iran-emrooz.net | Sat, 29.11.2008, 7:56
«اوباما» و احیای لیبرالیسم جدید در آمریکا
شهلا صمصامی
ما در یک دوران تاریخی و استثنایی زندگی میکنیم. در دوران اولینها، دوران تغییرات. برای نخستین بار یک مرد سیاهپوست به ریاست جمهوری آمریکا انتخاب شده است. واقعهای که یک احساس غرور و امید، نه تنها در مردم آمریکا، بلکه در جهان بوجود آورده است. در همین زمان شاهد فرو ریختن پایههای اقتصادی، به ویژه در آمریکا هستیم. ما شاهدیم که چگونه پیکر غول آسای اقتصاد آمریکا در اثر ضربههای وارد شده به مؤسسات مالی، بانکها و صنایع آن، تکه تکه شده و فرو میریزد. ما در دنیایی زندگی میکنیم که دیگر حتا بانکهای سویس جای مطمئنی برای ذخیره پول و سرمایه نیست. اینها همه در زمانی اتفاق میافتد که پایان روزهای حکومت با قدرتترین کنسرواتیوها در آمریکاست. کنسرواتیوهایی که اصرار به سلامت و بقای بازار آزاد و بخش خصوصی داشتهاند. در همین حال بخش خصوصی، بانکها، مؤسسات مالی و حتا کارخانههای عظیم اتومبیلسازی دست بسوی دولت و مالیات دهندگان دراز کرده و میخواهند که از ورشکستگی نجات داده شوند. امروز دوران خوبی برای جمهوریخواهان نیست. مردم آمریکا بار دیگر سکان این کشتی در حال غرق شدن را بدست دموکراتها دادهاند.
انتظارات از «اوباما» بینهایت بزرگ است. برخی بر این عقیدهاند که «اوباما» برای این زمان انتخاب شده است. زمانی که آمریکا و جهان نیاز به تجدید نظر در سیاستها، برنامه و شیوهی زندگی دارد. با کم شدن منابع طبیعی، آلودگی محیط زیست، ازدیاد جمعیت و فقر و بیماری به تغییرات واقعی نیاز است. این دگرگونی به ویژه در زندگی مردم آمریکا که یک سوم منابع دنیا را استفاده میکنند، ضروری است. شیوهی زندگی آمریکایی باید تغییر کند. ماشینهای بزرگ و پر مصرف، مواد غذایی فراوان و ارزان، بیتوجهی به محیط زیست و ادامهی اعمال زور برای دست یافتن به منابع طبیعی دنیا، دیگر قابل ادامه نیست.
«اوباما» با یک چالش مهم تاریخی روبروست و آن تغییر پایههای اقتصادی و اجتماعی آمریکاست. آیا چنین تغییر بنیادی میتواند توسط یک رئیس جمهور بوجود آید. برخی از مفسران سیاسی جواب را در احیای یک نظم جدید میبینند. مانند آنچه که توسط «فرانکلین روزولت» انجام شد. بسیاری بر این عقیدهاند که مردم آمریکا بار دیگر به محافظه کاری پشت کرده و بسوی «لیبرالیسم» میروند. لیبرالیسمی که با یک نوع نظم اجتماعی همراه است.
آزادی و نظام اجتماعی
مرگ لیبرالیسم و تولد دوبارهی آن، هر دو با پرچمهای آمریکا در «گرانت پارک» شیکاگو شروع شد. در ۲۸ اگوست ۱۹۶۸ ده هزار نفر برای اعتراض به انتخاب «لیندن جانسون» به عنوان معاون رئیس جمهور و «هوبرت همفری» رئیس جمهور در «گرانت پارک» اجتماع کردند. در آن سال، کنگرهی دموکراتها در شیکاگو تشکیل شده بود و این اعتراضکنندگان از مخالفان جنگ ویتنام نیز بودند. «ریچارد دیلی» شهردار شیکاگو به اعتراض کنندگان اخطار داده بود که امنیت شهر را بهم نزنند و اجازهی گردهمآیی به آنها نداده بودند، ولی آنها آمدند. تمام بعد از ظهر فریادهای مخالفان جنگ شنیده میشد. بالاخره در ساعت ۳ و نیم بعد از ظهر، یک نفر از ستونی که پرچم آمریکا در آن به اهتزاز بود بالا رفت و پرچم را پایین آورد. پلیس به طرف آن شخص رفت که او را دستگیر کند و اعتراض کنندگان تخم مرغ و حتا تکههای اسفالت به طرف پلیس پرتاب کردند. پلیس نیز به جمعیت حمله کرد و شعارِ بکُشید، بکُشید شنیده شد. تمام آمریکا از تلویزیون ناظر این صحنه بود. آمریکاییها یکصدا مخالفت خود را با «هیپی»ها اعلام کردند.
