iran-emrooz.net | Wed, 10.03.2010, 14:34
بازهم مصدق، بازهم نفت
واهیک کشیشزاده
آقای صادق زیبا کلام این روزها سر و صدای زیادی راه انداخته است. تقریبا روزی نیست که رسانهها نيم نگاهی به جلوه فروشی سياسی ايشان نداشته باشند و گزارشی از سخنرانیها و مناظرههای او در مجامع رسمی از جمله در صدا و سیمای ج. ا. منتشر نسازند. گاه جانمايهی این گزارشات جز آن نيست که آقای زیبا کلام یک تنه به جنگ باورهای عمومی جا افتاده در افکار عمومی جمهوری اسلامی رفته است و بی پروا بازنگری تاریخ دویست سالهی ایران را دیکته میکند. ايشان از بازنگری تاریخی سخن میگويند که محصول چالشهای پياپی آن همین نظام جمهوری اسلامیای است، که هم اکنون یکی از ژرف ترين بحرانهای زندگی خود را از سر میگذراند و اين بحران به یک معنا شائبههایی از همین تاریخ دویست ساله را یدک میکشد.
آقای زیبا کلام در مناظرهی تلویزیونی خود نقش رضا شاه در متحد ساختن ایران را برجسته ساخته و گفته است که دو عامل تاریخی بر موجودیت کنونی ایران سایه انداخته است. به نظر ايشان، يکی "شمشیر آغامحمد خان" و ديگری"چکمههای رضا خان" سرحدات و اتحاد ایران کنونی را تضمین کردند. نه اين سخنان و نه این نوع نگاه به تاریخ ایران تازگی ندارد، اما بر زبان راندن اين سخنان در صحن علنی و مجاز رسانهای در جمهوری اسلامی تابو شکنی آشکاری بوده است، که شاید در اين شرايط تنها آقای زیبا کلام خود را مستعد انجام آن یافته است. يک دم نبايد فراموش کرد که در کدام برش زمانی بسر میبريم: در ماهها و هفتههایی بسر میبريم که شهردار سابق تهران و رياست جمهور امروز، خس و خاشاک دگرخواه را ، که "بر کف خیابانها" روان شده بودند، به زباله دان تاریخ میروبد. جالب آن که آنچه امروز تاریخ مصرفش بسر آمده اعلام میشود، با دو دست به حقانیت انقلاب و تاریخ مجاهدات مردمی دویست سال سپری شده چسبیده است، ولی شگفتا نظری در مجالس امکان بروز مییابد که پایبندی چندان استواری با آن ندارد.
موضوع بهیچ وجه بر سر جزمیت در نگاه به تاریخ، آنهم تاریخ معاصر ایران، ــ تاریخی که ما هنوز وجود پس لرزههای آن را بر تن خود احساس میکنیم ــ نيست. ایران، در حداقل صد سال اخیر، بارها راه افراط و تفریط را طی کرده و هنوز نتوانسته است به گرانیگاه آرامش خود دست يابد. افراط و تفریطی که هنوز نیروهای کشش آن تاثیر گذارند و هر روز از جایی سر بر میکشند و تعادل مفروض و موعود را بر هم میزنند. سخنرانی آقای زیبا کلام درهمایش ملی ” نفت و سیاست خارجی در ایران” ، که از تاریخ ۱۱ اسفند ماه به همت مرکز تحقیقات استراتژیک مجمع تشخیص مصلحت نظام برگزار شد، دارای نکات درخور توجهی است که به نوبهی خود تازگی دارد.
