iran-emrooz.net | Tue, 10.11.2009, 9:37
در باره «افراط و تفریط» میرحسین موسوی
مهدی رجبی
آقای موسوی در بیانیه شماره ۱۴ خود مطلبی را در رابطه با قانون اساسی به میان نهاده، و از خوانندگان بیانیه خود، یا کسانی که به وی رای دادند، میخواهد که جنبش سبز را در راستای پیروی از اصول قانون اساسی پیش ببرند. این موضوع در دیگر بیانیههای موسوی نیز بازتاب یافته، و شاید بتوان گفت که این چندمین بار است که ایشان موضوع پایبندی خود به قانون اساسی و حرکت در چارچوب پیروی از اصول آن را بمیان نهاده است. تنها نکتهیی که به سخن آقای موسوی در این باره تازگی میدهد، همانا بمیان کشیدن استدلال «افراط و تفریط» میباشد. آقای موسوی برای وزن بخشیدن به سخن خویش در این باره، زیاده روی و واپس نشینی حکومت برسر غنی سازی اورانیوم را مثال میزند، و نتیجه میگیرد: چیزی که ما میتوانیم از این ماجرا بیاموزیم آن است که خود دچار افراط نشویم. او سپس این زاویه استدلالی را بسوی قانون اساسی باز میگشاید، و چنین میگوید: «تاکید بر اجرای بدون تنازل قانون اساسی یک راهبرد کلیدی برای ساختن فرداست.»
من دراین نوشته قصد جدل سیاسی با آقای موسوی را ندارم، و همچنان از این قاعده در رابطه با ایشان پیروی میکنم که مادام که او سر سازش با گروه بندی خامنهیی ـ احمدی نژاد را ندارد، و در رودررویی با بانیان تقلب و کودتای انتخاباتی پایمردی نشان میدهد، باید از او پشتیانی نموده، و از اقدام به کار و نوشتن مقالهیی که او را تضعیف نماید، پرهیز نمود. بهر حال، هدف نوشتار کنونی، تضعیف ایشان نمیباشد، بلکه در پی آن است تا دیدگاههای جنبش سبز و «سران» آن از آغشتگیهای غیردمکراتیک پیراسته شود.
در اینجا بد نیست اشاره شود که برخی از کسان که خوشبختانه شمارشان اندک است، بیتوجه به قواعد نخستین پیکار سیاسی به میر حسین موسوی میتازند، و با دلیلها و گاه به بهانههای مختلف در راه تضعیف وی میکوشند. این کسان که خود را طرفدار دو آتشه راه حلهای رادیکالی در برخورد با جمهوری اسلامی نشان میدهند، و ظاهرا یک گام از جمهوری سکولار و دمکراتیک کوتاه نمیآیند، بر این قاعده ساده زندگی سیاسی چشم میپوشند که در شرایطی که نیروی دیگری وجود ندارد تا جنبش اعتراض و مخالفت مردم علیه احمدی نژاد و خامنهیی را نمایندگی کند، باید از نیروهایی که در راستای تضعیف خامنهیی و احمدی نژاد مبارزه میکنند، پشتیبانی نمود، یا اگر پشتیبانی آشکار و مستقیم به دلایل مختلف دشوار میباشد، دست کم از تضعیف نمودن آنها خودداری ورزید. اگر روی آن را نداریم که سازش ناپذیری موسوی و کروبی دربرابر فشارها و تهدیدهای موجود را ارج بنهیم، اگر نمیخواهیم از ایستادگی روزنامه نگارانی چون سحرخیز، قوچانی، زیدآبادی قدردانی کنیم، اگر در پشتیبانی از اصلاح طلبانی که زیر فشار و شکنجه مردانه ایستاده اند، تردید داریم، دستکم از یورش سیاسی ـ فکری به آنها در این شرایط خودداری کنیم. این امر، نه تنها بیان کننده ساده ترین قاعده پیکار سیاسی است، بلکه بازتاب دهنده اخلاق ایرانی، جوانمردی و پرهیز از ضعیف کشی میباشد.
