iran-emrooz.net | Wed, 19.05.2010, 7:22
زیانهای سه تصمیم دیرهنگام در تاریخ جمهوری اسلامی
جواد طالعی
جمهوری اسلامی ایران، با اتخاذ تصمیمی دیرهنگام درباره مبادله اورانیوم، همان سیاستی را تکرار میکند که دست کم تاکنون دوبار در حیات سی و یک ساله این حکومت، آسیبهائی جبران ناپذیر به مردم و کشور زده است. یکی ماجرای گروگان گیری و مصادره بیش از ۲۰ میلیارد دلار سرمایه ایران در آمریکا، و دیگری پایان ذلت بار جنگ هشت ساله با عراق.
در این جا، نمیخواهم وارد بحث درباره دلایل پنهان و آشکار تصمیم دولت احمدی نژاد برای مبادله اورانیوم در خارج از کشور بشوم، که خود مجالی دیگر میطلبد. هدف من تنها نشان دادن این واقعیت است که رهبران جمهوری اسلامی، ظرف سی و یک سال گذشته، همواره زمانی در برابر فشارهای خارجی تسلیم شده اند، که همه فرصتها را پیش از آن سوزانده و بیشترین خسارت را به جامعه ایران وارد ساختهاند.
چشم پوشی از امتیازهای آژانس
آژانس بین المللی انرژی هسته ای، در ماه اکتبر سال گذشته، به ایران پیشنهاد کرد که اورانیوم کم غلظت خود را تحویل روسیه بدهد و در مقابل، سوخت مورد نیاز رآکتور تحقیقاتی خود را، از روسیه و فرانسه دریافت کند. آژانس، مشوقهای بسیار خوبی هم برای ایران در نظر گرفت. از جمله همکاری غرب برای ایجاد نیروگاههای اتمی مدرن در ایران، ورود ایران به سازمان تجارت جهانی و گسترش مناسبات تجاری اتحادیه اروپا با ایران.
دولت احمدی نژاد، به این بهانه که غربیها ممکن است زیر قولشان بزنند و پس از تحویل ۱۲۰۰ کیلو اورانیوم سه و نیم درصد غنی شده ایران، ۱۲۰ کیلو اورانیوم ۲۰ درصد غنی شده را تحویل ندهند، این پیشنهاد را رد کرد.
رد پیشنهاد آژانس، این بار جهان غرب را متقاعد کرد که راهی برای مذاکره باقی نمانده است. فشار تحریمها افزایش یافت، کنسرنهای نفتی بزرگ به همکاریهای خود با صنعت نفت و گاز کشور خاتمه دادند، ساخت شش پالایشگاه پیش بینی شده متوقف ماند و هزاران شرکت ایرانی ورشکسته شدند.
اکنون، دولت، از بیم صدور قطعنامه چهارم شورای امنیت، و شاید همچنین به دلیل نقشههائی که برای سرکوب بیشتر معترضان دارد، بدون تعیین هیچ شرطی، حاضر به مبادله اورانیوم در ترکیه شده است. شخص احمدی نژاد هم، که بازنده ماجرا است، در برابر دوربینها، با دستی که باید به علامت تسلیم بالا رود، علامت پیروزی نشان میدهد.
مشابه این کوتاه آمدنهای دیرهنگام را، نسل من یکبار در ماجرای اشغال سفارت آمریکا و یکبار هم در پایان جنگ عراق شاهد بوده است. مخاطب، در این جا نسل امروز ایران است، که شاید هنوز فرصت ارزیابی دقیق این دو ماجرای دردناک را نیافته باشد.
خسارت سنگین گروگان گیری
روز سیزدهم آبان سال ۱۳۵۸ خورشیدی، جمهوری اسلامی، بر خلاف تمام موازین بین المللی، سفارت آمریکا در تهران را اشغال کرد و همه کارمندان این سفارتخانه را به گروگان گرفت.
این گروگان گیری، شوربختانه با پشتیبانی احزاب و سازمانهای طرفدار اتحاد شوروی نیز همراه بود. زیرا آنها آمریکا را دشمن اصلی ایران میدانستند و بر طبل توخالی "ضدامپریالیست بودن خمینی" میکوبیدند.
اندکی پس از گروگان گیری، تلاشهای گستردهای برای حل اختلاف آغاز شد. اما پاسخ رهبری جمهوری اسلامی به این تلاشها، تهدیدهای گسترده تر، سوء رفتار بیشتر با گروگانها، تعطیل دانشگاهها، حذف دولت بازرگان و زندانی کردن عباس امیرانتظام سخنگوی دولت موقت بود. زیرا دولت موقت، نگهداشتن گروگانها را برخلاف منافع ملی ایران میدانست.
در ماههای نخست پس از گروگان گیری، شخصیتهای داخلی و خارجی متعددی کوشیدند در نقش میانجی، بحران را به گونهای حل کنند که آبروی ایران انقلابی نیز حفظ شود. حل به موقع بحران، علاوه بر این که میتوانست مانع از آغاز یک جنگ هشت ساله شود، بیش از ۲۰ میلیارد دلار سپرده ایران را در آمریکا نجات میداد. به گواهی اسناد تاریخی، ایران در آن زمان دارای ۸ میلیارد دلار سپرده نقدی در بانکهای آمریکا بود و حدود دو برابر این مبلغ را، برای دریافت تسلیحات و کالاهای غیرنظامی، به دولت و کنسرنهای آمریکائی پرداخته بود.
