iran-emrooz.net | Mon, 03.08.2009, 14:55
دادگاه نمایشی را خنثی سازیم
مهدی رجبی
۱۱ مرداد ۱۳۸۸
خانوادههای جانباختگان راه آزادی نتوانستند حتا مراسم سوگواری عزیزان خود را برگزار کنند. مسئولان دولتی، همه نیروی سرکوب خود را بسیج کرده بودند تا مانع از برگزاری گردهمایی بزرگ دیگری شوند. آنها نه تنها در خیابانهای مرکزی شهر به گردآمدن آرام و بی تنش مردم یورش بردند، بلکه حتا محیط گورستان بهشت زهرا را به میدان باتون کشی و پرتاب گاز اشک آور تبدیل کردند، و خانوادههایی را که آمده بودند تا با عزیزان جانباخته خود راز ونیاز کنند، در امان ننهادند.
سرکوب بیرحمانه مراسم چله از دست رفتگان بیگناه، حکم موسیقی متنی را داشت که با آهنگ آن، مرتضوی دادستان تهران و همپالگیهایش رقص شوم خود را ترتیب میدادند. آنها میدانستند که گسترش ابعاد گردهمایی و تظاهرات سوگوارانه مردم، مانع از ان خواهد شد تا این جماعت بآسودگی از نمایشهای استالینی خود بهره جویی کنند. بهمین سبب، آنها بیرحمانه گرگان وحشی خود را به جان مردم بی پناه انداختند تا آنها را پراکنده سازند، و دراین راستا، به پیرزنان و پیرمردان و حتا کودکان رحم نمیکردند، دختر هفت ساله یی را که در آغوش مادر پناه گرفته بود، با ضربه باتون از حال برده، و روانه بیمارستان کردند. حتا سربازان رژیم شاه تا این حد، دریده و ددمنش نبودند.
ابعاد وحشیگری و منش غیر انسانی آنها را بویژه برسر رفتار با زندانیان و بازداشت شدگان میبینیم. شرح آنچه در زندانهای دولتی و وابسته به سپاه میگذرد، چنان تکان دهنده، و دور از انتظار است که در مقایسه با آنچه در زندانهای رژیم شاه، اعم از قزل قلعه، کمیته و اوین دیده، چشیده و یا شنیده بودیم، این نتیجه را فراروی مینهد که رژیم جمهوری اسلامی، در زمینه رفتار ضدبشری بمراتب از آن رژیم وحشی تر است. عملکرد کارگزان امنیتی این رژیم را تنها با رژیم استالین میتوان مقایسه نمود. شکنجه و آزار زندانیان در همه کشورهای دیکتاتوری و از جمله رژیم شاه جاری بود، ولی درهم شکستن روان و شخصیت فرد زندانی، و باقی ننهادن کمترین مجال نمایش وجه انسانی وی، و تبدیل نمودن او به موجودی خوار، خرد شده، و کم ارزشتر از یک شیئ بی جان را تنها در رژیمهای تمام گرا و ایدئولوژیک مانند حکومت استالین سراغ داریم.
در بازداشتگاههای کمیته و اوین دوره شاه، پس از بردن زندانی به اتاق تمشیت، شلاق (کابل برقی) زدن به پا، و زخمی کردن وی، او را روانه درمانگاه میکردند تا زیر مراقبت پزشکی قرار گرفته، و برای مرحله بعدی بازجویی و شکنجه آماده شود. مراقبت پزشکی، فراهم نمودن خوراک و محل خواب و تخلیه درخور یک فرد بشری و غیره از جمله نمونههای رعایت شخصیت فرد ـ علیرغم آنکه روان سیاسی وی را زیر شکنجه خورد میکردند ـ بود. ولی در بازداشتگاههای این رژیم، افزون بر بکارگیری همه روشهای آزار و شکنجه، این حداقلهای لازم برای یک فرد زندانی و زیر شکنجه، از وی دریغ میشود، و با او رفتاری میکنند که حتا با حیوان وحشی نمیکنند.
