iran-emrooz.net | Tue, 14.04.2009, 9:19
“مصدق - نفت - مدیریت و سیاست”
محمود نکوروح
m_nekourooh@yahoo:com
مردم ایران با انقلاب مشروطه واکتشاف نفت به دنیای مدرن نا خواسته پرتاب شده، زمانیکه شهر نشینی را کم کم آغاز نمودند، امری که نیاز به فراتر رفتن از گذشتههای کهنه داشت، دردنیایی که سیاست وکیاست مبتنی بر " خرد " ومحاسبه سودوزیان گردیده که حاصلش رعایت منافع ملی بود، اموری که برای ما هنوز ناشناخته و مغفول بود.
حکومتگران فارغ ازشناخت مناسبات حاکم بر جهان سر در لاک خود فروبرده، بویژه که در آمد اندک نفت از همان ابتدا عامل رخوت بیشتر سیاستمداران ومدیران کشور بود-
پول نفت همه ساله بین رجال مرکز تقسیم میشد ومابقی در فقر وبد بختی بسر میبردند، از فتحعلیشاه تا آخرین شان احمد شاه گه ماهی پانزده هزار تومان حقوق میگرفت وهمیشه اعتراض داشت که " کم است!!".
نیروهای قذاق در قزوین مدتها بود حقوق نگرفته، حتی کفش ولباسهای کهنه سربازان انگلیسی را بدانها دادند وپس از مدتها، از پول نفت مقداری را برای آنها گذارده، که پس از آن بسوی تهران حرکت کرده و.کودتایی با حمایت نظامیان انگلیسی انجام شد که رضاخان به سید ضیاعامل آنان گفت " سید مارا به کشتن ندهی"(۱)
هدف برای این نظامیان بعد از جنگ جهانی اول دفاع ومقابله با شوروی انقلابی درایران بود، بعلاوه امنیت چاههای نفت، که در جنگ اول و دوم به اعتراف انگلیسها پیروزی شان مدیون "سوخت مجانی" از چاههای بی صاحب ایران بود.(۲)
بدین خاطر نظامیان انگلیسی سید ضیاء ورضاخان را علم کرده، در صورتیکه وزارت خارجه به سیاستمداران موجود که بی بهره از عرق ملی بودند نظر داشت، که مقداری پول بدانان پرداخت که تا مدتها دعوا برای باز گرداندن آن بخاطر کودتا بود، که اگر مبارزات مصدق و مدرس و... نبود ما رسما مستعمره انگلستان شده بودیم. ازاینجا بود که یکروز مستوفی به اطرافیان خود گفت که "مواظب باشید تا سر در لجن فرو نروید که ما تاگلو فرو رفته ایم " آیا تاریخ تکرار میشود ؟!! (خاطرات)
چه در همین روزها بود که انگلیسها مخارج جنگ اول و حضورشان را درایران بعلاوه مخارج کودتا، از دولت ایران طلب میکردند، که ابتدا درزمان وزارت مصدق مطالبه شد و او رد نمود، ولی در زمان وزارت فروغی دریافت نمودند.(۱۱) از فیلسوفی که بقول مصدق "روی انگلیسها زیاد حساب میکرد".(۱۲)
روشنفکران انقلاب مشروطه وبسیاری رجال وروحانیون مشروطه خواه ….از این کودتا بخاطر هرج ومرج باقیمانده از انقلاب مشروطه که بشدت مشکوک بود حمایت کردند-3، تا جاییکه ایران عملا مستعمره انگلستان شده، وحاکمیت ملی از دست رفته بود –که مصدق بعدها میراث دار چنین " شرایطی " بود.
