ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Sun, 21.02.2010, 15:50
درباره تفاوت دولت سکولار و دموکراتیک با حکومت دینی

مازیار آزاد
در هرج و مرج افکار و انواع باورهای فردی و گروهی که با حکومت فعلی ایران مخالفت می‌کنند میتوان از گل سرخ تا خار گل را همه پیدا کرد. مهم این نیست که خاری در کنار گلی وجود دارد، مهم این است که بهنگام بوئیدن گل خارها را در دست نگیریم و از طینت خار و سرانجام فشردنش در دست خود باخبر باشیم. به اینگونه نیست که از خار برای همیشه میشود دوری کرد. حتی بر حسب اتفاق هم میشود خاری به دست انسان بیالاید. اما همین اتفاق یادآور خوبی است در بیاد داشتن ماهیت وجودی یک خار و تناقض آن با آرامش جسم انسانی.

مصاحبه‌ای توسط خانم فرزانه بذرپور با جناب آقای سروش انجام شده است* که مرا بیاد تمام خارهائی میاندازد که بر حسب اتفاق و یا ناآگاهی گزیدن دردناکشان را تجربه کرده ام.

در اینجا به تعدادی از نکات در مصاحبۀ ایشان که بصراحت نقض کنندۀ یک حکومت دموکراتیک است می‌پردازم.
اما پیش از آنکه به دلایل خود بپردازم باید بگویم که ایشان در این مصاحبه تا آنجا که هیچ یک از توصیفاتشان پایۀ مادی و منفعتی گروهی پیدا نکرده است میتوانند بسیار سلیس و روان سخن گویند. بطور مثال آنجائی که توضیحی بر سکولاریزم و تفاوت آن با روشنفکری دینی میدهند، آنقدر منسجم و روان این کار را انجام میدهند که من سکولار هرگز در ذهنم نیز به این روشنی تعریف خودم را به تصویر نیاورده بودم.

ایشان سکولاریزم را به دو قسمت تجزیه میکنند: سکولاریزم سیاسی وسکولاریزم فلسفی. در بارۀ سکولاریزم سیاسی ایشان میفرمایند "سکولاريزم سياسی يعنی انسان، نهاد دين را از نهاد دولت جدا کند و حکومت نسبت به تمام فرقه‌ها و مذاهب نگاه يکسان داشته باشد" و در مورد سکولاریزم فلسفی اینکه" اما سکولاريزم ديگری داريم با نام سکولاريزم فلسفی که معادل با بی دينی و بی اعتقادی به ديانت است و نوعی ماترياليزم (ماده‌گرايی) است" ایشان سپس اضافه میکنند که سکولاریزم فلسفی را با اندیشۀ دینی نمیشود جمع کرد زیرا که این دو در دو قطب متضاد قرار دارند، اما بسیاری از روشنفکران دینی خود را در طیف سکولاریزم سیاسی میبینند.

این آقا بطرز غیر مستقیم اعتراف میکند که سکولار سیاسی یک خط مشی اخلاقی و یا روحانی نیست. مقایسه کردن سکولار سیاسی با دین امری است که هرگز عملی نیست چرا که سکولار سیاسی صرفاً روشی است برای ادارۀ امور دنیائی یک جامعۀ بشری در رابطه با یکدیگر با اتکاء به تجربۀ بشری بدون در نظر گرفتن عقیدۀ مذهبی و دینی انسانها، اما یک اعتقاد دینی همانند سکولاریزم فلسفی دارای اعتقادات روحانی و باورهای فلسفی است. اگر یک دولت سکولار فلسفی در یک کشور ایجاد شود بخاطر طبع فلسفی خود به یقین یکجانبه و برتری طلب میشود، به همانگونه که کشورهائی مثل شوروی، چین و غیره که این راه را پیمودند بخوبی نشان دادند. و به همانگونه یک حکومت دینی نیز حتی اگر افراد بوجود آورندۀ آن چنین نیتی را در ابتدا نداشته باشند عاقبتی بجز یکجانبه بودن و مغرضانه عمل کردن ندارد. هنگامی که یک حکومت لباس دینی مشخصی را بر تن کرد چگونه میتواند مدافع آن نباشد. آیا این چیزی نبود که خمینی در دورۀ اقامتش در فرانسه تبلیغ میکرد؟ آیا حتی یک حکومت دینی تا بحال در جهان بوجود آمده که تبعیضگرا نباشد؟ آیا آقای سروش در کنار یاد گیری سفسطه ببخشید فلسفه گریزی به تاریخ نزده اید تا سرانجام تمامی حکومتهای دینی را مطالعه فرمایید؟