دراین شرایط، نادراند کسانی که در زیر این فشارهای غیرانسانی و شخصیت شکن قرار بگیرند، و تاب تحمل آنها را بیآورند، و زیربار شکنجه روانی خرد نشوند. حال آنکه در زندانهای رژیم شاه، منهای گروهی محدود که زیر شکنجه خرد گشته، و وارد همکاری با شکنجه گران میشدند، اکثریت بازداشت شدگان سرفرازانه پا به زندان عمومی مینهادند. بررسی عملکرد بازجویان جمهوری اسلامی در مقایسه با شیوه عمل بازجویان و شکنجه گران رژیم شاه، خود موضوع جالبی است که از دریچه آن میتوان روح پلید کارگزاران امنیتی جمهوری اسلامی را دریافت. ولی ازآنجاکه موضوع نوشته کنونی، چیز دیگریست، غرض از اشاره بدان، همانا توجه به دادگاه نمایشی است که دادستانی تهران زیر رهبری ولی فقیه، آن را بکمک دستگاه امنیتی و سپاه پاسداران در همکاری با رئیس شورای نگهبان فراهم نموده است.
این دادگاه با بهره جویی از فرآورده کار ماشین شکنجه نیروهای امنیتی کار خود را آغاز نمود، و بدون وجود اعترافهایی که بزور و دراثر شکستن شخصیت فردی بدست آمده اند، هیچ حرفی برای گفتن نداشت. گذشته از این قاعده پرآشکار سیاسی و قضایی که اعتراف بخودی خود، فاقد ارزش حقوقی میباشد، باید افزود که ، این نمایشهای قضایی تمسخرامیز که برپایه شکنجه و فشار روانی به زندانیان و اعتراف گیری استوار میباشند، حتا از نظر قوانین جمهوری اسلامی که سرنوشت اجرایی همه آنها به ولایت مطلقه فقیه بر میگردد، بی ارزش میباشند. درباره افتضاح و بی اعتباری این نمایشهای مضحک و ضد انسانی همین نکته کافی است که جنتی رئیس شورای نگهبان مدتی پیش، اعلام کرده بود که چشم براه این اعتراف گیریها میباشد، تا پروژههای شوم خود را پیش ببرند.
رهبران کودتای انتحاباتی نمیتوانند دریابند که این نمایشها دیگر کارآیی ندارند، آن هم در شرایطی که اکثر مردم ایران به رفتار وحشیانه و ضدانسانی کارگزاران امنیتی و انتظامی جمهوری اسلامی آگاهی یافته، و صدها نشانه و دلیل درباره شکنجهها و کشتارگریهای آنها در اختیار دارند. آنها شاید دریافته باشند که این نمایشها اثربخشی گذشته را ندارند، و شاید بدین خاطر بود که اعترافهای تلویزیونی گذشته را به جلسه دادگاه عمومی تبدیل کردند. ولی واقعیت این است که دربرابر امواج بزرگ اعتراضی که در چند هفته گذشته برعلیه تقلب انتخاباتی و نابکاریهای دولت احمدی نژاد براه افتاد، و رهبران جمهوری اسلامی را در حالت دفاعی محض قرار داد، آنها را چون همه دیکتاتورها چاره یی جز این نیست که خوراک تبلیغاتی برای پایگاه محدود خود در میان مردم فراهم کنند. غافل از آنکه این کارهای پلید و ضد بشری در زمینه شکنجه دادن و به اعتراف کشیدن زندانیان حتا درمیان بخشی از همپالگیهایشان در حکومت بی اعتبار شده، و موضوع انتقاد میباشد.
رهبران کودتای انتخاباتی گمان میکنند که با این نمایشهای مضحک خواهند توانست اعتراضهای مردم را که همچنان فروزان میباشند، خاموش کنند. گذشته از این حسابگری شوم، آنها با براه انداختن این دادگاه نمایشی دو نیت عمده را دنبال میکنند: نخست، زمینه چینی برای براه انداختن دومین نمایش مسخره آمیز پیرامون تنفیذ رسمی احمدی نژاد در مقام ریاست جمهوری، و دوم، تهدید مخالفان آزادیخواه، اصلاح طلب و کلا غیرخودی به پیگرد و سرکوب. نه تنها شخصیتهای سیاسی مانند سید محمد خاتمی و حتاهاشمی رفسنجانی در مکان اتهام قرار گرفته اند، بلکه شخصیتهای مستقل از جریانهای سیاسی مانند شیرین عبادی را نیز بزیر شمشیر دموکلس نهادهاند.
