ايران امروز

نشريه خبری سياسی الكترونيك

Iran Emrooz (iranian political online magazine)

iran-emrooz.net | Mon, 22.06.2009, 11:56
خامنه‌ای باید برود، “اما چگونه؟”

عبدالحسین هراتی
.(JavaScript must be enabled to view this email address)


If you want to know your enemy, be your enemy.
Sunzi “Art of war”
"اگر می‌خواهی دشمنت را بشناسی سعی کن خود را در جای او قرار دهی".
سانزی (بزرگترین استراتژیست عهد باستان در دوران سلسله "ووو" در چین ) کتاب هنر جنگ

The best victory is the victory without war.
Sunzi “Art of war”

"بهترین پیروزی، پیروزی بدون جنگ است".
سانزی، کتاب هنرجنگ

من در این نوشته سعی خواهم کرد که تا حد ممکن اختصار را رعایت کنم.
ابتدا تذکر دو اصل استراتژیک را ضروری می‌بینم.

۱- اجماع در اراده و نظر و تصمیم قطعی توده‌ها برای وصول به هدفی مشخص، و سپس اتحاد در عمل، قوی ترین فنومن اجتماعی و دینامیسم تاریخی است که هیچ اراده و اسلحه‌ای توان مقابله با آن را ندارد، و امروز این پدیده بسیار پرارزش، نادر و کمیاب تاریخی مجددا در کشورما شکل گرفته است.

۲- قدرت سیاسی آنگاه که مشروعیت اجتماعی، سیاسی و تاریخی خود را بطور کامل از دست بدهد محکوم به فناست و هیچ سرنوشت دیگری در مقابل رو ندارد.

تلاش برای ماندن و خشونت ورزیدن تنها عامل بوجود آوردن ضایعه و خسارت و ایجاد رنج برای خود و دیگران است. رنجی که بازتاب آن بصورت خشونتی متقابل نهایتا به سوی ایجاد کنندگان آن باز خواهد گشت.

برای ورود به بحث مایلم از این نقطه آغاز کنم که این قلم مشفقانه به اصحاب قدرت در ایران توصیه می‌کند که از تلاش برای حفظ قدرت خود دست برداشته و تا وقت باقی است بصورت مسالمت آمیز و با یک معامله سیاسی، با کسانی که توده‌ها را نمایندگی میکنند، قدرت را واگذار کرده و خود را از هلاکت قطعی نجات دهند و با این عمل سایه دیو پلید خشونت را از این آب و خاک بزدایند.
خشونتی که اگر ظاهر گردد اینبار گریبان خود آنان را خواهد گرفت و خود نیز قربانی آن خواهند گشت.

اما چه احتمالاتی در مقابل روست

احتمال اول:
خامنه‌ای که از دور اول ریاست جمهوری احمدی نژاد تعزیه گردان تقلب برای به كرسی نشاندن وی (رئیس جمهوری فاقد همه چیز) بوده و این بارعامل و گرداننده اصلی کودتا است، پس از مشاهده حرکت مردم و تداوم حضور آنها، تلاش خواهد کرد که با رهبری این حرکت به سازش و توافق برسد و با وجود رقیب در صحنه، مناسبات اقتداری خود را حفظ کرده و با فرستادن مردم به خانه همان بازی را که در زمان خاتمی با او کرد این بار نیز با موسوی تکرار کند.

اصلاح طلبان که امروز پرقدرت‌ترین سلاح ممکن را در دست دارند (اجماع و پشتیبانی عملی مردم)، اگر در این بازی فریب خورده و از مطالبات مردم دست بردارند، بدون تردید نه تنها حمایت مردم را از دست خواهند داد بلکه سرنوشت خود را با حاکمیت فاسد و بی لیاقتی که تنها با ایجاد رعب و وحشت و توطئه و فریب می‌تواند به حکومت نگیین خود ادامه دهد، پیوند زده‌اند. این احتمال اكنون تقریبا منتفی است.

