iran-emrooz.net | Mon, 16.03.2009, 23:23
تراژدی رقت بار اتحاد اپوزیسیون!
صدرا امیرحسینی
ممکن است برخی آدمهای خوشبین، تلاشهای چندین و چند ساله برای اتحاد نیروهای اپوزیسیون را به داستان امیرتیمور و هفتاد بار بالا رفتن مورچه با اراده از دیوار تشبیه کنند، اما من آن را مصداق "آوردن آب با غربال" میبینم!
سالهای اولیه تبعید و مهاجرت، شور و انگیزههای وحدت طلبانه، بسا شدیدتر و همه گیرتر از حالا بود. علتاش یکی هم این بود که همگان – با خوش خیالی کاذب! – سقوط حکومت را در چشم انداز نزدیک میدیدند و بفهمی نفهمی کمی هم از دود و دم باروت گرمی میگرفتند. به تدریج که چشمانداز کذایی، سراب از کار درآمد و کشتی مسلحانه هم به گل نشست؛ اتحادهای روی کاغذ هم شروع کرد به از هم پاشیدن ، و به موازات شیوع بیماری پاسیویته سیاسی، هر نوع تلاش جدید برای وحدت نیز به در بسته برخورد کرد.
در آن دوران ماه عسل اپوزیسیون، از گزارش یک نشریه وزین در اواسط دهه ۶۰ به خوبی در حافظهام مانده که "۶۰۰" نشریه (از انواع آن) در خارجه منتشر میشد. برگزاری آکسیونهای پی در پی خیابانی در پایتختهای اروپا، اجلاس، پشت اجلاس و اعلام موجودیت گروههای نو به نو و به موازات آن، انشعابهای جدید از موضع چپتر و مترقیتر و بیانیهها و اساسنامهها و انتخابات داخلی. بعد هم فرستادن پیامهای کلیشهای به کارگران، به خانواده شهدا و ... که از همان خطابیه شروعش: "رفقای گرامی"... میتوانستی حدس بزنی که با چه نوع شعارهای: "پرتوان باد" ، "توفنده باد"... به پایان خواهد رسید. حالا کار به جایی رسیده که یک کوشنده پروپا قرص اتحاد، فریاد میزند: بیانصافها اقلا بیایید سر کلمه "جمهوری" – که همه قبولش داریم!- به وحدت برسیم! تازه متوجه شده که متحدان روی کاغذ، هنوز مرکب قطعنامه "اتحاد جمهوری خواهان"، خشک نشده، رفتهاند سراغ یافتن تعریف انواع جمهوری، بینمازها هم که شاخه لاییک خودشان را شکل دادهاند و برخی هم به صرافت افتادهاند، حالا که برروی کاغذ، توی هر سوراخی میشود رفت، چرا سلطنت طلبان "با امکانات" را به دم خود نبندند! اما کسی حاضر به این حساب رسی ساده نیست که در ازای میلیونها سطر تولیدی که اندرباب اتحاد و مزایای آن نوشته شده، حتی یک گام کوچک عملی برای آن برداشته نشده است؟ ممکن است به زبان آوردناش ناخوشایند باشد که رژیم پس از سی سال تثبیت شده و اپوزیسیون فروپاشیده است؛ اما اذعان به این واقعیت مشکل نیست که از خارجه به کلی سیاست زدایی شده و انبوهی آدم با انگیزه، از میدان مبارزه سیاسی به میدان پرجاذبه و کم هزینه کار فرهنگی و حقوق بشری نقل مکان کردهاند. اگر صدا کنیم چه کسی مسئول این وضعیت است، بعید است کسی دست بلند کند!