رضاخان "هم یک میلیون پوند انگلیسی بحسابش در لندن با تمدید قراداد نفت ۱۹۳۳ ریخته شده بود (۴) که خود گفت "ما سی سال قبل گذشتگان را برای این قرار داد نفرین میکردیم ولی بعددها آیندگان مارا نفرین خواهند کرد. و انقلاب اسلامی چون تعمق کنیم بیشتر برای رهایی از این "لجن زار" بود که بوی نفت میداد. حتی رضاخان تیمورتاش یار غار خودرا بخاطر نفت از میان برداشت، که روزی از حاج مخبرالسلطنه هدایت نخست وزیر پرسیدند چه شد که تیمورتاش مغضوب شد؟ گفت "من نمیدانم شاید درابطه با نفت زیاد دخالت کرده بود" که در جستجوی مشتری بهتربود تا گرانتر بفروشد. البته نفتیها هم بکسی وفا نکردند که وقتی نخواستند بردندش.
روز ی در جلسه ای از رجال که مصدق ورضاخان حضور داشتند رضاخان گفت "انگلیسها من را آودند اما نمیدانستند با چه کسی طرف هستند" که مصدق گفت "همانها که آوردند روزی که نخواستند میبرند " همانگونه که با کودتای ۲۸ مرداد شاه فراری را بر گرداندند، و وقتی دورهاش بسر آمد "هایزر گفت برو" (۴) و رفت.
بدینگونه بود که شعارهامان در انقلاب اسلامی "استقلال – آزادی – جمهوری اسلامی" شد. مطالباتی که منظورمان از اسلام اخلاق وعدالت بود، اگر غیر از این شد بازهم از "اقتصاد نفتی" است که طبقات مان رانتی شد و جامعه مان مصرف کننده و تولیدمان در حال کاهش مداوم که روزی مصدق گفت "کاش نفت نداشتیم آنوقت همه چی داشتیم".
بعد از جنگ جهانی دوم اوضاع آشفته تر شد، بقول دکتر مصدق "انگلستان دولت میآورد و میبرد" بسیاری دولتها عوض شدند، حتی روسها از تخلیه ایران سر باز زده و با حمایت از فرقه آذربایجان و حزب توده که در سایه سربازان دولت شوروی در ایران رژه رفتند نماینده خود "سادچیکف" را به ایران فرستاده، و برای انعقاد قرارداد نفت شمال تلاش میکرد، که شبی در سفارت شوروی که روزنامه نگاران را دعوت کرده بودند، ساد چیکف حین سخنرانی مدعی شد که "دولت ایران باید امتیاز نفت شمال را به اتحاد شوروی آنروز بدهد" در زمانیکه هنوز محمد مسعود زنده و دکتر فاطمی در روزنامه او قلم میزد، وهمه در آن میهمانی حضور داشتند، که با اعتراض دکتر فاطمی روبروشده که میگوید "ما نفت حنوب را هم از انگلستان میخواهیم بگیریم" ساد چیکف بصورت تحقیر آمیزی میگوید ما بالاخره نفت شمال را میگیریم" دکتر فاطمی در جواب میگوید "ما هم نمیدهیم" امری که با مشاجره این دو میهمانی بهم خورده و روزنامه نگاران ایرانی قبل از شام سفارت را با اعتراض تر ک میکنند.(۴)
در چنین شرایطی بود که انتخابات دوره چهارده شروع گردید و نمایندگانی از ملیون "دکتر مصدق" و جناح انگلوفیل "سید ضیاءالدین طباطبا یی" دربرابر هم قرار گرفتند با مجلسی که هنوز بخش اعظمش برای خدمتگذاری به انگلستان شبها سر و دست میشکستند. (۵)
دراین مجلس بود که دکترمصدق بهترین نطق تاریخی خودرا در برابر وابستگان نفتی انگلیس ایراد کرد- 6، ووقتی سید ضیا رای اعتماد با یک رای اضافی گرفت، مصدق با حالت اعتراض که از مجلس خارج میشد گفت " خاک بر سر این مجلس " وبعد از چندی لایحه " منع قرار داد باخارجیان را بدون اجازه مجلس " به تصویب رساند، که در غیر این صورت جرم بود وشامل زندان واخراج از خدمات دولتی میشد. قبلا قوام السلطنه به استالین قول نفت شمال راداده بود که این امر دست اورا بست. البته با سیاستهای پشت پرده با آمریکا که در آنزمان اولین دولتی بود که بمب اتم داشت وازآن استفاده کرده بود، با هشدار امریکا به شوروی آذربایجان تخلیه شد. وبسیاری از افراد فرقه آذربایجان که به شوروی گریختند، آنجا به اتهام جاسوسی به سیبری تبعید شدند " کتاب اجاق سرد همسایه".
