iran-emrooz.net | Wed, 21.10.2009, 22:53
جنبش هویتیابی یا جنبش سبز
ضیا عابدیپور
تا چند روز دیگر بخشی از نیروهای اپوزسیون خارج از کشور که جمهوری خواه عرفی هستند گرد هم آیی خود را در شرایط حساس و ملتهب جامعه ایران آغاز خواهند کرد. انتظار غالب شرکت کنندگان براینست که ضمن اعلام حمایت و پشتیبانی از جنبش راه سبز امید بر سر یک برنامه و پلاتفرمی که استراتژی سیاسی اتحاد جمهوری خواهان ایران را در کنار و همراه این جنبش معین میکند به توافق برسند و آنرا بعنوان کارپایه مبارزاتی خود هم دوش مردم ایران راهنمای حرکت خود قرار دهند.
هر چند که جمهوری خواهان ایران از مدتها پیش با صراحت و بدون تردید خط مشی خود را مبنی برمشارکت در پروسه های سیاسی کشور در بیانیه های خود منعکس و به حمایت از کاندیداهای اصلاح طلبان اتخاذ موضع کرده بودند ولی از یکی دو هفته قبل از انتخابات که آقایان کروبی و موسوی با اصلاح بیانیه های انتخاباتی خود و گنجاندن تقریبأ اکثر مطالبات و خواسته های شهروندان و نیروهای سیاسی میانه رو از جمله اتحاد جمهوری خواهان ایران توجه خود را به ضرورت تحول در رویکردها و ساختارها در کادر موجود جمهوری اسلامی نشان دادند، این پشتیبانی و حمایت شکل عملی به خود گرفته و همراه بخش اعظم جامعه ایران در 22 خرداد به پای صندوقهای رای رفتند.
عکس العمل حاکمیت به نتایج خلاف انتظار شان و مقاومت مدنی جامعه صفحه جدیدی در تاریخ تحول جامعه باز کرد که حاصلش جنبش معروف راه سبز امید بود.
روشن است که این فراز نیروهای جامعه ایران بی مقدمه شروع نشده و در حقیقت ادامه همان جوانه های جنبشی بود که اواخر دوران ریاست جمهوری آقای هاشمی شروع و در انتخابات اول ریاست جمهوری آقای خاتمی به جنبش اصلاحات مشهور شد و اینک پس از طی فراز و فرود طبیعی هر حرکت اجتماعی ، به شکل جنبش راه سبز امید با مضمونی بس عمیقتر ومحتوایی بنیادی تر عرصه مبارزه مردم را تشکیل میدهد.
شرکت طیف وسیعی از نیروها ، مشارکت اقشار و بخشهایی از جامعه که عمدتا نیروهای میانی جامعه را تشکیل میدهند ، حدود حرکتشان درچهارچوبه قانون ، پابندی به مشی مسالمت جویانه، خواسته های مدنی، آنهم در گستره ملی بدون حد اقل سازماندهی و فقط با احساس تعلق به یک جامعه و اینکه جزیی از خواست همگانی را پیش میبرند که بدون شک از همگرایی در عنا صر اصلی هویت ملی نشات میگیرد ، مضمونی بود عمیق و محتوایی بود بنیا نی تر.
بدون شک حداقل ۳۰ سال طول کشیده بود که عناصر تشکیل دهنده این هویت بصورت واحد محتوای این جنبش را تشکیل داده بود که فقط بخشی از دوران سد ساله بحران هویت جامعه ایران بود و حالا با پشت سر گذاشتن آن دوران که با انقلاب مشروطیت شروع و با طی تحول نا کامل دوران رضا شاه با مضمون ارجحیت عنصر ایرانیت و دوران محمد رضا شاه که محتوای مدرنیزاسیون آن از حو زه عقل ابزاری فراتر نرفت با انقلاب بهمن روبرو شد، انقلابی با محوریت و ارجحیت اسلامیت .
جامعه ما اینک با این جنبش وارد عصری میشود که مضمون آن عصر توافق تاریخی بر سر عناصر اصلی تشکیل دهنده هویت ملی است، عناصر سه گانه ایرانیت، اسلامیت، و مدرنیته، که هر سه این عناصر در مقطعی از تاریخ تحول معاصر ایران فضای سیاسی جامعه را با آمریت خود در اشغال داشتند و طبعأ هر کدام نسبت به دو عنصر دیکر اظهار دوستی و هم گامی نمی کردند.
