iran-emrooz.net | Sat, 12.12.2009, 22:01
سه نسل جنبش دانشجویی ایران
محسن حیدریان
جنبش دانشجویی ایران بیش از ۷۰ سال سابقه دارد. اگر از استثتاهایی در زیگزاگهای تاریخ این جنبش مثل دانشجویان موسوم به جامعه سوسیالیستهای نهضت ملی به رهبری خلیل ملکی صرفنظر کنیم، میتوان تحرکهای جنبش دانشجویی این ۷۰ سال را به سه نسل با سه پارادیگم ، سه رفتار و سه شیوه تفکر گوناگون تقسیم کرد.
ميان هر دوره یا هر پارایگم جنبش دانشجویی، با مختصات اجتماعی آن دوره يک نسبت دوطرفه وجود دارد. بعبارت ديگر جنبش دانشجویی فقط انعکاس اوضاع يک دوره نيست بلکه سازنده آن نيز بوده است. به عبارت دیگر یک ویژگی جنبشهای دانشجویی ایران رویکرد سیاسی و محدود نبودن آن به وظایف دانشجویی و دانشگاهی است. این گرایش با توجه به شرایط ایران و نبودن احزاب و محدویتهای سیاسی قابل درک است، اما زیانهایی نیز برای یک جنبش اصیل دانشجویی در بر داشته است. فراتر رفتن پژواک جبنش دانشجویی از فضای دانشگاهی، انتظارات بیش از حدی از این جنبش را در پی داشته است. اما به هر حال با وجود تحرکهای خارق العاده، هنوز یک جنبش قدرتمند و اصیل دانشجویی بدون بار سیاسی برای بهبود شرایط دانشگاه در ایران شکل نگرفته است.
نسل اول جنبش دانشجویی
نسل اول جنبش دانشجویی ایران، ده سال پس از تاسیس قدیمی ترین دانشگاه کشور یعنی دانشگاه تهران در سال ۱۳۱۳ یعنی حدود سالهای ۱۳۲۳ همزمان با گشایش فضای سیاسی و شدت گیری فعالیت حزب توده ایران، پا به صحنه گذاشت. اما مبارزه این نسل تا اواخر دهه ۳۰ ادامه هم ادامه یافت. در این دوران، حزب توده ایران یگانه نیروی متشکل سیاسی و مبارزی بود که برای جوانان و دانشجویان و روشنفکران جاذبه شدیدی داشت. در این دوران دانشگاه استقلال داشت . اقلیتی از دانشجويان نیز از نظر ذهنی و سياسى از جبهه ملى و دکتر مصدق الهام میگرفتند. اما سازمان دانشجويان دانشگاه تهران یکی از نیرومند ترین نهادهای مدنی کشور بود. این نسل اولیها در زمانی که دانشگاه تهران بیش از پنج، شش هزار دانشجو نداشت، آرمانگرایانی نخبه بودند. اما این نسل یک نگاه اسطورهای و غیر واقعی درباه نقش خود داشت و اسیر یک رادیکالیسم و شیفتگی آرمانی بود. اگر سرکوبهای پی در پی ، که از۲۸ مرداد ۳۲ به این سو، جز در فاصلههای کوتاه، همواره بیداد کرده است، نبود، این جنبش میتوانست بر ضعفهای خود در یک فضای دمکراتیک آگاهی یابد. اما پس از پیروزی کودتای ۲۸ مرداد بشدت دچار یک ذهنیت قربانگرایانه شد و کوشش کرد که مسئولیت شکست خود را به گردن بیگانگان اندازد و نگاهی توطئه پنداری به سرنوشت خود پیدا کرد که در همه جامعه فراگیر شد. اما از این نسل در سالهای بعد، پس از اینکه به میانسالی رسیدند و دعواهای سیاسی را رها کردند، بهترین نویسندگان، شاعران، هنرمندان و متفکران و استادان ایران برخاستند. آن گروههایی از آنان که جان بدر بردند، به خاطر هوش و لیاقت فردی شان از موفق ترین مدیران بخش خصوصی ایران و بعضا ثروتمند ترینها، از دهه چهل به این سو شدند.