ولی این لیوان، آن قدرها هم خالی نیست؛ هنوز در بسیاری از ما کم و بیش انگیزه ایفای نقش در صحنه سیاسی میهنمان وجود دارد و منصفانه بپذیریم که برخی تلاشها برای اتحاد نیز از همین موضع صورت میگیرد. پس گیر کار در کجاست؟ از میان جوابهای مفروض، یکی از اهمیت بیشتری برخوردار است: تلاش برای اتحاد، به نحو مطلق گرایانهای حول تعیین آلترناتیو متمرکز شده است. منظورم پیش از آن که اشاره به کش و واکشهای تشکیلاتی پشت پرده برای داشتن سهم، اتوریته و دست بالا در اتحاد باشد، پافشاری کودک وار روی نوع و مدل حکومت جایگزین است. فعالان قدیمیتر باید خوب به یاد داشته باشند بحثهای دامنه دار و پرمناقشه دهه ۶۰ را که تا ماهیت آلترناتیو مشخص نگردد، دیگر زیر هیچ علمی نباید سینه زد. همگان برآشفته از برآمدن جمهوری اسلامی از دل قیام بهمن، روی این فرمول اتفاق نظر داشتند که در دوران قیام علیه شاه، همه میدانستند که چه نمیخواهند (دیکتاتوری سلطنتی)، ولی نمیدانستند که چه میخواهند. پس بر مبنای "مارگزیده از ریسمان سیاه و سفید میترسد"، این بار حتما باید بدانیم چه میخواهیم تا حرکت کنیم. این شعار به ظاهر منطقی، در آن زمان آن قدر شدید و آتشین و مقبول همگان بود که ترو خشک را با هم میسوزاند. و نیز با توجه به فضای سرنگونی سریع، این غفلت رمانتیک را ناخواسته در میان اپوزیسیون میپراکند که گویی جواز سرنگونی در جیبها آماده است و فقط مانده تعیین حکومت جایگزین! همین فضای کاذب رمانتیکی، به یکی از عوامل اصلی پاسیویته در اپوزیسیون و ظهور استراتژی " آب درهاون کوبیدن" تبدیل گردید. اکنون پس از یک تجربه سی ساله، خوب است به خودمان بیاییم که یک چنین قرائتی از سرنگونی و تلاش برای اتحاد حول مدل حکومت جایگزین، مصداق ضرب المثلهای عامیانه : به سیخ کباب کشیدن مرغان در حال پرواز، و یا درست کردن نیمرو با تصور افتادن تخم مرغ آنها در تابههای ماست ، که حتی از شدت خوش خیالی، آتش هم زیر آن روشن کرده ایم! ما پای یک کوه مرتفع ایستاده ایم بدون کوله وکفش مناسب و برنامهای برای حرکت؛ و داریم بر سر چیدن سفره جشن بر سر قله بحثهای داغ میکنیم و در همان پایین کوه از یک دیگر انشعاب میکنیم. به همین میزان نیز مبتذل و رقت بار است، پریدن از روی پروسه مبارزه برای دموکراسی و تن زدن از هزینههای آن، و درجا زدن و سماجت کودک وار روی پلات فورم اتحاد برمبنای مدل آلترناتیو. چه کسی این تخم لق را در دهان ما شکست که : اول آلترناتیو بعد حرکت؟
اگر این استدلال از حقانیتی برخوردار باشد، اولین گام خروج از بن بست کنونی اتحاد، لازمهاش خاتمه دادن به این نوع قرائت از اتحاد و متوقف کردن کلیه تلاشهای مذبوحانه حول آن است. با همان قاطعیتی که اگر کسی به هنگام پخت و پز در پیک نیک، سه – چهار بارکه رفت با غربال آب بیاورد، غربال را از دستاش گرفته و به گوشهای پرت میکنیم، باید به این قبیل منادیان اتحاد پرخاش کرد که سرکار گذاشتن مردم کافی است! باید جار بزنیم: "نخود، نخود، هرکه رود خانه خود"! باید به اندک نیروهایی که هنوز انگیزه مبارزاتی درشان باقی مانده ، صادقانه توضیح دهیم که اتحاد در خلاء و ایجاد وحدت بین زمین گیر شدگان، وقتی دفعاتش به هفتاد – هشتاد بار رسید، از نوع سرکار گذاشتن است و نه فعالیت هدفمند سیاسی و مبارزاتی. باید همان موقع که تعدادی از شخصیتهای موجه ، معتبرو دلسوز در اپوزیسیون، نیز ریش در گرو این اتحاد گذاشتند وخیلی زود سرخورده شده و پا پس کشیدند، میفهمیدیم که کار از کار گذشته است.
شکل گیری یک اتحاد جدی و واقعی، مشروط است به بازگشت ما به میدان مبارزه جدی و واقعی. هدف از اتحاد سیاسی در حرکت، تقویت جبهه مبارزه و افزایش سود و سرمایه جبهه آزادی خواهی است. اگراینها را هدف اتحاد معرفی کنید، آن وقت خواهید دید که از برخی خوش پوشهایی که اتوموبیل آخرین مدل شان را در خیابان پارک کرده و به اجلاس وارد میشوند، دیگر خبری نخواهد شد؛ ایرادگیرها و مقاله نویسهای حرفهای رغبتی برای شرکت در آن نخواهند داشت؛ و آن دسته از هوچی گرانی که نیروهای داخل کشور و به خصوص طبقه کارگر ایران را در داخل فنجانهای قهوه شان به جولان درمی آورند، و با ناسزاگویی به رقیبان، صورت خود را سرخ نگاه میدارند، نیز روز به روز منزویتر خواهند شد. خلاصه، علی خواهد ماند و حوض اش! و البته همین درست است. اتحاد بین بازنشستگان مایوس را باید به اتحاد بین رهروان با نشاط تبدیل کرد. باید برای مان سوال شود که چرا در صحنه جوشان سیاسی داخل کشور، دانشجویان، زنان، کارگران – به شرطی که عوامل بیرونی راحت شان بگذارد! – از این گونه ذغدغهها و مشکلات ندارند ( ویا این که در حاشیه مشکلات شان قرار دارد)؟ جز این که به جای بند کردن به مدل آلترناتیو، کوشش هشیارانه برای توسعه دموکراسی با استفاده از فرجهها و فرصتها، همواره برایشان در اولویت قرار دارد؟ آیا همین حرکت مدبرانه اخیر دوستان داخل کشوری: "انتخابات و گفتمان مطالبه محور"، رشگ برانگیز نیست؟ آیا کوشندگان اتحاد در خارج کشور - که ده ، بیست سال است، سوزن گرامافونشان روی کلمه "جمهوری" و تعیین نوع آلترناتیو گیر کرده - حاضرند، برای هماوایی با این پلاتفورم وطن پرستانه، عقلانی و مدرن امضا جمع کنند و جلوهای از اتحاد سیاسی ضروری در صحنه عمل را به نمایش بگذارند؟ یا شان ما (مبارزان درجه و پاگون دار قدیمی!) – که در خارجه برای ملت مان تخم دو زرده میکنیم! - عالیتر از آن است که وارد این نوع خرده کاریها شویم!!
