iran-emrooz.net | Fri, 30.01.2009, 11:50
ملت «اوباما»
شهلا صمصامی
فصلی نوین در تاریخ امریکا آغاز شده است. از پلههای ساختمان «کاپیتال» تا ساختمان یادبود «ابراهام لینکلن» برای مایلها و تا چشم کار میکرد، زن و مرد، پیر و جوان جمع بودند. این یک واقعه تاریخی بود.
برای سیاهانی که پیشینیان آنها با دست و پای زنجیر بسته از سواحل آفریقا به امریکا آورده شده بودند، سیاهانی که غیرانسانیترین درجات ظلم و بردگی را تجربه کرده بودند، ایستادن یک مرد سیاهپوست در بالاترین سکوی قدرت، احترام و اعتبار، یک واقعیت باور نکردنی بود.
برای امریکاییهایی که بویژه در ۸ سال گذشته به بهانه جنگ با تروریسم، صدایشان خاموش شده بود، هوای سرد روز ۲۰ ژانویه نفس آزادی و امید به همراه داشت. حتی در یک کشور دموکراتیک، آزادی میتواند به سادگی قربانی مسایلی مانند منافع ملی و ایدیولوژی ایجاد ترس شود. امریکا در ۸ سال گذشته نفرت مردم دنیا را تجربه کرد. سیاستهای زورگویی و میلیتاریسم این کشور مدافعان دموکراسی را هرچه بیشتر منزوی ساخت.
«اوباما» یک معجزه گر نیست، زیرا در زمانی به ریاست جمهوری رسیده است که رکود اقتصادی این جامعه را فلج کرده و تعداد افرادی که شغل و مسکن خود را از دست میدهند، هر روز بالاتر میرود. اقتصاد امریکا و اقتصاد جهانی به جهت شکست مؤسسات مالی و بانکها در خطر جدی رکود کامل است. «اوباما» با متانت و واقع بینی که از خصوصیات عمده اوست، در مقابل میلیونها نفر ایستاد و اعتراف کرد که روزهای سختی در پیش است. وی تاکید کرد که رکن اصلی بهبود وضع اقتصادی مردم هستند. کمک، فعالیت و گذشت آنها نقش کلیدی دارد. «اوباما» بخوبی آگاه بود که چشم جهانیان به او دوخته شده و هر کلمهای که در اولین سخنرانی به عنوان رئیس جمهور امریکا بر زبان آورد، پیام آور سیاستهای داخلی و خارجی اوست. به این دلیل خطاب به کشورهای مسلمان گفت که دستمان را به سویشان دراز میکنیم.
«اوباما» بخوبی آگاه است که جنگ تمدنها و ایدیولوژی ملت سازی، امریکا را به ورشکستگی اقتصادی و بی اعتباری سیاسی کشاند. به این دلیل صحبت از «دوباره سازی امریکا» کرد.
«اوباما» همچنین گفت: «ما بطور مسئولانه شروع میکنیم که عراق را به دست مردمش بسپاریم و میکوشیم در افغانستان صلحی را که آسان نخواهد بود بدست آوریم. با دوستان قدیمی و دشمنان سابق بطور خستگی ناپذیر میکوشیم که خطر اتمی را در دنیا کم کنیم و کابوس گرم شدن کره زمین را به عقب ببریم».
نگرشی انسانی و جهانی
مهمترین تفاوت «اوباما» با روسای جمهور پیشین، بویژه جورج بوش در نحوه تفکر، بینش و دید سیاسی - جهانی اوست. «اوباما» فرزند یک مرد مهاجر آفریقایی و یک زن سفید پوست امریکایی است که چهار سال از دوران کودکی خود را در اندونزی زندگی کرده است. دوستان و نزدیکان او غالبا کسانی هستند که سالها در خارج از امریکا زندگی کردهاند.
یکی از این دوستان و مشاوران نزدیک وی، «والری جِرت» Valerie Jarrett است. در سال ۱۹۹۱، زمانی که «اوباما» و «والری» در یک رستوران ملاقات کردند، صحبت از تجربه زندگی در خارج از امریکا پیش آمد. «والری» گفت که در شهر تاریخی شیراز به دنیا آمده است، جایی که با کمک پدر آمریکاییاش که پزشک است، اولین بیمارستان مدرن در آن شهر بنا شد. زبان اول «والری» فارسی بود و دوران کودکی را در ایران زندگی کرده است. تا امروز غذای مورد علاقه او کباب بره و پلو است. «والری» میگوید وقتی وارد خانهای میشوم و بوی زعفران به مشامم میرسد احساس خوشحالی میکنم. «والری» بیاد میآورد که در اولین ملاقات با «اوباما» در مورد تجربیات زندگی در خارج از امریکا صحبت کرده و اینکه چگونه این تجربیات دید جهانی او را شکل داده است. «والری» میگوید بی دلیل نیست که بسیاری از مشاوران و نزدیکان «اوباما» کسانی هستند که سالها در خارج از امریکا زیستهاند.
