iran-emrooz.net | Sun, 29.05.2005, 21:29
بلوغ جنبش اصلاح طلبی
دکتر علی حاجی قاسمی
يكشنبه ۸ خرداد ۱۳۸۴
جنبش اصلاحطلبی با تصميم به مشارکت در انتخابات نشان داد که به پختگی و دورانديشی لازم رسيده است. خالی کردن عرصه سياسی در حساسترين و مهمترين چالش سياسی آن هم با توجيه و بهانه ايستادگی در برابر «حکم حکومتی» رفتاری شورشگرانه بود که صرفاً در چارچوبی انقلابی معنا پيدا میکرد. انگار بازيگرانی که خود پرورش يافته همين فضایِ سياسی هستند و طی بيش از ربع قرن خود در آن آبديده شدهاند الزامات و پيش شرطهای کار رفرميستی در چنين نظامی را نمیدانند و شناختی از عوامل محدودکننده حرکت در چارچوبهای قانونی در آن را ندارند.
همان اندازه که اقدام شورای نگهبان در رد صلاحيت نامزدهای اصلاحطلب برای ذهنیگرايان اصلاحطلب خشمانگيز و ياسآور بود، برای واقعگرايان خوشبين مداخله رئيس مجلس و رهبر حکومت درنقض اين تصميم اميدبخش و انگيزه آفرين بود. زيرا اين اقدام استثنای حاکی از آن بود که نهادهای قدرت در جمهوری اسلامی يک بار برای هميشه با حضور پيشروترين چهرههای اصلاحطلب در رياست مهمترين مرکز تصميمگيری موافقت کردند. اين نهادهای قدرت پيشاپيش پذيرفتهاند که رئيس جمهور آينده ايران نيز نه تنها میتواند يک اصلاحطلب باشد که حتا يکی از پيشروترين آنها هم باشد (البته در چارچوب نظام جمهوری اسلامی). به بيانِ ديگر، در حالی که برخی محافل اصلاحطلب مداخله نهادهای حکومتی برای حضور مجدد معين در صحنه انتخابات را نکتهای منفی و عاملی برای کناره گيری او میدانستند، برخی ديگر اين امر را نشانهای از تثبيت و استمرار جنبش اصلاحطلبی در ايران میدانند.
اينک پيشروترين اصلاحطلب در چارچوب نظام جمهوری اسلامی به صحنه آمده و در حضور مجدد خود نه تنها بر برنامهها و مطالبات گذشته خود تأکيد ورزيده که حتا پا فراتر گذاشته و صريحاً اراده خود را برای مشارکت دادن نمايندگان تمامیِ طيفهايی که کانديداهای آنها رد صلاحيت شدهاند خبر داده است. اطرافيان معين به صراحت گفتهاند که در صورت پيروزی چهرههای سرشناس غيرخودی را در دولت و پستهای مهم مملکتی مشارکت خواهند داد و شعار ايران برای همه ايرانیها را تحقق خواهند بخشيد. صرفنظر از اينکه در آينده چه پيش آيد و چه موانعی در برابر اين هدف ايجاد شود طرح آن به خودی خود نشان از ان دارد که مداخله شورای نگهبان به عاملی برای تعميق پيوند در ميان طيفهای اصلاحطلب در درون و بيرون حکومت شده است. بنابراين، از نقطه نظرِ سياسی موقعيت معين بسيار قویتر از گذشته شده است چرا که او اين امکان را پيدا کرده که همه ناراضيان سياسی را گرد خود جمع کند و ائتلافی نيرومند را به جامعهِ معرفی کند.
