iran-emrooz.net | Tue, 14.06.2005, 20:23
انتخابی دیگر
آرشین ایرانی
http://harfha.com
سهشنبه ٢٤ خرداد ١٣٨٤
در حالی به انتخاب نهم نزدیک میشویم که هیچ شباهتی میان جامعهی امروز ایران و هشت سال پیش دیده نمیشود. نه تنها با انتخابات ریاست جمهوری در دفعات قبل متمایز است، بلکه فضای سیاسی با همین چند سال پیش نیز قابل قیاس نیست. بحثهای انتخاباتی، مناظرهها و برنامهها از جنس دیگری است و اوضاع بینالمللی هم به شدت وخیمتر از گذشته است و به گونهای جدی خطر یک جنگ ویرانگر قابل تصور است.
- تغییرات بسیار زیادی در جناحبندیهای سیاسی چه در میان نیروهای محافظهکار و چه در میان اصلاحطلبان رخ داده است. در انتخاب هفتم یک سوی رقابت محافظهکارانی بودند که شعار ذوب شدن در ولابت فقیه را سرمیدانند، در مقابل نیروهای خط امام علاوه بر برخی شعارهای آزادیخواهانه از جمله حمایت از جامعهی مدنی، از ولایت فقیه و همکاری متقابل با وی نیز سخن میگفتند. امروز نه محافظهکاران، محافظهکاران سابقند و نه اصلاحطلبان.
جغرافیای جناحبندیهای سیاسی در این انتخابات به گونهای است که گویی زلزلهای بزرگ را پشت سر گذاشته است، هیچ جناحی سر جای خودش نیست. گروههای مختلفی که تا کنون از اصلاحات دولت آقای خاتمی حمایت میکردند، امروز هر کدام موضعی جداگانه گرفتهاند. کسانی که آن زمان تحریم و رأی سفید را راهگشا میدانستند، در این انتخابات به طور رسمی وارد اردوگاه اصلاحطلبان پیشرو شدهاند.
دفتر تحکیم که یکی از حامیان جدی خاتمی بود دیگر آن دفتر تحکیم سابق نیست، هم دفتر اهدایی مقام رهبری را از او گرفتهاند و هم ردیف بودجهاش از بودجهی جمهوری اسلامی خط خورده است. به دو دسته مقابل هم تقسیم شده است که باز هر کدام از آنها دیدگاههای متنوع و گاه متضادی درون خودشان دارند. از طیف شیراز که بگذریم درون طیف علامه عدهای بر حضور جدی در انتخابات اصرار دارند و برخی هم علم تحریم را برافراشتهاند. شاید بیشترین دگرگونی در دوران اصلاحات درون این گروه رخ داده است. زمانی حتا دیدگاههای این گروه از دیدگاههای خاتمی هم سنتیتر بود، هنگامی که خاتمی از گفتگو با مردم امریکا سخن گفت، دفتر تحکیم هنوز از شعار مرگ برامریکا دست برنداشته بود و در سالگرد انقلاب دوم دانشجویان خط امام، نتوانست از آتش زدن آدمک عموسام صرف نظر کند. این گروه همانطور که نشان داده است میتواند گاهی مدافع منافع ملی و حقوق بشر باشد، اما با توجه به سابقهی اشغال سفارت امریکا، این قابلیت را هم دارد که با غلیان احساسات و هیجاناتش درست در نقطهی مقابل منافع ملی و آزادیخواهی قرار بگیرد.
- جبهه مشارکت در این دوره به شدت رادیکال شده است، به گونهای که نیروهای ملی-مذهبی و نهضت آزادی با وجود آن که نامزدشان رد صلاحیت شده است، از کاندیدای این گروه حمایت میکنند و حقیقتاً برنامهها و شعارهای آنان اغلب مطالبات گروههای ملی-مذهبی را پوشش میدهد. اول این که تکلیف خود را با بسیاری از مسائل از قبیل حکم حکومتی، رفتارهای فراقانونی نهادهای انتصابی و انتخابات آزاد روشن کردهاند، دوم از ابهامگویی به سبک خاتمی در مورد برنامهها و شعارها دست برداشتهاند، اکثر شعارها و برنامههایش قابل بازخواست و پرسشگری است و به محبوبیت و فرزانگی شخص هم بستگی ندارد تا ناکامیها با اشک و عذرخواهی قابل توجیه باشد. شکست آنان اهمیتی حیاتی برای بقای حزبی دارد که برای نخستین بار بدون همراهی گروههای سنتی و با صراحتی کامل وارد میدان شدهاست.
