iran-emrooz.net | Wed, 07.01.2009, 8:57
تعارض آزادیخواهی با دموکراسی خواهی
ناصر کاخساز
اگر بخواهیم دموکراسی را ایده آلیزه نکنیم، یعنی آن را از نظر اعتقادی بسته بندی نکنیم، باید در همین وضع واقعیاش بشناسیماش. پس نباید آن را از زمان و مکاناش جدا کرد وگرنه آدم به همان اشتباهی گرفتار میشود که مارکسیستهای احساساتی، که سوسیالیسمی را میخواستند که با همهی سوسیالیسمهای محقق و موجود متفاوت باشد، به آن دچار شدند.
از زمان بوجود آمدن دولت اسرائیل در فلسطین، دولتهای غربی که نمایندهی دموکراسی در زمان حاضراند، با سیاستهای تبعیض گرایانه و یکسونگرانه، که مبتنی بر توجیه سیاست اسرائیل در فلسطین بوده است، چهرهی کریهی از دموکراسی به مردم فلسطین نشان دادهاند. - درعراق نیز دموکراسی با همین چهره نمایان شد-. دموکراسی از یاسرعرفات هتک حیثیت کرد و زمینهی پیروزی حماس را فراهم ساخت. دموکراسی به جای نفی نفرت قومی و دینی در فلسطین، آن را در یک سو توجیه کرد و در سوی دیگر تقبیح نمود و در نتیجه در رابطه با دولت اسرائیل فاقد توان انتقادی شد و دشمنی اسرائیل و فلسطین را در عمل به صورت دشمنی غرب یعنی دموکراسی با فلسطین در آورد.
رسانههای غربی، هرگاه لازم شود، واقعیتها را چنان دستکاری میکنند که کشته یا زخمی شدن ۲۶۰۰ نفر فلسطینی در یک هفته (که به گفتهی پزشک جراح نروژی در غزه هشتصد نفر از آنان کودکاند)، چندان حساسیتی بر نمیانگیزد.
دو شبکهی اصلی تلویزیون آلمان ابتدا در پخش تصاویر فاجعه امساک نشان دادند و تنها پس از پخش تصاویر در رسانههای عربی و ایرانی بود که این تلویزیونها نیز به انعکاس گسترده تر ولی هدایت شدهی تصاویر فاجعه پرداختند:
شب پنجم ژانویه ضمن نشان دادن کشتار غیرنظامیان و کودکان در شبکههای یک و دو تلویزیون، بر این نکته هدایت گرانه تاکید شد که حماسیها میان زنان و کودکان مخفی میشوند (یعنی آنها را سپر خود میکنند پس چارهای جز کشتار زنان و کودکان نیست).
دموکراسی به مثابه مکانیسمی بینالمللی و جهانی تا هنگامی که طرفدار اسرائیل است، در فلسطین راهی جز یکسویه نگری ندارد و از این رو مردم فلسطین به نیروهای طرفدار دموکراسی بدبیناند و روی آوردن آنان به حماس نتیجهی این بدبینی یا حتا نفرت آنها به این دموکراسی است.
موضع غیرعادلانهی دموکراسی غربی در فلسطین ریشه در تضاد آن با جنبش ملی فلسطین دارد. دموکراسی غربی اعتبار جنبش ملی را که پیش زمینهی اصلی یک دموکراسی ملی در فلسطین بود از بین برده است. به همین دلیل است که الفتح در برابر حماس توان رقابت ندارد.
شیوهی برخورد دموکراسی غربی با مسئلهی فلسطین اندیشهی دموکراسی را بی اعتبار و بنیاد گرایی دینی را معتبر کرده است. این حقیقت که حماس یک نیروی ارتجاعی است نمیتواند خشونت بی مرز را علیه مردمی از بخت برگشته و مظلوم توجیه کند. دموکراسیای که برای چیرگی یافتن بر ارتجاع، به هر دستاویزی، به خشونت علیه مردمی دست زند، به نیروی ارتجاعی که با آن میجنگد برای دفاع از حقانیت جنگی خود نیازمند است و مردم را در عمل بسوی آن سوق میدهد.
این است که مشکل فلسطین در چارچوب این سیستمِ برخورد حل شدنی نیست. اگر هم "اوباما" توفیقی بیابد موقتی و گذرا خواهد بود، همچنان که موفقیت بیل کلینتون نیز دیری نپایید.
سیاست اسرائیلیِ جهان متمدن شکست خورده است. جهان متمدن نمیخواهد ببیند که علت اصل جنگ اشغال پنجاه در صد زمینهای متعلق به فلسطین، محاصرهی نوار غزه و از بین بردن زیرساختهای اقتصادی و... است.
در نتیجهی دستکاری افکار عمومی هم اکنون هشتاد درصد مردم اسرائیل طرفدار جنگ کنونیاند و اکثریت مردم کشورهای غربی این وضع را میپذیرند.
کافکا در رمان "قصر" تاثیر مانیپولاسیونِ افکار عمومی را عریان میکند. کافکا نشان میدهد که چگونه مردم "دهکده" مجبورند به میل و ارادهی خود همانگونه بیندیشند که اهالی "قصر" میاندیشند. نبوغ دموکراسی، همچون ابزاری برای اِعمال حاکمیت، این است که اجبار را در لابلای میل و ارادهی آزاد میپوشاند. کافکا در رمان "قصر" تارها و نخهای میل و ارادهی آزاد را باز میکند و با انگشتان ظریف انتقاد عناصر نامرئی اجبار را از درون آن بیرون میکشد و مرئی میکند.
این که بین دو طرف اختلاف نمیشود یک طرف به تمامی محق یا بتمامی مقصر باشد قانون نانوشتهای است دستاورد تمدن غربی که اکنون تمدن غربی خود با آن فاصله گرفته است و با مانیپولاسیون افکار عمومی بسود اسرائیل آن را زیر پا میگذارد.
ناصر کاخساز
ششم ژانویه 2009