گزارشگر سایت "فرارو" مینویسد:"شاید تا پیش از این برخی از محققان از این نگاه به مسئله “ملی شدن نفت” پرداخته بودند، اما به نظر میرسد تاکنون هیچ یک از تحلیلگران با این رویکرد به مقایسه “ملی شدن نفت” و “هستهای شدن” نپرداختهاند". و در ادامه افزوده است:"این استاد دانشگاه تهران با انجام مقایسهای میان وضعیت پرونده هستهای ایران و “ملی شدن صنعت نفت” مسئولین دیپلماسی ایران را از تکرار یک اشتباه تاریخی بر حذر داشت، وی معتقد است که ایران باید پیشنهاد آژانس و ۱+۵ درباره مبادله اورانیوم غنی شده را بپذیرد، همانگونه که مصدق باید فرمول آمریکا برای حل دعوای ایران و بریتانیا بر سر مسئله نفت را میپذیرفت". و به نقل از آقای صادق زیبا کلام، پژوهشگر سیاسی و استاد دانشگاه تهران آورده است که: «عنوان سخنرانی من در همایش “نفت و سیاست خارجی” این بود که ملی شدن نفت اجتناب ناپذیر بود و این سوال را مطرح کردم که خود ملی شدن نفت تا چه حد ضرورت داشت؟ آیا برای ایران راه حل دیگری باقی نمانده بود و ما فقط باید نفت را ملی میکردیم تا به اهداف خود میرسیدیم؟» آقای زیبا کلام که در مناظرهی تلویزیونی خود در سیمای جمهوری اسلامی چنین اظهار نظر کرده بود که "مصدق را شریف ترین، ملی ترین و متدین ترین رجال سیاسی ۲۰۰ سال اخیر ایران " میداند با بیان مواضع آمریکا نسبت به “ملی شدن” صنعت نفت اظهار کرد: «برخلاف تصوری که در ایران وجود دارد آمریکاییها از ابتدا مخالف ملی شدن صنعت نفت نبودند، حتی در ابتدا تا حدود زیادی موافق ملی شدن بودند، به دو دلیل اولا احساس میکردند که انگلیسیها به ایران اجحاف میکنند و قراردادی که در آن زمان مطرح بود خیلی یک جانبه و به نفع انگلیسیها بود». زیبا کلام ادامه داد: «آنها در امتیاز دارسی به ما ۱۶ درصد سود خالص را میپرداختند که البته در قراردادی که در زمان رضا شاه در سال ۱۳۱۲ منعقد گردید که معروف به قرارداد۱۹۳۳ است سودی که ما دریافت میکردیم تا حدودی بیشتر شد. اما همان موقع در عربستان و مناطق دیگر قراردادهایی که شرکتهای نفتی آمریکایی منعقد مینمودند معروف بود به قراردادها پنجاه، پنجاه یعنی ۵۰ درصد سود متعلق به کشور دارنده نفت بود و ۵۰ درصد متعلق به کمپانی که سرمایه گذاری کرده بود». وی با بیان این مطلب که “این مسئله را اگر مقایسه میکردیم با مقداری که انگلیسیها به ما میپرداختند از زمین تا آسمان متفاوت بود” افزود: « آمریکاییها رفتار انگلستان را ناحق و ظالمانه میدانستند بنابراین معتقد بودند که ایرانیها حق دارند و درست میگویند. شاید که راه حل ایران را درست نمیدانستند ولی در اساس اعتقاد داشتند نوع رابطه ایران و انگلستان در خصوص نفت باید مورد تجدید نظر قرار گیرد». آقای زیبا کلام دلیل دیگر آمریکا برای موافقت با “ملی شدن صنعت نفت” را چنین ارزیابی مینماید: «دلیل دیگرش این بود که آمریکاییها نگران بودند که این موج ناسیونالیستی که در مسئله نفت در ایران بوجود آمده است موج ضد امپریالیستی و احساسات ضد بیگانه به نفع کمونیستها تمام شود و باعث گردد آنها محبوبتر شوند». وی در ادامه افزود: «چرا که در آن مقطع حزب توده به عنوان حزب چپ بسیار با نفوذ بود و بسیاری از دانشجویان و روشنفکران و… از این حزب طرفداری میکردند. آمریکاییها نگران بیشتر شدن نفوذ حزب توده بودند، بنابراین دلیل دیگری که تصور میکردند ملی شدن نفت و حل شدن آن کار درستی است این است که بهانه به دست چپ نیافتد.»
زیبا کلام با اشاره به راه حلهای آمریکا برای حل معضل نفت ایران اظهار کرد: «نتیجه این است که آمریکا در آن زمان خیلی تلاش کرد که راه حل میانه بین ما و انگلیسیها پیدا کنند، یکی از این راه حلها قرارداد پنجاه، پنجاه بود که مرحوم مصدق آن را نپذیرفت و گفت این قرارداد منافع ما را تامین نمیکند.»
