iran-emrooz.net | Thu, 31.12.2009, 0:58
طبقه جدید – نسل جدید
احمد فرزانه
در طی مدت شش ماه در رابطه با "انتخابات" ایران وارد بحرانی شد که بیشتر پرده از چهرهی جامعه ایران بر گرفت. چهرهای که وقتی با نگاه جامعه شناختی بنگری همهاش سیاسی نیست، اگرچه سیاسی مینماید. درگیریهای روز عاشورا در کشور اسلامی شیعه که اسطورهی رهبر فقید انقلاب، اسطورهی عاشورا و محرم و... درهم شکست که تابحال سابقه نداشت.
از سوی حکومت شیعه که افتخارش حرام بودن خشونت در بعضی ماههای سال قمری است و مهمتر از همه محرم و "عاشورا"ی حسینی که حتی رژیم شاه آنرا رعایت میکرد. رژیمی که هر چه بود مذهبی نبود. این خشونتهای حکومت اسلامی در عاشورا درواقع ساختارشکنی، قانون گریری است، نه اعتراض به معترضین انتخاباتی، که رایشان را مصادره کردند. این واکنشها همه بخاطر دولت دروغمدار و حقه بازی است. که براحتی دروغ میگوید و رای مردم را مصادره کرده است.
در دهه چهل که فضا بیش از همیشه بسته بود، مخالفین یک راه پیمایی از مدرسه حاج ابوالفتح میدان قیام امروز و "میدان شاه" دیروز، در روز عاشورا راه انداختند، دستهای که کاملا سیاسی و شعارها انقلابی بود. اول صف راه پیمایی چهارراه سرچشمه بود و پایان آن در میدان قیام که در حدود ده کیلومتر فاصله داشت، اولین شعار که در روی پارچه جلو حرکت میکرد از امام حسین بود که "اگر دین ندارید لااقل آزاده باشید" و شعارهایی از این نوع که در فضای بسته آزادیخواهانه بود. این گروههای راه پیمایی که شامل تمام دستجات سیاسی بود شعارهاشان آزادانه در پلاکاردها خودنمایی میکرد. وقتی راه پیمایان جلوی مجلس رسیدند، جلوی کلانتریها، تا جلوی دربار پهلوی شعارها "مرگ بر دیکتاتور" و حتی "دیکتاتور رسوا" شد بود، تا "مرگ بر این دولت قانونشکن" و... و سربازان جلوی کاخ، بر بالای بامها و.... تماشاچی بودند. رییس کلانتری محل در کنار دسته با ما راحت صحبت میکرد و با شوخی اعتراض میکرد که "در سینهزنی به سینه میزنند ولی نه با مشتهای گره کرده بطرف مامورین و پلیس و با شعارهای سیاسی" در حالیکه سرهنگ برای انتظامات با تعدادی پلیس با راه پیمایان حرکت میکرد. و راه پیمایان غالبا با او بحث میکردند که "امام حسین علیه ظلم قیام کرد".
در دهه پنجاه قبل از انقلاب با اعلامیه آیت اله طالقانی در شرایط انقلابی نیروهای نظامی درعاشورا قرار شد از پادگانها خارج نشوند و خارج نشدند، و راه پیمایی عظیم تاسوعا وعاشورا معروف شد.
آنچه اهمیت دارد اینک حکومت اسلامی حرمت عاشورا شکسته، حکومتی که متعلق به روحانیت بوده و بالاخره یک روحانی در راس هرم قدرت و تصمیم گیری است. معمایی که با نگاه سیاسی، دینی قابل توجیه نیست. حتی به قول آیت اله منتظری نه جمهوری است و نه اسلامی، ولی مدعیانش هنوز به بهانه اسلام حاکمند. در خیابانها از ابتدا نیروهای رهبریکننده نیروهای به اصطلاح بسیجی، خودسر و... که غالبا از روستاهای اطراف تهران چون کرج، ورامین، قرچک و... بوده، با اتوبوسهای قدیمی که مشخص است آوردهاند، غیر از خودشان بودهاند. حتی موتوریهایی که در کلانتریها پایگاه دارند از همین قربانیان اجتماعی هستند، که وقتی چند تایی بدست مردم افتادند با التماس وگریه میگفتند "ما خبر نداشتیم به کجا میآییم".