تا آنزمان عوامل وابسته بخارج بویژه انگلیسی خودسرانه غالبا قراردادهایی با خارجیان بسته بودند و منافع ملی مطرح نبود.در همین مجلس بود که وقتی به رییس دولت وقت "سهیلی" با افشای فسادهایش نمایندگان رای اعتماد دادند، مصدق به خارج از مجلس در میدان بهارستان آمد، و در اجتماع مردم که بسرعت افزایش مییافت فریاد زد "آنجا دزد گاه است اینجا مجلس است". (۷)
میبینیم با چنین رجالی، هیچکس بفکر "ملت" نبود که در انقلاب مشروطه بر استبداد شاهان قلم بطلان کشید. زیرا که هنوز بخشی عظیمی از مردم ما هنوز از مشروطه درک درستی نداشتند، اکثریت در روستاها و وابسته بزمین و البته رعیت بودند.
یعنی هنوز "دولت" بمعنای خاص خود وجود نداشت که خودرا در برابر مردم متعهد و مسئول بداند. به همچنین "ملت" که بار حقوقی داشته و در برابر دولت طلب حق و حقوق شهروندی مینماید، از حق حیات تا حق اشتغال و آموزش و پرورش مجانی، اشتغال، بهداشت و درمان و مسکن و...
فقر و قحطی بعد از بردن رضاخان چنان تشدید شده، بیکاری با جابجایی جمعیت از روستا بشهر در حال افزایش مداوم بود، تا جاییکه در تظاهراتی در جلوی میدان بهارستان "۱۷ آذر" عدهای با شعار "ما نان میخواهیم کشته و زخمی شدند" و کسی بفکر نبود. بخشی از روشنفکری ایران "خودباخته" بسود منافع اتحاد شوروی علیه منافع ملی بارها تظاهرات و آشوب در زمان دولت ملی راه انداخته و... جامعه منجمد، بدون انگیزه و هدف، گرفتار رکود و کسادی در حوزه اقتصاد، و انفعال در حوزه سیاست و جامعه بود، تا جاییکه وینستون چرچیل نخست وزیر انگلستان و فاتح جنگ دوم جهانی در کتاب "طوفان نزدیک میشود" نوشت: "مابه هر کجا رفتیم واشغال نمودیم آنقدر از ما کشتند و یا ما از آنها کشتیم تا مسلط شدیم، ولی درایران بعد از اشغال دیدیم مردم شبها در مساجد شکرگزاری کرده که خون از دماغ کسی نیامد!!".
نخست وزیرانی در طی مدت چند سال بسرعت عوض شده، دعوای نفت همه را سرگردان کرده بود، رجال باقیمانده از انقلاب مشروطه گاهی "خودی" نشان داده، از دهخدا تا بهار ودر نهایت مصدق که روزی در کنار "سردر سنگی" کاخ مرمر در انتخابات دوره شانزده با بیست نفر از همراهان فریاد زد "مردم ما را تنها نگذارید" و با تحصن در دربار تقاضای "آزادی انتخابات" را کرد. چه تا آنزمان انتخاباتها توسط دربار این لانه فساد آزاد نبود، صندوقها توسط ارتش از رای پر میشد بعد هم زمینداران با رای مجانی رعیتها اعمال نفوذ نموده البته بازهم با موافقت دربار و ارتش و نظامیان، مردم هم تماشاچی بودند.
بعد از دوره چهاردهم که هنوز کشور در اشغال نیروهای اشغالگر متفقین بود و انتخاباتی به نسبت آزاد در تهران انجام شد، مصدق به مجلس راه یافت.
دراین مجلس بود که مصدق نماینده اول تهران در برابر سید ضیاء با نطق تاریخی خود که در رابطه با کودتای ۱۹۱۹ بود خوش درخشید و از "منافع ملی" در برابر سید ضیاء از رجال انگلوفیل دفاع کرد.
