iran-emrooz.net | Wed, 17.02.2010, 7:14
بعد از «شکست» ۲۲ بهمن
دکتر حسین باقرزاده
سهشنبه ۲۷ بهمن ۱۳۸۸ – 16 فوریه 2010
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
مصاف ۲۲ بهمن با نتیجه یک بر صفر به پیروزی حاکمیت جمهوری اسلامی و شکست جنبش سبز انجامیده است. این حکمی است که دستگاههای تبلیغاتی رژیم صادر کردهاند. در جنبش سبز نیز عده زیادی به این نتیجه رسیدهاند، و تحلیلگران زیادی به بررسی چرایی این امر پرداختهاند. برخی مشکل را در تاکتیکهای به کار رفته از سوی سیاستگزاران جنبش سبز میبینند و دیگرانی نقش نیروهای «دیگری» را (اصلاحطلبان ساختارشکنان را و ساختارشکنان اصلاحطلبان را) باعث آن میدانند. کسانی هم بودند که به توهم سقوط رژیم در این روز دامن میزدند و امیدهای کاذبی ایجاد کرده بودند. و در نهایت، بحث خارج و داخل کشوری هم در این میان در گرفته است، و شکستن کاسه و کوزهها بر سر کسانی که در خارج کشور نشستهاند و برای جنبش سبز نسخه میپیچند (با این توضیح که غالب اینان از خارج کشورنشینان «جدید» بودهاند. بسیاری از قدیمیان این قدر تجربه داشتهاند که گرفتار توهماتی از این قبیل نشوند.)
پیروزی رژیم در این مصاف نابرابر البته نباید تعجبآور باشد. یک مقایسه ساده بین امکانات دو طرف این موضوع را روشن میکند. در یک سو مردمی که برای احقاق حقوق خویش به میدان آمدهاند، به صورت خودجوش متشکل شدهاند و سلاحی جز زبان خود ندارند؛ و در سوی دیگر رژیمی که همه امکانات مادی و نظامی و امنیتی و ابزار سرکوب خود را به کار گرفته است تا با هر گونه نمودی از مخالفت برخورد کند و قدرت خود را به رخ بکشاند. تمهیداتی که رژیم از هفتهها پیش به کار گرفته بود (به شمول کاربرد جنایتکارانه حربه اعدام) به معنای آن بود که حاکمیت بر آن است تا به هر بهایی که شده بازی نمایش قدرت را در ۲۲ بهمن ببرد. در برابر این دستگاه عظیم سرکوب و قدرتی که از ارتکاب هیچ جنایتی برای تأمین بقای خود ابا ندارد، تجمع سازمان نیافته مردمی که تا کنون بهای سنگینی برای مقاومت خود پرداختهاند به سختی میتوانست نقش دیگری ایفا کند. رژیم البته از حضور بیرنگ مردم استقبال میکرد تا (همچون انتخابات ۲۲ خرداد) این حضور را در کلیت به نفع خود بگیرد، در عین این که همه تمهیدات را فراهم کرده بود تا (همچون انتخابات ۲۲ خرداد) از نقشآفرینی مردم در این حرکت مانع شود.
مهمتر از «شکست» حرکت ۲۲ بهمن، اما، تأثیرات آن بر روی جنبش سبز و آینده آن است. این تأثیرات را در دو زمینه میتوان بررسی کرد. یکی ادامه حرکتهای خیابانی به اشکالی که در هشت ماه گذشته معمول بوده است، و دیگری اثر آن بر همبستگی نیروهایی مختلفی که در جنبش سبز فعال بودهاند. رژیم در ۲۲ بهمن تجربه موفقی داشته است، و بدون تردید از این تجربه در فرصتهای دیگری که برای فعالیت جنبش سبز پیش بیاید حد اکثر استفاده را خواهد کرد. به عبارت دیگر، فعالیتهای خیابانی جنبش سبز در آینده به مراتب سختتر و پر هزینهتر خواهد شد. برای جبران این امر، جنبش ناچار است که تاکتیکهای تازهای بیندیشد، و برای مثال، انواع دیگری از مقاومت یا نافرمانی مدنی را در دستور کار خود قرار دهد. لازمه این امر البته گسترش پایگاه اجتماعی جنبش سبز نیز هست، و از جمله تحلیلگرانی به این امر اشاره کردهاند که جنبش باید با طرح خواستها و شعارهای قشرهای تضعیف شده جامعه (به لحاظ اقتصادی، اجتماعی یا فرهنگی) حمایت این بخشها را به خود جلب کند. اشارات آقای موسوی به مشکلات اقتصادی (کارگران و قشرهای کم درآمد) و فرهنگی و زبانی (اقوام) در اظهارات اخیر ایشان پیشدرآمد مناسبی برای این امر بشمار میرود.
