iran-emrooz.net | Sun, 31.01.2010, 19:43
ما جز جنبش سبز چه داريم؟
گفتگو با داريوش همايون
تلاش ــ در چند هفته اخير موجی از بيانيه نويسی در ميان ايرانيان خارج کشور به راه افتاده است. به روالی که در ميان تبعيديان پرسابقه است، چهرههائی از فعالين دسته دسته شده و به صورت فردی نامشان را زير اعلاميههای صادر شده میگذارند. اين بيانيهها، به نظر میرسد، بيشتر از آن که به قصد و نشانه دفاع يکپارچه از جنبش سبز و خيزش مردم باشد، نوعی تلاش برای تفکيک و جدا کردن دسته جمعی «خود» از ديگران است. آيا چنين اقدامی لازم است؟
داريوش همايون ـ جنبش سبز به سبب فراگير بودنش بر روی همه گشوده است و هر کس حق دارد بدان بپيوندد و از آن پشتيبانی کند. تا آنجا که اين پيوستنها و پشتيبانیها در راستای جنبش است، يعنی آن گفتمانی که بيش از رنگها يا کسان، ويژگی جنبش به شمار میرود هيچ مشکلی نيست و هر چه جنبش سبز پابرجاتر بماند و بخت پيروزی آن بيشتر شود اين گونه پشتيبانیها افزايش خواهد يافت. عموم بيانيههای تاکنون در همان راستا هستند و نکته اساسی در همين جاست. ما که اعلاميه ندادهايم نيز آن گفتمان را که دموکراسی و اعلاميه جهانی حقوق بشر گوهر آن است پيش میبريم که همه را دربر میگيرد. با توجه به فرهنگ سياسی ما و تاريخچه روابط گروههای سياسی نمیبايد بيش از اينها انتظار داشت. ما نخست میبايد هم سخن شويم که در جنبش سبز به مقدار زياد شدهايم. تا اين اواخر همين اندازه که گروههائی اگر چه جدا جدا يک سخن را بگويند ما را خشنود میکرد؛ و چه بسا رقابتهای شخصی و سازمانی اثر آن هم سخنی را از ميان میبرد. اکنون چنان رقابتهائی نيز در اين دريای سبز غرق شده است.
از اين ميان اعلاميه گروه کوچک و با نفوذی از روشنفکران دينی که به همه ما نشان دادهاند هيچ تناقض عبارتی oximoron در روشنفکری دينی نيست شايسته توجه بيشتر است. نوانديشی و روشنفکری دينی يکی از پوياترين جريانات فکری اين جامعهای است که در همه جبههها به جوش آمده است و ملت ما را (که وقتی راه میافتد باز ايستادنی نيست) از همسايگان جغرافيائی مان در جهان سوم و خاورميانه اسلامی متمايز میکند. اين گروه نوانديشان با اعلاميه خود تکانی تازه به جنبشی دادهاند که میکوشد بجای آن که مانند دو سده گدشته دمکراسی ليبرال و مدرنيته را بر "تخت پراکروست" شريعت بخواباند شريعت را برای فهميدن و پذيرفتن و همزيستی با آنها آماده سازد. آنها تا پايان راه با نوانديشان عرفيگرا نيامدهاند ولی يک، میبايد گذاشت هر گروه سرعت خود را داشته باشد؛ و دو؛ در چنين کار بزرگی که دست گرفتهاند به واژهها و اصطلاحات نمیبايد حساسيت نشان داد. به پيام و راه میبايد پرداخت.