دموکراتها که تا آن زمان هفت ریاست جمهوری را برده بودند، هفت دورهی بعدی را باختند. درست ۴۰ سال بعد، در چهارم نوامبر ۲۰۰۸ لیبرالهای خوشحال آمریکایی ریاست جمهوری «اوباما» را با تکان دادن پرچمهای آمریکا در «گرانت پارک» جشن گرفتند. مردم در سراسر آمریکا این صحنه را دیدند و این بار از شادی گریستند.
«پیتر باینارت» Peter Beinart مفسر سیاسی در مقالهای در مجله «تایم» مینویسد: «ائتلافی که «اوباما» را به پیروزی رساند، از همان نوعی است که «فرانکلین دی روزولت» و «رونالد ریگان» را انتخاب کرد. اکثریت طرفداران «اوباما» در یک چیز شریک هستند و آن لیبرالیسم است. ولی در سالهای ۶۰ این لیبرالیسم به بحران ربط داده میشد و در ۲۰۰۸ نوید ثبات را میدهد» .
«باینارت» اضافه میکند: «اکثریت سیاسی در آمریکا بر اساس دو اصل یا زنده میشود و یا میمیرد، و آن اصل آزادی و نظام اجتماعی است» .
این روزها میشنویم که برخی «اوباما» را به «فرانکلین روزولت» تشبیه میکنند. یکی از دلایل مهم این است که «روزولت» در دوران بحران اقتصادی بزرگ آمریکا به ریاست جمهوری رسید. در آن زمان نظام زیست آمریکا در سراشیبی مرگ بود. آمریکاییها دست بسوی دولت و «روزولت» دراز کرده بودند که کنترل اوضاع را در دست بگیرد. «روزولت» پاسخ مثبت داد و برای نخستین بار، دولت مبالغ هنگفتی وارد بازار و اقتصاد آمریکا کرد و به کمک محتاجترین طبقات جامعه مانند افراد مسن و کسانی که بیکار شده بودند آمد. در عین حال «روزولت» قوانین محکم و سختی برای بازار و صنایع گذاشت و کنسرواتیوها اعتراض کردند که آزادی اقتصادی به خطر افتاده است، ولی غالب مردم آمریکا از دولت سپاسگزار بودند که حسابهای بانکی آنها را تضمین کرده و به اتحادیههای کارگری کمک داده که حقوق کارگران زیاد شود و حسابهای بازنشستگی آنها از بین نرود. از اواسط ۱۹۳۰ تا سالهای ۱۹۶۰ دولت قوانین و مقرارت بسیاری برای مؤسسات مالی، صنایع و بازار آمریکا بوجود آورده بود. در نتیجه جنگل کاپیتالیسم آمریکا تبدیل به یک باغ منظم شد که مردم عادی با احساس اطمینان بتوانند زندگی کنند. این شیوهی لیبرالیسم حتا از جانب جمهوریخواهان قابل قبول بود.
«پیتر باینارت» میگوید: «در سالهای ۶۰ فرزندان طبقات متوسط و مرفه آمریکا به دانشگاهها رفتند. اینها کسانی بودند که مشکلات اقتصادی پدر و مادرها را ندیده بودند و نظم اجتماعی «روزولتی» را به زیر سئوال بردند. جنبش سالهای ۶۰ برای آزادی نژادی، آزادی جنسی، تغییرات فرهنگی و سنتی به جنبش ضد ویتنام انجامید. در نتیجه لیبرالیسم در ۱۹۶۸ در «گرانت پارک» از بین رفت».
جنبش لیبرالیسم در آن زمان از نظر بسیاری از مردم آمریکا تبدیل به یک بینظمی و بیقانونی شده بود. برای گروه کثیری از طبقه متوسط و کارگران سفید پوست آمریکایی، آزادی نژادی به معنی آشوب و ازدیاد جنایات بود. آزادی جنسی در غالب طلاق ظاهر شد و آزادی فرهنگی و سنتی، به معنی بیاحترامی به خانواده، کلیسا و پرچم بود.
«باینارت» میگوید: «نیکسون» و سپس «ریگان» ریاست جمهوری را تحت عنوان برقراری نظم جدید بدست آوردند. ولی این نظم در خیابانها بود، نه نظم بخشیدن به بازار و اقتصاد.