این استاد دانشگاه ادامه داد: «فرمول دیگری که آمریکاییها مدنظر داشتند این بود که به مدت ۲ سال بانک جهانی به عنوان حکم بین ایران و انگلستان عمل نماید و درآمدهای نفت در صندوقی تحت نظر این بانک جمع شود و بانک جهانی بخشی از آن را به عنوان کارمزد خود بردارد و بخش دیگری را به صورت علی الحساب به ایران و انگلستان بپردازد و بعد از دوسال تکلیف نهایی دعوا مشخص شود». وی با بیان محاسن این پیشنهاد افزود: «حسن بزرگی که این راه حل داشت این بود که به صورت غیر رسمی عملا حاکمیت ایران و ملی شدن نفت به رسمیت شناخته میشد یا این که همین قدر که از انگلستان خلع ید میشد کافی بود، البته خلع ید صورت گرفته بود و مرحوم مهندس بازرگان در راس یک هیئت خلع ید بعد از ملی شدن نفت به آبادان رفته بود و عملا تاسیسات نفت را از انگلیسیها تحویل گرفته بودند».
اظهارات آقای زیبا کلام را میتوان چنین جمعبندی کرد:
1- ملی شدن صنعت نفت در ایران اجتناب ناپذیر بود.
2- ملی شدن صنعت نفت تنها راه حل نبود.
3- آمریکاییها موافق ملی شدن صنعت نفت در ایران بودند.
4- واکنشهای منفی ایران نسبت به پیشنهادات آمریکا و پافشاری بر حاکمیت ملی، از جمله رد پیشنهادات 50-50 و حکمیت بانک جهانی، موجب برانگیختن مخالفت آمریکا با آن شد.
5- یکی از علل مخالفت آمریکا ترس آنان از افزایش نفوذ کمونیستها و حزب توده ایران بوده است.
6- بروز کودتا در ایران نتیجه واکنشهای منفی ایران نسبت به پیشنهادات آمریکا بوده است.
حال بگونهای گذرا بپردازيم به موارد پيشگفته:
ملی شدن صنعت نفت در ایران نه تنها اجتناب ناپذیر نبوده، بلکه نشانهای از رشد آگاهی ملی و عزم راسخ مردم ایران نسبت به حراست از منافع ملی خود بوده است. آقای زیبا کلام رویدادهای حول و حوش ملی شدن صنعت نفت و سرنوشت غم انگیز آن را، که به کودتای آمریکایی-درباری 28 مرداد 32 در ایران و ساقط شدن حکومت ملی دکتر مصدق انجامید، بهانه قرار میدهد تا نفس ملی شدن صنعت نفت را زیر علامت سئوال ببرد، آنهم با این ادعا که "اجتناب ناپذیر بود". معلوم نیست چه کسی و چرا میبایست از وقوع آن اجتناب ورزد. دربار، اربابان انگلیسی و سر آخر آمریکایی آن، با صحنه گردانی نیروهای ارتجاعی در ایران سالها کوشیدند که از وقوع آن جلوگیری کنند. این جنبش به ایران ختم نمیشد و نه تنها کشورهای خاور میانه، بلکه تمام جهان را در بر گرفته بود. آمریکاییها در آمریکای لاتین با بیداری "حیات خلوت" خود دست و پنجه نرم میکردند و انگلیس در مصر نیز تحولاتی را پیش بینی میکرد. سر آنتونی ایدن در خاطرات خود چنین مینویسد: "روزی که من متصدی وزارت خارجه شدم آبادان از دست رفته بود و نفوذ ما در خاورمیانه رو به تنزل گذاشته بود. در مصر هم پیش بینی تحولاتی میشد که لازم بود مطالعه کنم تا بدانم از چه طریق خود را مقابل وضعیت قرار دهم و من یقین داشتم که قبل از هر چیز باید خود را متوجه کار نفت نمایم که منشاء این اختلاف بود" (به نقل از خاطرات و تالمات، ص181؛1379) اینکه آمریکاییها موافق ملی شدن صنعت نفت در ایران بودند نیز ادعایی بیش نیست. ایدن وزیر خارجهی انگلستان در همین کتاب خاطرات خود که از "خاطرات و تالمات دکتر محمد مصدق " نقل کردیم بصراحت نوشته است که آمریکاییها در پی آن بودند که نگذارند