پس از آن اعلاميه يکی از امضا کنندگان در مصاحبهای گروه خود را اطاق فکر جنبش سبز (انديشه سرا آسانتر و خوشاهنگتر نيست؟) ناميده است. گذشته از اينکه جنبش سبز انديشه سرا کم ندارد و هفت ماه هوشمندانه پيکاری چنين پيچيده را بی اين "اطاق" ها اداره کردهاند، بر اين گروه خرده گرفته شده است که همه در پی مرزبندی خودی و غير خودی هستند و به اندازه کافی از دين در امر عمومی فاصله نگرفته اند. آن اعلاميه در کنار منظورهای ديگر، برای کمک به راه سبز اميد موسوی نوشته شده است که اتهام ارتباط با ضد انقلاب را از خود دور کند. احساس مخالفت و احيانا بيزاری پارهای امضا کنندگان از کسانی مانند همفکران اين نويسنده نيز طبعا در پارهای امضا کنندگان راه دارد که قابل فهم است. اما از آوردن مجاهدين خلق در کنار نام هواداران پادشاهی در مصاحبه پس از اعلاميه نمیتوان به آسانی گذشت. مجاهدين خلق با جهان بينی و شيوههای پل پتی خود و خيانتی که در جنگ عراق به ميهن روا داشتند در مقوله ويژهای جای میگيرند. آن مصاحبه برای تاکيد بر دوری راه سبز اميد از گروههای آشتیناپذير با ولايت بود ولی از اندازه بيرون رفت. ما هرگز امضا کنندگان را به دليل پيشينه آنان، در کنار بسيجيان نمیآوريم و خدمات يکی از امضا کنندگان را در وزارت ارشاد و فرهنگ به مطبوعات ايران از ياد نمیبريم.
در همين اعلاميه است که بستگی و تفاوت راه سبز اميد و جنبش سبز را میتوان به بهترين صورت ديد. بر خلاف جنبش سبز، راه سبز اميد در راستای عمومی خواستهای جنبش سبز به خوبی میتواند چنين اعلاميهای بدهد ــ هر چند خود موسوی پيوسته در پی کاستن از فاصلهاش با جنبش سبز است. امضا کننگان نمیخواهند آخرين پيوندها را با رژيم اسلامی ببرند. آنها به اندازه بقيه ما در چشم رهبری رژيم منفور نيستند و يارانشان در ايران پذيرفتنیتر از همه مخالفاناند. اين واقعيت سياسی را میبايد شناخت. اصلاحطلبان اصلاح شده و نشده به همين دليل پيشاپيش جای بالاتری در "راه سبز اميد" دارند و چه مردم و چه دولتهای ديگر میتوانند از آنها انتظاراتی داشته باشند. تا هنگامی که دار و دسته خامنهای-احمدی نژاد کار را يکسره نکردهاند (خفه کردن هر صدای مخالف، يا مذاکره و امتياز دادن) اصلاحطلبان و محافل نزديک به حکومت اسلامی، آن جای بالاتر را خواهند داشت زيرا تنها مجاری ارتباطی جنبش سبز و رهبری نظام هستند. جنبش سبز حق دارد نگران معامله از بالای سر خود باشد. ولی فراموش نمیبايد کرد که اين همه از فشار مردمی است و اگر آن فشار به هر صورت ممکن ادامه يابد جای نگرانی نخواهد بود.
تلاش ــ چنين تلاشهائی را به چه ميزان میتوان در پرتو هراس از ساختارشکنی که در انقلاب اسلامی ديده شد، و برای جلوگيری و دوری از آن ديد؟
د.ه. مسلما در جاهائی اين نيز هست. حتی در زير يک اعلاميه، هم امضای کسانی را میتوان ديد که دلشان نمیآيد موئی از سر جمهوری اسلامی کم شود، و هم امضای آنها که اين رژيم را با موجوديت ايران در جنگ میدانند. ولی خواستهائی که در اعلاميهها آمده است همچنانکه اشاره شد در راستای جنبش سبز است و همه آنها در پايان چيزی از جمهوری اسلامی، چنانکه میشناسيم نخواهند گذاشت. احتياط در باره ساختار شکنی را در اصيلترين پشتيبانان جنبش سبز و آشتیناپذيرترين مخالفان جمهوری اسلامی نيز میتوان سراغ کرد. ما هر چه هم با اين رژيم در جنگ باشيم، هيچ نمیخواهيم ايران آسيبی ببيند. برچيدن اين رژيم و جانشين کردنش با نظامی که به دست و برای مردم باشد هدف همه ماست ولی چگونگی برچيده شدن به اندازه خود آن میتواند اهميت داشته باشد. با اين ملاحظه، تحول گام به گام به مراتب بر فروپاشی يا از هم پاشيدگی ناگهانی ترجيح خواهد داشت.