آشتی آزادی و نظم اجتماعی
جمعیت کثیری که در ۴ نوامبر ۲۰۰۸ در «گرانت پارک» جمع شده بودند، از نظر ایدئولوژی فکری، از نسل همان کسانی هستند که در ۱۹۶۸ تخم مرغ به پلیس پرتاب کردند. اینها مانند آن نسل گذشته، به تساوی نژادی، حقوق همجنسگرایان، فمینیسم و حقوق و آزادیهای فردی اعتقاد دارند. ولی ۴۰ سال بعد، این عقاید دیگر علیه نظام اجتماعی بنظر نمیآید. شهردار شیکاگو، پسر همان شهردار قبلی است. از نظر فرهنگی لیبرالیسم دیگر به آن اندازه ترسناک نیست. جوانان آمریکایی که به «اوباما» رأی دادند، ضمن تأیید اصول لیبرالیسم سالهای ۶۰، نظم اجتماعی را هم رعایت میکنند.
«پیتر باینارت» معتقد است که جنگ سنتی و فرهنگی بین آزادی و نظم اجتماعی به پایان رسیده است و دو نیرویی که در ۱۹۶۸ و ۲۰۰۸ در «گرانت پارک» جمع شدند، به یک اتحاد تاریخی رسیدهاند. وی میگوید: «بینظمی که موجب وحشت آمریکاییها میشود، امروز دیگر در زمینه اجتماعی و فرهنگی نیست بلکه در زمینهی اقتصادی است. لیبرالیسم سالهای ۱۹۶۰ به این دلیل که همراه با بینظمی اجتماعی بود از بین رفت. امروز محافظهکاران شکست خوردهاند، زیرا آزادی اقتصادی را با بینظمی اقتصادی همراه کرده بودند.»
«باینارت» در مورد نقش «ریگان» در این زمینه میگوید: «زمانی که «رونالد ریگان» در ۱۹۸۱ به ریاست جمهوری رسید، عهد کرد که آزادی اقتصادی را که نیم قرن حکومت «روزولتی» و دخالت دولت موجب خفقان کاپیتالیسم شده بود تغییر دهد. وی معتقد بود که بازار آزاد، قدرت رشد خود را از دست داده است. مالیاتها و مقررات کم و کمتر شد. در سالهای ۸۰ و ۹۰ باغ کاپیتالیسم آمریکا انرژی بیشتری یافت. بخشی از مردم ثروتمندتر شدند، ولی مخارج سنگین بیمههای بهداشتی، نبودن ثبات در بازار کار بسیاری را فقیر و ورشکسته کرد. دوران ۸ ساله «پرزیدنت بوش» و ادامه سیاستهای غیرمسئولانهی اقتصادی، موجب شد که اقتصاد آمریکا به وضع بحرانی و نابسامان برسد. این روزها نظر مردم در مورد اقتصاد، مانند وضعیت زمان «فرانکلین روزولت» است. مردم میخواهند دولت قوانین و مقررات دقیقی در زمینه مالی و اقتصادی بوجود آورد. آمریکاییان میخواهند پس اندازهای بازنشستگی خود، بیمههای بهداشتی و کارشان را از دست ندهند.
انتظار آمریکا از «اوباما»
«براک اوباما» در زمانی به ریاست جمهوری آمریکا رسیده است که بزرگترین چالش و درعین حال فرصت را برای سر و سامان دادن به جامعه آمریکا دارد.
«اوباما» قادر است مانند «روزولت» کاپیتالیسم آمریکا ر ا به ثبات برساند. به قول یکی از مفسرین سیاسی، چنانچه «اوباما» در اینکار موفق شود، میتواند حزب دموکر ات را برای نسلها در اکثریت نگهدارد.
«اوباما» علیرغم مشکلات بسیاری که به ارث برده است، شانس بزرگی دارد که با اتخاذ سیاستهای درست و دور اندیش، صنایع و اقتصاد آمریکا را برای رقابت در قرن بیست و یکم شکل دهد.
مردم آمریکا بار دیگر پذیرفتهاند که دولت باید نقش بزرگتر و مهمتری در امور اجتماعی و اقتصادی داشته باشد. این فرصت مناسبی است که مانند زمان «روزولت» حکومت قانون به بازار اقتصادی باز گردد.