اما تفاوت اصلی در موقعیت جبهه مشارکت در این دوره این است که در این انتخابات برخلاف گذشته این حزب است که نامزد انتخابات را معرفی کرده است، برنامههای او را تدوین و از او پشتیبانی میکند. در گذشته چنین نبود. در حقیقت سیدمحمد خاتمی چندان نیازی به احزاب پشتیبان نداشت. اگر چه حزب مشارکت از خاتمی حمایت میکرد، اما رییسجمهور برای پیروز شدن در انتخابات به ویژه در دور دوم نه وامدار این گروه بود و نه نیازی جدی به آنان داشت.
بدین ترتیب برای نخستین بار در انتخابات نامزدی حضور دارد که به اعتبار احزاب پشتیبان وارد انتخابات شده است و نه فقط با شایستگیهای فردی. این موضوع در روند توسعهی سیاسی بسیار امیدوارکننده است. از سوی دیگر کسب اعتماد گروههای مختلف قومی و مذهبی نه تنها این حزب را از دیگر گروههای سیاسی در ایران متمایز ساخته است، بلکه در میان کشورهای همسایهنیز وضعیت منحصر به فردی را به وجود آورده است. حزبی سراسری که بتواند مطالبات اقلیتها را پوشش دهد، خطرات بزرگی را که متوجه تمامیت ارضی کشور است، تا حد زیادی میتواند کاهش دهد. انتخابات عراق که از سوی غرب بسیار آزاد و مهم تلقی شد، درحقیقت چیزی نبود جز لشگرکشی گروههای مختلف قومی و مذهبی. اگرچه در روند رو به دموکراسی عراق آن انتخابات اهمیت داشت، اما مشکلات اساسی ملی را حل نکرد.
شکست این حزب در این دوره تنها شکست همین گروه محسوب نمیشود، در حقیقت فروپاشی جنبش رو به دموکراسی و آزادی در ایران است. سابقهی جمهوری اسلامی نشان داده است که معمولاً حذف گروههای سیاسی از قدرت روند بازگشتناپذیری است، بنابراین شکست اصلاحطلبان پیشرو تا حد زیادی به معنای پایان اصلاحطلبی در ایران است.
- وضعیت مجمع روحانیون مبارز و خانهی کارگر نیز در این انتخابات با اهمیت است، یکی از پیشرفتهای مهم اصلاحطلبان پیشرو در این دوره این است که با عدم اجماع روی یک نامزد از این گروهها جدا شدهاند. مجمع روحانیون تا زمانی که مشارکت محبوبیت رو به رشدی داشت در کنار این حزب بودند و به اعتبار این گروه وارد مجلس ششم شدند و پستهای کلیدی را هم اشغال کردند. اما زمانی که فروغ اصلاحات رو به افول گذاشت، ترجیح دادند که جداگانه وارد انتخابات شوند. دیگر هیچ لزومی هم نمیبینند که از شعارهای اصلاح طلبانه دفاع کنند. خانه کارگر هم که پیش از این به دلیل حمایتش از خاتمی مدعی سهمی از اصلاحطلبان بود، این بار در چرخشی کامل رو سوی هاشمی کردهاست.
- به همان اندازه که در ارودگاه اصلاحطلبان دگرگونی رخ داده است، محافظهکاران نیز جبههگیریهای جدیدی را در درون خود تجربه میکنند. هاشمی رفسنجانی در اواخر دوران ریاستجمهوریاش اختلافاتی با دیگر محافظهکاران پیدا کرد. مؤتلفه خواستار یکدست شدن کامل قدرت بود و هاشمی تحت فشارهای آنان وزرای چپگرا را از کابینه خارج کرد. اما با تقویت کارگزاران سازندگی و دفاع از انتخاباتی رقابتی برنامههای آنان را ناکام گذاشت. در سالهای اولیه اصلاحات نیز تا حدودی چهرهای اصلاحطلبانه از خود به نمایش میگذاشت، حتا در انتخابات مجلس ششم نیز خود را به عنوان چهرهای میانهرو معرفی میکرد. اما اصلاحطلبان تخریب هاشمی را برگ برندهی خود در انتخابات میدیدند و البته در این راه موفق شدند، اما از یک شکاف بزرگ در میان محافظهکاران جلوگیری کردند.