برخوردهای سیاسی پس از ۲۲ بهمن و شماتتهایی که از سوی نیروهای مختلف فعال در جنبش سبز نسبت به یکدیگر ابراز شده است میتواند تأثیرات مخربی بر جنبش سبز بگذارد و همبستگی آن را دچار اخلال کند. همبستگی نیروهای مختلف این جنبش که در شعار «ما همه با هم هستیم» تجلی یافته بود بزرگترین نقطه قوت این جنبش بشمار میرفت، و شکستن آن یکی از هدفهای راهبردی حاکمیت جمهوری اسلامی بوده است. اکنون این خطر وجود دارد که شکست حرکت ۲۲ بهمن و بحثهایی که پس از آن به راه افتاده است نیروهای درون جنبش سبز را در برابر هم قرار دهد و به تشتت در صفوف آن بینجامد. این امر به خصوص از این نظر اهمیت دارد که در حرکتهای آینده، ممکن است اتحاد عمل جنبش دستخوش تزلزل شود و با شکستن صفوف متحد نیروهای جنبش، هدفگیری و سرکوب فعالان آن برای رژیم سادهتر گردد. در شرایطی این چنینی، بخش عمدهای از مردم که مرعوب خشونتهای رژیم شدهاند عملا از شرکت در اعتراض کناره میگیرند و این امر به نوبه خود، کار سرکوب دیگرانی را که در صحنه ماندهاند برای رژیم راحتتر میکند.
از زاویه دیگری میتوان نتیجه گرفت که شکست حرکت ۲۲ بهمن ممکن است تأثیر روانی مهمی بر جامعه ایران بگذارد. در سالهای اخیر و پیش از ۲۲ خرداد، بخش عمدهای از جامعه ایران که از رژیم حاکم به ستوه آمده بود و امیدی به تحولات داخلی نداشت چشم امیدش را به خارج از کشور دوخته بود تا شاید «دستی از غیب برون آید و کاری بکند». روز بعد از ۲۲ خرداد به یکباره این روحیه عوض شد، و هوای تازهای در فضای سیاسی ایران دمید. جنبش سبز این امید را در دل مردم زنده کرد که «میتوان» از درون و بدون دخالت خارجی «تغییر» ایجاد کرد. همبستگی گسترده و شرکت قشرهای مختلف مردم از وسیعترین طیف سیاسی ایران در جنبش سبز حاکی از این روحیه امیدوار در سطح ملی بود. مردمی که سالها چشم به خارج کشور دوخته بودند اکنون اعتماد به نفس پیدا کرده بودند. این اعتماد به نفس بزرگترین خطری بود که حاکمیت جمهوری اسلامی را تهدید میکرد، و از این رو در هم شکستن آن یکی دیگر از هدفهای راهبردی حاکمیت بشمار میرفت.
حاکمیت میخواست به مردم بقبولاند که آنان نمیتوانند به قدرقدرتی حکومت تعدی کنند و آن را در هم بشکنند. ماشین جهنمی سرکوب و شکنجه و اعدام، و تبلیغات گوشخراشی که بر سر مردم میبارد، هدفی جز این ندارند. مردم محکوم به پذیرش حاکمیت ولی فقیه هستند و باید به آن تن دهند. هرگونه تصوری از این که مردم میتوانند سرنوشت خود را به دست بگیرند باید از کله آنان بیرون برود. جنبش سبز به مردم حس اعتماد به نفس داده است و این دلیل دیگری برای سرکوب این جنبش است. مردم متکی به خود و با اعتماد به نفس بزرگترین خطر برای یک نظام استبدادی بشمار میروند. در مقابل، اگر بتوان این اعتماد به نفس را از مردم گرفت و آنان را «چشم به آسمان» کرد، ادامه حیات استبداد تا حدی تضمین شده است. اگر حکومت موفق شود جنبش سبز را تضعیف کند به حس اعتماد به نفس مردم کشور ما صدمه بزرگی خواهد زد، و مردمی که با شکلگیری این جنبش چشمان خود را از آسمان به روی رفیق و همسایه خود گردانده بودند باز ممکن است رو به آسمان و غیب بیاورند.
