iran-emrooz.net | Wed, 26.08.2009, 9:42
خودزنی رژیم در سرکوب اصلاحطلبان
دکتر حسين باقر زاده
سهشنبه ۳ شهريور ۱۳۸۸ – 25 اوت 2009
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
چهارمین جلسه نمایش مفتضح «دادگاه» دستگیر شدگان هفتههای اخیر روز سه شنبه برگزار شد. در طی این چهار جلسه، غالب سران جبهه اصلاحات در برابر دوربینهای تلویزیون رسمی جمهوری اسلامی مورد تحقیر قرار گرفتند و بسیاری از آنان به اظهار توبه و ندامت واداشته شدند. دادستان برای آنان و سایر متهمانی که در این نمایش ردیف شده بودند تقاضای «اشد مجازات» کرده است. علاوه بر آن، دادستان خواستار انحلال و ناقانونی شدن سازمانهای متبوع آنان شده است. در مجموع، حاکمیت بر آن است که بر جنبش اصلاحی جمهوری اسلامی مهر ختام بزند و نه فقط اصلاحطلبان را برای همیشه از قدرت سیاسی محروم بدارد و بلکه محتوای نظری این جنبش را نیز نابود کند. حاکمیت بر آن شده است که حرکت اصلاحی دهه سوم جمهوری اسلامی را به عنوان یک خطای انحرافی از تاریخچه زندگی خود پاک کند - کأن لم یکن شیئا مذکورا...
وقتی جنبش اصلاحات در نیمه دوم دهه هفتاد پا گرفت و نماد این جنبش آقای خاتمی به صورت نامنتظرهای به مقام ریاست جمهوری رسید، تحلیلهای مختلفی مطرح شد. گروهی بر آن بودند که انتخاب خاتمی رأی منفی صریحی علیه ولی فقیه و کلیت جمهوری اسلامی بشمار روفته است، و آن را سرآغاز زوال این نظام گرفتند. برخی دیگر، این پدیده را یک سناریوی حساب شده از سوی خود نظام میدانستند و معتقد بودند که نظام جمهوری اسلامی برای جلوگیری از سقوط محتوم خود در آینده نزدیک، تن به این کار داده و ترفند به کار زده است. در درون جنبش اصلاحطلبی نیز گرایشهایی وجود داشت که هر یک از این دو نظر را تقویت میکرد. برخی مانند خود خاتمی بر حفظ نظام تأکید میکردند و حتا سخن گفتن از تغییر قانون اساسی را خیانت میدانستند. از سوی دیگر، عناصری خواهان پیشبرد اصلاحات بودند و از عبور از برخی از خط قرمزها ابایی نداشتند و «گذار از خاتمی» را پیش میکشیدند.
ولی صرف نظر از این تحلیلهای به شدت خوشبینانه یا بدبینانه، یک واقعیت به تدریج روشن میشد: جنبش اصلاحی فضای تنفسی جدیدی برای جمهوری اسلامی فراهم آورده و به طول عمر در حد انتظار آن افزوده بود. جنبش اصلاحی شکاف بزرگی در درون مخالفان سرکوب شده جمهوری اسلامی انداخت و بسیاری از آنان را به حمایت از اصلاحطلبان کشاند. در سطح بینالمللی نیز جمهوری اسلامی چهرهای خندان و متمدنانه پیدا کرده بود و روابط رژیم با جهان غرب رو به بهبود گذاشت. استنباط میشد که جمهوری اسلامی در قالب اصلاحات حیات تازهای یافته و مرگ آن به تأخیر افتاده است. از همه مهمتر، تحلیل غالب بر این بود که جنبش اصلاحی رو به رشد است، و به رغم عقبگردهایی که گاه نصیب آن میشد سرکوبشدنی یا توقف یافتنی نیست. این سخن بارها شنیده میشد که جنبش اصلاحی ممکن است با موانعی روبرو شود، ولی از بین نخواهد رفت.
این نظر حتا پس از شکست اصلاحطلبان در مبارزه با جناح مخالف و بیرون رانده شدن آنان از قدرت در نیمه اول دهه فعلی، همچنان به حیات خود ادامه میداد. اصلاحطلبان از مسندهای قدرت کنار زده شده بودند، ولی در صحنه سیاسی ایران حضور داشتند و بر آن تأثیر میگذاشتند. احزاب و سازمانهای سیاسی آنان فعال بودند و روزنامهها و نشریات آنان (گرچه با مشکلاتی) منتشر میشد. و مهمتر از همه، نظریهپردازان اصلاحطلب به تدوین نظریات راهبردی خود مشغول بودند و متناسب با شرایط روز و توازن قوا راهکارهای جدیدی برای فعالیت سیاسی را پیش میکشیدند. این راهکارها البته به ندرت میتوانست در خروج از بن بست به اصلاحطلبان کمک زیادی بکند، ولی گاه موفقیتهای نامنتظرهای نیز داشت. یکی از این استثناها که بسیار چشمگیر بود در جریان انتخابات اخیر اتفاق افتاد. اصلاحطلبان با حمایت از دو نامزد این انتخابات آقایان کروبی و موسوی، و کمک به تنظیم برنامههای انتخاباتی آنان، یکی از موفقترین فعالیتهای سیاسی خود را پس از 2 خرداد 76 سازمان دادند.
