iran-emrooz.net | Sat, 12.09.2009, 21:51
جنبش سبز ایران
ماندانا زندیان
سه ماه از خیزش سبز ایران میگذرد. سه ماهی که سایهاش خیلی زود و خیلی وسیع بر هنر، سیاست و فرهنگ ما ایرانیان گسترده شد- بسیار گستردهتر از سایهی هر نهال سه ماهه.
نیچه میگوید: «هنر ناشی از عدم تحمل هنرمند نسبت به وضعیت موجود است.» این وضعیت موجود میتواند هستی باشد، یا جامعه یا زندگی خصوصی هنرمند. در تاریخ هنر جهان و در تاریخ هنر ایران نیز، اعتراض همیشه در جای جای هنر وجود داشته؛ بعد از طرح مسئلهی تجدد در جنبش مشروطهی ایران كه حقوق مدنی معنادار میشود، و انسان این حق را میشناسد و یاد میگیرد، میگوید من حق دارم پس میتوانم معترض باشم؛ هنر و سیاست و فرهنگ ایران نو میشود و در پی آن جریانهای هنری معترض سازمانیافتهتری شکل میگیرد. خیزش سبز ایران برگردان یک اعتراض مدرن است، یک اعتراض مدنی، بدان معنا که در ایران بعد از مشروطیت متولد شد و رشد کرد و به خلق هنر مدرن انجامید. این است که این حرکت نوگرا چنین معنادار در فرهنگ و هنر امروز ما وارد شده است، و هنر قرار نیست راه حل ارائه دهد. قراراست تصویر کند، اندیشه بیافریند و به طرح پرسش بینجامد؛ تا همگان ببینند و تلاشکنند تا چارهای بجویند. چنان که اشعار، نوشتهها، نقاشیها و ترانههای آفریده شده در این سه ماه رفتارکردهاند.
آگاهیگرفتن و آگاهیدادن، در هر شکلی، نوعی نافرمانی مدنی از سیستمی است که اساسش ارتجاع، زور، خشونت، ناآگاهی و تعصب است. آموختن و رشدکردن، مبارزهای مسالمتآمیز است چنان که جنبش سبز در ذات خود؛ و اینجاست که نقدها و نوشته-ها و مصاحبههای تحلیلگران- به ویژه در خارج از کشور که امکان نگریستن به حرکت با زاویهای فراختر بیشتر است و فضای بحث بازتر و گونهگونتر- دست جنبش و هنر را توأمان میگیرد و مسیر این مبارزه را حفظ میکند.
یکی از این نگاهها را میتوان به تفاوت آرمانهای بیشتر جریانهای مخالف یا مبارز در خارج از ایران، و پیشبرندگان جنبش در داخل ایران سپرد. تفاوتی بنیادی که میتوان در یک جمله چنین خلاصهکرد: جنبش سبز ایران در اندیشهی ساختن ایرانی آزاد و شایستهی جهان امروز است؛ اپوزیسیون خارج از کشور در پی فروکشاندن جمهوری اسلامی.
این دو آرمان شاید تابشهای مختلفی از یک آرمان یگانه باشند ولی تابشهای مختلف هر رنگ معانی ویژهای را در جایگاه خاص خود بر هر پرده بازمینمایند.
در ایران نسل جوان و همفکرانش در هر نسلی که هستند، حرکتی را آغاز کرده است برای آزادی؛ حرکتی آگاه، متمدن و واقع بین چنان که اگر بخشی از بازتاب آن را تنها در شعرهای آفریده شده در این سه ماه بخوانیم از بسامد بالای واژههای سکوت، سبز، انسان، عشق و آزادی در آنها شگفتزده میشویم. (در مقایسه با اشعار و نوشتههای دوران انقلاب اسلامی که بمبارانِ خون و خاکستری و کشتن و فریاد و مرگ، سیاه و سرخشان کردهاست.) نوشتههای همفکران جنبش سبز هیچ کس را غیر خودی نمی-بیند، ما ایرانی هستیم، بیشمار انسان ایرانی با باورها و نظامهای ارزشی متفاوت. مخالفین ما نه دشمنان ما، که چالشگران ما هستند. ما میکوشیم و میتوانیم با وفاداری به ارزشهای فکریمان، بی تعصب با مخالفین خود حرف بزنیم.
جنبش سبز درگیر ایدئولوژی نیست، و نشان داده است که راه رسیدن به هر هدفی به اندازهی دستیابی به آن هدف مهم و باارزش است. انسان در مسیر رسیدن است که رشد میکند و پختهمیشود، اثرمیپذیرد و اثرمیگذارد. تا آنجا که گاه دستاوردهای راه، برجستهتر از هدف اولیه میشوند.