در این دوره هاشمی با احساس خطر از بحرانهای جدی پیش رو در مقابل محافظهکاران وارد صحنه شده است. این بار محافظهکارانی که در دو انتخابات گذشته قدرت را کسب کردهاند، رقیب اصلی خود را هاشمی میدانند و نه اصلاحطلبان. به نظر میرسد هاشمی با پیشبینی استمرار سیاستهای شورای نگهبان وارد صحنه شده است. حقیقتاً در صحنهی رقابتی که اصلاحطلبان حضور نداشته باشند، هاشمی برجستگی کاملی دارد. اما با حضور اصلاحطلبان پیشرو و سه قطبی شدن، وضعیت پیچیدهتر از آن شده است که بتوان کسی را پیروز انتخابات دانست. اصلاحطلبان در این دوره دو اولویت اساسی پیدا کردهاند، از یک طرف بقای خودشان که جز با پیروزی میسر نمیشود و دوم این که دست کم بازی را به نظامیان نبازند. به همین خاطر است که آنان چندان هم از پیروزی هاشمی نگران نیستند.
نظامیان هم در این دوره نمایندگان مختلفی دارند. احمدینژاد نماینده حزبالله و گروههایی است که حیطهی عملیاتیشان بیرون مرزهای ایران است. سردار قالیباف نماینده طراحان حمله به کوی دانشگاه است که در آنجا توانستند عدهی زیادی از دانشجویان را مجروح و زخمی کنند و با موفقیت تقریباً کاملی جنبش دانشجویی را تا چند سال سرکوب کنند. لاریجانی وظیفهی توجیه پس از عملیات و ترور شخصیتی اصلاحطلبان را بر عهده داشته است و این توانایی را دارد که با صراحت از قاتلان و جنایتکاران، آن هم با لحنی اندیشمندانه دفاع کند. اما محسن رضایی در میان شخصیتهای نظامی وضعیت منحصر به فردی دارد، او احساس میکند که اقتصاددان بزرگی شده است، اما نه اقتصاددانان و نه مردم عادی او را درک نمیکنند.
- پس از جنگ هشت ساله و سقوط شوروی، تاکنون خطر حملهی نظامی تا این حد جدی نبوده است. جنگ احتمالی نیز از نوع جنگ عراق با ایران فرسایشی و بینتیجه نخواهد بود، تجربهی دو جنگ اخیر امریکا نشان میدهد که این جنگ اگر آغاز شود تا حصول نتیجه چندان راهی ندارد.
موضوع دفع این خطر در بحثهای انتخاباتی جایگاه ویژهای دارد. برخی از نیروهای تندوری اپوزیسیون نه تنها از این واقعه خطری احساس نمیکنند، بلکه در پرتوی آن روزنهی امیدی نیز برای حضور دوبارهی خود در ایران میبینند. بدیهی است نباید از آنان انتظار چارهای داشت. اقتدارگرایان راه مقابله را ادامهی روند گذشته و اصرار بر اصل سازشناپذیری نظام حتا تا مرز استقبال از جنگ میدانند. محافظهکاران عملگرا و اصلاحطلبان که اکنون ابتکار عمل در دیپلماسی جمهوری اسلامی را در دست دارند، به انعطاف در برابر خواست جهانی و پرهیز جدی از جنگ اصرار دارند. اصلاحطلبانی که چندی است از حکومت رانده شدهاند و اکنون خود را اصلاحطلبان پیشرو مینامند، علاوه بر اینها بهبود رابطهی ایران با غرب، بویژه امریکا و حل مشکلات تاریخی را پاسخی ریشهای به این مسأله میدانند.