من در نوشتههای بسیاری برسر جدل با تحریم کنندگان همیشگی انتخابات، این رویکرد چپ روانه را به نقد کشیدهام، و جالب آنکه بسیاری از آن تحریم کنندگان، این بار، برخوردی هوشمندانه در پیش گرفتهاند، و روی حمله پیکار سیاسی خود را متوجه سران اصلی جمهوری اسلامی ساختهاند. باری، چون در نوشتههای گذشته، فراوان درباره این چپ رویها نوشته ام، این بار از تکرار آنها خودداری ورزیده، و بویژه آنکه چون موضوع اصلی این نوشته چیز دیگری است، این حاشیه را در میبندم.
بهرحال، سخن برسر تاکید آقای موسوی بر دفاع از قانون اساسی میباشد. ایشان بارها به ظرفیتهای دمکراتیک موجود در آن سند اشاره نموده، و خواسته بودند که جنبش سبز به جانبداری از تحقق این ظرفیتها بپردازد. دراین رابطه، آقای موسوی استدلال دیگری را بمیان میکشد، و آن اینکه اگر از قانون اساسی دفاع ننماییم، و از چارچوب آن فراتر رویم، بهانه به دست بلندگویان جمهوری اسلامی خواهیم داد، تا جنبش سبز را ضد جمهوری اسلامی قلمداد کرده، و اسباب کنار کشیدن برخی از حامیان این جنبش را فراهم سازند. یکی از نمونههای فراتر رفتن از قانون اساسی همانا در شعارهایی که در برخی موارد از سوی مردم بیان میشوند، مانند «جمهوری ایرانی» بجای «جمهوری اسلامی» رخ مینماید.
این استدلال آقای موسوی تا آنجاکه بیان کننده یکی از دیدگاههای کلی ناظر بر حرکت جنبش سبز میباشد، یعنی تلاش در حفظ یکپارچگی صف مخالفان کودتای انتخاباتی، و پرهیز از برجسته کردن رویکردهایی که با نگرش سیاسی برخی از باشندگان جنبش سبز نمیخواند، مورد تایید میباشد. بعنوان نمونه، شعارهای رایج و همه گیر مردم در جریان تظاهرات، برخوردی آشکارا برعلیه سلطنت طلبان، چپها، مجاهدین، ملی گراها و جمهوری خواهان اسلامی و اصلاح طلب نداشته است، و کوشش بر این بوده است، تا همه این نیروها بتوانند جای خود را در این جنبش گسترده، پیدا کنند، و شرکت آنها در کنشهای جنبش سبز در تضاد با دیدگاههای سیاسی ایشان قرار نگیرد، این حکم تاحدودی درباره بیانیهها و موضعگیریهای موسوی، کروبی و خاتمی نیز صادق میباشد.
برعکس، اگر قرار براین باشد که نیروهای شرکت کننده در این جنبش به دفاع از دیدگاهها و سیاستهایی بپردازند که آشکارا با اصول فکری و سیاسی آنها ناسازگار میباشند، در این صورت، قاعده بنیادی اتحاد بخشنده جنبش سبز، یعنی همراهی و همکاری نیروهای فکری ـ سیاسی مختلف و رنگارنگ به زیر پا نهاده خواهد شد. خاموشی گزیدن دربرخورد به این یا آن دیدگاه سیاسی و فکری که یکی از ویژگیهای جنبش سبز میباشد، نه بمعنای دشمنی با آن میباشد، و نه مرادف با دفاع از آن. درعین حال که هم مخالف آن دیدگاه، و هم طرفدار آن، در این خاموشی شرکت نمودهاند. درست در همین رابطه، باید به این واقعیت اشاره کرد که یکی از رمزهای پایداری جنبش سبز در ایستادگی و مخالفت با بانیان کودتای انتخاباتی، همانا هوشیاری در رعایت این قاعده بوده است، یعنی احترام به دیدگاههای مختلف باشندگان جنبش در عین رودررویی با دیدگاهها و عملکردهای حاکمان جمهوری اسلامی.