احتمال دوم:
این است كه خامنه‌ای بر اثر فشارهای مردم پس از مقداری مقاومت و خشونت نهایتا تسلیم شود. البته بی تردید وی هنگام تسلیم شدن تلاش خواهد كرد كه تا آنجا كه می‌تواند از طرف مقابل امتیاز بگیرد. مهم این است كه بتوانیم برای وصول به "پیروزی بدون جنگ" (بقول سانزی) وی را به پای میز مذاكره بكشانیم. طرفین در مذاكره به هیچ روی به اقوال شخصی و حتی كتبی كفایت نخواهند كرد كه چنین كفایتی بی تردید حماقت مطلق است، لذا از یكدیگر تضمین‌های اجرایی خواهند طلبید، كه این تضمین‌ها در داخل یك پكیج و بصورت گام به گام وبا زمانبندی مشخص و غیر قابل تجدید نظر انجام خواهد شد.

طرفین در پای میز مذاكره در عین اینكه سعی خواهند كرد كه حداكثر امتیاز را از طرف مقابل بگیرند هر یك برای خود دارای شرایط حد اقلی نیز هستند كه عدول از آن برایشان امكان پذیر نیست و برای هر یك این حداقل‌ها در حكم خط قرمز است. لذا طرفین با در نظر گرفتن این حداقل‌ها (هم برای خود و هم برای طرف مقابل) پای میز مذاكره خواهند نشست چون در غیر این صورت مذاكره بی معناست.

یك اصل استراتژیك دیگر:
"اگر در جنگ خواهان پیروزی هستی هرگز گمان نكن كه طرف مقابل از تو كمتر میداند، و از نظرضریب هوشی حداقل او را مساوی با خود فرض كن".

"حداكثر" برای خامنه‌ای بازگرداندن مردم به خانه و حفظ شئون رهبری خودش است و نه نگاهداشتن احمدی نژاد بر مسند ریاست جمهوری قلابی، و "حداقل" برای وی حفظ همان دو چیزی است كه در نماز جمعه با بغض گلو گیر گفت، یعنی ابتدا تضمین جان و سپس حفظ آبرو.

برای طرف مقابل نیز "حداقل"، ابطال انتخابات و تجدید انتخابات سالم است و "حداكثر":

۱- تشكیل شورای رهبری كه اصلاح طلبان در آن اكثریت را داشته باشند.
۲- ختم نظارت استصوابی شورای نگهبان.
۳- ختم نظریه ولایت مطلقه فقیه و اینكه رهبری چه در شكل فردی و چه در شكل شورایی باید مقید به قانون باشد و نه فراتر از قانون.
۴- مجلس خبرگان باید متشكل از نمایندگان واقعی مردم از همه تخصصها باشد كه در یك انتخابات دمكراتیك بدون وجود نظارت استصوابی برگزیده می‌شوند و نه فقط مجلسى متشكل از روحانیون.
۵- تشخیص مصلحت باید توسط نمایندگان مردم صورت گیرد و نه نمایندگان رهبر. لذا مجمع تشخیص مصلحت نظام باید منحل شود و تشخیص مصلحت به یكی از دو مجلس كه هردو نمایندگان مردم خواهند بود واگذار گردد.

بندهای زیاد دیگری نیز می‌توان به فهرست بالا اضافه كرد ولی فراموش نكنیم كه بر سر میز مذاكره "حداكثرهای" هیچ یك از طرفین نباید بگونه‌ای باشد كه "حداقل‌های" طرف مقابل را نقض كند، چون در غیر این صورت چنین مذاكره‌ای اصولا بی معنی است و باید به فكر نوع دیگری از عمل بود.
این بدین معنی نیست كه نباید مطالباتی فراتر داشت بلكه بدین معنی است كه باید سنگرها را گام به گام فتح كرد و باید تا جایی كه می‌توان به "پیروزی بدون جنگ" كه بهترین پیروزی‌هاست اندیشید.

پای میز مذاکره البته هرکس به میزان قدرت واقعی خود میتواند شرط تعیین کند. لذا حضور مردم در صحنه تا وصول به هدف شرط اول و آخر پیروزی است.

در این میان‌هاشمی رفسنجانی نقشی فوق العاده حساس و استراتژیک می‌تواند ایفا کند که در صورت عمل به آن وی در زمره خوشنام ترین رجال ملی این مرزوبوم در تاریخ کشورمان باقی خواهد ماند.


