iran-emrooz.net | Fri, 18.06.2010, 16:42
منشور جنبش سبز، چند نکته اساسی و یک پرسش بزرگ!
ملیحه محمدی
منشوری که به تأکید آقای موسوی برای "تقویت هویت مشترک جنبش سبز" تهیه شده است، در دو عرصه اثر گذار بوده است:
اول، در زمینه تاکتیک سیاسی
دوم، عرصه راهبردی.
در زمینه تاکتیکی این بیانیه دو کار درخشان انجام داده است.
یکم، اعلام قدرتمند حضور جنبش سبز با تمام مطالبات بنیادیاش!
اعلام موجودیت جنبش سبز آنهم با این تأکید و استحکام در شرایط ویژهای که لغو راهپیمایی ۲۲ خرداد که شاید انتظاری بزرگ را بیهوده کرده بود، ضرورت داشت. از یکسو همه چیز نشانه آن بود که اقتدارگرایان نیازمند یک راهپیمایی بی مجوز هستند تا با اتکا به قصه مایخولیایی فتنه آنچنان خشونتی را اعمال کنند که هم جنبشی را که آسایش را از آنان گرفته است، باری مگر مرعوب کنند و هم بیش از آن نیاز داشتند که توجه و نگرانی بدنه اجتماعی خود را از شکستهای پی در پی در جامعه بینالملل به داخل معطوف کنند.
امر با اهمیت دیگر در این عرصه اعلام موجودیت اپوزیسیون قانونی در ایران است.
تحمیل پذیرش اپوزیسیون در کشور استبداد زدهای چون میهن ما تاکتیک موفق دیگر بیانیه هژدهم بود. بیانیه در گفتگوی شفافی با حاکمیت، با توضیح دقیق مطالبات تا کنون مطروح جنبش سبز و قید پیگیری آنها، این اعتماد را رسماً و علناً ایجاد میکند که این جنبش در چارچوب قانون اساسی و جمهوری اسلامی فعالیت میکند. مطلب این نیست که جریان اقتدار گرای درون حاکمیت فعلی ایران که در پی حذف هر نیروی دگر اندیش و آزادی خواه در این کشور است به این اطمینان نیاز دارد یا خیر؛ یا حتا تصادفاً از چنین دیالوگهایی بر آشفته نیز میشود زیرا که کار او را در الغای تئوری سراپا نیرنگ "فتنه" به بدنه اجتماعی ناآگاه خودش که قرار است باور کند جنبش سبز عامل بیگانه و فتنه مجسم است دشوارتر میکند؟ آنچه که در این توضیح مواضع اهمیت دارد اتخاذ یک تاکتیک صحیح از سوی اپوزیسیون است که اولاً نیاز جامعه ما در جهت توسعه سیاسی و قانونمندی است و دوم کار تعرض به جنبش سبز را به همان دلیلی که در بالا گفتم، بویژه در رابطه با بدنه اجتماعی اقتدارگرایان باز هم دشوارتر و پرهزینه تر میکند.
بیانیه این تأکید بر پیگیری مبارزه و قانونیت را اول بار در بند دوم بخش اهداف و ریشهها آورده است: " جنبش سبز با پایبندی به اصول و ارزشهای بنیادین انسانی، اخلاقی و دینی و ایرانی، خود را پالایشگر و اصلاحگر روند طی شده در نظام جمهوری اسلامی ایران در سالهای پس از انقلاب میداند و بر این اساس حرکت در چارچوب قانون اساسی و احترام به نظر و رای مردم را وجه همت خویش قرار خواهد داد" و پس از آن بارها و بارها در تأکید بر قانونیت و قانون اساسی مورد تأکید قرار میدهد و مهمتر آنکه شاید این اولین بار است که اپوزیسیون اندکی آشکار به شکستن تابوی " مذاکره با حکومت " روی میآورد به ترتیبی که در بند پنجم بخش آخر زیر عنوان «مذاکره و گفتگو» صراحت بیشتریبه آن میبخشد و میگوید: ".... این جنبش بر این باور است که حفظ منافع ملی ... همچنین کاستن از تبعات ناخوشایند بحران موجود مستلزم مذاکره و گفتگو ... و در این راستا از هرگونه دعوت به مذاکره و گفتگوی شفاف به منظور دفاع از حقوق مردم و حل منازعات اجتماعی استقبال میکند"
اما! مواردی که در صحنه راهبردی آمده است شاید باز هم از اهمیت بیشتری برخوردار باشند! حداقل سه نکته در این بخش مهم و قابل تأمل است و به نظر میرسد که در نگاه آقای موسوی تعین یافتهاند.