با این حساب، برگردیم به موضوع اصلی گفتار کنونی، یعنی اصرار میرحسین موسوی در التزام به قانون اساسی و «اجرای بدون تنازل قانون اساسی». پرروشن است که این دیدگاه آقای موسوی از همان نخستین روزهای پیکار انتخاباتی وی شناخته شده و آشکار همگان بود، و باوجود التزام ایشان به این دیدگاهها، مردم به پشتیبانی از وی برخاسته، و در دفاع از رای خویش که بسود وی داده شده بود، خون ریختند و جان دادند. درعین حال، پرروشن بود که آقای موسوی خواهان تحقق ظرفیتهای دمکراتیک قانون اساسی جمهوری اسلامی بود، یعنی آنچه خود وی بارها باز شکافته بود، مانند رعایت آزادی اندیشه، بیان و گردهمایی، ممنوع بودن شکنجه و بازداشت غیرقانونی و غیره. سخنان مختلف آقای موسوی و بیانیههای وی راه بدین گمان داده بود که ایشان مخالف اصل ولایت مطلقه فقیه میباشد، اصلی از قانون اساسی که بساط خودکامگی و خودسالاری را توجیه میکند. حتا چنانچه این گمان به سطح یقین نرسیده است، ولی دست کم، این واقعیت وجود دارد که آقای موسوی در دوره اخیر از اصل ولایت مطلقه فقیه دفاع نکرده است، و برعکس موضعگیریهایی داشته که بطور مستقیم به عملکردها و شیوههای استبدادی حکومت اسلامی انتقاد نموده است.
بنابراین، تردیدی نیست که سفارش آقای موسوی در «التزام به قانون اساسی» ازیکسو برخاسته از چشمداشت دمکراتیک وی از ظرفیتهای مثبت قانون اساسی جمهوری اسلامی میباشد، و ازسوی دیگر، بازتاب دهنده این ملاحظه سیاسی است که جنبش سبز به جنبشی مخالف جمهوری اسلامی و قانون اساسی آن قلمداد نشود.
راست اینکه آقایان موسوی، کروبی و خاتمی هم خود به اصول نظام جمهوری اسلامی باور دارند، هم اینکه حساب بسیاری برای برخی از نیروهای جمهوری اسلامی ـ اعم از حکومتی و غیر حکومتی ـ که مخالف کودتاچیان میباشند، باز نموده اند، و نمیخواهند که از این نیروها دور بیفتند.
این امر، خود پاشنه آشیل یا چشم اسفندیار جنبش سبز میباشد که ازیکسو امواج بزرگ دمکراسی خواهی را باز میتاباند که به دیوارههای استبداد جمهوری اسلامی یورش آورده اند، و ازسوی دیگر بوسیله نیروهایی نمایندگی میشود که به اصول جمهوری اسلامی وفادار بوده، و در زمره جمهوری خواهان اسلامی ولی اصلاح طلب میباشند.
مردمی که پس از کارزار انتخاباتی پرشور، از تقلب بزرگ و کودتای انتخاباتی به خشم آمدند، و در روز ۲۵ خرداد به خیزشی بزرگ دست زدند، در شعارها و در فریادهای خود، بیزاری از استبداد ولایتی و مناسبات قیمومتی را به نمایش نهادند. آنها نشان دادند که شمار کسانی که به سطح بلوغ سیاسی رسیده اند، و نمیخواهند که شورای نگهبان، ولی فقیه و دیگر اندامهای جمهوری اسلامی برایشان تصمیم بگیرند، و خوب وبد زندگی عمومی و صلاح کار سیاسی را بجای ایشان تعیین کنند، از چند میلیون بسا فراتر رفته است. عمر چند ماهه جنبش سبز، شیوه کار تظاهرکنندگان، رفتارها و شعارهای آنها نشان میدهد که این جنبش بسا فراتر از یک جنبش سیاسی بوده، و براستی یک جنبش گسترده و پرژرفای اجتماعی میباشد، جنبشی اجتماعی در راستای تحقق یک زندگی اجتماعی نوین. این واقعیت را مردم تظاهر کننده و غیر تظاهر کننده در منشهای روزانه خود، در رفتار اجتماعی خویش، در گفتگوهای خود و در واکنشهای سیاسی مردمی به نمایش نهادند.
