iran-emrooz.net | Sun, 20.12.2009, 13:29
میتوان اینگونه مرد
جواد طالعی
آیت الله حسینعلی منتظری درگذشت.
حاکمیت اسلامی رو به زوال است. در و دیوار، دست کم در شهرهای بزرگ ایران، این را فریاد می کشند.
تاریخ، پس از زوال جمهوری اسلامی، درباره کسانی که آن را ایجاد کردند و کسانی که بر آن حکومت راندند، به روشنی قضاوت خواهد کرد.
صد سال پس از انقلاب مشروطیت، از میان خیل روحانیانی که در موافقت و مخالفت با آن وارد صحنه شدند، تنها دو نام به نیکی و یک نام به بدی در حافظه جمعی ایرانیان مانده است. تاریخ، به همان اندازه که شیخ فضل الله نوری قدرت طلب و واپسگرا را لعن می کند، آیات عظام، سید محمد طباطبائی و سید عبدالله بهبهانی را می ستاید، که به مخالفت با استبداد برخاستند و از عدالتخوانه و حقوق مردم دفاع کردند.
از سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی، برای لعن تاریخ نام های بی شماری باقی خواهند ماند. از بنیانگذار این حاکمیت گرفته تا ملای میان قدری که پس از مرگ او بر جایگاهش تکیه زد، تا تسمه از گرده مردمان بکشد و خزانه کشور را به سیاهکارترین و سیری ناپذیرترین باندهای ثروت و قدرت بسپارد و اکثریت مردم ایران را به زیر خط فقر هدایت کند یا در عزای عزیزانشان بنشاند.
اما از سی سال حاکمیت جمهوری اسلامی، یک نام هست که شاید برای همیشه به نیکی در حافظه جمعی مردم ایران بماند و یک نام دیگر هست، که بدون تردید چنین جایگاه شایسته ای را خواهد یافت. اولی آیت الله سید محمود طالقانی است و دومی آیت الله حسینعلی منتظری.
امروز، چهره هائی مثل آیت الله صانعی، آیت الله رفسنجانی و گروهی دیگر از روحانیون نیز به جبهه مخالفان حاکمیت زر و زور پیوسته اند. این گروه، اما توضیح درباره گذشته خود را به وجدان عمومی بدهکارند و تنها در این صورت، و اگر تا پایان خط در کنار مردم بمانند، شاید بخشوده شوند.
اما آیت الله منتظری، تنها چهره شاخص سی سال حاکمیت اسلامی است که بی گمان ستوده خواهد شد. او، نخستین روحانی برجسته ایران بود که در جایگاه جانشینی بنیانگذار جمهوری اسلامی، هنگامی که دید وی از مسیر راستی و دادگری منحرف شده است، با شهامت در برابر او ایستاد، ردای مخملین اما آلوده به تزویر مقام دنیوی را با پشمینه پاک گوشه نشینی عوض کرد و هنوز دهه نخست حیات جمهوری اسلامی سپری نشده بود که به یکی از منتقدان جدی و ثابت قدم تباهی تبدیل شد.
شاید هیچ گروهی از مردم ایران، به اندازه زندانیان سیاسی دهه شصت آیت الله منتظری را نستوده باشند. اگر مقاومت او در برابر خونخواهی جلادانی که از امام فرمان می بردند نبود، از زندانیان سیاسی پیشین، اکنون هیچکس زنده نمانده بود تا خاطرات خود را بنویسند و نشان بدهند که فرستادگان آیت الله منتظری چگونه هزاران زندانی را از کام مرگی حتمی رهاندند.
آیت الله منتظری می توانست چند صباحی دیده بر جنایت ببندد، در مقام نایب امام باقی بماند و پس از مرگ او آن کند که خود می خواست. اما در این مرد روحانی، آنچه عمل می کرد، نه "مصلحت روز" که وجدان و ایمان به حق بود. او، در برابر مردی ایستاد که هیچکس را شهامت ایستادن در برابر یکدندگی های او نبود. او، بازداشت خانگی، خطر مرگ، توهین و افترا، آزار و اذیت فرزندان و حتی نوه های خود را به جان خرید، اما حاضر به سهم بردن از قدرتی نشد که خون جوانان بیگناه ایران آن را تغذیه می کرد.
این که از انقلاب مشروطیت تنها نام دو روحانی به نیکی در تاریخ مانده است و این که از انقلاب اسلامی نیز، تنها نام دو روحانی به پاکی در تاریخ ثبت خواهد شد، دلیل روشن فسادی است که کاست روحانیت ایران را از آغاز تا به امروز در بر گرفته است: خیل شیاطینی که به ندرت فرشتگانی نیز در میان آن یافت می شود.
آیت الله حسینعلی منتظری، یکی از این فرشتگان بود. او، پاک پاک پاک مرد. اینگونه نیز می توان مرد. مزار او، حتی اگر ستمکاران سیاه روی حاکم بر ایران، آن را از دیده نسل امروز پنهان کنند، روزی تنها زیارتگاه واقعی خواهد بود که از سی سال حاکمیت جهل و جنون جمهوری اسلامی به یادگار میماند.