خلاصه:
* خود را موظف میدانم به پرسش های نسل جوان پاسخ بدهم كه چرا و چگونه تفكر آقای مصباح حاكم شد و مشی «نواب صفوی» راهبرد پارلمانتاریستی «مدرس» را كنار زد؟ چرا كیهانِ سیدمحمد خاتمی به كیهانِ حسین شریعتمداری سقوط كرد؟ چرا صادق لاریجانی به جای دكتر بهشتی نشست و رحیمی جای نخستوزیر امام را گرفت؟
* بیمی از زندان و دیگر شدائد ندارم، اما از مسئولیتی كه به سهم خود در قبال نسل جوان دارم، میترسم و امیدوارم خداوند امكان جبران كامل خطاها را نیز به من و دوستانم عطا كند.
* اکنون که به برکت جنبش سبز، شرایطی فراهم شده تا بسیاری از طرف های درگیر منازعات خونین دهه ۶۰ با بازخوانی انتقادی آن سال ها به این نتیجه برسند که آن همه خشونت و خون ریزی «ضرورت تاریخ» نبود و می شد از بروز آن رخدادهای تلخ و ناگوار اجتناب کرد، باید این فضای نقد را زنده نگه داشت؛ زیرا انرژی فوق العاده ای آزاد خواهد شد که می تواند عقب ماندگی ملی و نیز تنگ نظری، انحصارطلبی و بی اعتنایی نسبت به دیگری و حقوق او را در عرصه سیاست، پشت سر گذارد.
* نظامی كه در آن بیشتر جوانان تحصیلكردهاش از دوره دبیرستان مشتاق مهاجرت به خارج از كشور باشند، نمایشگاه كتابش یاد دوران تفتیش عقاید را زنده كند، هنرمندانش در زندان و در انفرادی به سر برند، كجا با وعدههای امام در پاریس سازگار است؟
* نظامی که رتبه های اول را در تورم و فساد به دست آورد و جایگاه آخر را در رشد اقتصادی کسب کند و واردات بی رویه کالا کمر تولید را بشکند و استراتژی دولتش «ایران را سراسر كمیته امداد میكنیم» باشد، آیا می تواند الگوی موفقی از مدیریت به مردم منطقه ارائه کند؟
* نظامی كه در سطح بینالمللی انحصار رسانهای، استبداد و حق وتو را محكوم كند و دولت آمریكا را نماد اعمال استانداردهای دوگانه بخواند، خود از نظر اخلاقی حق ندارد علیه شهروندان خود به همان روشها متوسل شود.
* در نظام مطلوب من استقلال حوزه های علمیه حفظ می شود، دانشگاه پادگان نیست، اساتید برجسته و مستقل بازنشسته یا اخراج نمیشوند، به دانشجویان منتقدش ستاره نمیدهند، آنان را به صورت فلهای بازداشت نمی كنند، اختلاط دختران و پسران در دانشگاه مسأله مقاماتش نیست و دانشجویان رسماً تهدید نمیشوند كه چون نمره میخواهند باید خواستهای مدیریت را اجابت كنند.
* در نظام مطلوب من استقلال حوزه های علمیه حفظ می شود، دانشگاه پادگان نیست، اساتید برجسته و مستقل بازنشسته یا اخراج نمیشوند، به دانشجویان منتقدش ستاره نمیدهند، آنان را به صورت فلهای بازداشت نمی كنند، اختلاط دختران و پسران در دانشگاه مسأله مقاماتش نیست و دانشجویان رسماً تهدید نمیشوند كه چون نمره میخواهند باید خواستهای مدیریت را اجابت كنند.
* در نظام موردنظر من دروغ سكه رایج حكومتداری نیست! در نظام مطلوب من «وجود» كهریزك ننگ است و نه «افشا»ی آن. این نظامی نیست كه ایرانیان در سال ۵۷ خواهان استقرار آن بودند.