سخنان معاون مرتضوی در دادگاه نمایشی تنها نشاندهنده حالت عصبی و خشمگینانه رهبران کودتا نمیباشد، بلکه نشان از آن دارد که کودتاگران خود را برای سرکوب بیرحمانه همه مخالفان آماده میکنند. این جماعت در مرحله کنونی با بالا بردن شمشیر دموکلس و تهدید به پیگرد و اعتراف گیری میکوشند تا مخالفان خود را و بویژه شخصیتهایی چون خاتمی، موسوی و کروبی و رفسنجانی را خاموش کنند، و در مرحله واپسین، اگر آنها رام و سربراه نشدند، بسراغ دستگیری آنها و سپس اعتراف گیری از ایشان خواهند رفت.
آنچه در ذهن رهبران کودتا میگذرد، همانندی زیادی با آنچه همه دیکتارتورها میاندیشند، دارد. بدین معناکه آنها بیش از آنکه به سازگاری سیاستهای خود با خواستههای مردم توجه داشته باشند، براین گماناند که با کمی تشر زدن (بخوان شکنجه و کشتار)، و اندکی امتیاز دادن، خواهند توانست نقشههای شوم خود را بسادگی پیش ببرند. مردم ایران (یا دقیقتر بگویم اقشار میانی وفرهیخته آن) با حرکت پرشکوه میلیونی خود در اعتراض به تقلب انتخاباتی و بویژه تداوم آن در چند هفته گذشته نشان دادند که آنها دیگر نمیخواهند زیر بار سیاستهای جاری جمهوری اسلامی بسر ببرند. بی سبب نیست که آنها در شرایط سرکوب بیرحمانه، و با وجود آنکه از داشتن رهبری سازمان یافته و با تجربه محروم اند، همچنان به اعتراضهای خود ادامه میدادند.
وجود این کوره اعتراضی خاموشی ناپذیر، نه تنها واقعیتی است که برای ذهن دیکتاتور ماب رهبری جمهوری اسلامی هضم شدنی و بزبان بهتر قابل درک نمیباشد، بلکه خود یک عامل مهمی است در جهت جلوگیری از کامیاب شدن سیاستهای شوم احمدی نژادها، جنتیها و کلا رهبری جمهوری اسلامی. ادامه جنبش اعتراضی حتا بصورت محدود و پراکنده، سنگ بزرگی خواهد بود در برابر پیشرفت ماشین سرکوب کودتاچیان، و تثبیت اوضاع بسود دولت احمدی نژاد.
بااین حساب، بر میگردیم به آنچه در آغاز مقاله درباره تلاش نیروهای سرکوبگر رژیم برای جلوگیری از مراسم سوگواری گفته شد، بدین معناکه گردانندگان کارزار کودتا بخوبی میدانند که رمز کامیابی آنها در برقراری یک رژیم خودکامه نظامی، همانا در این است که بتوانند مردم را خاموش سازند، حتا اگر به بهای کشتار هزاران نفر ـ اعم از پیر و جوان و کودک ـ تمام شود. مردم نیز خود با شامه سیاسی خویش این نکته را دریافته اند، و بهمین رو، باوجود شرایط تلخ و سهمناک پیگرد و سرکوب، همواره در جستجوی روزنههایی برای برکشیدن فریاد اعتراض خود، مانند بزرگداشت روز چله میباشند. برگزار کردن مراسم چله جانباختگان راه آزادی حتا در محلهها و شب هنگام، نه تنها گامی است در جهت پاس داشتن یاد این این نهالان از دست رفته، بلکه خود کوششی است درجهت خنثی کردن سیاستهای شوم کودتاگران. باشد که هرکس از نو شمعی در پنجره خانه خویش به یاد آن عزیزان از دست رفته روشن کند، و بدین ترتیب، مراسم چله را در محله خویش برگزار کند.
مهدی رجبی
۱۱ مرداد ۱۳۸۸