ولی رهبری و هدایتشان غالبا در اتوموبیلهای پاترولهای جدید با مارکهای حتی گاهی تویو تا، سوزوکی، و... بود، که راننده و مسافرانش از سر و لباسشان معلوم بود حداقل روستایی و فقیر نیستند. اگر چه وقتی فریاد میزدند، دستور میدهند، یا فحش و حرفهای رکیک که میزنند معلوم است کاملا لومپن و نوکیسه است. اینها غیر از سرداران سپاهند که فرماندهی نیروهای ویژه هستند که اینها هم جزو طبقه جدیدند. ولی پاترول نشینان بیشتر اطلاعاتیاند، که بیکباره میبینیم یک چنین اتوموبیلی به طرف جمعیت هجوم برده، تعدادی را زیر گرفته که نمونهاش خواهرزادهی میر حسین موسوی است.
اینها کاملا از منافع و موقعیتشان دفاع میکنند. اینجاست که معما حل میشود، که برایشان حرمت عاشورا معنی ندارد. حقوق کلان، امکانات واضافه کارهای دولتی و ماموریتی برای سرکوب، به علاوه شرکتها و معاملات رانتی که با آقازادهها و یا موتلفین دارند. اینها در زمان تحریم، با حکومت بر فرودگاهها و مرزها، تمام مایحتاج ایران را بدون گمرک و عوارض وارد میکنند. غالبا شریک موتلفه و در بعضیی مواقع رقیب او بودهاند. اینها با موتلفهایها از ابتدا طرفدار نزدیکی به چین و روسیه بودهاند.
این طبقه دقیقا شبیه طبقه جدیدی که در شوروی روزی در بستر حزب کمونیست و"ک، گ، ب" شکل گرفت بوده، که تبدیل به باندهای مافیایی شد وهنوز مانع دموکراسی است. متاسفانه رادیکالهای اولیه، بازاری وعقب افتادهی ایران هم نگاهشان در اجرا به شیوههای حکومتی "چین" و روسیه است، روشهایی که در ایران جواب نمیدهد.
تفاوتی که ایران با شوروی دارد تفاوت فرهنگی است که مذهب "شیعه" با مارکسیسم حتی جور در نمیآید. در شیعه، کرامت انسان، اجتهاد آزاد، ظلم ستیزی به اضافه اسطورههای ضد سلطه، مانع حکومت جائر بوده، و دردسرساز برای هر گونه استبدادی است. تا جاییکه استبدادیان هم خودرا دارای رسالت عدالت طلبی معرفی میکنند. ولی در عمل کارنامهشان همیشه ضد مردمی و ظالمانه بوده است که امروز این فریبها با آگاهی مردم به خطر افتاده است و مشروعیتشان در صحنه جهانی هم متزلزل شده است از اینجاست که به راه پیماییهای ساختگی پرداختهاند. و بر بحرانها افزوده که خودشان هم ممکن است نتوانند مهار کنند چه اینها دیدگاهاشان نشان داد متعلق به عهد عتیق است.
"تناقضی" که آنان را بیشتر به دروغ و شارلاتانبازی کشانده و از درون با بحران روبرو مینماید. در چنین بستری است که در کشور ما نسل بعد از نسل با همین اسطورهها رژیمهای نفتی و استبدادی را در این یک قرن ساقط کرده است. ولی بخاطر رادیکالیسم کور، روشنفکران اوتوپیک غافل از "شرایط" اجتماعی و فرهنگی، با استبدادی دیگر روبرو شدهایم. وروشنفکران به اصطلاح پیشتاز سرکوب شدهاند.
امروز نسل جدید، جامعه مدنی، رشد ارتباطات، پیچیدگیهای این کشور را افزوده که مدیریت عقب افتاده آن روبروز بیشتر در چالههای خود ساخته فرو میرود.
