندوق را که در ژنو قرار نداده اند!" این گفته را در جلوی صحبتی که ایشان در اهمیت "صندوق رأی‌ای که درست خوانده شود" بگذارید و بخوانید حالا یک کمی "تقلب" که مهم نیست: " صندوق را که در ژنو کار نگذاشته‌اند!"

من سعی نموده‌ام تا حد ممکن عین عبارات ایشانرا نقل نمايم و بهر حال صحبتهای ایشان در سایت صدای امریکا ضبط است و بسیاری آنرا شنیده‌اند. و بسیاری از حرقهای دیگر ایشان جایش همه در این مقاله نمی‌‌شد که فی المثل تنها یادی که از زندانیان در نظرشان مانده، جکایت لاجوردی و چند زندانی دیگر است که " شکنجه گر " شدند. ایشان ذکری از عباس امیر انتظام و صد‌ها زندانی شرافتمند و مقاوم ننمودند. هرچند این صحبتها را در عدم عمده کردن نظر زندانیان می‌گفتند که بجای خود موضوعی دارد ولی در عمل بیشتر از اینکه "کمال و صدق و محبت" را ببینند ، دنبال " نقص و گناه" رفته بودند، که درست نبود.

وقتی بفکرنوشتن این مقاله افتادم این شعر زیبای حافظ جلوی نظرم بود:
" هر سر موی مرا با تو هزاران کار است / ما کجائیم و ملامت گر بیکار کجا؟ "

سالها پیش این شعر را برایم اینطور معنی کرده بودند که من هزاران برابر موهای سرم با تو کار دارم و ملامتگر را با تو کاری نیست و بعبارت دیگر در عالم دیگری است. دیدیم عالم ما هم با عالم ملامتگران ما، با درک ایشان از مردم و عدم اعتماد به هوشیاری آنان و حضورشان در مبارزه و فرصت طلبی‌هایشان، بسیار با عالم ما که بازیگر نمایشات رنگ باخته و فریفته افکار کهنه نمی‌شویم و منافع مردم را هرگز از یاد نمی‌‌بریم، بسیار تفاوت‌ها هست. باین دلیل آنرابرای شاهد انتخاب کردم.

اینها نمونه‌هائی از صحبت آقای بهنود، بعنوان نماینده‌ای از طرز تفکری ایست که از سوئی هوشیاری و فهم مردم را انکار می‌کنند و از سوی دیگر تنها راه را "تسلیم به زور رژیم" می‌‌بینند و هر اقدام اعتراضی و در خلاف جهت نمایشات رژیم را "خشونت آمیز" می‌‌شمارند. درحالیکه واقعیت این است که مردم ایران هوشیارند و زیر بار استبداد هرگز نرفته‌اند و نمی‌‌روند و بازیگر نمایشات حکومتیان و یا "الت دست" آنهائیکه هرگز نمی‌خواهند که" رژیم اسلامی" ، بهر قیمتی از دست برود ، نخواهند گردید.


محسن قائم مقام – نیویورک
٢٢ ماه ژوئن ٢٠٠٥