نگرانی معين و اصلاحطلبان، اما، در جای ديگريست، در اينکه چگونه طبقات و گروهای اجتماعی حامی روند اصلاحات را به صحنه انتخابات وارد کنند. آن چه تا کنون در صحنه سياسی شاهد آن بوده ايم همچنان در حوزه جدال قدرت ميان بازيگران بوده است. پاشنه آشيل اصلاحطلبان در برقراری ديالوگ با مردمی است که تا کنون يا نظاره گر اين درگيریها بودهاند و يا بی اعتنا به آن در نوميدی و ياس به سر بردهاند. سوال کليدی در اين مرحله اين است که آيا معين و ائتلاف طرفدار وی خواهند توانست در اين مدت کوتاه شور و شوق و اميد را در ميان طبقات و گروههای بزرگ اجتماعی بويژه حقوق بگيران و در حاشيه نشينان بازگردانند؟ آيا نسل جوان جامعِه و زنان که دو پايگاه اصلی را در جنبش اصلاحطلبی تشکيل دادهاند بار ديگر صلاح خود را در حمايت از نامزد اصلاحطلبان پيشرو خواهند ديد يا اينکه با آن قهر خواهند کرد و روز انتخابات در خانه باقی خواهند ماند؟ در نبود احزاب و نهادهای گسترده اجتماعی در اردوگاه اصلاحطلبان بار اين مسئوليت سنگين بر دوش محافل نخبه گرای اصلاحطلب چه در درون و يا بيرون حکومت است. کمبودی که بيش از هر چيز حاصل کم کاری و بی اعتنايی خود اين محافل در ايجاد ارتباط ارگانيک با گروههای اجتماعی، اعم ازطبقات ضعيف جامعه و يا حتا طبقه متوسط بوده است. هر چند در اين مدت کوتاه کمتر از سه هفته تا انتخابات ايجاد اين ارتباط بسيار دشوار است اما اصلاحطلبان تنها با طرح نيازها و مطالبات مشخص اين گروهها و دادن وعدههای واقعی و امکان پذير است که ميتوانند افکارِ عمومی را به خود جلب کند. آن نامزدی بيشترين اقبال برای جلب حمايت اکثريت خاموش و نوميد را دارد که بتواند برنامههای مشخص خود را برای گروههای بزرگی که از سياست انتظارات مشخص مادی دارند ارائه دهد و مهمتر از آن بتواند اعتماد اين گروهها را به خود جلب کند. چه برنامهای برای اشتغال جوانان و بيکاران تدارک ديده است و تا ايجاد شرايط مناسب برای افزايش ميزان اشتغال چه برنامههای رفاهی را برای تأمين نيازهای حداقل معيشتی اين گروهِ بزرگ اجتماعی در نظر دارد؟ آيا نامزد اصلاحطلبان برنامهای برای تعيين مقرری ماهانه برای بيکاران دارد يا همچنان متاثر از فضای نئوليبرالی دو دهه اخير درايران جرات ورود به عرصه بازتوزيع ثروت را ندارد و همچنان رشد و توسعه اقتصادی را حلال همه مشکلات میداند؟ نامزدی که حق شهروندی را در قلمرو اجتماعی باور دارد بايد به صراحت اعلام کند که مقرری بيکاری به عنوانِ حق شهروندی شامل همه بيکاران میشود و دولت اصلاحات وظيفه خود میداند که در سريعترين وقت ممکن کمک هزينه بيکاری را برای همه بيکاران در بودجه دولت در نظر گيرد. تنها راه مشارکت دادن بيکاران به صحنه مبارزه سياسی همين است و بس. اين را تاريخ بيش از يک صد سال مبارزات دموکراتيک سياسی در کشورهای سرمايهداری میگويد و در نتيجه ايران نيز از اين قاعده مستثنی نيست.
گروهِ ديگر آسيب پذير که توقع گشايش فوری در وضعيت معيشتی خود را دارد دانشجويان هستند که از شهريههای کلان به ويژه در دانشگاههایِ آزاد به ستوه آمدهاند. آيا نامزدی هست که دانشجويان را از پرداخت اين شهريهها معاف کند و علاوه بر اين برای همه دانشجويان کمک هزينه ماهانهای مقرر کند که با برخورداری از آن اين گروه بزرگ دو ميليونی از محنت و سختی نجات پيدا کنند؟ آيا نامزد اصلاحطلب صريحاً اعلام میکند که برای همه سالمندان مقرری ماهانه تعيين خواهد کرد و آيا همه سالمندان از بيمِه درمانی برخوردار خواهند شد؟ آيا برنامهای برای تعيين کمک هزينه اجتماعی برای خانوادههای فقير و تنگدست در نظر دارد؟
اگر مشارکت حداکثری مورد نظر است و اگر اصلاحطلبان قصد پيروزی در اين کارزار را دارند ترديد نداشته باشند که راه ميان بر ديگری برای پيروزی وجود ندارد. ديگر آزادیهای اجتماعی و يا حتا آزادی مطبوعات و امثال اينها برای جلب اقبال عمومی کافی نيست. الان وقت اين مباحثی است که برشمرديم. برنامههای روشن برای بهبود وضعيت معيشتی گروههای اجتماعی معين جامعِه که از سياست و سياستمداران توقعات عينی و مشخص دارند. آن نامزدی ميتواند پيروز انتخابات باشد که بتواند اين گروههای بزرگ را در اين مدت کوتاه قانع کند که در جهت تامين اين مطالبات مشروع آنها گام برمیدارد. در غير اين صورت، و چنانچه گروههای بزرگ اجتماعی به صحنه نيايند پيروز انتخابات آن نامزدی است که طرفدارانش را گروههای تثبيت شده وابسته به نهادهای حکومت تشکيل میدهند، آنهايی که ثبات اجتماعی و اقتصادی خود را مديون ادامه وضعِ موجود ميدانند؛ گروههای که منافعشان را نهادهای رسمی حکومتی تأمين ميکنند. نامزدهای اصلاحطلب در ميان اين گروههای حکومتی پايگاه ضعيفی دارند. بيشترين حمايت را آنها از گروههای اجتماعی خارج از نهادهای رسمی و حکومتی به دست خواهند آورد.