در مقطعی از تاریخ معاصر ما طرفداران مدرنیته عناصر دیگر را منفی تصور میکردند، و بعضأ معتقد بودند که باید سر تا پای فرد ایرانی عوض شود، در مقطعی از تاریخ ما ناسیونالیزم ایرانی برای پر کردن فضای پاره شده هویت خود به غلو از گذشته تمایل نشان میداد، و با سرکوب اسلامیت فضای جامعه را در اختیار میگرفت، آیا طبیعی نبود در چنین فضایی مثلا بر داشتهایی آقای احمد فردیت خود را نشان بدهد؟ و یا موجب خشم و احساس وحشت در باورمندان دینی بشود؟ و یا نظریه بازگشت به خویشتن، آرمان تلقی بشود و از آن سیاست نه شرقی و نه غربی بعنوان سیاستی عکس العملی بیرون آید؟
زمانیکه با تعرض اسلامیت هم ایرانیت و هم مدرنیته مجبور به عقب نشینی شدند برای دورهای دیگر به بحران هویت جامعه ما دامن زده شد. سی سال تحول در عمق اندیشه فرد ایرانی چه با لحاظ تلاش اندیشمندان ، چه با لحاظ افزایش آگاهی، زمینه و بستر تحولی را فراهم اورد که امروز ما انرا در صورت جنبش سبز میبینیم، جنبشی که میخواهد بعنوان پلی مابین عناصر سه گانه هویت ملی ما عمل کند و از طریق یک توافق تاریخی ایران را به مرحله یک ملت مدرن با هویت تثبیت شده برساند.
به نظر میرسد امروزه رهبری جنبش تلاش میکند با یک سازش خردمندانه از دایره ستیز احساسی دور شود، سازش خردمندانه به مفهوم دیالکتیک سازش بنحوی که عنصر مسلمان ایرانیت را جزو هویت خود بداند و به آن افتخار کند (آقای موسوی در بیانات خود زیاد به این نکته تکیه میکند) و به باور من این رویکرد برداشتی ترقی خواهانه از ناسیونالیزم است از طرف فرد مسلمان.
از طرف دیگر امروزه در عرصه جامعه و فعالین جنبش از جمله بخش قالب توجهی از مسلمانان در ایران دیگر نگاهی دشمنانه با عنصر مدرنیته ندارند، میشود گفت دیگر عنصر مدرنیته در نگاه آنها یک پدیده بیرونی نیست بلکه با گذر زمان وتحولات در آن این عنصر درونی شده، دور از ذهن نیست اگر گفته شود این سه عنصر یعنی عناصر اصلی تعیین هویت ملی، یک جزء لاینفک هویت جامعه ایران شده.
برای مثال نگاهی به اظهارات متهمین وقایع انتخابات حتی زمانیکه بر اثر فشارها علایم شکست در گفتار آنها نمایان است باز هم وحدت در بیان هویت نمایان است، برای مثال آقای حجاریان در بر خورد با نظریه ماکس وبر که آنرا در شرایط کنونی کاملأ نا بجا میبیند (نقل به معنی) نظام ولایت فقیه را با مفهوم سلطانی توضیح میدهد یا میگوید نظام ولایت فقیه مشروعیتش را از امام زمان میگیرد، یعنی این رژیم مشروعیت را از مردم نمیگیرد ، به سخن دیگر غیر ملی و غیر ایرانی است ، مخالف این برداشت یعنی مسلمانی که ایرانی است و اعتبار حکومتش از مردم نشات میگیرد یا باید بگیرد.
بوضوح قابل رویت است که طیف وسیعی از نیروهای مسلمان در درون همین جنبش مفهوم فلسفی مخالفتشان انسان سالاری در مقابل خدا سالاری است.
امروزه عناصر تشکیل دهنده این جنبش که حداقل سی سال طول کشیده با مواردی از تجربه های از سر گذرانده در یک سد سال گذشته و به نسبتی قابل لمس در تبادل اجتماعی پروسه فرهنگ سازی را طی کرده آماده تر از همیشه برای آغاز یک همزیستی خردمندانه ما بین عناصر اصلی تشکیل دهنده هویت ملی بعنوان اجزاء لاینفک، که میخواهد فرد را در خدمت ایران و دولتی منتخب و خدمتگذار و پاسخگو تشکیل دهد ، چه نتیجه ای مثبت تر و سازنده تر از هم گرایی این نشست با این جنبش و چه وظیفه ای بالاتر از تلاش برای نزدیکی بیشتر شاخه های تشکیل دهنده این جنبش با هویتی تثبیت شده در سطح ملی که باید محتوای کار پایه سیاسی این نشست باشد.
با احترام / ضیا عابدی پور