ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 15.02.2010, 9:05
پنجره‌ای به بلندای قامت سبز زن ایرانی

ماندانا زندیان


هشت ماه است چشم‌های جهان را به ضیافت شب‌های خانه‌مان دعوت کرده‌ایم. کسی نمی‌دانست در خانۀ ما چه می‌گذشت. کسی نمی‌دانست روزهای ما چگونه پرپر می‌شد تا ما در خاموشیِ شب‌های تکه تکه شده از آرزوهایمان بنویسیم و هیچ کس هم نخواند- که جهان هر لحظه تازه‌تر می‌شود و تازه‌تر می‌خواهد و در خاموشی هیچ حدیث تازه‌ای نیست.

دست‌ها ما آزاد نبود که انگورها را از تاک رهاکند، اما عشقی در رگ‌های ما جاری بود که مانند گل‌های آتشین سرخ فوران می‌کرد و شاخه‌ها و برگ‌ها در پناه آن عشق- در پناه آن آرمان- بود که پیر نشدند، تاب آوردند و میوه دادند.

در زمهریر بلاخیز بهمن که هشتمین ماه جنبش سبز ما را بر خود ثبت می‌کند، ما زنان ایرانی به ماه زایش این جنبش نگاه می‌کنیم و به معجزۀ تولد می‌اندیشیم. جهان با دیباچۀ این آسمان و این باران و این دستان چندان آشنا نبود و شاید خود ما نیز. گفتیم: قامت ما از درختان سرو بلندتر است. آرام دست‌های همدیگر را گرفتیم تا به عمق سرما برویم و دوباره سبز شویم.

جنبش سبز یک حرکت اعتراضی پویا و زاینده است. روحیه و شخصیت این جنبش را نه نفس اعتراض به وضع موجود، نه خواست به زیر کشاندن این وضع، که همراه و بر فراز این هر دو، گفتمان امروز جامعۀ ما تعیین می‌کند و گفتمان امروز ما ایرانیان گفتمان دمکراسی و آزادی و نوگری است؛ نه پرداختن به اندیشه‌های سترون و واپس ماندۀ آمیزش سیاست و حکومت با مذهب یا هر ایدئولوژی فراگیر که پندار تبیین جهان را در خود می‌پروراند.

نیاکان ما به ما آموخته‌اند که انسان مسئول سرنوشت خویش و جهان خویش است. ما می‌خواهیم فرهنگ سیاسی امروزمان را به چنان آموزه‌ای پیوند زنیم. قدم گذاشتن به عرصۀ عمومی و اهمیت دادن به امر عمومی بیش از همیشه در افق اندیشه‌های ما می‌درخشد.

دوازده سال پیش اصلاحات تودۀ تعیین کننده‌ای از مردم را به میدان سیاست آورد، برای ساختن سرنوشتی بهتر برای خود و جهان پیرامونشان که نام ارجمند ایران را بر خود دارد. اصلاحات برای بسیاری رها شدن از نظام سیاسی موجود نبود، آنان رستن از پاره‌ای ناپسندی‌ها و خوب تر کردن بخشی از بدی‌های گسترده بر همه جا را، برای شکست اهریمن و همراهی با نیکی کافی می‌دانستند. هر چه بود، اصلاحات بی اعتنایی تودۀ تعیین کنندۀ مردم را به سیاست- همان تعیین سرنوشت خویش و جهان- در هم ریخت و به تشکیل برخی نهادهای مدنی انجامید که گرچه هیچ یک آنچه می‌خواستند نشدند، به چند فراآورد بااهمیت انجامیدند که گسست فرهنگی بسیاری از زنان از کلیت نظام جمهوری اسلامی و برهنه شدن قامت اصلاح ناپذیر حکومت در برابر چشم‌های سرزمینمان از ارزنده ترین آنهاست.

زن ایرانی که حق رأیش صد و سه سال پیش در نخستین مجلسی که با دست‌های توانای جنبش مشروطه بر خاک سرزمینمان برپاشد طرح شده بود، پس از انقلاب اسلامی حق داوری را در زندگی عمومی و خصوصی‌اش- در خصوصی ترین امور، حتی شکل و رنگ پوشش- از دست داد.

اصلاحات خرداد ۷۶ خیلی زود آیینۀ تمام نمای نظامی شد که با زن تضاد وجودی داشت، حضور زن- به هر شکل- انکار ایدئولوژی آن نظام بود و حضور نظام خاموشی زن.

ما زنان ایرانی- که هرگز اشکال و تعاریف زن کشور اسلامی را تاب نیاورده‌ایم- بیش از هر زمان در اندیشۀ رهاشدن از هر آنچه به این نظام واپس گرا مربوط می‌شود، و دگرگون کردن فرهنگ سیاسی جامعه‌ایم.

همین بس که روحیۀ زنانه‌ای هشت ماه است با هر چه زیبایی آفرینندۀ زنانه و دلنگرانی مادرانه مراقب هر حرکت این جنبش شهروندی است، با چنان رواداری ایرانی که خشونت و بی رحمی حکومت اسلامی در سالگرد زایش تیرگی‌هایش به روشنایی دست‌های ما ایرانیان باخت و از نگاهمان گریخت.

مهم نیست ما چند تن بودیم و چه اندازه دیده شدیم- با دست کدام تابش سبز بر شانه‌هایمان؛ مهم این است که رواداری و خردورزی ما کابوس خشونت و آدمکشی نظام شد و زشتی و مرگ- اگرچه مسلح به زره پوش‌های بیگانه و سرمست از تعارف دروغ و خودفروشی به سرکوبگران- در زادروز خود به زندگی و زیبایی باخت و جهان به دعوت شعرها و نوشته‌ها و موسیقی‌ها و طراحی‌های ما به تماشای تمامیت خواهی نظامی نشست که با سپردن سنگین ترین مبالغی که تاریخ همروزگار ما به خود دیده است، نظامی ترین برنامه را به سی و یکمین زادروز خود که هراس انگیزترین کابوس هفته‌های پیش ترش شده بود، تقدیم کرد. رسانه‌ها را بستند، کبوتران از دست‌های ما به پرواز درآمدند.