تلاش ــ فرض کنيم که گفتار و کردار تبعيديان از سوی بدنه جنبش سبز در کشور، با حساسيت دنبال شود، پيام و تأثير اين دستهبندیها و اعلام موضعها ــ گاه از بنيان متفاوت ــ بر آنها چه خواهد بود؟
د.ه. نمیبايد اين تفاوتها حتی اختلاف نظرهای ناگزير را در جنبش سبز جدی گرفت. از ميليونها تن به هر حال يک صدا در نمیآيد ــ مگر در سرمستی و از خود بی خبری مقدمه ويرانی. ما به همه اجزاء جنبش سبز نياز داريم. اين جنبش تنها نيروئی است که میتواند آينده اين سرزمين را نجات دهد. رژيم اسلامی در کام بحران باکی از آن ندارد که ايران را عراق و افغانستان ديگری سازد؛ و هر روز دست به شيوههای فاجعه بارتری میزند. ترور با انفجار از راه دور به تروريستهای وارداتی لبنانی محدود نخواهد ماند و تنها دامن هواداران جنبش سبز را نخواهد گرفت. در برابر اين حکومتی که سود خودش را نيز نمیشناسد و "موگابه" وار میکوشد اقتصاد ايران را به روز زيمبابوه بيندازد، جز توده آگاه مسئولی که میتواند اختيار خود را در دست داشته باشد و در جنبش سبز گرد آمده است چه داريم؟
تلاش ــ ما در داخل کشور هم شاهد چنين روندی هستيم، يعنی انتشار اعلاميههای دسته جمعی. اما بيشتر آنها دارای امضای افرادی از گروههای اجتماعی همسنخی هستند، شايد بهتر است بگوئيم همصنف. به عنوان نمونه هشدار استادان دانشگاه طرفدار جنبش سبز، بيانيههای دانشجويی يا اعتراضهای گروهی از هنرمندان، شاعران و نويسندگان و چهرههای سرشناس سياسی .... علاوه بر اين در بيانيه نويسیهای داخل ما کمتر شاهد تلاش برای خط کشی و اعلام موضع در مقابل مواضع سران جنبش سبز هستيم. آيا اين بدين معناست که در خود ايران همه دربست پيرو اين سران هستند؟
د.ه. اين درست است و مردم در ايران میکوشند مرزبندیها را هر چه کمتر کنند. در بيرون هنوز به اين پايه نرسيدهايم. تفاوت اصلی تفاوت سنی است. بيرونيان زير بار گذشتهای خم شدهاند که از ظرفيت بيشترشان بيرون است و خود را محکوم به زيستن در عوالم نابود کردهاند. آنها هنوز گروه گروه میانديشند ــ اگر خيلی پيشرفت کرده باشند. فرزندانشان نيز عموما در گريز از آن عوالم نامربوط، عملا پهنه فغاليت عمومی را رها کردهاند. در ايران نسل جوانتر که همه جامعه را فرا گرفته است انگيزه هر روزه برای فعاليت در پهنه عمومی دارد و با سبکباریاش از پيشداوریهای پدران خود نه تنها آزادی عمل و گذشت بيشتری يافته، آنان را نيز اصلاح کرده است. ما نيز اگر در ايران به سر میبرديم زير فشار بی امان اکنون و نگرانی دائمی آينده سبکبارتر میشديم.
پيروی و رهبری در جنبش سبز مانند همه ويژگیهایش با روال معمول تاريخ ايران تفاوت دارد. نه رهبران و سران چنان موقعيتی در جنبش میيابند که ما هميشه میشناختيم؛ نه پيروان به چنان درجاتی پيروی میکنند. رابطه ميان سران و پيکره جنبش دو سويه است و تا کنون پيکره جنبش سهم بيشتری در گذاشتن روند پيکار داشته است. اين همه البته بر میگردد به اينکه جنبش از روز نخست نه بر گرد يک نام مشهور يا شخصيت محبوب بلکه بر گرد گفتمانی شکل گرفت که جامعه ما را از پائين دگرگون میکند.