احتمال سوم:
اکنون، پس از سخنرانی خامنه‌ای در نماز جمعه احتمال خونین شدن صحنه بسیار قوی بنظر میرسد و به هیچ روی نمی‌توان آنرا از نظر دور داشت و دچار خوشبینی تخیلی شد. این شخص فاسد، متکبر و قدرت طلب (علی خامنه ای) به دلیل جنایتهایی که خود و اطرافیانش و به دستور و با اطلاع کامل وی مرتکب شده اند، اینک به این جمعبندی رسیده که این ماجرا از نوع بار اول گرفتن قدرت توسط اصلاح طلبان نیست و به برکناری وی منتهی خواهد شد، و برکناری وی به آشکار شدن بسیاری از فسادها و جنایتهایی که مرتکب شده خواهد انجامید و انتهای این ماجرا ابتدای بی آبرویی کامل و سپس مرگ این انسان بی آبرو خواهد بود، همان دو نکته‌ای که وی با بغض گلوگیر در نماز جمعه عنوان کرد. لذا قطعا با خود فکر میکند "حال که قرار است اینگونه بمیرم بگذار بجنگم و بمیرم، چون وقتی که میجنگم شاید هم که پیروز شوم، گرچه احتمال آن ضعیف باشد". وی به اطرافیان خود نیز همین مسئله را القا خواهد کرد که حیات و ممات آنها نیز به حاکمیت وی گره خورده است.

موقعیت و وضعیت خامنه‌ای با شاه به هیچ وجه قابل مقایسه نیست. شاه می‌توانست به خارج از ایران فرار کند و در خارج از ایران دوستانی داشت که حاضر بودند از وی حمایت کنند.

اما دوستان خامنه‌ای و احمدی نژاد در خارج از ایران خود آنچنان فشل و متزلزلند که برای استقرار به کسانی چون خامنه‌ای در ایران نیازمندند و قادر به پذیرش یک دیکتاتور فراری نیستند. لذا خامنه‌ای به گربه‌ای میماند که در اتاقی در بسته، که راه گریزی برای وی نیست، با دشمنی که گمان می‌کند قصد جان وی را کرده، روبرو شده است. از چنین گربه‌ای البته باید ترسید، چون جنگ او بر سر حیات و ممات است.البته چنین گربه‌ای وقتی با حریفی مقتدر روبروست در نهایت با ذلت طعم شکست را خواهد چشید لیکن می‌تواند ضایعات زیادی نیز به بار آورد.

ذکر این نکته نیز ضروری است که حریف مقتدر خامنه‌ای (جنبش اصلاحات و مردم) هم در شرایط مشابهی بسر می‌برند. بدین مفهموم که آنان نیز می‌دانند که این بار دیگر مانند بار گذشته نیست و اگر گامی عقب بنشینند خامنه‌ای دمار از روزگار ملت و اصلاح طلبان در خواهد آورد.

در چنین شرایطی چاره چیست؟
چاره این است که:

اول:
به خامنه‌ای و اطرافیانش امان داده شود.
بدین مفهوم که به وی اعلان شود اگر بصورت مسالمت آمیز و با ایجاد کمترین ضایعات قدرت را واگذار کند و تن به خواست مردم دهد مردم نیز حاضرند برای خاتمه خشونت از بخش بزرگی از گناهان وی و اطرافیانش چشم پوشی کنند.
البته همانگونه كه در بحث پیرامون احتمال دوم گفته شد این امان نامه نمی‌تواند برای وی بدون تضمین‌های اجرایی باشد. بدین معنی که باید تضمن‌هایی ساختاری به وی داده شود، مثلا حضور وی در شورای سه نفره یا پنج نفره رهبری که اصلاح طلبان در آن اکثریت را داشته باشند.

دوم:
اما اگر خامنه‌ای حاضر به چنین معامله‌ای نگردد این بدین مفهوم است که ملت با فردی بشدت روانپریش و دیوانه روبروست که امکان دارد برای حفظ قدرت مطلقه خود دست به کودتای تمام عیار بزند. کودتایی که البته هیچ فایده‌ای برای وی در آن مترتب نیست و فقط می‌تواند کشور را به محاق جنگ داخلی بکشاند و خود وی را به ورطه هلاکت قطعی بیافکند.