ولی این سرانجام تضمینی برای ادامه حیات رژیم به دنبال نخواهد آورد. این تنها مردم ایران نیستند که از جمهوری اسلامی خسته شدهاند و بلکه جهان نیز در این احساس با آنان شریک است. جهان نیز به جنبش سبز امید بسته بود که کار جمهوری اسلامی ایران را از درون بسازد، و از این رو در این مدت به حمایت معنوی از این جنبش پرداخته بود و کار چندانی به رژیم نداشت. اکنون که غرب احساس میکند جنبش سبز مورد سرکوب شدید قرار گرفته و در آینده نزدیک نمیتوان به تغییر از درون در ایران دل بست، به سهم خود وارد عمل شده است. شدت لحن مقامات غربی و به خصوص در هفتهها و روزهای اخیر و جولانهای دیپلماتیک آمریکا در خاورمیانه تصادفی نیست. غرب در چندین ماه اخیر که جنبش سبز رو به اوج بود کمی حالت صبر و انتظار را پیشه گرفت، و حال که رژیم ایران با خشونت تمام جنبش سبز را سرکوب کرده و به قدرقدرتی خود علیه آن مینازد دلیلی برای ادامه این سیاست نمیبیند.
جنبش سبز البته این تأثیر را بر غرب گذاشته است که تنها به دلیل فعالیت هستهای ایران بر این رژیم فشار وارد نکند و بلکه عملکرد رژیم در زمینه حقوق بشر را نیز در این مورد منظور کند. سران غرب تأکید کردهاند که در تحریمهای جدید علیه ایران، نه مردم و بلکه سران رژیم هدف قرار خواهند گرفت. مهمتر از آن این که در هفته گذشته طرحی در سنای آمریکا مطرح شد که بر اساس آن مقاماتی که در ایران مرتکب نقض حقوق بشر شوند مورد تحریم قرار خواهند گرفت. این برای اولین بار است که ملاک تحریم در مورد ایران نه مسئله هستهای و بلکه حقوق بشر است. پیشنهاد دهندگان این طرح دو تن از سناتورهای راستگرا در سنای آمریکا هستند (مک کین و لیبرمن)، ولی این امر از اهمیت موضوع نمیکاهد. مدافعان حقوق بشر همیشه اصرار داشتهاند که جهان غرب در روابط خود با ایران باید در درجه اول حقوق بشر را ملاک قرار دهد، و اکنون که این کار در آمریکا آغاز شده است باید از آن استقبال کرد و از سایر کشورهای غربی نیز خواست که از این رویه پیروی کنند.
در هر صورت، شکست تاکتیکی که اکنون رژیم به جنبش سبز وارد کرده است میتواند به تضعیف جنبش سبز در داخل و افزایش فشارهای بینالمللی از خارج منجر شود. در نتیجه، یک بار دیگر، چشم بخش عمدهای از مردم ایران به خارج دوخته خواهد شد. رژیم ممکن است ضربهپذیری خود را در داخل کاهش داده باشد، ولی همزمان با فشارهای تازهای از سوی جامعه بینالمللی روبرو خواهد شد. سرانجام نیز ممکن است سرنوشت رژیم نه از داخل یا از خارج تعیین شود، و بلکه ترکیبی از حرکت مردم از درون و فشارهای بینالمللی از برون به حیات خشونتبار و استبدادی رژیم حاکم بر ایران خاتمه دهد. جيمز جونز، مشاور امنيت ملی امريكا نیز ظاهرا با توجه به همین نکته گفته است که اعمال تحريم هاي شديد عليه ايران مي تواند به تغيير رژيم در اين كشور منجر شود. یعنی حکومت اوباما که رسما سیاست «تغییر رژیم» دوره بوش را کنار گذاشته بود اکنون ظاهرا بر آن است که سیاستهای خود را با این هدف تنظیم کند - با این تفاوت که او این تغییر را نه از طریق نظامی و بلکه از طریق تحریم و به اتکای حرکت مردم ایران از درون دنبال خواهد کرد.