نسل دوم جنبش دانشجویی
اين دورانی بود که نسل نخست جنبش دانشجویی پس از پيروزی کودتای ۲۸ مرداد از نظر فکری و روانی سرخورده بودند. اما از دهه چهل به اینسو نسل تازهای سربلند کرد که تشنه گفتمان تازهای بود که هستی خود را معنا بخشد. نطفه ذهنيت انقلابی جامعه سياسی ايران که به پیروزی انقلاب انجامید، در اوايل دهه ۴۰ منعقد شد. انتشار کتاب «غرب زدگی» جلال آل احمد در سال ۱۳۴۰، گرد آمدن هستههای فدائيان خلق پيرامون بيژن جزنی در سال ۱۳۴۲ و ظهور انديشههای دکتر شريعتی در فضای دانشگاهی ايران در اواسط دهه چهل حوادث مهمی بودند که به روشنی پس رفت جبنش دانشجویی را شکل دادند. فضای جهانی و رشد جنبشهای انقلابی نیز سهم مهمی در این رویکرد داشت. با وجود همه تفاوتهای مهمی که ميان سه جريان فکری فوق در اوايل دهه ۴۰ ايران وجود داشت، ميتوان هسته اصلی واحدی را در تفکر و روش شناسی آنها تميز داد. رادیکالیسم، اسطوره گرايی و انقلابی گری سه وجه اصلی پارادیگم این نسل بود. به این معنی که این نسل ضمن اینکه نگاه توطئه پندار نسل قبلی را حفظ کرد، اصلا راه دیگری رفت و دست به اسلحه برد و به زندگی زیر زمینی و جنگ مسلحانه علیه رژیم شاه روی آورد.
این نسل رویاهای بلند، بيش از اندازه بلند، داشت و سرش با لای ابرها بود. نمیتوانست بدون چهار کلمه حرف گندهی رادیکال، حرف حساب خودش را بزند. این نسل آتش بازی هیجان انگیزی را که جلوی چشمان خود میدید، توفان واقعی میپنداشت و با مشتهای گره کرده، جهان نامهربان را به مبارزه میطلبید.
پارادیم این نسل رادیکالیسم و انقلابی گری بود. انقلاب و ضديت با غرب، در جامعه روشنفکری و دانشجویی ايران به يک «ارزش برای خود» تبديل شد. این نسل پس از مشارکت در انقلاب، بخشی از آن سرکوب و متواری شد و بخش دیگرش به قدرت رسید. بخشی ار آن هم در جنگ با عراق شرکت کرد و یا راه اصلاح نظام را برگزید.
آل احمد، شريعتی و جزنی هر سه الهام دهنده جنبش دانشجویی ایران در این دوره در ميانسالی و قبل از پنجاه سالگی از جهان رفتند و هيچ يک فرصت چيدن ميوه روياهای انقلابی و رادیکال خود را از درخت انقلاب ايران نيافتند. آرمانهای آنها شريف بود و هر سه دارای شخصيتی کاريزماتيک بودند. هر سه آنان از هنر، هوش و تيز بينی چشمگيری در نفوذ در افکار عمومی برخوردار بودند. از اينرو اگر پس از پيروزی انقلاب زنده بودند شايد در افکار و ايده آلهای خود تجديد نظر میکردند. اما انبان پایان ناپذیر کینه و خشونت و خواست تغییرات ناگهانی این نسل قبل از آنکه علیه کسی یا چیزی بکار گرفته شود، در واقع به نوعی برای از بین بردن خود این نسل بود. پارادوکسال این نسل در این بود که در شکوفاترین دوران اقتصادی ایران پا به دانشگاهها نهادند، اما بدترین سرنوشت فردی نسبت به نسل پیش و بسل بعد نصیب شان شد. فعالترین آنها سر از زندان در آورد، یا در جنگ یا زندان شهید شد و یا تن به مهاجرت دادند. رادیکالیسم این نسل به سدی در برابر دمکراتیک بودن آن تبدیل شد. من از این نسل میآیم.
این نسل نتوانست یک جنبش قدرتمند و اصیل دانشجویی برای بهبود شرایط دانشگاه ایجاد کند و اساسا نتوانست جامعه مدنی و دمکراسی پایهای را تمرین و تجربه کند.