کودتا لفظی فرانسوی است و معنی آن جدا کردن سر از بدنه است. در کودتای تمام عیار قاعده بر این است که رهبران و تعداد کثیری از کادرهای اصلی را می‌کشند و سپس با یک سرکوب وسیع و قتل عام در بین مردم ماجرا را فیصله می‌دهند. نمونه چنین کودتایی حرکتی است که سوهارتو با قتل عام بیش از یک ملیون نفر در اندونزی مرتکب آن شد.

برژنسکی مشاور امنیت ملی کارتر در زمان انقلاب معتقد بود که استراتژی شاه و آمریکا در مقابل انقلاب ایران باید کودتای تمام عیار به سبک سوهارتو باشد و با ایجاد حمام خون(اصطلاحی که در آنروزها بکار برده میشد) مسئله فیصله داده شود. اما در مقابل وی نظریه سایروس ونس وزیر خارجه کارکاشته جیمی کارتر و پیر سیاست وجود داشت که کارتر را از هرگونه خشونت از نوع آنچه که برژنسکی می‌خواهد پرهیز می‌داد.

امروز من دلیل این نظریه ونس را بهتر می‌فهمم. در آن شرایط امکان پیروزی کودتا بر علیه ملت وجود نداشت چون رهبری حرکت و تعداد کثیری از کادرهای درجه یک و درجه دو در خارج از کشور پراکنده بودند، از خاورمیانه گرفته تا اروپا و آمریکا و کانادا و امکان از بین بردن همه آنها وجود نداشت و همین مسئله انقلاب را از خطر کودتا نجات داد.

لذا بنظر می‌رسد که اصلی ترین راه کاری که می‌تواند خطر کودتای تمام عیار را برطرف کند:
اول: انتقال یکی از سه نفر آقایان موسوی، خاتمی وکروبی، که به چهره‌های اصلی رهبری این حرکت تبدیل شده‌اند، همراه با تعدادی از کادرها، تا پایان ماجرا، به خارج از کشور است.

انتقال میرحسین موسوی، که امروز به چهره رهبری این حرکت تبدیل شده، به خارج از کشور عاقلانه نیست. بهترین گزینه در این زمینه خاتمی و پس از وی کروبی است. این حرکت نه تنها جان رهبران بلکه جان بسیاری دیگر را نیز در داخل تضمین خواهد کرد.

دوم: اتحاد ایرانیان در خارج از کشور و ایجاد تشکل‌های جدی در حمایت از حرکتی است که در داخل اتفاق می‌افتد. ارتباط و اتحاد جدی و ارگانیک بین داخل و خارج تصور پیروزی کودتای تمام عیار را از بین خواهد برد و حاکمیت را مجبور به اتخاذ سیاست‌های مسالمت جویانه تر و حتی معامله سیاسی برای کناره گیری از قدرت خواهد کرد.

چاره در داخل نیز از یکسو مقاومت و پایداری است و از طرف دیگر سامان دادن به جنگ روانی برای ایجاد ریزش در طرفداران خامنه‌ای و رساندن آنها به حداقل و ایزوله کردن وی و اندک کسانی است که مایل‌اند سرنوشت خود را به سرنوشت او پیوند بزنند.

فرجام این کارزار و جنگ روانی اینگونه است که این نزاع نهایتا به داخل خانه‌های طرفداران خشونت کشیده خواهد شد. ملت نباید واهمه‌ای از نیروهای سرکوبگر نظامی داشته باشد.

نیروهای نظامی، در صورتی که جنگ روانی سنجیده‌ای برقرار شود، قدرت برخورد با امواج طوفنده مردم را نخواهند داشت. ما اینرا قبلا یکبار در انقلاب اسلامی تجربه کرده ایم.

اگر ملت اندکی بیشتر مقاومت کند و رهبران سازش نکنند و سنجیده عمل کنند، بزودی نیروهای نظامی به صفوف مردم خواهند پیوست.

این نوشته تنها آغازی است برای گشودن باب بحث در باره این مهم.
امیدوارم دیگران آنرا ادامه دهند.