* من در محضر نسل جدید شهادت میدهم، نظامی كه ما برای برپایی آن انقلاب كردیم و به قانون اساسی آن رأی دادیم، غیر از نظام نظامیانی است كه میكوشند آن را ملك طلق خویش نمایند و در عرصه سیاست برای خود جایگاهی همانند فرماندهان دخالتگر ارتش تركیه و پاكستان قائل شوند.
* خطای ما آن بود كه تصور میكردیم ما انسانهای متوسط قادریم در میخانهها را ببندیم، بدون آنكه لازم باشد درهای تزویر و ریا را باز كنیم... اشتباه ما این بود كه در عمل به برخی امور عرفی تقدس بخشیدیم، غافل از آن كه نتیجه اش عرفی شدن بسیاری از مقدسات است.
* تحت هر شرایطی، حتی با وجود جنگ و تروریسم، نقض حقوق بشر نه قانونی است، نه اسلامی و نه اخلاقی.
* واضحتر بگویم، سكوت تأییدآمیز درباره نحوه محاكمات دادگاه انقلاب خطای ما بود، اما بازداشت فلهای منتقدان قانونگرا، “كهریزكی كردن” شهروندان معترض و نیز تیراندازی مستقیم به آنان چنان پدیده شومی است كه واژه «خطا» به هیچ وجه نمیتواند توصیف خوبی برای آن باشد. به همین دلیل ما حتماً باید اعتراف كنیم، اما نه در دادگاههای نمایشی و آن طور كه بازجوها میخواهند و به اتهامات موهوم مرتكب نشده، بلكه در پیشگاه ملت و بر اساس حقیقت. نسل انقلاب باید اعتراف كند، ولی نه به دلیل مجاهده امروزینش برای بسط دموكراسی و ترویج حقوق بشر، كه به علت عدم استفاده درست و كامل از فرصتهایی كه ظهور تكصدایی را بر بستر عبور از آرمانهای انقلاب اسلامی و اصول قانون اساسی غیرممكن میكرد. البته ما كوشیدهایم از این خطاها درس بگیریم و به ویژه پس از جنگ، رفتار وگفتار خود را اصلاح كنیم.
* اعتراف میكنم كه اگر در زمان خود در مقابل مواجهه نادرست با آیتالله شریعتمداری و برای حفظ حریم مرجعیت اعتراض میكردیم، كار به جایی نمیرسید كه امروز حرمت مراجع و عالمانی همچون مرحوم آیتالله منتظری و حضرات آقایان وحید خراسانی، موسوی اردبیلی، صانعی، بیات زنجانی، دستغیب شیرازی، طاهری اصفهانی، جوادی آملی و... حتی در صدا و سیما مورد تعرض قرار گیرد و كار به جایی برسد كه حتی بیت و نوه امام و حسینیه و مرقد ایشان و نیز آرامگاه مرحومان صدوقی و خاتمی از تعرض مصون نماند.