طبقه جدید رانت خوار، باندهای مافیایی، دولتی به معنای کامل "هوچی" که میلیاردها دلار نفتی را بباد داده است و بیشتر بر آتش فتنهای که خود با انتخابات و مصادره رای مردم دامن میزند، واکنشهای نسل جدید را با خشونت میخواهد به خشونت بکشد تا آنان را همانطور که در شش ماههی اخیر چند بار با قتلگاه برد به "مسلخ " ببرد که اینجا هوشیاری این نسل تا بحال اجازه نداده است، اگر چه گاهی شعارها محاسبه نشده فراتر رفته است. چه جنبش فراتر از قانون نباید برود، کودتاچیان در برابر شعار "قانونمداری" که خلاف آن کردهاند ناتوان و محکومند. بویژه که در برابر رای انبوه مردم به موسوی غافلگیر شده و قافیه را باختهاند، غافلگیریی که همه را شامل میشود، حتی روشنفکران مدعی که همیشه تحریم را تجویز میکردند.
امروز معلوم شده حوزهی تئوری غالبا با عمل سیاسی نمیخواند و عامل شکست شده است. زیرا که گاهی درک شرایط مهمتر از فهم ایده است، که سیاست بیشتر بازی وحتی بهره گیری از پارامترهای اجتماعی است. ولی روشنفکران رمانتیک ما همیشه "بازی خوردهاند" حتی از آنها که رویشان حساب نمیکردهاند. وگرنه قرار نبود بعد از صد سال مبارزه بدین سرنوشت دچار شویم که از زمان صفویه و قزلباشها بدتر است. امروز روشنفکر ما از چپ و راست بیکباره چرتش پاره شد که دید، نسل جوان با صندوق رای انقلاب کرد. امری که نشانه "گسست" از گذشته است که روشنفکران قبلی غالبا تحریمی بودند و یا در نهایت اسلحه بدست که در انقلاب داشتیم.
درهر صورت نسل جدید با رای انبوه خود شوک شدیدی به طبقه جدید که سر در آخور "درآمد نفت" داشت وارد کرد که انتظار نداشت، تا جاییکه نه تنها با دروغ حتی با فتواهایی که سبزها "دین" ندارند وارد شد.
برای نمونه مصاحبه "سردار...." در رادیو و تلو یزیونها را نگاه کنید که هم تهدید میکند وهم فتوا میدهد، هم دروغهایی "شاخدار" میگوید که چون یک طرفه بدون نظر مخالف صحبت میکند امر به خودش هم مشتبه میشود. جناب سرداری که درجهاش تقریبا معادل سرتیپ ارتشی است که معلوم نیست در کدام جبهه این مدارج را طی نموده است. از نظر سنی و در حالت طبیعی حقش "سروان" حداکثر سرگرد میتواند باشد. این جناب نمونه یکی از دست اندرکاران قدرتی اسلامی است که فرزندان جوان مملکت را تحویل اوباش در کهریزک داده است. این جناب حرکاتش یادآور سرگرد خسروداد در انقلاب اسلامی است که انقلاب را با جنایاتش تسریع کرد و رژیم شاهنشاهی را ساقط نمود.
این طبقه و این نظام حاکم که فسادش زبانزد خاص وعام است با نسلی که در واقع فرزندان خودشان است حتی بلد نیست صحبت کند. تعارض اینها در شرایط کنونی که یکی تا دندان مسلح است و یکی حربهاش "دانش مدرن، تحلیل و...." است، نسلی که تفاوتش با روشنفکر گذشته آنست که "اوتوپی" ندارد، با "حال" زندگی میکند ولی بر حقوقش پای میفشارد، امری که باید بهر قیمت به طبقه جدید "حقنه" کند.
این طبقه را تنها با قانون باید مهار کرد منتها با تدبیر، که باید مواظب بود در دام خشونت که خواست اوست نیفتد. چه در هرصورت پیروزی با نسل جدیدست اگرچه ممکن است قدری بتاخیر افتد، رجوع به قانون اساسی در شرایط فعلی هنوزهم تنها راه حل است. که اینها برای فرار از این "شعار" بهر دری میزنند و قانون شکنیها میکنند. شعاری که به خاطر همین "قانون شکنیها" بعد از انقلاب اسلامی هم بسیاری سردمداران محاکمه شدند. و شاه هم اگر قانون مشروطه را رعایت میکرد در کشور انقلاب نمیشد، نصیحتی که همیشه رهبران جبهه ملی، احزاب سیاسی، وحتی رهبر فقید انقلاب اسلامی بدو مینمودند.