نسل سوم جنبش دانشجویی
حالا ما با نسل سوم جنبش دانشجویی روبرو هستیم که در جریان انقلاب و سالهای جنگ کودکانی بیش نبودند. اما این جوانان اینک با استفاده از فضاهای بدیل مثل دانشگاهها، قهوه فروشی، پارک، محلات و مراکز خرید و اینترنت و تکنولوژی اطلاعات در برابر فرهنگ و مقررات رسمی رفتار میکنند. کابوس اقتدار گرایان در تمام این سی سال سبز شدن جنبشی بود که قدرت او را به چالش بگیرد. اما نهادهایی جون سپاه ، بسیچ و وزارت اطلاعات برای این نسل هرگز ابهت و اقتدار ساواک در نگاه نسل دومیها را ندارد. بعبارت دیگر واکسن حکومت اسلامی، درست از درون پیکر نظام و همانجایی که هرگز تصور نمیکرد، فراهم شد. این نسل در برابر پارادیگم انقلابی گری، خشونت طلیی و تقدس دینی مصونیت کامل یافته است.
در تمام ویدیو کلیپهایی که از فضای جنبش دانشجویی ایران میرسد این پادزهر را میتوان آشکارا دید. حضور گسترده دختران، رفتار مدنی، نوع لباس و آرایش، سلیقه موسیقی و رفتار اجتماعی این نسل سومیها به وضوح تغییر پارادیگم جنبش دانشجویی از انقلابی گری به اصلاح طلبی، از خشونت گرایی به مسالمت خواهی و از آرمانگرایی اسلامی و ایدیولوژیک به مصلحت جویی و جستجوی راه حل واقعی بر اساس تغییرات تدریجی را میتوان دریافت.
دختری که پلیس نیروی انتظامی را به آغوش میکشد و مسالمت جویانه میگوید: برادر نزن، تو هم از مایی. همزمان همه تابوهای ۳۰ ساله حکومت در زمینه ارزشهای انقلابی و اسلامی در باره جدایی جنسی، در باره تقدس حکومت اسلامی و در باره ارزشهای انقلابی را زیر سوال میبرد.
بنابراین برای نسل کنونی مواضع سیاسی و ایدئولوژیک دو نسل پیش دیگر محلی از اعراب ندارد. درست بر عکس جنبش سبز دانشجویی پاد زهر یا واکسن سه بیماری وحشتناک ۳۰ ساله است:
انقلاب، مذهب حکومتی و خشونت. این سه موضوع ارکان و اساس رفتار و تبلیغات جمهوری اسلامی ایران در ۳۰ سال گذشته بوده است. پادزهر این پارادیگم تنها در درون پیکر همین نظام میتوانست شکل بگیرد نه از بیرون. جنبش دانشجویی کنونی با پوست و گوشت و استخوان خود دریافته که حل مشکلات ایران باید با دوری و پرهیز آگاهانه از این سه راه انقلاب، حکومت دینی و خشونت صورت گیرد.
از اینرو به نظرم امروز یک چرخش معرفتی در جنبش دانشجویی که گل سر سبد جامعه ایرانی است، شکل گرفته است. این نسل سومیها چارچوبهای کلی و ساختار نظام موجود را پذیرفته و تنها به دنبال کسب حقوق مدنی شان و دستیابی به یک زندگی بهتر برای خودشاناند. این نسل سومیها سرشان نه در آسمانها و بالای ابرها بلکه در روی زمین خاکی است. میخواهند زندگی کنند و از زندگی لذت ببرند. اینها نه به دنبال رهبری کاریزماتیکاند و نه در جستجوی اسطورههای تاریخی و نه در شیفتگی آرمانی نسلهای پیش میسوزند.
اگر در زمان نسل اول دانشگاه تهران بیش از پنج، شش هزار دانشجو نداشت درحال حاضر از هر بیست ایرانی یک نفر دانشجوست. اگر نسل دوم جنبش دانشجویی محدود به تعداد اندکی از دانشگاههای دولتی موجود بود، اینک همان پادزهر تاریخی سبب شده که هزاران تن از دانشجویان دانشگاه آزاد گرفته تا دانشجویان دانشگاههای غیرانتفاعی نیز به صفوف این جنبش پیوستهاند.