* بنابراین اگر خطایی وجود داشته كه داشته است، آن خطایی نیست كه بازجوها میگویند و اگر باید اعتراف كرد و حلالیت طلبید كه باید هم طلبید، باید از برخوردهای ناصوابی كه با مهندس بازرگان و دكتر سحابی صورت گرفت، عذر خواست و نیز باید از همه سیاسیونی كه خواهان فعالیت قانونی بودند و حقوقشان به بهانههای مختلف نقض شد، پوزش طلبید. همچنین باید از تحمیل یك سبك زندگی به شهروندان و دخالت در حریم خصوصی آنان معذرت خواست. خطای ما آن بود كه تصور میكردیم ما انسانهای متوسط قادریم در میخانهها را ببندیم، بدون آنكه لازم باشد درهای تزویر و ریا را باز كنیم. اشتباه ما این بود كه در عمل به برخی امور عرفی تقدس بخشیدیم، غافل از آن كه تلاش مذكور عقیم و نتیجه اش عرفی شدن بسیاری از مقدسات است
* خود را موظف میدانم به پرسشهای نسل جوان پاسخ بدهم كه چرا و چگونه بر نظام برآمده از دل مردمیترین انقلاب معاصر، تفكر آقای مصباح حاكم شد و مشی «نواب صفوی» راهبرد پارلمانتاریستی «مدرس» را كنار زد یا چرا و چگونه كسانی فرصت یافتند تا از تریبونهای رسمی نظام، بخش عظیمی از ملت را «خس و خاشاك» بخوانند و «بزغاله» و «گوساله» بنامند و به جای عذرخواهی از عملكرد غیرقانونی و غیراخلاقی خود در انتخابات، بكوشند فعالان انتخاباتی منتقد آن روشها را به انفرادی و عذرخواهی بكشانند؟ چرا شكل بازسازی شده برخی اشتباهات دادگاههای انقلاب در دهه اول انقلاب در سیمای مرتضویها تكرار شد؟ چرا تلویزیونِ مناظرهها و بحث آزاد بهار ۶۰، به «سیمای میلی» و تكصدا تبدیل شد؟ چرا كیهانِ سیدمحمد خاتمی به كیهانِ حسین شریعتمداری سقوط كرد؟ چرا صادق لاریجانی به جای دكتر بهشتی نشست و رحیمی جای نخستوزیر امام را گرفت؟ و چرا سیداحمد خاتمی ها بر منبر بزرگانی همچون طالقانی و منتظری به ایراد خطبه جمعه می پردازند؟ ما باید به سهم خود از بروز این استحاله پوزش بخواهیم و به بحث درباره ریشهها، علل و عوامل آن بنشینیم.
* من و دوستانم و كثیری از فعالان انتخاباتی كه تا به امروز به لطف الهی از آن مهلكه بزرگ جان سالم به در بردهایم، مدیون مردمی هستیم كه با تظاهرات تاریخسازشان در ۲۵ خرداد، نه فقط كودتای انتخاباتی را افشا كردند و دستكش مخملی را از مشت آهنین كنار زدند و نه تنها من و امثال مرا نجات دادند، بلكه به ایران و اسلام جان تازهای بخشیدند و چهره دیگری از ملت ایران در جهان ارائه كردند. درست است كه همه آن سخنان و اتهامهای طراحی شده، به منظور زمینهسازی برای سركوب منتقدان و حاكمیت تكصدایی بود، اما همه آن بگیر و ببندها و مصائبی كه بر سر مردم آوردند، در مقابل آنچه ممکن بود در صورت عدم شكلگیری تظاهرات میلیونی ۲۵ خرداد بر سر آیین و میهن و مردم بیاید و «اختناقی» كه قرار بود حاكم شود، یك خردهكاری بیش نبود. مردم آن روز نه فقط جان ما، بلكه جانمایه جهادها و تلاشهای آزادیخواهانه و عدالتطلبانه یك قرن گذشته خود را نجات دادند و راه فردا را گشودند.
* امروز آمریکا دیگر آن آمریکایی نیست که ملت ما آن را با کودتای ۲۸ مرداد علیه دولت قانونی و ملّی دکتر مصدق می شناخت، بلكه آمریكایی است كه انتخابات عراق زیر برق سرنیزه های ارتش او با چنان شفافیتی برگزار میشود كه حضور اكثریت ملت و حمایت مرجعیت شیعه و روحانیت اهل سنت را به دنبال دارد.
* به راستی كدام كشور را میتوان نشان داد كه چنین درصد بالایی از مشاركت انتخاباتی داشته باشد و آرای اعلام شده چنان نسبتی میان «اقلیت» و «اكثریت» را ترسیم كند و در همان حال بلافاصله پس از انتخابات، اجرای اصول قانون اساسی آن تعطیل شود، رقبا بازداشت، مطبوعات آزاد توقیف و احزاب منتقد منحل شوند و این همه سركوب و موارد نقض حقوق شهروندی در آن مشاهده گردد؟
متن کامل نامهی مصطفی تاجزاده به ملت