مناقشات موجود میان دولت مصدق و انگلیس بر سر ملی شدن صنعت نفت به بی ثباتی سیاسی در ایران بیانجامد و ایران "کمونیستی شود". او چنین مینویسد:"برای ما بسیار ناگوار بود که از ترس کمونیسم بهرقیمتی که تمام شود با مصدق کنار آئیم و من هیچ وقت نمیخواستم قبول کنم اگر مصدق را قبول نکنیم ایران کمونیست خواهد شد"(همانجا). آمریکاییها در این سالها بدنبال ایجاد و تحکیم جبههی جهانی ضد شوروی و ضد کمونیستی خود بودند و در مورد ایران منافعی نداشتند که از دست بدهند. آنها بدنبال کشاندن ایران به این جبهه بودند. این انگلیس بود که منافع خود را در خطر میدید و میکوشید با کشاندن آمریکا به مناقشات با ایران کفهی ترازو را بسود خود سنگین تر نماید. دکتر محمد مصدق که آقای زیبا کلام او را "شریف ترین، ملی ترین و متدین ترین رجال سیاسی 200 سال اخیر ایران" میداند چنین مینویسد:"سفیر (منظور سفیر انگلیس) مرا تحت نظر قرار میداد و مینگریست تا چنانچه کوچکترین تماسی با مامورین دولت شوروی پیدا کنم آن را بدولت خود گزارش دهد و سقوط دولتم را فراهم نماید". دکتر مصدق بر این اعتقاد بود که تا استالین در قید حیات بود نمیخواستند دولت را از طریق کودتا ساقط کنند و بدین خاطر نیز به توطئهی روز 9 اسفند روی آوردند. با فوت استالین در 16 اسفند ماه بود که اوضاع برای تدارک مقدمات سقوط دولت مصدق مساعدتر گشت. و چنین بود که انگلیس ، که در ابتدا میکوشید خطر کمونیسم در ایران را انکار کند، اکنون با استفاده از ترس و سیاست ضد کمونیستی، آمریکاییها را به جبههی خود کشاند تا اینکه با پیروزی کودتا ایدن "شب خواب راحتی کرد"(همانجا ص.192). اما آیا چنین خطری ایران را تهدید میکرد؟ دکتر مصدق نظر دیگری دارد:"شاهنشاه و ایدن از نظر ابقای حکومت فردی و استعمار با تسلط فکری حزب توده در ایران متفقند و از این رویهی بر خلاف حق و حقیقت نظری جز این ندارند که هر کس در مصالح مملکت اظهاری بکند او را به حزب توده منتسب کنند و به مجازات برسانند تا هیچکس را این قدرت نباشد که از منافع مملکت و آزادی دفاع کند و از هر یک از سیاستهای استعماری انتقاد نماید".(همانجا ص.189)
و اما در مورد پیشنهاد حکمیت بانک بینالمللی و پرداخت غرامت. در این موارد نیز اسناد و مدارک کاملا روشن و تاکتیکی که آمریکاییها و انگلیسیها در پیش گرفته بودند، جای هیچ گونه تفسیر مغایری را باز نمیگذارد. دکتر محمد مصدق در خاطرات خود بصراحت میگوید که آنان در نظر داشتند با کشاندن ایران به مراجع بین المللی، دولت را مستاصل نمایند تا از پیگیری منافع خود چشم بپوشد. علاوه بر آن مصدق رویکرد مثبتی نسبت به این پیشنهاد داشت "اصل مداخلهی بانک و دو پایهی مهم آن یعنی موقتی بودن این امر و لزوم تودیع قسمتی از درآمد برای تامین محل پرداخت غرامت مورد موافقت بود"(خواب آشفتهی نفت، دکتر مصدق و نهضت ملی ایران، محمد علی موحد، جلد اول، ص345، نشر کارنامه، 1378،تهران) این دکتر مصدق نبود که با اجرای طرح موافقت نمیکرد، بلکه این انگلیسیها بودند که در آن امر خرابکاری میکردند زیرا هم با بریده شدن پای اتباع خود از اجرای طرح موافق نبودند و هم فرمول 50-50 را که بسود ایران تمام میشد قبول نداشتند. هم آمریکاییها و هم انگلیسی اعتقاد داشتند 58 سنتی که بابت یک بشکه به ایران میرسید زیاد است و دکتر مصدق آن را اندک میدانست. علاوه بر آن دکتر مصدق در برابر فشاری که به ایران وارد میشد تا از کارشناسان انگلیسی استفاده کند، چنین موضعی اتخاذ کرد: "اخراج انگلیسیها در دست دولت بود، ولی رجعت آنها در دست دولت نیست.