بر خلاف تصور بدبينان و منفی بافان که نقائص و کمبودهای روند اصلاحات را عمده ميکنند بايد تأکيد کرد که جنبش اصلاح طلبی در ايران دستاوردهای بسيار مهم و ملموسی داشته است. اگر ديدی واقعی و علمی داشته باشيم بايد اذعان کنيم که روند اصلاحات از دوران رياست جمهوری هاشمی رفسنجانی آغاز شد که البته تنها در حوزه اقتصادی محدود ماند. در دوران رياست خاتمی اصلاحات وارد عرصه سياسی و آزادیهای اجتماعی شد که نتيجه آن رفع محدوديتهای امنيتی و برخورداری از همين فضایِ سياسی بوده است که در آن نهادهای قدرت مورد نقد و بررسی قرار ميگيرند. و حال در مرحله سوم تأمين کامل حقوق شهروندی از طريق ايجاد و نهادينه کردن دولت رفاهِ اجتماعی چالش بزرگ جنبش اصلاح طلبی را تشکيل ميدهد. اين هدفِ استراتژيک تنها با کار و کوشش پيگيرانه حاصل ميشود. مهمترين ضعف جنبش اصلاح طلبی ايران ناپيگيری و عدمِ پشتکار بخش قابل توجهی از نيروهای تشکيل دهنده آن است که به راحتی گرد سفره اصلاحات نشسته اند و از جنبش اصلاحات استفاده ابزاری در جهت حفظ و تامين موقعيت خود در قدرت را داشته اند. آنها با پيروزیهای نسبتأ آسانی که محمد خاتمی در انتخابات گذشته نصيب اين جنبش کرد خو کرده اند و گمان ميکنند که سفره اصلاحات هميشه بايد برای آنها گسترده باشد. آن صبو بشکست و آن پيمانه ریخت. هيجانات مراحلِ اوليه اصلاحات جای خود رو به عقلانيت داده است. جنبش اصلاحات برای هر سانتی متر پيشروی بايد تلاش و نوآوری کند.
يکی از دستاوردهای بزرگ جنبش اصلاحات اين است که مخالفين گذشته اين جنبش نيز در رفتار و برنامههای سياسی خود تغييرات اساسی ايجاد کرده اند و در گفتمان و رفتار آنها نرمشهای ملموسی نسبت به روند اصلاحات مشاهده ميشود. رويکرد مخالفين سنتی جنبش اصلاحات به راه و روشهای معتدل تر که در يک روند حاصل شده است را بايد به فال نيک گرفت. اين تغييرات به خودی خود گامِ بزرگی برای جنبش اصلاحات هست که هزينههای اين جنبش را به نحوه چشمگيری در آينده کاهش خواهد داد.
کمتر از بيست روز مانده به انتخابات شرايط برای پيروزی اصلاح طلبان فراهم شده است. هر چند زمان کوتاه و امکانات محدود است اما در هر حال موانع سياسی و قانونی برای کسب يک پيروزی جديد برداشتِ شده است. توقع اينکه اصلاح طلبان بتوانند پيروزیهای بزرگ محمد خاتمی را تکرار کنند بسيار خوش بينانه و غير واقعی است زيرا آنها در اين هشت سال نتوانستند ابزارها و ساز و کارهای لازم را برای سازماندهی و به حرکت در آوردن نيروهای اجتماعی فراهم کنند. گناه اين کم کاری البته متوجه خود آنهاست و نبايد در اين بارِه بهانه جويی کنند. چالش جنبش اصلاحات در سالهای آتی توجه به گروهها و طبقات ضعيف اجتماعی و تلاش برای استقرار دولت رفاه خواهد بود که اين رويکرد با اقبال گسترده طبقه متوسط نيز مواجه خواهد شد. کليد انتخابات رياست جمهوری نيز ورود در حوزه رفاه اجتماعی است. برنده انتخابات بيست و هفتم خرداد نامزدی است که اعتماد عمومی را به برنامههای رفاهی خود جلب کند.