درنشست و برخاستهای محفلی و سیاسی ، گاهی این احساس نیز به آدم دست میدهد که برخی تلاشها برای اتحاد، بیشتر با هدف پیدا کردن شریک در اشتباه (به طنز بخوانید: "شریک جرم") برای آینده صورت میگیرد. سایه سنگین اعوجاجها و اشتباهات خطی در گذشته، باعث میشود که اعتماد به نفس کافی برای برافراشتن پرچم مستقل وجود نداشته باشد. در عرصه سیاست تازه بالغ و نامدرن ما، اشتباهات (که تازه در اشتباه قلمداد کردن شان اما و اگر بسیاری وجود دارد!) برای الی الابد، به یک گناه نابخشودنی و یک ناسزای سیاسی تبدیل میشود. این فرهنگ - که رنگ رادیکالیسم تقلبی و غلیظی هم به آن زده میشود - قبل از آن که مرتکبان اشبتاه را زمین گیر کند؛ خود مچ گیران و هو کنندگان را تنزه طلب بار میآورد. ترجیح میدهند که شریکی بیابند تا اگر خط شان اشتباه از کار درآمد، اقلا به طور دستجمعی در دادگاه تاریخ حاضر شوند! صرف نظر از اختلافات فکری، همین تاثیر روان شناختی و تذبذب و وسواس سیاسی و خطی است که باعث شده اغلب گروهها، چه به طور علنی و چه پرده پوشی شده، یک فراکسیون چپ و راست را در درون خود تحمل کنند که به طور مضاعف، اراده حرکت یک تنه و مستقل را از آنها سلب کرده است .
به دلیل همین دوگانگی درونی است که گروههای اسم و رسم دار قدیمی، چه موضع گیریهای سیاسی شان در قبال حکومت، و چه مرزبندیها و معیار دوری و نزدیکی شان با یک دیگر، گرد و مبهم و تعارفی است. این فقدان قاطعیت، قبل از آن که باجی به روسای خود گماشته دادگاه تلقی شود، اقدامی احتیاط آمیز برای نرنجاندن افراد خانواده در آن سر سفره است.
باید به همان فرمولی بازگشت که گذشته پرافتخار با آن شروع شد، با همه کاستیهایش: "تو پای به راه در نه و هیچ مپرس – خود راه بگویدت که چون باید رفت" . باید اول، حرکت را شروع کرد، اگر نیرویی خود را به موازات آن یافت، بی اما و اگر خواهد پیوست. افتادن در خط درست مبارزه سیاسی ، مقدم بر یارگیری ، شریک یابی و آلترناتیوسازی است. آلترناتیو شرایط کنونی، خود حرکت جدی سیاسی است و هر چیزی به جز آن، مصداق "آفتابه لگن هفت دست، شام و ناهار هیچ چی!" میباشد. باید صریح و شفاف، اعلام موضع نمود؛ به هیچ کس نباید نه نان سیاسی قرض داد و نه بابت گذشته باج. "فردا که پیشگاه حقیقت شود پدید"، معلوم نیست که خیلی از مدعیان، کمتر از ما شرمسارو یا بیشتر از ما سرافراز باشند. قاطعیت و اعتماد به نفس ما، دیگرانی را هم که دلشان با ماست، به زیر این پرچم خواهد کشاند. بدیهی است که این حرکت، از دست عناصر منفرد بر نمیآید و پیش قدمی یک تشکیلات با تجربه، منسجم – و البته مدرن – را میطلبد. شاید لازمه اش، ابتدائا، حق کردن سنگها در درون سازماندهیهای متناقضی باشد که یک طرفاش برای ایفای نقش در صحنه جوشان سیاسی داخل کشور بی تابی مینماید و طرف دیگرش، در برابر نفس کش طلبیدن رادیکال نمایان علاف، مرتبا از موضع پایین و بدهکار، عرق شرم از پیشانی پاک میکند!