یکم: تعیین استراتژی طولانی مدت جنبش سبز با تعریفی که او به آن باور دارد.
دوم: تعریف مبانی اصلی هویت جنبش سبز.
سوم: گفتگوی صریح با طیف وسیع نیروهای جنبش دموکراسی خواهی ایران که خاستگاه اعتقادی آنان، از آقای موسوی و اکثریت فعالان جنبش سبز متفاوت است و به عبارتی طیف وسیع مبارزان جبهه دموکراسی خواهی ایران.
مسائل این بخش به زعم من دغدغه اصلی تر آقای موسوی بوده است، همان دغدغهای که در بخش مقدمه در عبارات "منشوری برای هماهنگی و همدلی بیشتر و تقویت هویت مشترک جنبش سبز" آمده است. اما او در جهت به دست آمدن این هویت مشترک به آگاهی نیروهای شرکت کننده در جنبش از یکدیگر متکی است و دربند دوم بخش "راهکارهای بنیادین" به این مسئله اشاره میکند جایی که میگوید: "تلاش برای گفتگو و تعامل با رقبا و مخالفان در فضایی سالم و آگاهی بخشی درباره اهداف و اصول جنبش وظیفه همه افرادی است که خود را آگاهانه در زمره فعالان جنبش سبز میانگارند".
و به زعم من، او در جهت روشن کردن این "حضور آگاهانه" اولاً استراتژی جنبش سبز را تعیین میکند که در بخش ریشهها و اهداف به نوعی زمینه آن را بیان کرده است: "تلاش برای تحقق اهداف والای اجتماعی مردم ایران نشان میدهد که تنها از طریق تقویت جامعه مدنی، گسترش فضای گفتگوی اجتماعی، ارتقاء سطح آگاهی و جریان آزاد اطلاعات، مشارکت موثر احزاب و تشکلها وهمچنین زمینه پردازی برای فعالیت آزاد روشنفکران و فعالان اجتماعی- سیاسی وفادار به منافع ملی در چارچوب تحول خواهی و ایجاد تغییر در وضعیت موجود" در تعین بخشیدن به استراتژی جنبش او به «اجرای بدون تنازل قانون اساسی» به مثابه "راهکار اصلی و بنیادین جنبش سبز" تأکید میکند و بر این قید که: "جنبش سبز توسل به راهکارهای غیر خشونت آمیز را ارزشی خدشه ناپذیر میداند".
و در تعریف مبانی اصلی هویت جنبش سبز بند یکم را اینگونه مینویسد که:
"جنبش سبز با پذیرش تکثر درون جنبش بر استمرار حضور دین رحمانی سرشار از رحمت، شفقت، معنویت، اخلاق و تکریم انسان تاکید دارد و راه تقویت ارزشهای دینی در جامعه را تحکیم وجه اخلاقی و رحمانی دین مبین اسلام و نظام جمهوری اسلامی ایران میداند."
به این ترتیب هویت جنبش سبز با وجود پذیرش تکثر درون جنبش، استمرار حضور دین را در جامعه میطلبد و بر دین اسلام تأکید میکند. او در بند چهار همین بخش روشن تر صحبت میکند:
"جنبش سبز جنبشی ایرانی- اسلامی است که در جستجوی دستیابی به ایرانی آباد، آزاد و پیشرفته است. بر این اساس، هر فرد ایرانی که توسل به خرد جمعی توحیدی را به عنوان مبنای تلاش برای ایجاد فردای بهتر برای میهن خویش بپذیرد در زمره فعالان جنبش سبز به شمار میآید. جنبش “ایران را متعلق به همه ایرانیان میداند".