انتخابات دوره پانزده را قوام السلطنه انجام داد که بیشتر نمایندگان از حزب دموکرات او انتخاب شدند و یا از حزب اراده ملی سید ضیاء و حزب توده، و مصدق از خارج مجلس رهبری جبهه ملی را به عهده داشت امری که به جنبش ملی شدن نفت انجامید، دراین مجلس بود که با یک اشاره اشرف خواهر شاه قوام از کار بر کنار شد، بقایی و مکی و حایری زاده از حزب دموکرات جدا شده و با جبهه ملی شدند، بقایی و مکی نطقهای خودرا که توسط تند نویسان مجلس "جوانان ماشین نویس" (۱۳) که توسط تکنوکراتهای حزب ایران مهندس حسیبی و مهندس زیرک زاده و...میرسید، آنقدر ادامه داده، تا این دوره بسر آمد و "لایحه الحاقی" که تمدید قراداد ۱۹۳۳ زمان رضاشاه بود به دوره بعد موکول شد. در اینزمان بود که مصدق با افشای سیاستهای بریتانیا نوعی "انگیزه ملی" ایجاد کرد که جامعه خفته را بیدار نمود، امری که نیاز به ریزبینی – تیزبینی – وقت شناسی و جهاننگری داشت تا به موفقیت برسد. وگرنه تکرار تاریخ بود وغارت منابع ملی و از دست رفتن حاکمیت ملی که ادامه داشت.
در مجلس شانزدهم که اوبعنوان نماینده اول مجلس به مجلس راه یافت با ایجاد شور وهیجان اجتماعی روند حوادث دیگرشد، در مسجد سپهسالار – مطهری امروز "صندوقهای رای توسط جوانان بازار و احزاب سیاسی و دانشجویان به رهبری محمد نخشب (۱۴) - مورد حفاظت قرار گرفت، و سپس شب هنگام مورد تجاوز لشگر گارد، به رهبری هژیر وزیر دربار که عده ای بازداشت شدند.
در میتینگی در میدان بهارستان قرارداد نفت در راه پیمایی دانشجویان توسط حسین راضی از حزب مردم ایران پاره شد. مبارزات نفت دراین مجلس توسط جبهه ملی آغاز شد و چندبار به مصدق پیشنهاد نخست وزیری شد که او قبول نکرد.
رزم آرا با حمایت انگلیس و امریکا و توافق ضمنی شوروی نخست وزیر شد، و ناشیانه ملت ایران را تحقیر کرد که "نمیتواند یک آفتابه بسازد!!" در صورتیکه بعد از ملی شدن همین ملت بخاطر انگیزه ملی مدتها "دوسال ونیم" اجازه نداد صنایع نفت ایران در غیبت انگلیسها متوقف شود". (۸)
بعد از تمام این چالشها و ترورها که بیشتر بوی نفت میداد، یک روز به مصدق جمال امامی از رجال انگلوفیل پیشنهاد نخست وزیری کرد، تا او چون گذشته رد کند، و سید ضیاء که در دربار منتظر رای اعتماد در کنار شاه نشسته بود، به نخست وزیری رسیده تکلیف نفت را معین کند، سیدی که یکبار بخاطر همین تلاشها از دولت فخیمه انگلیس!! نشان لردی گرفته بود.(۹) مصدق قبول این پیشنهاد را مشروط به همزمانی این رای با رای به "ملی شدن نفت" نمود که مجلس تحت شرایط آنروز و فضای پرهیجان ایجاد شده پذیرفت، مجلسی که اکثریت با یک سرفه رای منفی و با یک عطسه رای مثبت بسود دربار و انگلستان میداد.(۱۰) امری که دولت انگلستان، وعوامل دست نشانده چون دربار و... را غافلگیر کرد و مبهوت نمود.