اگر دو نسلهای قبلی با وجود توانایی فردی فاقد خواست و آگاهی فردی بودند و در قالب آگاهی جمعی به دنبال نسخهها و پیشداوریهایی از قبل تعیین شده بودند، این نسل به دنبال رای فردی، آگاهی فردی، حقوق شهروندی و آزادیهای سیاسی و اجتماعی خود، آن هم بی شتاب و به گونهای تدریجی است. اگر نسلهای قبلی به دنبال زنده باد و مرده باد بودند، این نسل فکر کردن، پرسشگری و زیر سوال بردن را از راه تجربه واقعی زندگی خود برگزیده است.
مفهوم کلیدی اصلاحات تدریجی
سرانجام اگر اقتدارگرایان در این تصور بودند که به مروز زمان موفق به سرکوب جنبش میشوند و از سوی دیگر عدهای از انقلابیون نسل پیش خارج از کشور نیز تصور میکردند که با شروع جنبش "رای من کو" دیگر کار تمام است و ایران بسوی یک انقلاب دوباره و سرنگونی نظام میرود، اکنون مسلم است که هر دو به شدت در اشتباهند.
رفتار جنبش دانشجویی ایران نشان از آگاهی بر این واقعیت دارد که دوره انقلابهای بنیان کن به سر آمده و هیچ نیرویی به طور کامل قابل حذف از صحنه سیاسی نیست. اما امکان تغییر رفتار هر نیروی اجتماعی و سیاسی وجود دارد.
به باور من گوهر جنبش سبز در کلیت و نه جنبش دانشجویی همچون موتور و یکی از محرکهای آن نه انقلاب است و نه تغییرنظام، بلکه ایجاد تغییرات دردرون نظام با هدف تقویت جمهوریت آن وتامین حقوق ملت با حرکت ازمبانی قانون اساسی است. جنبش دانشجویی به این بلوغ رسیده است که اسلحۀ تبلیغاتی جناح افراطی رژیم را باید کُند کند که همه را به قصد سرکوب به براندازی وتغییررژیم متهم نکند.
باورمن و همفکرانم از ۲۰ سال پیش این بود و است که خواستهای ما با رعایت قانون اساسی ودردرون نظام موجود صورت بگیرد. با همین آگاهی و روش تفکر بود که در همه انتخابات سیاسی شرکت کرده ایم و همواره تاکید کرده ایم که مطالبات ما، اصلاح وتغییرات درقانون اساسی است نه تغییرتمامت آن. واین یک امر تاکتیکی نیست بل باور واقعی ماست. زیرا چنین نیست که اگررژیم ساقط شد، آزادی خود به خود به جای آن خواهد نشست.
اینکه حکومت به اعمال زور و قهر بيشتر ادامه میدهد در واقع نتيجه کاهش اقتدار او و فرسايش ساختار اقتدار قدرت است. سد اقتدار گرایان ترک برداشته اما جنبش مخالفين و از جمله دانشجویی با همگرايی گروههای گوناگون و با تکثر و تنوع رو به شکوفایی دارد. استمرار جنبش دانشجویی و کل جنبش در این وضع نهايتا به شکستن و فروريختن سد اقتدار حکومت میانجامد.
بنابراین آگاهی فردی، تغییر پارادیگم جنبش دانشجویی به سمت مفهوم کلیدی اصلاحات تدریجی مهمترین زمینه خوش بینی من به نسل سوم جنبش دانشجویی است. جنبشی که دیگر اسیر هیجانات زود گذر نیست و با وجود دشواریهای زیاد، همجون نسلهای پیشین انرژی و هوش و توان اش به هرز رفتن و سرخوردگی منجر نمیشود.
شاید نسل آینده جنبش دانشجویی ایران، هنگامی که گرد و خاکها فرونشست و امکان اثبات یا ابطال پارادیم نسل سومیها در گذر ازکوره تجارب سخت و آزمونها و چالشهای واقعی فراهم شد، درباره این نسل بنویسد که:
" نسلی که یک جنبش اجتماعی نیرومند را بدون مرکز فرماندهی اما بی اندازه هماهنگ شکل داد و نشان داد که هر کجا که آگاهی و اطلاعات برای ارتباط انسانی وجود داشته باشد، خشونت، انقلاب و حکومت دینی بیمعنی است. نسلی که با جنبش مستمر ولی آگاهانه خود برای نخستین بار طعم یک پیروزی ماندگار را چشید و آزادی و دمکراسی را با شکیبایی و تغییرات مسالمت آمیز تدریجی در ایران و دانشگاههای کشور نهادینه کرد."