ژنرال «جیمز جونز»، مشاور رئیس جمهور در امور امنیت ملی دوران کودکی خود را در فرانسه گذراند. «تیموتی گایتنر» Timothy Geithner، رئیس خزانه داری در «زیمبابوه»، هند و تایلند بزرگ شده است. «اوباما» شخصا گفته است که زندگی در اندونزی و سپس سفرهایش به پاکستان در شکل دادن نظرات او در مورد نقش امریکا در جهان تاثیر بسیار مهمی داشته است.
«اوباما» معتقد است که این تجربیات به وی کمک کرده است تا بفهمد مردم این کشورها چگونه فکر میکنند و جوامع آنها چیست. بیشتر مردم دنیا در مورد امریکاییها طرز فکر متفاوتی دارند و البته این بی دلیل نیست. برای مثال حتا در این زمان تنها ۲۲ درصد از امریکاییان دارای پاسپورت هستند، در حالی که در اروپا و کشورهای غربی این رقم به ۷۱ درصد میرسد.
کابینه «اوباما» و مشاوران او نمونهای از دید جهانی او است. این نگرش با انتخاب او به عنوان رئیس جمهور شروع نشد، بلکه از روزی که به دنیا آمد، پدر و مادر، تجربیات زندگی و علاقهاش به مسایل جهانی و انسانی این بینش صلح جویانه و انسان گرایانه را بوجود آورد، بینشی که در نهایت خط مشی جدیدی در سیاستهای داخلی و خارجی امریکا را تعیین خواهد کرد.
برای نمونه میتوان به اولین ساعات ریاست جمهوری او اشاره کرد. صبح روز چهارشنبه، اولین تلفنهای او به سران کشورهای مصر، اسراییل، اردن و محمود عباس بود. «اوباما» شاید اولین رئیس جمهور است که در روز اول ضمن صحبت در مورد مشکل اسراییل و فلسطین اشاره به مسایل انسانی در مناطق اشغالی کرد و گفت: «فرستادن موشک به طرف شهروندان اسراییلی غیرقابل تحمل است، همچنین آیندهای که برای فلسطینیها بدون امید باشد».
اوباما، «جورج میچل» سناتور پیشین و کسی که در بوجود آمدن صلح در ایرلند نقش مهمی داشت را به عنوان نماینده ویژه در خاورمیانه انتخاب کرد. «جورج میچل» با مشکلات منطقه آشنایی زیادی دارد. سنت گرایان در دولت اسراییل از این اقدام خشنود نیستند، زیرا در گذشته «جورج میچل» که مادرش لبنانی است از سیاستهای تند دولت اسراییل به ویژه «شارون» انتقاد کرده بود. برای صلح طلبان در اسراییل و بقیه مردم منطقه، این اقدام «اوباما» مثبت و تشویق آمیز است.
شکنجه و «گوانتانامو»
هشت سال ریاست جمهوری بوش بر اساس یک ایدئولوژی مخرب بنا شده بود. بسیاری از مفسرین سیاسی بر این عقیدهاند که زمانی که جورج بوش به ریاست جمهوری انتخاب شد، نظریه و سیاست ویژهای نداشت، ولی تحت تاثیر «دیک چینی» معاون خود و افرادی مانند «اسکوتر لوی» مشاورش با ایدئولوژی نئوکنسرواتیوها آشنایی یافت. جورج بوش این ایدئولوژی را پسندید و تا آخرین روزها آنرا دنبال کرد. به این گونه، سیاست خارجی بر اساس ستیزه جویی گسترش یافت. جنگ با تروریسم یعنی جنگ با شیطان صفتان بود. در امور داخلی ایجاد ترس، محدود کردن آزادیها و بسط قدرت رئیس جمهور و قوه اجراییه، بخش دیگری از اصول این سیاست شد. بازداشتگاه «گوانتانامو» نمایانگر بی توجهی به قوانین بین المللی و حقوق بشر شناخته شد. سئوال در این بود که امریکا چگونه میتواند ادعا کند که هدفش توسعه دموکراسی و ایجاد آزادی در دنیاست، در حالیکه خودش اسرای جنگی را برای ۷ سال در بازداشتگاه بدون محاکمه نگه داشته است. دولتی که خود را پرچمدار دموکراسی و مدافع حقوق بشر میداند، بازداشتگاهی بوجود آورد که موجب شرم مردم امریکا شد.
برخورد «اوباما» از ابتدا کاملا مغایر و مخالف ایدئولوژی نئوکنسرواتیوها بود. بجای شعار «هر که با ما نیست، علیه ماست»، «اوباما» شعار «مذاکره و صلح طلبی» را انتخاب کرد.
در مبارزه با تروریسم «اوباما» اعتقاد به پیروی و احترام به قوانین بینالمللی دارد. به این دلیل از اولین اقداماتش به عنوان رئیس جمهور امضاء دستوری بود که بر اساس آن، بازداشتگاه «گوانتانامو» باید تا یکسال آینده برای همیشه بسته شود و زندانیان یا آزاد شده و یا محاکمه شوند.