تلاش ــ چگونه میتوان «جمع اضداد» را حفظ کرد؟ همسوئی، همرائی و يکپارچگی در جنبشی که يک سر آن حافظ نظام اسلامی است و سر ديگرش ضديت با آن، چگونه در عمل پايدار میماند؟
د.ه. ظرفيت مردم ما بيش از اينها بوده است و ما توانستهايم از اين ظرافتها برآئيم. با اين همه اگر رژيم به همين تر تيب پيش برود همه چيز میتواند بر هم بخورد. هنگامی که فرمانده سپاهی در حالت وعظ و با شيوه سخن گفتن مداحی دم از اين میزند که اگر دو ميليون تن به خيابانها ريختهاند (او تا دو ميليون را اعتراف میکند) همه از وابستگان ساواکیها هستند و به هر وسيله بايد جلو آنها را گرفت ديگر کار از روياروئی سياسی حکومت و مخالفان گذشته است. آشکار است که دست کم يک پاره رژيم هيچ به سازش نمیانديشد و به هر بها میخواهد کار را سراسر به ميل خود يک سره کند. در ميان مخالفان نيز شمار کسانی که سود خود يا سود ملی را در نگهداری رژيم میبينند رو به کاهش است. اين مخالفان از تندروی آشتیناپذير خامنهای سرخوردهاند و اگر هنوز از حفظ حکومت اسلامی دم میزنند به ملاحظات تاکتيکی است. ديگر بر همگان آشکار میشود که حفظ وضع موجود نه امکان دارد نه با مصلحت ملی سازگار است. از سوی ديگر رژيم کار خود را به جائی رسانيده است که هر امتياز با معنی از سوی آن داده شود دير يا زود طبيعت اين نظام را تغيير خواهد داد.
تلاش ــ هر جا نگاه میکنيم سايهی بیاعتمادی و ترس از نردبان شدن و همچنين رقابتهای درونی ـ جز موارد واقعاً استثنائی ـ پر رنگ میشود. به نظر شما، اگر نخواهيم تنها به توصيه اخلاقی بپردازيم، راه عملی و مؤثر دوری از اين ترس و بی اعتمادی، به ويژه رقابت در ميدانهای کوچک، چيست؟
د.ه. به گفته شاعر ز آب خرد ماهی خرد خيزد. اگر تنها بتوان ميدان را بزرگتر کرد! اين ميدان برای بسياری از ما بزرگ شده است و میبايد خودمان را به اندازهاش برسانيم. همين چند سال پيش، آمدن پارهای نامها در کنار هم رويدادی به شمار میرفت و شگفتیها در دگرانديشان و دشمنیها در هم انديشان بر میانگيخت. امروز هيچ کس توجهی به آن نمیکند. بيهوده نيست من اين همه دم از جنبش سبز میزنم. مردم در ايران رقابتهای بيرونيان را بی موضوع کردهاند. هم بیاهميت بودن آن را به خود دست در کاران نشان دادهاند ــ زيرا هر چه بکنند بازتابی در آن جنبش ندارد ــ و هم شيوه درست مبارزه را نشان دادهاند که ذرهای از اصل موضوع انحراف نمیيابد و به گفته موسوی "اختلاف نظرها را کنار نمیگذارد، به رسميت میشناسد" و از آنها گذر میکند. برای همه واپس ماندگان در گذشته اين فرصت پيش آمده است که خود را به امری که دارد به اندازه يک ملت بزرگ میشود ــ و اميد است باز نايستد ــ ببندند و با آن رشد کنند. اين ضمنا بهترين شيوه بزرگ شدن نيز هست ــ همراه با امری که ارزش بستن زندگی را به آن داشته باشد.
به نقل از: تلاش آنلاین