این موفقیت سیاسی بر خلاف خرداد ۷۶ نامنتظره نبود و حتا حاکمیت نیز ظاهرا آن را انتظار میکشید. دلیل این امر را باید در آمادگی حاکمیت برای سرکوب برنامهریزی شده جنبش سبز دید. در این جا بر خلاف سال 76 کسی از استقبال مردم از انتخابات و حمایت آنان از نامزدهای اصلاحطلب شگفتزده نشد. سناریوی سرکوب نیز ظاهرا از پیش آماده شده بود و فیالمثل تحلیلیهای روزنامه کیهان که با فرافکنی از «سناریوهای از پیش آماده شده اصلاحطلبان برای ریختن مردم به خیابانها» سخن میگفت گویای این مطلب بود. آن چه که کمتر انتظار میرفت، واکنش حاکمیت به نتیجه انتخابات بود. تصور غالب این بود که حاکمیت به قواعد بازی انتخاباتی که خود از طریق شورای نگهبان آن را کنترل میکند تن میدهد و نتیجه آن را خواهد پذیرفت. ولی حاکمیت نشان داد که طرح دیگری در سر داشته و به انتخابات به صورت وسیلهای برای اجرای این طرح مینگریسته است.
یکی از هدفهای ین طرح، که به تدریج ابعاد آن روشن شده، البته ادامه ریاست جمهوری احمدینژاد بوده است. آقای خامنهای از مدتها پیش تمایل خود را برای «انتخاب» مجدد احمدینژاد به ریاست جمهوری ابراز داشته بود. سایر ارگانهای با نفوذ حاکمیت نیز به تلویح یا تصریح این خواست را مطرح میکردند. ولی اکنون روشن میشود که هدفهای طرح منحصر به این امر نبوده است. حاکمیت ظاهرا در صدد بوده است که، با استفاده از فرصت انتخابات و جنبشی که حول آن شکل گرفت، کار اصلاحطلبان را نیز برای همیشه یکسره کند و به حیات سیاسی آنان خاتمه دهد. برای این کار لازم بود که رهبران و عناصر برجسته جنبش اصلاحطلبی به بهانه هدایت اعتراضات اخیر بازداشت شوند، به زندان انفرادی بیفتند، تحت «بازجویی» قرار گیرند، آنان را به توبه و ندامت وادارند و سپس آنان را به صورت تحقیرآمیزی تحت «محاکمه» قرار دهند، شخصیت آنان را در هم شکنند و آنان را به حد پیادهنظامی که به راحتی به دشمن تسلیم میشود تنزل دهند.
و این وضعی است که رژیم برای اصلاحطلبان دستگیر شده در طی چهار جلسه محاکمه نمایشی پیش آورده است. مهم این نیست که ابطحی و عطریانفر چگونه وادار شدهاند با هیجان گذشته خود را به لجن بکشند و یا این که آیا حجاریان آنچه را که به نام او خوانده شد واقعاً نوشته باشد. مهم این است که رژیم با این نمایشها شخصیت و اعتبار سیاسی آنان را در هم شکسته است. در این صورت، حتا اگر حاکمیت به آنان «رحم» کند و مجازات سنگینی برای آنان در نظر نگیرد و یا فرض کنیم فردا آنان را آزاد کند، کدام یک از آنان میتوانند با اعتبار و اتوریته سیاسی یا اجتماعی که قبلا داشتند با هواداران پیشین خود سخن بگویند یا هواداران جدیدی را جذب کنند؟ تجربه نشان داده است که افراد پس از تجربههای این چنینی (اگر به مواضع اظهار شده در دوران اسارتشان باقی نمانند) یا لب از سخن میبندند و از جمع همفکران سیاسی پیشین خود کنار میکشند، و یا از ایران خارج میشوند تا بتوانند فجایعی را که بر آنان رفته بازگو کنند و حرف دل خویش را بر زبان آورند. در هر یک از این دو حالت، آنان از صحنه عمل سیاسی داخل کشور بیرون رفتهاند و هدف حاکمیت تأمین شده است.
در هر صورت، شواهد حاکی از آن است که حاکمیت به نفی مطلق اصلاحطلبان و پایان دادن به حیات سیاسی آنان کمر بسته است. به سختی میتوان تصور کرد که جنبش اصلاحطلبی از این سرکوب جان سالم به در ببرد. از سوی دیگر، این اقدام حاکمیت در نهایت یک عمل خودزنی بیش نیست. رژیم از یک دهه تجربه اصلاحات سود زیادی برد. در داخل کشور توانست هیجانهایی ایجاد کند و از جمله در رأیگیری اخیر نزدیک به 85 در سد از مردم را به پای صندوقهای رأی بکشاند. در خارج نیز اصلاحطلبان توانستند برای رژیم اعتبار زیادی کسب کنند. جنبش اصلاحی چندان سودی برای مردم نداشت (بیشتر توهم آفرید تا تغییر)، ولی به ادامه حیات رژیم خدمت زیادی کرده است. اکنون حاکمیت دستی را که به او مدد حیاتی رسانده است با خشونت قطع میکند. این قطع دست یک خودزنی آشکار است، و نتیجهای جز نزدیکتر کردن مرگی که با گسترش جنبش دموکراتیک مردم ایران در انتظار آن است نخواهد داشت.