حتی قبلا یکی از نمایندگان در دوره چهارده به مصدق پیشنهاد ملی کرن نفت را میدهد که مصدق مخالفت کرده، و بعد که او اعتراض نمود گفت "آنروز وقتش نبود"، چه به بهانه "جنگ و عوامل آلمان و...." که هنوز مخالفین اشغال ایران را سرکوب میکردند، نمایندگان پیشنهاد دهنده را متهم به جاسوسی برای آلمان که در کشور در آنروزها سابقه داشت نموده، آنگاه بارای اکثریت نمایندگان لایحه الحاقی را که قرار داد ۱۹۳۳ تمدید مینمود تصویب میگردید.
لازم بتوضیح است که یکی از عوامل پیروزی او در ملی کردن نفت شناخت زیر و بمهای سیاست در جهان بعد از جنگ جهانی دوم در سالهای ۱۹۴۵ بود، که در اروپا احزاب چپ سوسیال دموکرات در انتخاباتها بخاطر بحرانهای اقتصادی برنده شده، که به ملی کردن صنایع بزرگ پرداختند. امری که تکنیک خاص خودرا داشت، که با قانونی در پارلمان، با توجه به غرامت و ارزش تاسیسات همراه بود، امری که مصدق در قانون ملی شدن صنعت نفت گنجاند، ازینرو کار او در صحنه بینالمللی موجه بود، بدین خاطر در دعوای شرکت نفت و ایران دادگاه لاهه مصدق رای بسود ایران گرفت که بدون اغراق کار هیچکس نبود، بعلاوه قاضی انگلیسی که بسود ایران رای مثبت داد، زیرا که عمل ایران مشکل قانونی و حقوقی نداشت، چه مصدق متخصص حقوق بینالملل بود و در برابر بازیگران سیاسی غرب کم نمیآورد، امری که در تاریخ ایران استثنا بود که هنوز "دیپلماسی" برای ما ناشناخته بود، هنوز هم دستمان در این موارد خالیست "که سیاست ممکن نمودن غیر ممکنها در مناسبات جهانی است" وگرنه با تحریک دیگران کاری انجام نشده، شاید بدتر شود، در زمانی که ما توسط ناوهای جنگی انگلیس محاصره شده و بندر آبادان تهدید به اشغال میشد، که این بار هم امریکا درزمان دموکراتها به انگلستان هشدار داد که مبادا نیرو پیاده کنند.
چه مصدق غرب را خوب میشناخت و تضاد منافع نفتیها را در محاسبات خود منظور مینمود، و از شعار پرهیز میکرد، حتی به هنگام خلع ید به مهندس بازرگان گفت "مبادا در خوزستان بهنگام تحویل و تحول شرکت سابق نفت شعار مرگ بر انگلیس بدهید، فقط بگویید که قانون ملی شدن را مجلس ایران تصویب کرده و ما مامور به اجرای آن هستیم" البته در دادگاه لاهه نماینده شوروی آن روز علیرغم ادعاها "طرفداری از کشورهای محروم" تمارض کرد و در رای شرکت نکرد. ثانیا - اصولا مصدق در مجموع اهل قانون و حقوق بود.
امروز بعد از نیم قرن افرادی عمل اورا نفی کرده – کاتوزیان – غنی نژاد – صفایی – بدین بهانه که پیشنهاد بانک بینالمللی را باید قبول میکرد، در صورتیکه پیشنهاد بانک بینالمللی عملا "ملی شدن را نقض مینمود" امری که مصدق بدان پایبند بود، اولا مبلغ غرامت تعین نشده و به بعد موکول شده بود، در صورتیکه مصدق اصرار داشت این غرامت تعین شود.
ثانیا انگلستان حق "عدم النفع" میخواست، یعنی منافع از دست رفته مدت باقیمانده از قرارداد را، در صورتیکه این امر حتی در ملی شدنها در انگلستان در صتایع فولاد و ذغال مردود بود.