من یقین دارم که ملت ایران هیچ وقت راضی نخواهد شد که آنها به ایران مراجعه کنند"(همانجا ص.346). اما در خصوص قیمت نفت توضیحاتی که به مصدق داده شد چیزی از ابهام پیرامون اجرای طرح نمیکاست: "من به بانک بین المللی گفتم لازم است راجع به قیمت بین ما و شما توافقی حاصل شود تا اگر آمدید نفت را به جریان انداختید ما بدانیم شما به چه قیمت نفت را به حساب ایران حساب میکنید. بانک بین المللی گفت که چون من نمیتوانم در این باب شخصا تصمیمی اتخاذ بکنم این مطلب موکول به این خواهد شد که بعد این را به شما اطلاع دهم"(همانجا، ص.347). پس این عدم موافقت دکتر مصدق نبود که این طرح را به شکست کشاند، بلکه "دکتر مصدق سخت دلواپس نتیجهی مذاکرات بانک با بریتانیا بود و میخواست هرچه زودتر از چگونگی امر آگاهی یابد و از طریق لوی هندرسن فشار میآورد که بانک نمایندگان خود را برای ادامهی کار به تهران بفرستد. اما بانک تحت فشار بریتانیا قرار داشت که تعجیلی در این کار روا نمیدانست و بر آن بود که دکتر مصدق باید مدتی دیگر با مشکلات درگیر باشد تا از پای درآید" (همانجا، ص 348). دکتر مصدق علیرغم آنکه در داخل با مخالفت گستردهی نیروهای چپ و نیز از جناح راست فدائیان اسلام با طرح بانک بین المللی مواجه بود بر اجرای آن اصرار میورزید. اما "بریتانیا همچنان در انتظار سقوط دکتر مصدق امروز و فردا میکرد و روی موافق نشان نمیداد". جالب است که نمایندگان بانک در گزارش سری خود به هندرسن بر این نکته تاکید داشتهاند که هر دولتی که در ایران بر سر کار آید ایرانیان اجازه نخواهند تا ادارهی شرکت نفت باز به کارشناسان انگلیسی سپرده شود و آنها در موقعیتی هستند که بدون کمک خارجی تا سطح 25 میلیون تن در سال نفت خام تولید کنند و ادارهی عملیات تصفیه را تا سطح 5 میلیون تن بر عهده بگیرند.(همانجا، ص359)
در مورد پرداخت غرامت نیز اسناد به اندازهی کافی گویاست. دکتر مصدق در خاطرات خود چنین مینویسد:"کشور مکزیک هم صنعت نفت را ملی نمود و صاحب امتیاز، که یک شرکت انگلیسی بود، سالها با آن دولت راجع به مبلغ غرامت اختلاف داشت و بالاخره کار به اینجا رسید که دولت مکزیک هشتاد میلیون دلار به شرکت صاحب امتیاز تادیه نمود و رفع اختلاف کرد. نظر به اینکه موقع ملی شدن صنعت نفت در مکزیک شرکت صاحب امتیاز در حدود چهار میلیون تن نفت استخراج مینمود و شرکت نفت انگلیس و ایران هم مقارن ملی شدن صنعت نفت در حدود سی و دو میلیون تن یعنی هشت برابر نفت مکزیک استخراج میکرد دولت ایران هم 640 میلیون دلار یعنی هشت برابر مبلغی که دولت مکزیک به آن شرکت داد از بابت اصل و یکصد و شصت میلیون دلار هم از بابت سود در مدت بیست سال که هر سال چهل میلیون دلار میشود بشرکت نفت انگلیس و ایران تادیه کند و حساب خود را تصفیه نماید". این پیشنهاد که مستر لوی متخصص معروف نفت آن را تدوین کرده بود با موافقت مصدق روبرو شد، ولی "بعد از فرستادن این پیشنهاد معلوم نشد چه پیش آمد و با چه اشخاص مذاکره نمودند که اوضاع ناگهان تغییر کرد و یقین حاصل نمودند بهر طریق میتوانند دولت را ساقط نمایند" و "اگر بتوانند مالی را به ثمن بخس و نامشروع ببرند چرا حاضر شوند به نرخ عادله معامله کنند". و این در حالی بود که انگلیسیها مخفیانه به استخراج نفت و خروج آن از زیر آب ادامه میدادند.(همان کتاب؛ ص361 و 362)