با این پول، که قدرت خریدی تقریبا معادل ۲۰۰ میلیارد دلار امروز داشت، میشد علاوه بر جبران خسارتهای اعتصابها و کم کاریهای دوران انقلاب، صنعت نفت فرسوده ایران را نوسازی کرد، پالایشگاههای جدید ساخت و دهها دانشگاه و صدها مدرسه و بیمارستان مجهز ساخت.
اما حکومت اسلامی، که از آغاز، به پیروی از اخوان المسلمین، جلب رضایت نیروهای ضدغربی در جهان اسلام را بر منافع ملی ایران مقدم میدانست، موضوع را آنقدر کش داد که دولت آمریکا این سرمایه هنگفت ملی ایرانیان را بلوکه کرد.
گروگانهای آمریکائی، سرانجام در روز سی دیماه سال ۱۳۵۹ پس از عقد قرارداد الجزایر آزاد شدند، بدون آن که در این قرارداد، حتی یک کلمه درباره سرمایه بلوکه شده ایران ذکر شود.
قرارداد الجزایر، یک معاهده ننگین بود. این قرارداد، در پنج بند خلاصه میشد که 4 بند آن به زیان ایران بود و تنها یک بند آن آمریکا را متعهد میکرد که در امور داخلی ایران دخالت نکند. تعهدی که هیچ ضمانت اجرائی هم نمیتوانست داشته باشد. در مقابل، ایران متعهد شد که گروگانها را "بی درنگ" آزاد کند و "قروض" خود را به نهادهای آمریکائی بپردازد!
ایران، در آن زمان، دیناری بدهی به آمریکا نداشت. منظور از قروض، در این جا خساراتی بود که اتباع حقوقی و حقیقی آمریکا، از جمله صاحبان شرکتهای مصادره شده و گروگانها، مدعی آن بودند. در سالیان بعد، خسارتهای شاکیان، یکی پس از دیگری، از محل سپردههای ایران پرداخت شد. هیچ مقام ایرانی هم خود را موظف ندید در این مورد گزارشی به مردم بدهد. یکی از وکلای "دفتر دعاوی الجزایر" در لاهه، در سال ۱۹۹۰ به من گفت که دیگر چیزی از سپردههای ایران باقی نمانده است.
پایان ذلت بار جنگ ۸ ساله
مورد دوم بر سر عقل آمدن دیرهنگام و زیانبار جمهوری اسلامی، پایان جنگ ۸ ساله با عراق بود.
یک سال پس از شعله ور شدن جنگ ایران و عراق، عربستان سعودی و کویت اعلام کردند که در صورت پایان دادن به جنگ، تمام خسارات دو طرف را جبران خواهند کرد. صدام حسین، حیرت زده از مقاومت جانانه فرزندان ایرن زمین، آماده بود این پیشنهاد را بپذیرد. اما آیت الله خمینی و مشاورانش، شعار "راه قدس از کربلا میگذرد" را تبلیغ میکردند. آنها، با این توهم که میتوانند رهبری تمام جهان اسلام را به دست بگیرند و اسرائیل را، از جغرافیای جهان حذف کنند، به این پیشنهاد خیرخواهانه پوزخند زدند. آیت الله خمینی اعلام کرد که ارتش ۲۰ میلیونی ایران، تا آخرین قطره خون خود، برای پیروزی میجنگد.
صدها هزار ایرانی کشته شدند. ایران، نزدیک به ۱۰۰۰ میلیارد دلار خسارت دید. تمام انرژی موجود برای سازندگی کشور در این جنگ بی معنای ۸ ساله تلف شد. اما جمهوری اسلامی نه تنها پیروز نشد، بلکه حتی نتوانست سربلند از این جنگ بیرون بیاید. رهبر جمهوری اسلامی، پذیرش قطعنامه آتش بس را، سرکشیدن جام زهر نامید، سرزمینی نیمه ویران را، با صدها هزار قربانی و صدها هزار معلول و بیمار روانی، گذاشت و به دیار باقی شتافت. او البته قبل از رفتن، انتقام شکست تلخ خود را با صدور فرمان قتل عام از هزاران زندانی سیاسی بی گناه گرفت.
خود شکن، آئینه شکستن خطاست
همه این خسارتها و تلفات را، مردم ایران تحمل کرده اند، زیرا که در سی و یک سال گذشته، همواره اسیر کسانی بودهاند که وقتی "آینه نقش آنان را راست بنماید" آینه میشکنند تا شکست خود نبینند.
احمدی نژاد، هشت ماه قبل، پیشنهاد آژانس را با همه امتیازاتی که میتوانست برای ایران بیاورد رد کرد، تا اکنون خود پیشنهاد دهنده سازش باشد و به اقلیت ناآگاهی که هنوز دروغ را باور میکنند علامت پیروزی نشان بدهد.
این که سرانجام توافقنامه دولت احمدی نژاد با برزیل و ترکیه به کجا برسد، روشن نیست. این هم روشن نیست که جهان غرب در برابر تسلیم بی قید و شرط دولت احمدی نژاد طرح دعوا در شورای امنیت را متوقف کند یا نه. اما یک چیز روشن است: برای سومین بار، جمهوری اسلامی، منافع ملی مردم ایران را، قربانی بازیهای سیاسی یی کرده است که مدتها است دیگر تماشاگر چندانی ندارد.