کنسرواتیوها در این مورد مخالفت شدید خود را اعلام کردهاند و معتقدند که این افراد در نهایت به عملیات تروریستی علیه امریکا دست خواهند زد. اینکه با این زندانیان چه باید کرد هنوز مورد بحث است.
در این دستور، همچنین آمده است که زندانهای سّری سازمان «سیا» در کشورهای دیگر هم باید بسته شود و سازمان «سیا» نمیتواند از این پس از متدهای بازجویی که شکنجه به حساب میآیند استفاده کند.
«اوباما» در مراسم امضاء بسته شدن بازداشتگاه «گوانتانامو» گفت: «این بیش از انجام تعهدی است که در مبارزات انتخاباتی دادم. این کار مفهوم مهمی دارد که به بنیانگذاران این کشور بر میگردد و به این معنی است که ما حاضریم اصول بنیادی رفتارهایمان را رعایت کنیم، حتا زمانی که این کار آسانی نیست».
برخی از مفسرین این عمل را به بسته شده زندان «باستیل» پس از انقلاب فرانسه تشبیه کردهاند. مدافعان حقوق بشر و آزادیخواهان، این عمل «اوباما» را ستودند. تصویر زندانیان زنجیر شده در «گوانتانامو» پوستری بود که به آن وسیله القاعده و گروههای نظیر آن جوانان را تشویق به جنگ علیه امریکا میکردند. بسته شدن این بازداشتگاه برخورد متفاوتی در مبارزه با تروریسم است.
«اوباما» در اولین هفته ریاست جمهوریاش با شبکه تلویزیونی معتبر «العربیه» مصاحبه کرد. این یک قدم بسیار مهم و اساسی در جلب دوستی مردم مسلمان است. وی ضمن این مصاحبه گفت، ما تنها به منافع امریکا نمیاندیشیم، بلکه منافع مردم عرب و مسلمان را هم در نظر داریم. «اوباما» به مشکلات مردم فلسطین اشاره کرد و امید داد که صلح خاورمیانه با همکاری کشورهای منطقه امکان پذیر است. به اینگونه، پیامی که «اوباما» میدهد این است که مبارزه با تروریسم به معنی جنگ با مردم مسلمان نیست. این یک اقدام بیسابقه در سیاست خارجی امریکا است.
ملت «اوباما»
روز یکشنبه، سوم اکتبر ۱۹۶۵، «لیندن جانسون» رئیس جمهور امریکا در زیر مجسمه آزادی در نیویورک ایستاد و اولین قانون مهاجرت و تابعیت را امضاء کرد. در پای سنبل آزادی امریکا، «جانسون» گفت: «امریکای زیبای ما توسط ملتی از بیگانگان تشکیل شده است که از صدها مکان مختلف به یک سرزمین خالی آمدهاند، در هم آمیخته موجی را که در مقابلش نمیشد مقاومت کرد بوجود آوردند».
در آن زمان «جانسون» برای اطمینان خاطر امریکاییهای سفید پوست اضافه کرد که: «این قانون در زندگی میلیونها امریکایی تاثیری نخواهد داشت. زندگی روزانه آنها را تغییر نخواهد داد، حتا به ثروت و یا قدرت ما چیزی اضافه نخواهد کرد».
ولی امروز بطور یقین میتوانیم بگوییم که ملت ۲۰۰۹، همان ملت ۱۹۵۹، ۱۹۶۹ و یا حتا ۱۹۷۹ نیست. پیش بینی میشود که در سال ۲۰۵۰ اقلیتها در این کشور، اکثریت خواهند شد.
بدون تردید ملتی که «اوباما» ریاست جمهوری آن را بعهده گرفته است به سرعت در حال تغییر است. جهش سیاسی «اوباما» نمودار این واقعیت است که امریکای زمان جنگ جهانی دوم، امریکای عصر «اوباما» نیست.
آنچه که امروز امریکایی نامیده میشود از رنگها، نژادها و زبانهای گوناگون تشکیل شده است و این ملت «اوباما» است. «اوباما» اولین رئیس جمهوری است که خود نمونهای از یک ملت جدید است.
پیروزی «اوباما» تنها یک پیروزی نژادی نیست. این پیروزی با کوشش خستگی ناپذیر زنان، مردان و جوانان از نژادها، رنگها و مذاهب گوناگون امکان پذیر بود. در صد جوانانی که در این انتخابات رأی دادند در تاریخ بی سابقه بوده است.
ملت «اوباما» به دنبال تصرف جهان نیست، بلکه در پی التیام زخمهایی است که سالها تبعیض و سلطه طلبی در این کشور و جهان بوجود آمده است، ملتی که نگران آینده محیط زیست، فقر و بیماری در این کشور و سایر نقاط دنیاست. موفقیت «اوباما» در گرو همکاری و پشتکار ملتی است که او را انتخاب کرد. ملت «اوباما» میتواند نوید یک امریکای متفاوت را در بر داشته باشد.