آری، قدرت سهماگین این جنبش، بیش از آنکه در بیان اعتراض به کودتای انتخاباتی باشد، در آن است که این شیوه نوین زندگی اجتماعی و عمومی را باز میتاباند. اینکه در گردهماییهای کاری و غیرکاری، در نشستهای خانوادگی و دوستانه، در گفتگوها و در شعارها نشان میدهند که همه کس باید جای خود را در این جنبش داشته باشد، همه کس اعم از مسلمان زاهد، مجاهد، کمونیست، شاهدوست، شیعه و سنی، فارس و ترک و عرب در آن حضور داشته، و همدیگر را تحمل نموده، و به شخصیت و افکار همدیگر احترام بگذارند. اگر در گذشته، گروه محدودی از روشنفکران و فرهیختگان جامعه از این شیوه زندگی اجتماعی و عمومی جانبداری میکردند، امروز میلیونها ایرانی بویژه میلیونها جوان ایرانی خواستار این شیوه برخورد با همنوعان خود در پهنه اجتماع و پیروی از این رفتار نوین اجتماعی میباشند. بی تردید همین واقعیت است که وجه پایدار و نامیرای جنبش سبز را نشان میدهد، واقعیتی که علیرغم سرکوب و کشتار و ترکتازی حکومتیان، به حیات خود ادامه خواهد داد.
آقایان موسوی و کروبی خود بخوبی ابعاد این واقعیت را دریافته اند، و بی سبب نیست که آنها در این دوره، از انتقاد مستقیم به نیروهای سیاسی دیگری که مخالف جمهوری اسلامی اند، پرهیز مینمودند. این گفته میرحسین موسوی که مردم، خود رهبر خویش اند، بازتاب دهنده آگاهی وی به این واقعیت است.
بنابرآنچه گفته شد، میتوان نتیجه گرفت که آقایان موسوی و کروبی براین امر آگاهاند که بسیاری از نیروهایی که در جنبش سبز شرکت کرده، و میکنند، نه تنها با اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی مخالف اند، بلکه با موازین زندگی عمومی که جمهوری اسلامی از آن دفاع میکند، مانند حجاب و نابرابری زن و مرد سر ناسازگاری دارند. با این حساب، از ایشان انتظار میرود که در جریان دفاع از اصول قانون اساسی و تاکید بر «اجرای بی تنازل قانون اساسی» ملاحظه آن نیروهای جنبش سبز را که مخالف قانون اساسی جمهوری اسلامی میباشند، بنمایند. ناگفته نماند که جنبش اصلاح طلبی آقایان خاتمی و کروبی در گذشته به انتقاد از برخی وجوه قانون اساسی رسیده بودند، و درخواست بازنگری قانون اساسی در اسناد سیاسی آنها بازتاب یافته بود. افزون براین، یکی از مراجع تقلید که مورد احترام ایشان میباشد، یعنی آیت اله منتظری بروشنی و آشکارا بر این امر که مردم حق دارند که به قانون اساسی و اصول آن اعتراض داشته باشند، تاکید نموده، و این نکته را بمیان نهادند که جوانانی که سی سال پیش چشم به جهان نگشوده بودند، و یا اینکه کودک بودند، حق دارند درباره آنچه پدران شان پیرامون قانون اساسی تصمیم گرفتند، بازنگری کنند.
پس بنابراین، پذیرفتن اینکه مخالفان قانون اساسی جمهوری اسلامی همچون طرفداران آن، جای درخوری در جنبش سبز دارند، امری منطقی و مورد پذیرش فهم عام جامعه است. مخالفان قانون اساسی مانند من حاضرند که مخالفت خود با قانون اساسی را همچون پرچمی به اهتزار در نیآورند، و در سیاستهای روزمره درباره آن خموشی گزینند، و آن را به شعار خیابانی تبدیل نکنند، تا موجب پراکندگی در صف گسترده جنبش سبز نشوند. ولی آنها هرگز نمیتوانند بپذیرند که در زیر پرچم دفاع از قانون اساسی جمهوری اسلامی حرکت کنند، و این واقعیت بدیهی را در سایه بنهند که درخواست بازنگری قانون اساسی، هم برآیند منطقی پیکار اصلاح طلبی سالهای ۱۳۸۴ـ ۱۳۷۶ میباشد، و هم اینکه حق تردید ناپذیر مردم و بویژه جوانان بشمار میرود. این واقعیت انکار ناپذیر زمانی بیشتر قابل فهم خواهد شد که به اندرون قانون اساسی نظر بیفکنیم، و گوهر آن را باز شکافیم. این خود موضوع بخش دوم نوشتار کنونی خواهد بود.