شانس موفقیت دموکراتها باین دلیل زیادتر است که جمهوریخواهان تکیه را بر مسائل اخلاقی گذاشتهاند، در حالیکه برای اکثریت مردم مسائل اقتصادی است که در درجهی اول اهمیت قرار دارد. در انتخابات اخیر، ۶۳ درصد از رأی دهندگان گفته بودند اقتصاد، مهمترین عامل رأی دادن به «اوباما» بوده است. موضوعات دیگر حتا به ۱۰ در صد نرسیده بود.
مسائلی که جمهوریخواهان به آن توجه میکنند، مانند ازدواج همجنسگرایان، سقط جنین و نظیر آن موضوعات اصلی برای اکثر مردم آمریکا نیست. حتا جنگ عراق، یک مسئله تقریباً حل شده است. در صد زیادی از مردم آمریکا با «اوباما» موافقند که این جنگ باید خاتمه یابد.
آمارهای اخیر نشان میدهد که مردم، بویژه آمریکاییهای سفید پوست و طبقه متوسط، به این تئوری که استفاده از نیروی نظامی میتواند حافظ امنیت آنها باشد مشکوک هستند. حتا تروریسم که در سال ۲۰۰۴ برای ۲۲ درصد از رأی دهندگان از مسائل مهم بود، در انتخابات امسال تنها ۹ در صد معتقد بودند تروریسم از مسائل اصلی است.
انتظاری که مردم آمریکا از «اوباما» دارند در درجه اول، بهبود وضع اقتصادی و ایجاد کار است. مسائلی مانند بیمه بهداشتی، انرژی سبز و حفاظت از محیط زیست نیز در رأس خواستهای آنهاست.
آمریکاییها، کسانیکه به «اوباما» رأی دادند، نگران پرستیژ آمریکا در جهان هستند و از جمله خواستههای آنها، بسته شدن بازداشتگاه «گوانتانامو» و پایان هر نوع شکنجه است.
وضعیت مهاجرت و مهاجرین غیر قانونی نیز از چالشهای دیگر «اوباما» ست.
چنانچه «اوباما» بتواند چرخ اقتصاد را دوباره بگردش درآورد، دموکراتها برنده خواهند بود.
«پیتر باینارت» معتقد است که چالش مهمتر «اوباما» در آینده، تضاد فرهنگی و حتا سیاست خارجی نیست، بلکه ناسیونالیسم آمریکایی است.
سیاست و اقتصاد، در همه جا بسوی جهانی شدن میرود و مبارزه بین آزادی و برقراری نظم در یک سطح جهانی خواهد بود. زیرا آزادیخواهان بینالمللی خواهند کوشید قوانین جدیدی برای وصل شدن به یکدیگر بوجود آوروند، در حالی که طبقهی کارگر ناسیونالیست مخالفت کرده و اعتراض میکنند که قوانین خارجی آزادی آمریکا را به خطر میاندازد.
«باینارت» در عین حال میگوید این یک مشکل در آینده دور است. امروز بنظر میرسد لیبرالیسمی که نظم به جامعه بیاورد، میتواند یک راه حل باشد.
«اوباما» برای حل بحران کنونی که اساس جامعه امریکا را به خطر انداخته است، یک تیم اقتصادی از افراد بسیار معتبر برگزیده است. وی برنامه دقیقی برای احیای اقتصاد امریکا و ایجاد کار برای میلیونها امریکایی که بیکار شدهاند دارد. از جمله این برنامهها بازسازی زیربنای فرسوده امریکا است.
ولی بحران فعلی نیاز به برنامهریزیهای کوتاه مدت و دراز مدت، به موازات هم دارد. اگر قرار است نظم جدیدی برای نجات امریکا بوجود آید، شاید در درجه اول تغییرات اساسی در این جامعه مصرفی است. جلوگیری از اصراف و هدررفت، باید از بالا شروع شود. به این دلیل، «اوباما» مکرراً صحبت از ارزیابی بودجه کشور کرده و قول داده که خط به خط این بودجه مطالعه شود و جلوی مخارج بیهوده گرفته شود. نظام جدید دوباره سازی جامعهای است که در خطر ورشکستگی و از هم پاشیدن است. مردم امریکا در حال بیدار شدن هستند و «اوباما» با انتخاب مغزهای متفکر مجبور شده است قبل از ۲۰ ژانویه، خلاء رهبری سیاسی و اقتصادی را پر کند. برقراری نظم جدید، نیاز به زمان، برنامههای آینده گرا، احساس مسئولیت و تغییر طرز تفکر در تمام سطوح جامعه دارد.