iran-emrooz.net | Sun, 01.02.2009, 19:52
“عرصه عمومی و خاتمی”
محمود نکوروح
.(JavaScript must be enabled to view this email address)
اخیرا روشنفکرانی با طرح "عرصه عمومی" بتدریج نگاهشان معطوف به جامعه مدنی شده که ابتدا آقای خاتمی در انتخابات دوره اول پیام آور آن بود ، اگرچه این پیام بتدریج کمرنگ شد. انتقادات بدیشان از این منشاء سرچشمه میگرفت. ولی امروز با تجربه سالهای اخیر همه دیگر شدهاند و شرایط سخت حساس است. در میان تردیدها وتاییدها باید چنان نمود که "او" بیاید.
نگاه این گروه از روشنفکران تحت تاثیر گفتمانهای آکادمیک است ، که کارشان با کنشهای روشنفکری متفاوت است. در حالیکه " عرصه عمومی مجموعهای از عزصههای خصوصی است "هابر ماس – امری که حاصل فضای باز سیاسی است. چه " فرد " درآزادی است که به کمال، حقوق ، منافع وحتی منافع طبقاتی و... میرسد. اینها همه متعلق بدوران مدرن است. و دستاورد جامعه شهری است.
طبقات اجتماعی ، طبقه متوسط و... درایران ویژگیهای خودرادارد که با ترمهای جامعه شناسی نمیخواند. در کشوری که اقتصادش نفتی و در نتیجه همه چیزش " رانتی " است. و فرهنگش هنوز متاثر از رسوبات قبیلهای است که درخرافاتها بازتاب مییابد. اگرچه ظاهردینی دارد.
در حوزه روشنفکری این امر بیانگر تغییر وتحولی از نگاه رمانتیک به " واقعیات حاکم " البته به نسبتی بوده. زیراکه جامعه شهری درایران هنوز در حدود پنجاه در صد را بیشتر شامل نمیشود ، اگرچه طبق آمارها "۶۵ تا ۷۰" درصد اعلام میگردد، ولی هنوز شهری نشدهاند که نتیجه اش رای به احمدی نژاد وآقای کروبی با توزیع " وجه نقد " بود. امری که دردهه بیست هم شاهد بودیم ، البته بانرخ ارزانتر"دوتومان" که بروز بود.
کارروشنفکران شاید با الهام ازدیدگاههایهابر ماس – فیلسوف مکتب فرانکفورت و..است.، که ازابتدا به "رالیسم انتقادی" معطوف بود. اومحصول شرایطی غیر از ما بوده ، او چند قرن قبل قرون وسطا را از سر گذرانده است در حالیکه ما در آن واماندهایم.
فاشیسم واستالینیسم و مارکسیسم را و...تجربه کرده ، محور کار او " اومانیسم " بوده یعنی " انسان گرایی " ولی ماهنوز با تمام تعاریف از انسان درادبیاتمان ، دعوامان بر سر حقوق همین انسان است که بنام خدا ودین مرتبا نقض میشود تا جاییکه نمیدانیم " به کی شکایت کنیم " کروبی. البته " به خدا "هاشمی درانتخابت نهم.
ما هنوز از کلام و شعار و حرکتهای " پوپولیستی " فراتر نرفتهام. جامعه شهری هنوز خاموش و تماشاچی است. هابرماس در جامعه توسعه یافته ، صنعتی، دموکراتیک زندگی کرده و میکند. در جامعهای که سخن گفتن از "حقوق " متعدد طبقات اجتماعی ، و.اتحادیه ، سندیکا و...هزینه ندارد. سر و کار او با "انسان خود بنیاد ، طبقات خود مختار ، و... است. انتخاباتش مطابق قانون که هرکس حق دارد "انتخاب کند و انتخاب شود" ولی ما قانونش را به نسبتی با "اما واگر" داریم ، ولی در عمل همه کس این حق را بهر بهانه ندارد.
در جامعه او احزاب سیاسی قوی وگسترده ، جابجایی قدرت در هردوره ، حتی یک آفریقایی ، غیر بومی بالاترین مقام را بدست میاورد. که دردرجه اول تحت فشار "عرصه عمومی" است. که مانداریم که آن مقدمات خودرا دارد. چه نهادهای مدنی حرف اول را میزنند. اگرچه گاهی منافع وسلطه بر حقوق ترجیح یافته. که آثار نامیمونش را امروز میبینیم.
ما با مردمانی که هنوز از "جماعت" (Camiunite) فراتر نرفته، گرد یک باور که غالبا هم با خرافات و....همراه است ، در کشوری که جابجایی جمعیت از روستا به شهر هنوز ادامه دارد ، هنوز " محفلی – هیئتی و..." است ، و نیاز به فضای باز برای " تنفس" دارد تا "خود" رابسازد.
هنوز روشنفکرش از تشکیلات و نظم حزبی میگریزد. و چاره را با بهانههای مختلف واکنشی "قهر از صندوق" میداند.