بحث قابل توجه دیگری که باید از این بیانیه و در متن راهبردی مورد توجه قرار بگیرد، شاید همان است که بسیاری از نیروها در همان اولین برخورد با بیانیه آن را فراخوانی برای بسط همکاری با همه نیروها خواندند و به گمان من درست است و با این تأکید که مهندس موسوی سعی کرده است با روشن کردن همه جوانب این همگرایی را فرا بخواند. در توضیح این مسئله میتوانم بگویم که او آگاهانه در باره " خرد جمعی توحیدی" نه لفظ اعتقاد که عبارت "پذیرش" را به کار میبرد. تعبیری که بسیاری از نیروهای اپوزیسیون قانونی، نظیر «ملی مذهبیها» و « نهضت آزادی» در رابطه با قانون اساسی دارند. و نیز، در اولین بند از تعریف «ارزشهای جنبش سبز» رابطه جنبش را با دگر اندیشان اینگونه بیان میکند:
"نخستین ارزش اجتماعی مدنظر جنبش سبز دفاع از کرامت انسانی و حقوق بنیادین بشر فارغ از ایدئولوژی، مذهب، جنسیت، قومیت و موقعیت اجتماعی است."
بنا بر این با پذیرش تعریفی که بیانیه از جنبش سبز میدهد، موسوی به عنوان یکی از رهبران جنبش این پرسش روشن را با دگر اندیشان در جنبش دموکراسی خواهی ایران طرح میکند که ایا حاضرند همانگونه که جنبش سبز از آنان فارغ از ایدئولوژی و مذهب حمایت میکند، آنان به حمایت از جنبش سبز بپردازند و یا در مواردی ادامه بدهند؟ و فراتر از آن با پذیرش "خرد جمعی توحیدی" به عنوان راهکار در "زمره فعالین جنبش" باشند؟
سوال آسانی نیست.
از سویی روشن است که نظام عقلانی توحیدی که موسوی و شاید رهبران جنبش سبز در داخل به آن قائلند، در تفاوت آشکار با نظام فقاهتی کنونی و برای مبارزه با وجوه غیر حقوق بشری و غیر دموکراتیک آن معنا شده است و این مبارزه مشترک همه حداقل در شرایط کنونی میتواند باشد؛ و از سوی دیگر بسیاری نیروها و جریانهای دمکراسی خواه و عدالتجوی تاریخ مبارزه سیاسی ایران از زمره باورمندان به " نظام عقلانی توحیدی " و " خرد جمعی توحیدی" نیستند اما از آغازین روزهای مبارزه انتخاباتی با این جنبش همراه و در درون آن زیستهاند و اینک تأکید به هویت توحیدی آن میتواند تنش زا باشد.
اما آنچه من به آن باور دارم این است که تلاش برای یافتن پاسخ متین و بی تعصب به این پرسش یک وظیفه دشوار تاریخی است.
در بیانیه شماره ۱۸ آقای موسوی نکات تأمل برانگیز دیگری هست که به لحاظ سیاسی و نیز از منظر تحلیل تاریخی ارزش و اهمیت دارد.
منجمله امتناع آشکار و معنی دار او از درآمیختن با مفهوم مطرح "اصلاح طلبی" حداقل در شکل احتراز از بیان این عبارت!
و دیگر رویکرد او به مسئله عدالت اجتماعی که میتواند جبران نقطه ضعف اصلاحطلبی در دوران اول خود، دوم خرداد باشد و یا خود نقطه ضعفی دیگر....
من به سهم خود به این موارد خواهم پرداخت.
ملیحه محمدی
بیست و هشتم خرداد ۱۳۸۹