iran-emrooz.net | Sun, 31.01.2010, 15:35
فصل پایانی رمان «ترس و نکبت جمهوری چماق»
جواد طالعی
در آستانه سی و یکمین سالگرد انقلاب اسلامی، دستگیری، ترور و آدم ربائی در جمهوری اسلامی ایران شدت یافته است:
در آستانه چهلمین روز درگذشت آیت الله منتظری، حدود ۳۰۰ نفر از روحانیون، چهرههای سرشناس و جوانان طرفدار فقیه فقید را در زادگاهش نجف آباد و قهدریجان به شعبههای وزارت اطلاعات و ادارههای تامین منطقه احضار کردند و به همه آنها اخطار کردند که در این روزها باید مراقب رفتار خود باشند.
یک روز پیش از برگزاری مراسم چهلم آیت الله منتظری، نمایندگان وزارت اطلاعات و اداره تامین استان قم به سراغ فرزند ارشد وی احمد منتظری رفتند و از او التزام خواستند که در مراسم، شعارهای ضد حکومتی داده نشود. در همان روز، دو جوان بیگناه را که ماهها پیش از برگزاری انتخابات ریاست جمهوری بازداشت شده بودند، به اتهام سازماندهی اعتراضهای پس از انتخابات به دار آویختند.
در مراسم چهلم آیت الله منتظری ۲۱ جوان را بازداشت کردند.
روز شنبه نهم بهمن، رضا خندان دبیر کانون نویسندگان ایران را در راه خانه و محل کارش ربودند و به جائی بردند که هیچکس از آن خبر ندارد. این نگرانی وجود دارد که بر سر او نیز همان بلائی را بیاورند که در جریان قتلهای زنجیزهای بر سر محمد مختاری، محمدجعفر پوینده، ابراهیم زال زاده، غفار حسینی و دیگران آرودند.
شنود تلفنها، ایجاد اختلال در پخش برنامههای تلویزیونی یی که در خارج از حوزه اختیارات ولی فقیه تولید میشوند، حک کردن پایگاههای اینترنتی منتقد دولت، تعقیب وبلاگ نویسان و روزنامه نگاران و همه اقدامات دیگری که سیستم خفقان و سرکوب رژیم اسلامی به برکت دلارهای نفتی توان انجام آن را دارد، در هفتههای آستانه سی و یکمین سالروز انقلاب اسلامی اوج گرفته است. آخرین نمونه، حک شدن سایت رادیو زمانه است.
دلیل تشدید سانسور، آدم ربائی، دستگیری و تهدید چیست؟
همه باندهای قدرت و ثروتی که در دو دهه اخیر زیر قبای ولایت پنهان شده اند، اکنون از درز قبا خیرشی مردمی را میبینند که میرود تا شریان حیات آلوده به خون و دروغ و آزمندی آنان را قطع کند. آنها بیمناک آن هستند که مردم معترض ایران، یکبار دیگر امکان به هم پیوستن را در خیابانهای شهرهای بزرگ بیابند. آنها، به خاطر جنایاتی که در همین شش ماه اخیر مرتکب شدهاند میدانند که این بار اگر جویبارها به هم بپیوندند، آنچههاشمی رفسنجانی در اعتراض به تقلبهای انتخاباتی خطاب به ولی فقیه خودساخته نوشت، قطعا تحقق خواهد یافت: "سر چشمه شاید گرفتن به بیل/ چو پرشد نشاید گرفتن به پیل".
غارتگران هستی مردم، میدانند که این بار اگر جویبارهای مردمی به رودباری به پهنای عریض ترین خیابانهای تهران و سایر شهرهای بزرگ منتهی شوند، سیلابی به راه خواهد افتاد که خانمان آنان را بر باد خواهد داد. با یافتن چنین فرصتی، مردمی که این همه قربانی دادهاند و سرکوب و تحقیر شده اند، دیگر آن نجابت روز ۲۵ خرداد را نشان نخواهند داد و بعید است حاضر شوند در پایان تظاهراتی آرام و مدنی، سر به زیر اندازند. آنها، این بار، چه بسا که برای تصرف سنگرها به سوی مراکز حساس قدرت سرازیر شوند. پس همه امکانات مالی و تسلیحاتی و تبلیغاتی فراهم شده از غارت ثروت نفت مردم را به کار انداخته اند، تا صدا به صدا نرسد و سایه هراس چنان بر سر مردم سنگینی کند که در روز ۲۲ بهمن در خانههای خود بخزند و صحنه را برای قدرت نمائی نیروهای اجیر شده حکومت خالی بگذارند.
بعید نیست که چنین شود. از مردمی که نفس حضورشان در خیابان، حتی اگر شعاری نداده و پلاکاتی حمل نکرده باشند از آنها محارب و مفسد فی الارض میسازد، نمیتوان انتظار داشت که همه گرفتاریهای معیشتی خود و خانواده شان را فراموش کنند و همه با هم سینه در برابر انبوه مزدوران مسلح رژیم سپر کنند.