جامعهای که هنوز قضاقدری بوده ، ونگاهش به آسمان بخاطر اختناق وخفگی فضاهای گفتمانی است ، عدالت را فقط در تامین معاش دیده ، زندگی را درباری بهر جهت و " هرکس که دندان دهد نان دهد " بی تفاوتی جمعی بخاطر هزینه دخالت در سیاست از از اهم مشکلات چنین جامعهای است ، انفعال اجتماعی ، یاس فلسفی در حوزه روشفکری ضد توسعه وپیشرفت است، چه روشنفکرانی بدینگونه از حوزه روشنفکری" (Intelactuel) خارج شده ، و هم قطار (inteligencia) که " تنها گلیم خویش برون میکشد ز موج. نه آنکه " تلاش کند غریق را نجات دهد ". اینها دوطبقه اجتماعی بوده ، هردو تحصیلکرده ، یکی با سکوتش د رخدمت قدرت ویکی در خدمت ملت با " اگاهی بخشی ". که این امر نیاز بفضای باز سیاسی دارد.
کار روشنفکر هنوز دراین مقطع مبارزه برای "آزادی وعدالت وبرابری" باید باشد که تا بحال بوده است. "راه را گم نکنید".
طبقات اجتماعی هنوردر اینجا "رانتی" است. بجای قانون رابطه حاکم است. وگروههای کوچکی که با " تورم " همه ساله به مال ومنالی رسیدهاند ، ویا باندهای تعیین کننده در تقسیم ثروت ، تادر سهمیههای صادرات وواردات که درانحصار اینهاست ، نه آن طبقاتی که غالبا در تولید ثروت دست داشته وخودبنیادند.
این طبقات " خود بنیاد " وتولید گر هستند که در برابر قدرت سیاسی سر بر آوره ، وضامن حیات فکری وسیاسی روشنفکر گردیده، که وامدار دولت نیستند. چون او در جستجوی " آژادی " است.
کارروشنفکر در این مقطع بخاطر عدالت وبرابری نقد "قدرت اجرایی" است. اگرچه این روشنفکر فرزند ناخلف طبقات بالاست.
عرصه عمومی را کسی ایجاد نمیکند این عرصه "خود جوش" ازبستر جامعه شهری بر میاید که دانشگاهیان وجامعه شناسان آنرا تجزیه وتحلیل مینمایند.
این طبقه حامی گروههای سیاسی بخاطر "مشروعیت مردمی" شده ، پشتیبان نخبگان جدیدکه " آلترناتیو" سازند تا جامعه بتوسعه دست یابد ، طالب قانونمداری بجای حکومت رابطهها ، این طبقه با فعال شدن در حرکتهای اجتماعی.جابجایی قدرت را تسهیل مینماید.
با مالیات قدرت سیاسی را توان مدیریت داده ، واز او اداره درست جامعه را طلب میکنند. رشد وپویایی این طبقات مستلزم وجود آزادی است ودولت پاسخگو ومسئول که با یک انتخابات میسر است.
عرصه عمومی تنها در صورتی توان اظهار وجوددارد که اجازه تشکل ، سندیکا ، اتحادیه و....داشته باشد وقتی این اجازه نبود ، شکلگیری طبقه متوسط تعلیق به محال است.
دراین مرحله کارروشنقکر بازهم سیاسی ودر چالشهای اجتماعی برای "آزادی و حقوق" بوده ، که مبارزات او جزو حقوق اساسی او ، افراد ، طبقات و....است تا به توسعه و آزادی دست یافت.
در نتیجه هنوز هم خاتمی بخاطر عملکرد فرهنگی خود بر دیگران مرجح است که میداند رشد فرهنگی ونجات از عقب ماندگی تنها با آزادیهای اجتماعی وسیاسی میسر است. امری که نیاز عرصه عمومی وتکوین جامعه مدنی است ، مبنای شکلگیری " جامعه مدنی " نهادهای فرهنگی است که " واسطه بین دولت و جامعه است " گرامشی. در کشوری که " دولت همه چیز است " و نهادهای مدنی ضعیف و ناچیزند و روز بروز هم محدودتر میشوند.
به علاوه که موسوی را که طرفدار برنامه ریزی است همراه خوددارد، که عملا میتواند پیام آور نوعی سوسیال دموکراسی در کشورما در صورت موفقیت برای اولین بار باشد، روشنفکر باید بتواند این " پیام " راگرفته ،. درکشوری نفتی که تازه با یارانه نقدی میخواهند اموررا بر وفق مراد کنند. در حالیکه خاتمی " وزارت رفاه را برای همین امر تاسیس کرد اگرچه دیر بود. که همان راهم تاب نیاوردند. در هر صورت خاتمی امروز خاتمی دیروز بخاطر تجارب گذشته نیست همانطور که مردم ما وجهانیان امروز نیستند.
درسایه چنین دولتی طبقات اجتماعی ، سندیکاها ، روزنامهها ، و....باید ومیتوانند فعال شوند ، آنوقت طبقه متوسط فعال و گسترده گردیده و...البته هنوز با مشکلات فراوان روبروست که جناحهایی بر نمیتابند. درفضای بسته نمیشود به عرصه عمومی پرداخت ، عرصهای که وجود ندارد. امری که ما در این سی ساله بعداز انقلا ب وبهمچنین قبل از انقلاب شاهد بوده ایم که انجماد اجتماعی فضای گورستانی را حاکم کرده بود. اول باید کاری کرد که این یخها با امید آب شود. وای بروزی که روشنفکرش بهربهانه ناامید گردد. یا ببهانهای دیگر " تحریم " را القاکند. " آب را گل نکنید " که شرایط سخت حساس است.