جنبش سبز میداند که جمهوری اسلامی به سادگی ایران را همراه با فروریختن خود فروخواهد کشاند، این است که از برخی خواستها در این بازهی زمانی میگذرد و برخی امتیازها را در همین بازه واگذارمیکند: هدف ساختن ایران است نه در هم ریختن نظامی که خود درهم خواهدریخت. نظامی که در کمتر از سه ماه، فریاد الله و اکبر، فاتحهخوانی بر مزار مردگان، نماز جمعه، شب قدر، رنگ سبز و روز قدس را که تا همین چندی پیش ستونهای خود میشمرد- دستکم بدانسان که بودند- زیر سوال برده و در مواردی نفی کردهاست، و این همه به همت ارتباط انسانی آگاه و هشیار اعضای جنبش سبز رخ داده است.
جنبش سبز با منشور جهانی حقوق بشر آشناست، و بافتاری دارد که اجزایش بدون توجه به عقاید، باورها، گرایشهای سیاسی و نظام ارزشی متفاوتی که می توانند داشته باشند، کنار هم میایستند و در مسیر هدفی مشترک، که به دست آوردن حقوق مدنیشان به عنوان شهروندان جامعهی جهانی است، آگاهانه گام برمیدارند، چرا که دریافتهاند دموکراسی چندصدایی است و پیوند آزادی فردی و حق مردم بر حاکمیت ناگسستنی. گفتمان جنبش سبز گفتمان دموکراسی لیبرال است.
آیا جریانهای مخالف نظام کنونی ایران در خارج از کشور- که بیشتر نسل نخست مهاجر پس از انقلاب اسلامی را دربرمیگیرند و برخی از آنها از مخالفان و مبارزان با نظام پیشین نیز بودهاند و همان زمان هم دشمنی با نظام را برتر از دوستی با ایران میدانستند - حاضرند به قیمت ویرانی ایران و بدبختی ما ایرانیان به آرزوی سی سالهی خود- فرو ریختن نظام جمهوری اسلامی- دست یابند؟ آیا کسی هست که بر ویرانههای سرزمینمان قدم بزند و از این که در دوران زندگیاش شاهد پایان نظام فاشیست جمهوری اسلامی بود، نظامی که زندگانیاش را از او ربوده است احساس آرامش کند؟
شاید ما همسفران تبعیدی نیز بتوانیم از چند قدم دورتر به نظارهی آرمانهای خود بنشینیم، خود را بنویسیم، بسراییم و تصویر کنیم و دریابیم چگونه است که در داخل کشورمان دو بانوی ایرانی – یکی با چادر سیاه و دیگری با ظاهری آراسته و امروزی- میتوانند کنار هم با سوت گاز اشکآور به سوی آزادی بدوند، حال آن که برخی – از جمله برخی طرفداران جنبش سبز ایران- در این سو حتی از ایستادن کنار پرچم کشورمان سربازمیزنند چرا که سالهاست این پرچم را در ذهنشان به یک تشکل سیاسی ویژه واگذار کردهاند که خود هیچ ادعایی بر مالکیت آن ندارد.
حفظ ارتباط ما در این خیزش مهم و حیاتی است و اساسا همهی این حرکت است. خواندن و نوشتن یا آفریدن در هر شکلی، دربارهی زوایای مختلف جنبش سبز، تبادل دانش و تجربه و نگاهها و بحثها و گفت و گوهای ساکنان داخل و خارج کشور، که بیش از هر زمان دارد رویمیدهد، فرصتی است یگانه که خوب است قدرش را بدانیم و در سایهاش خود را و آرمانها و تلاشهایمان را و گفتمان مسلط جامعهمان را نقد کنیم.
ماندانا زندیان
بیست و دوم شهریور یکهزار و سیصد و هشتاد و هشت خورشیدی
نظر کاربران:
کهکشان سبز
مسیحها
مهدیها
ظهور کردهاند،
بیشمارانند...
رستاخیزی است:
در هر کوی و برزن
این سرزمین پاک
نهال نهال
عشق میکارند!
مسیحها
مهدیها
عروج کردهاند،
بیشمارانند...
رستاخیزی است:
بر بام ملکوت وطن
دسته دسته
ستاره میکارند!
رئیس جمهور موسوی
نگاه کن:
دختران و پسرانت
"راه شیری"
کهکشان را،
چگونه
"راه سبز" کردهاند:
سلام را فتح کردهاند...
*
خانم زندیان از شما که بهرغم جوانیتان از چنان پختگی برخوردارید که بزرگترها را دعوت به بیشمار بودن میکنید کمال سپاس و تشکر را دارم . ای کاش ایرانیان برون مرز برای ما که در داخل ایران با تحمل انواع تضییقات و محدودیتها در اندیشه ایرانی آزاد هستیم، یار شاطر باشند نه بار خاطر. همچنان که جنبش سبز این خواسته را از دول غربی داشته است و. این دو خواسته یکی از دلایل توفیقات اندکی است که تاکنون حاصل شده است. پس همه با هم یک صدا و یک « ندا» باشیم .