این همه در موقعیتی بود که دکتر مصدق و نهضت ملی ایران در برابر موج مخالفتهای داخلی از چپ و راست مجبور به در پیش گرفتن سیاستی محتاطانه بود و علاوه بر آن دربار و ارتجاع داخلی از هیچ فرصتی برای سنگ اندازی در انجام مذاکرات فرو گذار نمیکردند. یکی از اشتباهات دکتر مصدق کوتاهی او در تحکیم تکیه گاه مردمی خود در داخل بود. و این حلقهی مفقودهای است که در مورد سیاست "غنی سازی" نیز به چشم میخورد. "غنی سازی" حق مسلم مردم ایران است، اما آیا مردم ایران به ابعاد و پیامدهای این حق خود بخوبی واقفند؟ آیا "غنی سازی" میتواند به نمونهای از بیداری ملتها و آگاهی یابی به منافع ملی شان منجر شود؟ آیا پافشاری بر این حق و پيامدهای آن بصورت تهدیدی بسیار جدی برای کشورهای منطقه، که سیاست همسویی با جمهوری اسلامی ندارند، تلقی نمیشود؟ عدم شفافیت سیاست جمهوری اسلامی ایران آیا به تشدید چرخهی سوءتفاهمها، بی اعتمادیها و تردیدها نسبت به نیات آن منجر نمیشود؟ امروز ما نه فقط با افکار عمومی در جهانی رويارويم، که زیر نفوذ رسانهای و تبلیغی غرب است، بلکه باید افکار عمومی همسایگانمان را هم در نظر بگیریم. هم پافشاری بر حقوق خود درست است و هم در پیش گرفتن راه تعامل با جامعهی جهانی برای به کرسی نشاندن آن. اما آیا در همهی سطوح چنین سیاستی امکان عملی دارد، آنهم در شرایطی که در داخل بذر بی اعتمادی و یاس پاشیده میشود و نگاهی تنگ نظرانه و انحصار گرانه پای اکثریت جامعه را از تصمیم گیریهای بنیادی، که سرنوشت کشور را رقم میزند، بریده است. امروزه در ایران هم در اصول و هم در گزینش مکانیسم اجرایی اختلاف نظر اساسی وجود دارد. مسئله اینست که تا چه حد پافشاری بر حق "غنی سازی" عاقلانه است و آیا شایسته است که سرنوشت و آيندهی کشور را به آن گره زد، بگونهای که برای بکرسی نشاندن آن تا پای وقوع یک جنگ و تجاوز خارجی پیش رفت؟ همهی افکار عمومی جهان بر این امر واقفند که این تکنولوژی آیندهای ندارد و با ته کشیدن منابع اورانیوم عمر آن بسر خواهد آمد. تبعات روانی سلطهی ایران بر فن آوری هستهای خواب را از همسایگان عرب و غیر عرب، ولی همگی مسلمان، ربوده است و آنان را وادار خواهد کرد که بنوبهی خود دست به چنین اقداماتی بزنند. هر ناظر آگاه و عاقلی اذعان خواهد کرد که جمهوری اسلامی ایران با وجود تبلیغات گوشخراش توان برابری تکنولوژیک با غرب در هیچ يک از گسترهی فن آوری هستهای را ندارد. اگر امروز دانشمندان اتمی ایران به فن آوری غنی سازی مسلط شده اند، پژوهشهای تکنولوژیک در کشورهای پیشرفتهی صنعتی در گسترههایی در جریان است، که ما هنوز دههها با آن فاصله داریم. مقایسهی ملی شدن صنعت نفت و "غنی سازی" اگرچه در نگاه اول بر حق و تاکید بر لزوم تعامل با طرفین مذاکره برای دستیابی به یک توافق مرضی الطرفین بجا بنظر رسد، با اين وجود نه بستر و نه زمینهی تاریخی آن اجازهی انجام چنین قیاسی را میدهد.