نظر کاربران:
کاربر عزیز
«کاتولیک تر از پاپ» یا شاهدوست تر از شاه، مثالی رایج در ادبیات اروپایی است که معادل عامیانه آن در ایران، کاسه داغتر از آش می باشد. زمانیکه میرحسین موسوی می نویسد، مردم رهبر ما هستند، و می افزاید که ما از مردم می آموزیم، این خود گواه آنست که آقای موسوی دریافته است که جنبش سبز بسا بیشتر از آنکه به موسوی کروبی وامدار باشد، به خشم و ناخرسندی و هوشمندی مردم وابسته می باشد. درست است که مردم در بروز خشم خویش گاه زیاده روی می کند و شعارهایی می دهد که رهبری جنبش باید آنها را کنترل کند، ولی نباید هرگونه زیاده روی از جانب آنها را به توطئه گران نسبت داد، و قطعا آقای موسوی زیاده روی های مردم را مانند شما حمل بر دغلکاری و تقلب نمی کند. شاید شما جوان بوده و بخاطر نداشته باشید که شعار مرگ بر شاه نیز پیش از آنکه توسط خمینی داده شود، بوسیله مردم در خیابان طنین یافت.
در پایان از این اینکه به من فرصت دادید تا این نکته را بیفزایم، از شما تشکر می کنم، و نیز از همکاران ایران امروز، پایدار باشید مهدی رجبی
*
دوست گرامی که نظرتان را بدون اسم دادهاید دموکراسی ظرفی است که همه ما مردم ایران را با اندیشه ها و نظرات متفاوت در کنار هم به زندگی انسانی دعوت می کند چرا نمی توانید این قاعده را درک کنیدکه شرط پیروزی در احترام ورعایت به این گوناگونی عقاید می باشد.
جانم را می دهم تا مخالف من ازاد باشد (ولتر)
*
دوست عزیز!
مهندس موسوی با فرموله كردن "راه سبز امید" و بیانیه هایی در همین چارچوب تكلیف جایگاه خودش را در "جنبش سبز" روشن كرده! به كسی هم تكلیف نكرده كه جنبش سبز یعنی فقط همین حرف ها! حداكثرش این است كه می گوید آنچه مرا در جنبش سبز در كنار شما نگه می دارد باور به مولفه های مشخصی است كه " راه سبز امید" می خواندش!
به هر حال در جنبشی به شمول گوگوش تا اكبر گنجی بد نیست كه تكلیف بعضی چیزها از همین حالا روشن باشد! حالا بر ما و ماست كه تكلیف خودمان را اول با خودمان بعد با او روشن كنیم! نمی شود عكس موسوی را برداشت ، نوار سبز به مچ بست و روز ۱۳ آبان در خیابان كریم خان شعار "مرگ بر خامنه ای" یا " جمهوری ایرانی" سر داد! این می شود حقه بازی! می شود دغلبازی و تقلب! عین همین كاری كه امثال نقدی و دیگران با جنبش سبز دارند می كنند!
آقایان سی سال مرگ بر جمهوری اسلامی و خمینی و خامنهای و ...گفتهاند و سرسوزنی جنبش دمكراسی خواهی مردم ایران را پیش نبردهاند! حالا كه مردان و زنانی به شجاعت و دانایی در كار سست كردن بنای تك صدایی و اقتدارگرایی در ایرانند، با ذهنیگرایی كمالگرایانه از كنار گود، نباید این فرصت را بار دیگر بر باد داد!