ثالثا – در نهایت مصدق غرامت را مطابق عرف بینالمللی که مکزیک و...در ملی شدنها پرداخته بودند در حدود "۸۰۰۰۰۰ دلار امریکایی توسط جرج مک گی معاون وزارت خارجه آمریکا قبول کرد، که مک گی در جواب گفت بخاطر عوض شدن حکومتها" محافظه کاران در انگلستان و جمهوری خواهان در آمریکا" قبول نشده و به فکر کودتا هستند، زیرا که مصدق ملی کردنها را در منطقه خاورمیانه آغاز کرده. (پیر سالینجر مشاور کندی و مفسر امریکایی). بنابراین کودتا برای غرب تنها راه حل بود تا جلوی روند تاریخی ملی کردنها گرفته شود که نشد.
که بعد از او ما ملی کردن کانال سویز، ملی کردن نفت عراق و...را در منطقه داریم که او شکست ناپذیری انگلستان را از ذهنیت تاریخی مردم ایران و جهان زیر سلطه زدوده بود.
رابعا حکومت مصدق در منطقه آغازگر حکومتهای دموکراتیک بود (خانم آلبرایت) که نظام سرمایه و تکنیک آنروز دموکراسی را برای مردم منطقه زیان آور میدانست که با منافعش در تضاد بود، امری که هدف اصلی و نهایی انقلاب اسلامی گردید که رهبر فقید انقلاب بارها فرمود "میزان رای ملت است" و مردم ایران را به خیابانها کشاند و رای به جمهوری اسلامی.
خامسا – امریکا به اشتباه خود اعتراف کرد (کلینتون در خاطرات خود) که جلوی دموکراسی را در منطقه گرفت و امروز به تروریسم و طالبانیگری منجر شده. زیرا که چنانچه دموکراسی از همان زمان در منطقه به حکومتهای دموکراتیک منجر میشد شرایط امروز خاورمیانه دیگر بود.
بنابر این غرب دموکراسی را برای خود میخواست که با کودتای ننگین ۲۸ مرداد اجازه نداد ملت ایران که خودرا با ملی کردن نفت یافته، به ددموکراسی که از حقوق اولیه هر ملتی است برسد. ازینرو "مصدق" نماد ملی و مقاومت نسلی گردید که دست از مبارزه با تمام فشارها نکشید، و مصدق تا پایان حیات خود حتی در احمدآباد از تماس با جبهه ملی آنروز و نسل مبارز آنزمان غفلت نکرد و همیشه به جبهه مشورت میداد. و در نهایت چنانکه خود گفت "در درجه اول هدف نهضت ملی شدن نفت کسب حاکمیت ملی بود" که از دست رفته بود.
حال اگر درانقلاب اسلامی امور دیگر شد، بخاطر اختناق حاکم قبل از انقلاب بود که مردم خسته میگفتند "شاه برود هر کس میخواهد بیاید" امری که در کشور ما بدبختانه مکرر است. بویژه که مردم ما از اسلام برداشتی معطوف به "رحمان و رحیم" داشتند. غافل از آنکه "قدرت" رحمان و رحیم نمیشناسد.
----------------------
پانوشتها
۱- از کتاب رضاشاه – خسرو معتضد
۲- از کتاب طوفان نزدیک میشود – وینستون چرچیل نخست وزیر انگلستان در جنگ جهانی دوم
۳- این امر توسط وثوق الدوله انجام شد
۴- از جلالی نایینی از روزنامه نگاران جبهه ملی
۵- از عبد الحسین هژیر که مدتها مترجم سفارت انگلیس بود – بنقل از کتاب " تاریخ جامع ملی شدن نفت – خلیل اله مقدم
۶- از کتاب نطقهای دکتر مصدق – کی استوان
۷- از کتاب جنبش ملی شدن نفت – سرهنگ نجاتی
۸- از شاد روان مهندس بازرگان
۹- از کتاب " سید ضیاء – خسرو معتضد
۱۰- دکتر طاهری معروف با این عمل بود که از حزب سید ضیا بود
۱۱- از کتاب " فولاد قلب "
۱۲- ازخاطرات سرهنگ بزرگمهر وکیل مصدق دردادگاه
۱۳- این جوانان از سوسیالیستهای خداپرست بودند
۱۴- محمد نخشب ایدئولوگ خداپرستان سوسیالیست – حزب مردم ایران.