کمی پائینتر از آقای سروش سئوال میشود که آیا "جمهوری اسلامی" و " دموکراسی دینی" تجربۀ دوبارۀ استبداد دینی نیست؟ ایشان ابراز میفرمایند که ما در کشورمان شاهد استبداد دینی بوده ایم و فوراً اضافه میکنند که قبل از آنهم استبداد سلطنتی داشته ایم. گویا با کوبیدن استبداد سلطنتی میتوان استبداد کنونی را که صدها بار از دیگری وحشیانه تر بوده است را کمرنگ کنند. او سپس میافزاید اگر استبداد دینی هست پس دموکراسی دینی نیز میتواند وجود داشته باشد. و آن بدینگونه است که:
" عده‌ای به نام دين و ابزار دين و بنا به تکليف دينی بکوشند تا در کشور خودشان يک نظم دموکراتيک برپا کنند. يک نظم دموکراتيک که به همه‌‌ی شهروندان حق مساوی دهد، حق مشارکت سياسی و تمامی حقوق لازم در نظام دموکراسی به افراد داده شود و مهمتر از همه يک قوه قضاييه مستقل به وجود آورد که رکن اساسی هر نظام دموکراتيک است و البته هيچ منافاتی با اسلام ندارد و در عين حال ستون دموکراسی است. "

و اکنون میخواهم که این گفتۀ آقای سروش را با گفتار خمینی در هنگام اقامت آن حضرت در نوفل لوشاتو به نقل از آقای اکبر گنجی در مقاله ای بعنوان "خدا مرده است..." به تاریخ ۲۸ دی ماه که در سایت گویا آمده مقایسه کنید: به نماينده ی مخصوص کاخ اليزه و مدير کل سياسی وزارت امور خارجه ی فرانسه می گويد:"اصل جمهوری همين است که در مملکت شما هم هست". "ما تابع آرای ملت هستيم. ملت هر طوری که رأی داد، ما از آن تبعيت می کنيم...اکثريت ملت هر چه گفتند آرايشان معتبر است ولو به خلاف يا به ضرر خودشان باشد". "آزادی بيان،آزادی انتخابات، آزادی مطبوعات، آزادی راديو تلويزيون، تبليغات، اين از حقوق بشر و از ابتدايی ترين حقوق بشر است". "حکومت اسلامی مبتنی بر حقوق بشر و ملاحظه ی آن است. هيچ سازمانی و حکومتی به اندازه ی اسلام ملاحظه ی حقوق بشر را نکرده است.آزادی و دموکراسی به تمام معنا در حکومت اسلامی است...اسلام همه ی حقوق بشر را تضمين کرده است". آیا جناب خمینی در ظاهر سازی خود کمتر از آقای سروش سخن میرانند؟ میگویند مشک آنست که خود ببوید نه آنکه عطار گوید. و آقای سروش ما تاریخ حکومتهای دینی را دیده ایم و همچنین به نقش شما در پایه گذاری حکومت استبدادی فعلی نیز آگاه هستیم. و بوی این مشک را بارها تجربه کرده ایم.

حتی اگر بخواهیم بازهم با منطق و دلایل خود آقای سروش پیش برویم که سکولار فلسفی را با اندیشۀ دینی قابل جمع نمیدانند و سکولار فلسفی را یکبعدی میدانند، چگونه میخواهند کسانی را با داشتن فلسفۀ غیر دینی و یا حتی دینی متفاوت در حکومت دینی خود برابر بیانگارند و به آنها همانجایگاه را بدهند که به خودشان میدهند. وانگهی بیائید و فکر کنیم که بر حسب تصادف تعداد کسانی که آنچنان به هیچ دینی باور ندارند زیادتر از دینداران حکومتی در این دستگاه باشد، این چگونه حکومت دینی از نوع آقای سروش خواهد بود که اکثریت آن را یا بی دینان و یا افرادی از ادیان مختلف تشکیل میدهند؟

آقای سروش، تفاوت یک دولت سکولار و دموکراتیک با یک حکومت دینی در این است که یک دولت سکولار بخاطر پایه بر تفکر فلسفی خاصی نداشتن میتواند دموکراسی خود را، اگر افراد شکل دهندۀ آن واقعاً در به مهار کشیدن عقاید دینی خود تلاش کنند، حفظ کند و با ماهیت سیاسی خود به تضاد نخواهد افتاد. حتی در یک دولت و حکومت سکولار مثل آمریکا و با تمام پیشبینیهای انجام شده واقف هستید که دین قابلیت نفوذ پیدا میکند بطرزی که اکنون هر رئیس جمهوری قبل از شروع دورۀ پرزیدنتی خود سوگند یاد میکند در صورتی که موسسان این کشور چنین چیزی را نه عنوان کرده بودند و نه در قانون اساسی خود جای داده اند. تنها دلیل آن این است که اشخاص ترکیب دهندۀ حکومت بطرز نامتعادلی دارای باورهائی به یک دین مخصوص هستند و کم کم و شاید بخشاً ناآگاهانه باورهای عقیدتی دینی خود را با خود به محل کار خود و اجرای آن میآورند. اگر بخواهیم از دموکراسی در یک حکومت دفاع کنیم باید در قانون اساسی ذکر شود که هر از چند گاهی این حکومت موظف است که بررسی کند که دین بخصوصی در آن پایه نگرفته باشد.