تأثیر نحوهی برگزاری این انتخابات بر وقوع جنگ نیز محل اختلاف نظر گروههای سیاسی است. طرفهای خارجی مذاکره با ایران نیز تصمیم نهایی را به پس از انتخابات ایران موکول کردهاند. اما اقتدارگرایان بر این اصل تأکید میکنند که انتخابات در ایران تغییری در سیاستهای ایران ایجاد نخواهد کرد. برخی از اصلاحطلبان داخل و خارج از کشور اصرار دارند که سرد بودن و غیررقابتی بودن این انتخابات خطر حملهی نظامی را تشدید خواهد کرد. حضور غافلگیرانهی هوشنگ امیراحمدی در صحنهی انتخابات بیشتر برای گوشزد کردن چنین خطری بود تا کسب قدرت سیاسی. اصلاحطلبانی که از انتخابات آزاد دفاع میکنند، مدعیاند انتخابات رقابتی، آزاد و پرشور همچون انتخابات رقابتی هشت سال پیش میتواند بسیاری از خطرها و تهدیدات را دور سازد. اما نگرانی کسانی که تحریم انتخابات را دنبال میکنند تا کنون تنها در بیان این موضوع آشکار شده است که حضور پرشمار مردم در انتخابات لزوماً خطر جنگ را دفع نمیکند. و بارها مثال انتخابات صدام را پیش میکشند. اما نه رقابت در ایران شبیه عراق است و نه مردم ترسی از عدم مشارکت دارند. علاوه بر مثال عراق که مانع از جنگ نمیشود، هزاران حالت دیگر نیز وجود دارد که تأثیری در وقوع جنگ نخواهد گذشت، اگر حقیقتاً نگرانی از وقوع جنگ وجود دارد، به جای طرح راههایی که مانع نمیشود، باید در جستجوی راهی مؤثر بود.
اما پدیدهای که بیش از هر موضوع دیگری میتواند در این دوره باعث شکست اصلاحطلبان شود، دودستگی آنان است. این که عدهای انتخابات را تحریم کنند، نه موضوع تازهای است، نه عجیب. تنها کاری است که بخشی از اپوزیسیون سنتی ایران سالهاست انجام میدهند. آنچه در این دوره مایهی شگفتی است، این است که افرادی که تا کنون خود را اصلاحطلب مینامیدند و پیگیر شیوههای مسالمتجویانه بودند، اکنون از تحریم انتخابات و واگذاری قدرت به محافظهکاران سخن میگویند. حتا جمهوریخواهان که بخشی از هویتشان را دفاع از حرکتهای آزادیخواهانه در ایران معرفی میکردند، امروز موضعی را اتخاذ کردهاند که جز به یکدست شدن اقتدارگرایان در ایران نمیانجامد. البته برخی از چهرههای اصلاحطلب این گروه موضعی مستقل از این اتحاد گرفتهاند.
مشکل اساسی در میان گروههای اصلاحطلب این است که قادر به گفتگو با یگدیگر نیستند. همان طور که در مورد طرح رفراندوم اینترنتی چنین جبههگیریهای متعصبانهای شکل گرفت. هنوز هم یک عده آن طرح را مترقی و نجاتبخش میدانند و در مقابل عدهای دیگر آن را طرحی کاملاً خیالبافانه مینامند. اگر بنا باشد این دو گروه حرفهای یکدیگر را درک کنند، که به نظر میرسد کمی دیر شده است، دست کم باید اندکی از عقلانیت و بینش سیاسی را برای دیدگاه مقابل فرض بگیرند. ذکر بدیهیاتی چون آزاد نبودن انتخابات، نبود دموکراسی در ایران و مشکلات قانون اساسی موضوع مورد اختلاف نیست، هر دو گروه بر آن توافق دارند. دکتر معین به عنوان نامزد انتخابات هم با بیان صریحتری این مسائل را بیان کرده است.
مسألهی اساسی این است که در چنین وضعیتی چگونه میتوان گامی به پیش گذاشت، آیا تحریم انتخابات که چندان تفاوتی با حمایت از محافظهکاران ندارد، میتواند راهگشا باشد؟ در وضعیت امروز ما که رقابتی جدی میان اصلاحطلبان و محافظهکاران وجود دارد، تحریم انتخابات بیش از آن که اعتراض به وضع موجود یا اعتراض به شیوهی انتخابات باشد، تحریم سیاست است.