زن در مركز دایرۀ هستی نقطۀ نخستین و فصل آغازین زندگی است که حتی در روان تكنیك زدۀ امـروزین كه از حقیقت خود كه همـان طبیعت است فاصله‌های گسترده گرفته و از آن دور و با آن بیگانه شده است با قدرت تمام زندگی می‌پراکند. نیروی زایندۀ زن كه در كالبد مادر خدای آسمانی سـومـری – نامو- پدیدار شد و اینك «آنیـما» خوانده می شود، به گفتۀ یونگ، تا به جای نخستین خود كه حضور توأمان زنانه و مادرانه در جان هستی است باز نگردد جهان مغشوش كنونی كه آكنده از کینه و خشونت است به آرامش باز نخواهد گشت، که درشتی به منطق هستی خواهد باخت.

جنبش شهروندی ایران روحیه‌ای زنانه و مادرانه دارد- شور سرشاری که زندگی می‌کند و زندگی می‌بخشد، می‌فهمد، می‌بخشاید، می‌گذرد و می‌بالد- سراسر پاک از خشونت و کینه.

حکومت اسلامی با ظرفیتی بی انتها از خشم و خشونت و سرکوب از این جنبش شگفت انگیز و فراگیر فرومانده است، چنان که هر واپس ماندگی و مرگ در برابر شور و تازگی زندگی؛ جنبش سبز به جشن زندگانی برخاسته است، برای خوب تر کردن ایران و زندگی جاری در آن برای همۀ ایرانیان که بخشی از این جهانند.

آنان که بیشترین تبعیض و آزار را تاب آورده اند- زنان و جوانان- انسانی ترین پایداری را آفریده‌اند و خردمندترین رواداری را به پیکار مدنی ایران می‌آموزند، و حکومت با آن همه نیروی غیر انسانی- در اندیشه و عمل- از هیچ برنمی آید جز کنار کشیدن و پایان یافتن؛ آنچه هر سترونی در برابر زایش خواهدکرد.

تمام دقایق خوش دستگاه به جشن زندگانی ما باخت، از نیایش‌های روز جمعه و فریاد‌های الله و اکبر تا ۱۳ آبان‌ها و ۱۶ آذرها و روز به اصطلاح قدس و عاشورا و سالگرد فروافتادن بهمن اسلامی که بیشترین آسیب را به زنان ایران واردآورد، زن نصف مرد شد و آن هم پوشیده در تیرگی- انکار زن و انکار زیبایی اساس جمهوری اسلامی است.

اما زن ایرانی را نمی‌تون انکارکرد، زن ایرانی خوب به یاد دارد زرتشت را با آن نگاه والای انسانی که هستی را درگیر پیکار همیشگی نیکی و بدی می‌دانست و خداوند را بی‌ همراهی انسان بر اهریمن پیروز نمی‌دید، جنبش سبز از چنین اندیشه‌ای برخاسته است.

روحیۀ جنبش سبز هویتی زنانه و پویا دارد، رشد می‌کند، بالغ می‌شود، آبستن می‌شود، می‌زاید و ادامه می‌یابد؛ فرد انسانی در این حرکت همان اندازه مهم است که جمع، و این فراآورد گفتمان دمکراسی لیبرال است که بیش از همیشه ما ایرانیان بیرون و درون را به هم نزدیک کرده است، همان شکست درشتی به منطق زایندۀ هستی که یونگ می‌گوید.

صد و سه سال یا خیلی بیشتر است که اندیشۀ آزادی و دمکراسی، این رؤیای زخم خوردۀ خسته را به ما سپرده‌اند تا به واقعیت زندگی راه دهیم. جنبش سبز هویتی واقعی دارد، آزادی را برای خوب ترکردن زندگانی می‌خواهد و زندگانی خوب تر را برای مردمانی که آرمان پایندگی سرزمینشان راز نیرومند با هم بودنشان است. ما برای زیباترساختن میهنمان برخاسته ایم، «شهادت» و «بهشت» و هر چه واژه از این دست در بهمن اسلامی ۵۷ دفن شد و مرد.

دست‌های ما به سوی آسمان روان نیست، این خاک، این آب از آزوهای ما انباشته است، از توانمان نیز.

مردمانی که یا خاموش در صف نان ایستاده بودند یا از مراسم عزاداری بازمی گشتند، باورنمی کردند، سیاست بر خوبی زندگی آنان خواهد افزود، یا دستکم می‌تواند چنان ظرفیتی بیابد و به چنان هویتی برسد.
قلب‌های پاره پارۀ مادران ما سال‌ها تا سپیده سوخت و روز را ندید؛ ما باید بهار را به شوق آوریم تا گل دهد و میوه دهد.

هشتم ماه مارس همیشه سراسر از آن ما بوده است، ما که به امروز تعلق داریم و به جهان احترام می‌گذاریم. این بار رژیم اسلامی است که باید بکوشد روزی از ما را از آن خود سازد. ما در این روز پنجره‌ای به بلندای قامت سبز زن ایرانی به روی جهان می‌گشاییم و یک بار دیگر زیبایی را بر زشتی فرومی باریم، آنچه آفرینش برای مبارزه با اهریمن از ما می‌خواهد.


ماندانا زندیان
بهمن یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت خورشیدی