آقای سروش در ادامه پنج شرط میگذارند که نسبت حکومت فرضی آیندۀ ایران را با دین و فقه اسلامی روشن کنند. نکتۀ اول اینکه "دینداران هم در آن مجال عمل دارند و از آزادی برخوردار باشند". اولاً باید بگویم که میشود اینطور تصور کرد که منظور ایشان از دینداران تمام ادیان هستند اما با نظری به سئوال مطرح شده میبینیم که مشخصاً از "فقه اسلامی" سخن گفته شده است. وانگهی گویا ایشان حتی به تفسیر خود در مورد سکولاریزم سیاسی باور ندارند که یک حکومت با سکولاریزم سیاسی هیچ فلسفه ای با نفوذ یکجانبه نباید داشته باشد والا ماهیت خود را نقض میکند. ایشان بنحوی صحبت میکنند که نشاندهندۀ ترس شدید ایشان از یک دولت دموکراتیک آزاد حکایت دارد و بدنبال این هستند که از همین اکنون اطمینان پیدا کنند که بعنوان یک حزب مذهبی میتوانند فعالیت داشته باشند و بخشی از حکومت باشند غافل از اینکه وقتی صحبت از بیطرف بودن یک حکومت میکنیم بدین معنا است که هر کس فلسفۀ الهی خود را و آنچه را به دنیای غیر مادی مربوط میشود باید در بیرون این ساختمان حکومتی بجا بگذارد و وقت خود را وقف ادارۀ امور اجتماعی و مادی مردم کند. درست مثل از پا کندن پاپوش قبل از ورود به مسجد، هر پاپوشی از هر نوع و شکل و کیفیت.

ایشان میفرمایند که " بنابر تکليف دينی خود، ديگران را هم انسان و دارای حقوق برابر با خود خواهند دانست. و همه اينها می تواند بنابر يک مسئوليت دينی صورت گيرد." ایشان هنوز در رویای برقراری یک حکومت اسلامیند و حاضر به کوتاه آمدن از آن نیستند. در ضمن کسی نیست که به ایشان بگوید که از بین تمام ادیان موجود اسلام، مسیحیت، و عیسویت هرگز بدنبال برابری ومساوات نبوده اند، نه در تئوری و نه در عمل. کسی نیست به ایشان بگوید که انسانی که باور داشته باشد که هیچ خدائی وجود ندارد الا خدای او و مردم دنیا به دو دستۀ کافر و دیندار تقسیم میشوند، که پیامبرش خاتم الانبیاست نمیتواند عادل باشد، نبوده است، و هرگز نخواهد بود. همانطور که آقای سروش نیستند. اگر عدالتی بود ایشان باید ذکر کنند که در سالهای کشتار دهۀ بین 57 تا 67 که هر فردی با افکار متفاوت در کشور نابود شد و از بین رفت و یا از دست اسلام به کشورهای غیر اسلامی پناه بردند کجا بودند و آنهنگامی که سرپرستی انقلاب فرهنگی دانشگاههای ایران را برعهده گرفته بودند و در عرض دو سال سعی به اسلامی کردن محیط دانشگاهها و زدودن آنها از هر تفکر متفاوتی کردند به چه نوع دموکراسی باور داشتند. دانشگاههائی که علارغم تمام تلاش ایشان اکنون باز سنگر دگراندیشان است و دانشجویانش باید برای مبارزه با حکومتی جان خود را فدا کنند که ایشان یکی از پایه گذاران فلسفی آن بودند.