فشارها، هشدارها، تهدیدها و اعدامهای آستانه چهلمین روز درگذشت آیت الله منتظری، سبب شد که مراسم این روز در قم و نجف آباد و قهدریجان، بی هیچ حاشیه چشمگیری برگزار شود. مردم، در نجف آباد بازر را بستند و سیاه پوش کردند، اما دیگر امکان نداشتند فریاد مرگ بر دیکتاتور سر دهند. در قم نیز، هرچند گروه وسیعی از روحانیان و سیاستمداران معترض آمدند و هزاران نفر به رغم محاصره نظامی در خانه و دفتر آیت الله یاد او را گرامی داشتند، اما از تظاهرات خیابانی و شعارهای ضد دیکتاتوری خبری نبود. پس، چه بسا که ۲۲ بهمن نیز، در سایه هراس و ترور، بی حاشیهای مهم برگزار شود و در شامگاه آن روز، خزیدگان به زیر قبای ولایت بتوانند خوابی اندک آرامتر داشته باشند.
اما اشتباه بزرگ جنتیها و احمدی مقدمها و فیروزآبادیها، آن است که خیال میکنند سکوت گورستانی ناشی از ترور و سانسور و آدم ربائی، فصل پایان داستانی است که نگارش آن در ۲۲ بهمن ۱۳۵۷ آغاز شد. نه، فصل پایانی این رمان تلخ در جای دیگری رقم خواهد خورد: در عرصه اقتصاد:
کارخانهها، از دولتی تا خصوصی، یکی پس از دیگری در حال تعطیل شدن هستند. معاملات خارجی، یکی پس از دیگری، منجمد میشوند. تحریمها در حال گسترش است. ظرفیت تولید نفت، نه ماه به ماه، که روز به روز در حال فروکاستن است، بر لشگر بیکاران روز به روز افزوده میشود، قیمت کالاهای مصرفی، ساعت به ساعت سیر صعودی میپیماید. دولت توان بازپرداخت میلیاردها دلار بدهی خود را به بانکها از دست داده است. بانکها امکان بازپرداخت سپردههای مردم را ندارند، در حالی که مردم از ترس ساقط شدن از هستی خود، برای بیرون کشیدن پولهایشان هجوم آوردهاند. در این میان، دولت، برای آن که سنگ روی یخ نشود، مصمم است که طرح هدفمند کردن یارانهها را اجرا کند. اما پولی برای پرداختن به اقشار کم درآمد ندارد تا آنها بتوانند کاهش قدرت خرید خود را جبران کنند.
در آغاز ناآرامیهای پس از انتخابات سراسر تقلب ۲۲ خرداد، احمد توکلی نماینده اصولگرا و رئیس مرکز پژوهشهای مجلس هشدار داد که از پیوستن یقه آبیها به یقه سفیدها باید ترسید. منظور توکلی از یقه سفیدها کارفرمایان ناراضی و از یقه آبیها کارگران است. اما امروز، این تنها کارگران نیستند که آخرین ذرههای امکان بقا دارد از آنان سلب میشود. کارمندان، فرهنگیان، کسبه خرده پا و صاحبان مشاغل کاذب نیز، که تعدادشان از همه اینها بیشتر است، دارند به میدان "تنازغ بقا" سوق داده میشوند.
بحران سیاسی را شاید بتوان به زور باتوم و زنجیر و مسلسل فعلا خاموش کرد. اما جلوی "جنگ بقا" را هیچ قدرتی نمیتواند بگیرد. و ایران دارد هفته به هفته و روز به روز بیشتر به یک جنگ بقای بی ترحم نزدیک میشود. در جنگ بقا، دیگر این احساس و خرد نیست که تصمیم میگیرد. در جنگ بقا، گرسنگی است که فرمان میراند.
جمهوری اسلامی، آخرین شانسهای خود را، برای جلوگیری از فروپاشی خود، به دست خود از دست داده است. این شانس را، انتخابات ۲۲ خرداد، برای پس راندن یک دولت هرج و مرج آفرین و نفرت پراکن فراهم ساخته بود. شاید یک دولت وفادار به نظام، اما خردمندتر، نرمخوتر و قانونمدارتر میتوانست رژیم را برای چند سالی در در غلتیدن به ورطه سقوط قطعی نجات دهد. اما حالا، دیگر هیچ شانسی برای تعامل باقی نمانده است. کار را "تقابل" غارت شدگان با غارتگران تمام خواهد کرد.
فصل پایانی رمان "ترس و نکبت امپراطوری چماق" به زودی در این رودرروئی نوشته خواهد شد، زیرا که خزیدگان به زیر قبای ولایت، گوشهای خود را به همه صداهائی که از سر خیرخواهی برای جامعه تبلیغ "مسالمت" میکردند، بستند.