آقای سروش با بیان این مطلب شروع میکنند که در سکولاریزم سیاسی هر انسانی با هر نوع عقیده و باور مذهبی و دینی میتواند شرکت کند. سپس به آنجا میرسد که هیچ فرقی بین یک حکومت دموکراتیک دینی و در اینجا اسلام شیعه جعفری با یک جمهوری دموکراتیک نمیبیند الا اینکه مجریان این حکومت دینی دارای افکاری دینی و آنهم نه هر دینی بلکه دین شیعه جعفری هستند. و باز هم فراتر رفته و به آرامی عنوان میکنند که در این حکومت دینی " کافی است که ما قوانينی را بنويسيم که با قطعيات و ضروريات اسلامی منافات نداشته باشد و ضمن اينکه می توان در همه‌ی اينها کسب اجتهاد کرد". آقای سروش چه "قطعیات و ضروریات اسلامی" را در نظر دارید؟ آیا بزور بر سر زنان حجاب کشیدن و آنها را به نیمی از مردان بها دادن ضرورت اسلامی نیست؟ آیا حق طلاق با مرد بودن و با وجود داشتن همسر قادر بودن به اینکه با هر زنی بخواهد همخوابه شود در حالی که زنان تنها به تهمتی سنگسار شوند از قطعیات اسلامی نیست؟ آیا پیش از این کسب اجتهاد نشده بود؟ مگر مجتهد ساختن امر سختی است؟ نمونۀ بارز آن، خامنه ای، را امروزه در حال مکیدن خون مردم ایران میبینیم. پس چرا باید مجتهد شما را باور کنیم؟ در فکر چه هستید آقای سروش؟ در فکر آزادی مردم ایران هستیدو یا همانطور که در آخر جواب به اولین سئوال میفرمائید "برای اینکه دین جان سالم بدر ببرد..."؟ هر آنچه که این دینتان میباشد و به هر بهائی که میتوانید آن را نجات دهید.

نکتۀ دیگری که باید اضافه کنم این است که همانطور که میتواند دیکتاتوری فردی وجود داشته باشد میتواند دیکتاتوری گروهی نیز وجود داشته باشد. در هیچ زمانی نمیتوان یک دیکتاتوری حتی فردی را دید که از صنف، گروه، و یا طبقه ای دفاع نکرده باشد. وقتی که قرار شد که باورهای یک گروه را برتری دهیم و آنرا پایه ای برای تصمیمات عمومی جامعه در نظر بگیریم چگونه از رشد سرطانی آن میشود جلوگیری کرد؟ وقتی قرار شد که دین اسلام شیعه اثنی عشری جعفری پایۀ این حکومت باصطلاح دموکراتیک شما بشود چه کسی قاضی خواهد بود که چه بخشی از آن متحجر و ضد خلقی شده است و چه قسمتی کماکان قابل اجرا میباشد؟ کسانی که هیچ عقیده ای به دین و مذهب ندارند، مسلمانانی که چون من صرفاً مسلمان بدنیا آمده اند و علاقۀ یکطرفه ای نسبت به آن ندارند، مسلمانان لیبرالی همچون نهضت آزادی و جبهه ملی، و یا شما که بانی انقلاب فرهنگی دانشگاهها در ابتدای انقلاب اسلامی بودید و با بستن دانشگاهها به مدت دوسال، آواره کردن دانشجویان و دور ریختن دو سال از زندگی آنها، سعی به خانه تکانی آنها و بیرون ریختن افکار متفاوت کردید تا هاله ای اسلامی به دانشگاههای ایران اعطاء فرمائید؟ اصولاً، آقای سروش چه اصراری است که دینی، هر دینی، را که حتی بقول یکی از فیلسوفان مدافعش که شما باشید انباشته از گفته های ضد و نقیض است پایۀ حکومت ایده آل آیندۀ خود قرار دهیم؟

در آخر باید بگویم که شما ممکن است که همانطور که در جواب به آخرین سئوال عنوان میکنید به وجود خوارج تند رو در حاشیه جامعۀ به اصطلاح دموکراتیک اسلامی خود راضی باشید. زیرا بنظر شما " بنيادگرايی اسلامی از بعد از فوت پيامبر اسلام با ظهور خوارج آغاز شد و تا امروز هم ادامه يافته است، نمی توان آن را ريشه کن کرد..." " ...تنها راهش آن است که نگذاريم به قدرت برسند و بگذاريم در حاشيه ا‌ی از جامعه با خيالات خام خود دلخوش باشند چرا که به اين مقدار ميشود رضايت داد و تحمل کرد اما بيش از اين نه." اما خواهش میکنم که این را به مردمی که در خیابانها به مبارزه برخاسته اند، کشته و زندانی داده اند، و شکنجه شده اند زیرا که یکبار به حرف کسی که گفتار شما را به زبان میآورد باور آورده بودند دیکته نکنید. اسلامتان را برای خودتان نگه دارید و ما به داشتن شما و افکارتان در حاشیۀ حکومت دموکراتیک خود بسنده میکنیم. بگذارید که حکومتی داشته باشیم که نه به عقاید دینی شما کاری داشته باشد و نه به عقاید فلسفی و دینی دیگران، بلکه تمام سعی خود را در خلق یک کشور آزاد که هر کس با هر مرامی حق زیست در آن را دارد بیاندیشد.

*متن کامل مصاحبۀ آقای سروش را در سایت زیر میتوانید بخوانید:
http://www.roozonline.com/persian/news/newsitem/article/////-bbb773fae7.html